[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرد پلیدی در آستانه ی مرگ، کنار دروازه ی دوزخ به فرشته ای بر می خورد.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فرشته به او می گوید: فقط کافی است در زندگی ات یک کار خوب انجام داده باشی و همان یاری ات می کند. خوب فکر کن.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرد به یاد آورد که یک بار، هنگامی که در جنگلی می رفت، عنکبوتی را سر راهش دید و راهش را کج کرد تا آن را له نکند.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فرشته لبخند می زند و تار عنکبوتی از آسمان فرود می آید تا مرد بتواند از راه آن به بهشت صعود کند.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گروهی از محکومان دیگر نیز از تار عنکبوت استفاه می کنند و شروع می کنند به بالا رفتن از آن. اما مرد از ترس پاره شدن تار به سوی آن ها بر می گردد و آن ها را هل می دهد. در همین لحظه تار پاره می شود و مرد بار دیگر به دوزخ باز می گردد.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صدای فرشته را می شنود که : افسوس. خود خواهی ات تنها کار نیکی را که انجام داده بودی به پلیدی تبدیل کرد...[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono] پائولوکوئلیو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فرشته به او می گوید: فقط کافی است در زندگی ات یک کار خوب انجام داده باشی و همان یاری ات می کند. خوب فکر کن.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مرد به یاد آورد که یک بار، هنگامی که در جنگلی می رفت، عنکبوتی را سر راهش دید و راهش را کج کرد تا آن را له نکند.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فرشته لبخند می زند و تار عنکبوتی از آسمان فرود می آید تا مرد بتواند از راه آن به بهشت صعود کند.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گروهی از محکومان دیگر نیز از تار عنکبوت استفاه می کنند و شروع می کنند به بالا رفتن از آن. اما مرد از ترس پاره شدن تار به سوی آن ها بر می گردد و آن ها را هل می دهد. در همین لحظه تار پاره می شود و مرد بار دیگر به دوزخ باز می گردد.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صدای فرشته را می شنود که : افسوس. خود خواهی ات تنها کار نیکی را که انجام داده بودی به پلیدی تبدیل کرد...[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono] پائولوکوئلیو[/FONT]