خودتو با یه شعر وصف کن...!

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به آغاز زمین نزدیكم

نبض گلها را می گیرم

آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت

روح من در جهت تازه اشیا جاری است

روح من كم سال است

روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کره ی زمین به این بزرگی ! ...

اما نمی دانم چرا ...


جز بــه " آغوشت " ...

به هیچ جای دیگری تعلق ندارم ...؟!!

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته ام می فهمید ؟!

خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن

خسته از منحنی بودن و عشق

خسته از حس غریبانه این تنهایی

به خدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت

به خدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن که نه منم
صورت به صورت عاشق صورت ها می شد
در صورتی که صورتی که عاشقِ صورتِ او بود
صورتِ صورت ها بود
صورت ِدیگر قضیه چندان وهم آلود نیست:
تکثر صورت ها ممکن است آدم را حواله کند به صورت هایی
که در خواب هم ندیده
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
فتاده مرغ دلم ز آشيان در اين وادي

كه هر كجا رود افتد به دام صيادي

به دانه‌اي دُّر يكدانه مي‌دهد بر باد

نه گوش هوش و نه چشم بصير نقّادي

چنان اسير هوا و هوس شدم كه نپرس

نه حال نغمه سرايي نه طبع وقّادي

دلا دل از همه بر گير و خلوتي بپذير

مدار از همه عالم اميد امدادي

مگر ز قبله حاجات و كعبه مقصود
 

hamid221

عضو جدید
کاربر ممتاز
نداری خماری به مشتاقی من /ندیدم نگاهی به سهوایی تو

نداری خرابی به بی تابی من/ ندیدم سبویی به مینایی تو

نداری زکوی ات زمن بینوا تر/ ندیدم کریمی به طاهایی تو

نداری گدایی به رسوایی من/ندیدم نگاری به زیبایی تو

نداری مریضی زبدحالی من/ ندیدم دمی چون مسیحایی تو

نداری غلامی به تنهایی من/ ندیدم غریبی به تنهایی تو

نداری اسیری به شیدایی من/ ندیدم کسی را به اقایی تو

امید غریبان تنها کجایی/ چراغ سر قبر تنها کجایی....
 

comed-g

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چقدرشبیه کودکی هایم میشوم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] وقتی بهانه ی ترا دارم.[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وقتی نمی دهید به من آفتاب را
در چشم های روز بپاشید خواب را

قلبم دگر نمی تپد از شاعرانگی
گوشم دگر نمی شنود شعر ناب را


 
آخرین ویرایش:

comed-g

عضو جدید
تقصیر گندم است که هی آرد می شویم
روشن نمود بر سر مان آسیاب را
در خشکسال عاطفه مردیم، آسمان!
محض رضای خود بشکن اعتصاب را

از محمداکرام بسیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:heart:

می گیرمت، گرفتگیِ ماه می شوم
فرض ِ محال، گیرم اگر آینه شوی
من آه می شوم.
 

Similar threads

بالا