حکایتی جالب و خواندنی در وصف احوال پسران به اصطلاح امروزی مملکت گٔل و بلبل !!

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز



گویند كه در ازمنه ای نه چندان دور ،روزی پسری به خانه آمد و مادر را گفت:​
ای مادر عزیزتر از جان ! مرا دریاب كه اكنون در احتضارم .
پس مادر آن چنان كه رسم مادران است به سینه بكوفت كه چه شده
ای گل پسركم !
پسر نگاهی به مادر بكرد و گفت :​
اگر چه حیا دارم ولی به تو بگویم كه امروز در محله ي مان چشمم برای اولین بار به این دختر همسایه خورد و نگاه همان و عشق همان ! پس اینك از تو مادر بزرگوار خواهم كه به خانه ي آنها روی و او را به نكاح من در آری كه دیگر تاب دوری او را بیش از این در من نیست !!!
مادر نگاهی از سر دل سوزی به پسر بیانداخت و گفت :​
دلبركم من حرفی ندارم و بسی خوش حالم كه تو از همان ابتدای راه به جای الاف شدن در خیابان و ولنگاری ، راه حیا در پیش گرفتی و

ازدواج كردن.
اما بهتر است كه لختی درنگ نمایی كه این گونه عاشق شدن ناگهانی را رسم ازدواج نشاید و اگر هم بشاید دیری نپاید!
پس پسر نگاهی زجه مورانه به مادر بیانداخت و گفت مادرجان یا حال برو یا دیگر زن نخواهم كه این ماه تابان از دست من برود و عشق او وجودم را بسوزاند .
پس مادر كه پسر خود را دوست همی داشت به سرعت چارقد خویش به سر كرد و به خانه ي همسایه رفت . در آنجا چشمش به سه دختر خورد یكی از یكی زیبا تر . پس اس ام اس ( همان پیامك (بزد كه :
یا بنی ! دراین منطقه كه تو ما را فرستادی نه یك ماه كه سه ماه در

پشت ابرند و یكی از یكی ماه تر . بگو كه كدام ماه ، چشم تو را برگرفته !
پس پسر نیز اس ام اسی بزد كه :
یا مادر ! آن ماهی كه خالی در گونه چپش بدارد !

مادر نیم نگاهی به ماه ها بنمود و دوباره اس ام اس زد كه ای پسر این ماهان همه خال دارند .
پس دوباره پسر اس ام اس بزد كه آن ماه من خالش كمی بزرگ تر باشد

از باقیه ي ماهان !
مادر لختی درنگ بكرد و دوباره اس ام اس بزد كه من چشم هایم خوب نبیند كه خال كدام بزرگ تر است .
پسر اس ام اسی دگر بزد كه :
مادركم ! همان ماهی كه مویش قهوه ای باشد !
مادر نگاهی بكرد و اس ام اس زد كه :
این ماهان موی شان نیز یك رنگ است !
پسر با عصبانیت اس ام اس بزد كه :
مادر! آن دو ماه كوفتی دیگر موهای شان مشكی است و این دگر قهوه ای است!!! آخر مادر جان تو كه چشم هایت نمی بیند عینكی برای خود ابتیاع كن !!! حالا عیبی ندارد مادر عزیز! نشان دیگر به تو دهم ببین روی بازوی كدام ، ماه گرفته گی دارد، ماه من هم آن است !!!
مادر اس ام اس زد كه :
آخر دراین معركه من بازوی دختر مردم را چگونه ببینم ؟!
پسر اس ام اس كرد كه :
مادر جان تو كه مرا كشتی ! خب ببین اگه لباس نازك دارد روی سینه چپش نیز خالی باشد و به خدا كه آن دو ماه دیگر این خال را ندارند !!!
مادر كمی دقت بفرمود و با خوشحالی فریادی زد و اس ام اس زد كه احسنت بر تو شیر پا ك خورده ! یافتم ماه تو را كه همان جور كه بفرمودی است !!
هنوز پسر اس ام اسی نفرستاده بود كه مادر لختی درنگ بنمود و آني شماره ي پسر را بگرفت كه :
لندهور پدر سوخته !! خاك بر سر بی حیایت كنند! شیرم را حرامت می كنم (البته شیر خشك هایی را كه بر حلق كوفتی ات ریختم ) خجالت نكشیدی ؟ فلان فلان شده بی حیا ............



و البته ما در این داستان قصدمان این بود كه پسران امروز حیا بیاموزند از پسران دیروز ،كه به قصدمان هم رسیدیم. ;);)
 

mehdix622

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما را چه شده اسنژت كه جچند صبحي است در پي ازار و اذيت پيران بر امده ايد؟؟
مگر يادتان رفته است ماجراي ان دختر و قاضي و نيز سيب را؟؟؟
اگر لازم باشد امر فرمالئيد از ساعه به خاطر تمتم دوستان و هم سنخان شما بياورم
كه ديگر ما را اين گونه به فساد و فحشا متهم نسازيد
يايا لازم است به ياد تان اورم؟؟
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما را چه شده اسنژت كه جچند صبحي است در پي ازار و اذيت پيران بر امده ايد؟؟
مگر يادتان رفته است ماجراي ان دختر و قاضي و نيز سيب را؟؟؟
اگر لازم باشد امر فرمالئيد از ساعه به خاطر تمتم دوستان و هم سنخان شما بياورم
كه ديگر ما را اين گونه به فساد و فحشا متهم نسازيد
يايا لازم است به ياد تان اورم؟؟

نه اتفاقا خودم داستانو بلدم. من کسی رو به چیزی متهم نکردم ولی گویا خودت داوطلبانه میخوای یک چیزایی رو اعتراف کنی
 

mehdix622

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه اتفاقا خودم داستانو بلدم. من کسی رو به چیزی متهم نکردم ولی گویا خودت داوطلبانه میخوای یک چیزایی رو اعتراف کنی
حرف تو دهنه من نظار عمو


من و اعتراف؟؟؟؟

به چي اعتراف كنم؟؟؟
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
احیانا این پسره آمار مادر گرامی اون سه تا ماه رو هم نداشت ؟؟؟
خاله ایی دختر خاله ایی چیزی؟؟؟
شاید خال اونها بزرگتر بوده ها؟؟
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
احیانا این پسره آمار مادر گرامی اون سه تا ماه رو هم نداشت ؟؟؟
خاله ایی دختر خاله ایی چیزی؟؟؟
شاید خال اونها بزرگتر بوده ها؟؟

نیدونم. خودت چی فکر میکنی ؟؟؟؟؟ داشته نداشته ؟؟؟؟؟؟؟
 

usef.key

عضو جدید



گویند كه در ازمنه ای نه چندان دور ،روزی پسری به خانه آمد و مادر را گفت:​
ای مادر عزیزتر از جان ! مرا دریاب كه اكنون در احتضارم .
پس مادر آن چنان كه رسم مادران است به سینه بكوفت كه چه شده
ای گل پسركم !
پسر نگاهی به مادر بكرد و گفت :​
اگر چه حیا دارم ولی به تو بگویم كه امروز در محله ي مان چشمم برای اولین بار به این دختر همسایه خورد و نگاه همان و عشق همان ! پس اینك از تو مادر بزرگوار خواهم كه به خانه ي آنها روی و او را به نكاح من در آری كه دیگر تاب دوری او را بیش از این در من نیست !!!
مادر نگاهی از سر دل سوزی به پسر بیانداخت و گفت :​
دلبركم من حرفی ندارم و بسی خوش حالم كه تو از همان ابتدای راه به جای الاف شدن در خیابان و ولنگاری ، راه حیا در پیش گرفتی و

ازدواج كردن.
اما بهتر است كه لختی درنگ نمایی كه این گونه عاشق شدن ناگهانی را رسم ازدواج نشاید و اگر هم بشاید دیری نپاید!
پس پسر نگاهی زجه مورانه به مادر بیانداخت و گفت مادرجان یا حال برو یا دیگر زن نخواهم كه این ماه تابان از دست من برود و عشق او وجودم را بسوزاند .
پس مادر كه پسر خود را دوست همی داشت به سرعت چارقد خویش به سر كرد و به خانه ي همسایه رفت . در آنجا چشمش به سه دختر خورد یكی از یكی زیبا تر . پس اس ام اس ( همان پیامك (بزد كه :
یا بنی ! دراین منطقه كه تو ما را فرستادی نه یك ماه كه سه ماه در

پشت ابرند و یكی از یكی ماه تر . بگو كه كدام ماه ، چشم تو را برگرفته !
پس پسر نیز اس ام اسی بزد كه :
یا مادر ! آن ماهی كه خالی در گونه چپش بدارد !

مادر نیم نگاهی به ماه ها بنمود و دوباره اس ام اس زد كه ای پسر این ماهان همه خال دارند .
پس دوباره پسر اس ام اس بزد كه آن ماه من خالش كمی بزرگ تر باشد

از باقیه ي ماهان !
مادر لختی درنگ بكرد و دوباره اس ام اس بزد كه من چشم هایم خوب نبیند كه خال كدام بزرگ تر است .
پسر اس ام اسی دگر بزد كه :
مادركم ! همان ماهی كه مویش قهوه ای باشد !
مادر نگاهی بكرد و اس ام اس زد كه :
این ماهان موی شان نیز یك رنگ است !
پسر با عصبانیت اس ام اس بزد كه :
مادر! آن دو ماه كوفتی دیگر موهای شان مشكی است و این دگر قهوه ای است!!! آخر مادر جان تو كه چشم هایت نمی بیند عینكی برای خود ابتیاع كن !!! حالا عیبی ندارد مادر عزیز! نشان دیگر به تو دهم ببین روی بازوی كدام ، ماه گرفته گی دارد، ماه من هم آن است !!!
مادر اس ام اس زد كه :
آخر دراین معركه من بازوی دختر مردم را چگونه ببینم ؟!
پسر اس ام اس كرد كه :
مادر جان تو كه مرا كشتی ! خب ببین اگه لباس نازك دارد روی سینه چپش نیز خالی باشد و به خدا كه آن دو ماه دیگر این خال را ندارند !!!
مادر كمی دقت بفرمود و با خوشحالی فریادی زد و اس ام اس زد كه احسنت بر تو شیر پا ك خورده ! یافتم ماه تو را كه همان جور كه بفرمودی است !!
هنوز پسر اس ام اسی نفرستاده بود كه مادر لختی درنگ بنمود و آني شماره ي پسر را بگرفت كه :
لندهور پدر سوخته !! خاك بر سر بی حیایت كنند! شیرم را حرامت می كنم (البته شیر خشك هایی را كه بر حلق كوفتی ات ریختم ) خجالت نكشیدی ؟ فلان فلان شده بی حیا ............



و البته ما در این داستان قصدمان این بود كه پسران امروز حیا بیاموزند از پسران دیروز ،كه به قصدمان هم رسیدیم. ;);)
پسران بی حیا دنباله دخترای بی حیا هستند! که تعداد دختر های بی حیا چندید برابره!!
آخه یکی نیس به دخترا بگه واسه کی اوونقد آرایش میکنی و با مانتو تنگ میای خیابووون ها؟؟؟ عقده جلب توجه دارن دیگه! پسرام که بلدن!
هی میگن حیا حیا!! ای بابا!! ....
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند ...........................................................................
بعدم با دختره که تو کف دوست میشی سری بحث ازدواج و رو میکنه!
آخه یکی نیست به دخترا بگه پسر باید خیلی احمق باشه که با دخترای امروزی اوونم با این وضع و وضعیت دوستی ازدواج کنه! الان دیگه همه 1 دوست پسر و حداقل حداقلش دارن! هرکی ام ندره یا خیلی بی عرضه یا زشته یا اینکه میترسه.
بعدشم من که از ازدواج خیلی میترسم ، نمیدونم چرا؟ ولی به هیشکی اعتماد ندارم!
خیلی سخته بعد ازدواج بفهمی همسرت....
واقعا موندم چیکا کنم؟ از طرفی اصلا به این دخترای امروزی اعتماد ندارم!
و از طرفی ازدواجم سنی داره!
باید یه راهی بیندیشم!
فک کنم الان باید بریم با دختر پنجم دبستان ازدواج کنیم! وگرنه به بالا همه ماشالله دارن تو دست و بال!

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چیکار کنیم ؟؟؟؟
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا