بند ششم
ترسم اجزاى قاتل او چون رقم زنند
یكباره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم كزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم كز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهلبیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى كه با كفن خون چكان ز خاك
آل على چو شعله آتش علم زنند
فریاد از آن زمان كه جوانان اهلبیت
گلگون كفن به عرصه محشر قدم زنند
جمعى كه زد به هم صفشان شور كربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع كنند باز
آن ناكسان كه تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان كنند سری را كه جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
یكباره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم كزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم كز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهلبیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى كه با كفن خون چكان ز خاك
آل على چو شعله آتش علم زنند
فریاد از آن زمان كه جوانان اهلبیت
گلگون كفن به عرصه محشر قدم زنند
جمعى كه زد به هم صفشان شور كربلا
در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع كنند باز
آن ناكسان كه تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان كنند سری را كه جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل