تو در آیینه پیدا شو ، تو را دیدن فقط با من
تو لب تر کن ، همین ! چون ابر باریدن فقط با من
من آرایشگرم شاید ، شهید شانه و قیچی
تو ابرو را بیاور ! مو به مو چیدن فقط با من !
تو در جای خودت می ایستی ، وقتی که می گویم:
تو خورشید منی ؛ دور تو گردیدن فقط با من !
دوباره نوجوانم ، در سرم سوداست ، یعنی که :
تو را از لای در ها ، دزدکی دیدن فقط با من !
مرا «باید!» ببیند چشم نامحرم فقط با تو
تو را « باید ! » ببیند حین خندیدن ، فقط با من !
تو را می سازم از : مقداری آهو ، از شراب ، از آه ؛
که تندیسی شوی در حال رقصیدن ، فقط ، با من !
حسین شیردل