جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زندگی کن به شیوه خودت …


با قوانین خودت … !!!


مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند


برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو در آیینه پیدا شو ، تو را دیدن فقط با من
تو لب تر کن ، همین ! چون ابر باریدن فقط با من
من آرایشگرم شاید ، شهید شانه و قیچی
تو ابرو را بیاور ! مو به مو چیدن فقط با من !
تو در جای خودت می ایستی ، وقتی که می گویم:
تو خورشید منی ؛ دور تو گردیدن فقط با من !
دوباره نوجوانم ، در سرم سوداست ، یعنی که :
تو را از لای در ها ، دزدکی دیدن فقط با من !
مرا «باید!» ببیند چشم نامحرم فقط با تو
تو را « باید ! » ببیند حین خندیدن ، فقط با من !
تو را می سازم از : مقداری آهو ، از شراب ، از آه ؛
که تندیسی شوی در حال رقصیدن ، فقط ، با من !

حسین شیردل
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
انسان کلا موجودیه که وقتی خرش از پل بگذره همه چی یادش میره ، اونی هم که اینو قبول نداره خرش هنوز روی پله !


22:26
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عادت ندارم درد دلم را، به همه کس بگویم...

پس خاکش میکنم زیر چهره خندانم....

تا همه فکرکنند...نه دردی دارم و نه قلبی...

 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجري: فاميل دور چرا ناله ميکني؟
فاميل: آقاي مجري اين کفشاي جديدم پدرم رو درآوردن!
مجري: اين چه کفشيه؟
فاميل: کفش "من ماک"،تو تلوزيون ميگن هرکي اين کفشارو بپوشه چشماش رنگي ميشه
مجري: نخير،امکان نداره تلوزيون از اين حرفا بزنه،تو تلوزيون هيچوقت دروغ نميگن
فاميل: بله حق با شماس،راستي امروز اخبار کانال يک ميگفت حقوق بازنشسته هارو هفته پيش واريز کردن،شما گرفتين؟
مجري: نه بابا من همين الآن حسابمو چک کردم خبري نبود،حالا تو چشم رنگي ميخواي چيکار؟
فاميل: ميخوام بازيگر شم!
مجري: مگه بازيگر شدن به چشم رنگي داشتنه!؟
فاميل: نه با پول هم ميشه بازيگر شد ولي حقوق شمارو که ندادن هنوز!
مجري: کسي بازيگر ميشه که بتونه نقش بازي کنه!
فاميل: آقاي مجري اگه بازيگر شدن به نقش بازي کردن بود که نصف مسئولين ميرفتن بازيگر ميشدن!
 

masoud4373

عضو جدید
در کورترین گره ها
تاریک ترین نقطه ها
مسدود ترین راه ها
عشق بی نظیر ترین معجزه ی راه گشاست
مهم نیست دشوارترین مساله ی پیش روی تو چیست ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مَـــלּ בر בنیـایے زنـבگے میڪنـــܢܢ ڪـہ آבܢܢ هایش مثل ωـڪـہ انـב !

هَــܢܢ “زرق و برق” בارنـב هَــܢܢ ۲ “رو” . . .

 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا چه چیزی بهتر از اینکه شب ، در حالی که باد به شیشه ها می کوبد
و چراغ هم روشن است ، آدم کنار آتش بنشیند و کتابی بخواند ...

آدم هیچ دغدغه ای ندارد ، ساعت ها می گذرد


بی حرکت در سرزمین هایی که جلوی چشمت ظاهر می شوند می گردی

فکرت با خیال آکنده می شود و ماجراها را دنبال می کنی
یا حتی وارد جزئیاتشان می شوی ، فکرت با ماجراها هم یکی می شود
انگار تویی که لباس آن ها را به تن داری ...

مادام بوواری / گوستاو فلوبر -
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشحالم که ساعت ها را عقب کشیده اند،
حالا یک ساعت بیشتر
عاشقت بوده ام...

کامران رسول زاده
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ای اﺿﺎﻓﯽ دارم

ﮐﻪ ﺗﻮ را در آن ﺑﮕﺬارم

و ﻧﻪ ﻣﯿﺰی

ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ای ﻧﯿﺰ در اﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻧﺪارم !

ای ﮔﻞ ﺗﻮ را ﺑﺨﺮم و ﭼﻪ ﮐﺎرت ﮐﻨﻢ؟


- ﺟﺎﻫﺪ ﮐﻮﻟﻪﺑﯽ
ﺗﺮﺟﻤﻪ: رﺳﻮل ﯾﻮﻧﺎن
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم*ها ...
عطرشان را با خودشان می*آورند
جا می*گذارند و می*روند**

_ آدم*ها ...
می*آيند و می*روند
ولی در خواب**هایمان می*مانند*

_ آدم*ها ...
می*آيند و می*روند
ولی ديروز را با خود نمی*برند**

_ آدم*ها ...
می*آيند
خاطره**هايشان را جا می*گذارند
و می*روند**
* جـا نگذاريد ...
هر چه می*آوريد را با خودتان ببريد*
به خواب و خاطره*** آدم برنگرديد ...
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
من زخم های بی نظیری به تن دارم

اما تو مهربان ترینشان بودی

عمیق ترینشان

عمیق ترینشان

بعد از تو آدم ها…تنها خراشی بودندبر من که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند

عشق من…خنجرت کولاک کرد…
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه عاشق مادرتان باشید
چون هرگز دیگر مثل اورا پیدا نخواهید کرد...
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی توان سینه ای را شکافت
و دید
تا چه اندازه درد
در انسان ته نشین شده است

باید ضربه را خورد
باید دور شد وَ رفت.

زخم های امسال
اصابتِ دردهایی ست
که دو سالِ پیش خورده ایم.

- سید محمد مرکبیان
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ
آیاﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﻓﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ؟
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
از آدمهای پر توقع فاصله بگیر؛
اینها مقیاست را به هم می زنند
و حرمت مِهرت را می شکنند.
چون آنها حافظه ضعیفی دارند
خوبیها را زود فراموش می کنند...!
/محمود دولت آبادی/
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما سمِّ مار را با پادزهر خنثی می کنیم

امّا سمِّ کلمات را چگونه؟

نمی دانم...

حالم خوب نیست!
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی کسی را برای ورود به زندگی ات انتخاب می کنی، خیلی مراقب باش.
چون آدم ها برای وارد شدن به قلبت، از تو اجازه می گیرند.
اما موقع رفتن... وقت خداحافظی که می شود، چنان می روند که انگار نه انگار روزگاری در خانه
ی قلب تو زندگی می کردند.بی محابا می روند و تو می مانی و یک خانه ی خالی که گاهی
مهمانش آنقدر برای رفتن عجله داشته، که خاطراتش را جا گذاشته و در خانه راشکسته
است !
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟
سپس کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.​
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
و یاد می گیری که خیلی می ارزی​
زیرا گاهی پروانه ها هم به اشتباه عاشق میشوند
و به جای شمع ، گرد چراغهای بی احساس خیابان می میرند​
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
m_sh_eng جمله های زیبا ادبیات 4591

Similar threads

بالا