تقدیم به وطنم . . .

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
با افتخار زیباترین و بهترین جملات در وصف ایران رو اینجا مینویسیم.:gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دوست خوبم ممنون از حضورتون در تالار ادبيات جستار شما باز ميشود :gol:
اميدوارم در راستاي اعتلاي فرهنگ و ادب پارسي پيروز و سربلند باشيد.
 
آخرین ویرایش:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خاک اجدادی من عشق مقدس، وطنم
با همین ترانه هام به قلب دشمن می زنم
آخه گرگای گرسنه تو کمین خاکتن
دستاشون تو حسرت یه ذره خاک پاکتن
تو کوچه پس کوچه هات همیشه ترس سایه بود
وطن استقامتت، تصنیف فریاد و سرود
سرزمین حافظ و سعدی و نیمایی وطن
میهنِ مقدسِ بو علی سینایی وطن
تو برام فراتر از یه سرزمین و کشوری
تو دلِ تو جون گرفتم، تو برام یه مادری
عشق تو، تو خون مردمت وطن ریشه داره
به خلیج و خزرت قسم دلم دوسِت داره
وقتی اسم تو می یاد حس غرور تو سینه مه
خاک زرخیزت واس تموم دردام مرهمه
تو رو از مابگیرن می خوام که دنیا نباشه
دوس دارم که اوجِ پرچمت تو آسمون باشه
خاک اجدادی من عشق مقدس، وطنم
با همین ترانه هام به قلب دشمن میزنم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
زپوچ جهان هیچ اگردوست دارم

تورا،ای کهن بوم و بر دوست دارم

تو را،ای کهن پیر جاوید برنا

تو را،ای گرانمایه،دیرینه ایران

تو را،ای گرامی گوهر دوست دارم

تو را،ای کهن زاد و بوم بزرگان

بزرگ آفرین نامور دوست دارم

گمان های تو چون یقین دوست دارم

عیان های تو چون خبر دوست دارم

هم اُرمزد و هم ایزدانت پرستم

هم آن فره و فروهر دوست دارم

به جان پاک پیغمبر باستانت

که پیری است روشن نگردوست دارم

گرانمایه زرتشت را من فزون تر

زهر پیر و پیغامبر دوست دارم

بشر بهتر او ندید و نبیند

من آن بهترین از بشر دوست دارم

سه نیکش بهین رهنمای جهان است

مفیدی چنین مختصر دوست دارم

ابر مرد ایرانی راهبرد بود

من ایرانی راهبر را دوست دارم

نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد

ازین روش هم معتبر دوست دارم

من آن راستین پیر را،گرچه رفته ست

از افسانه آن سوی تر،دوست دارم


 

samira zibafar

عضو جدید
iran

iran

سیاوش منم نه از پریزادگان از ایرانم از شهر آزادگان
که ایران بهشت است یا بوستان همی بوی مشک آید از بوستان
سپندارمذ پاسبان تو ( ایران ) باد ز خرداد روشن روان تو باد
ندانی که ایران نشست من است جهان سر به زیر دست من است
هنر نزد ایرانیان است و بس ندادند شیر ژیان را به کس
همه یکدلانند و یزدان شناس به نیکی ندارند از بد هراس
دریغ است که ایران ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی نشستن گه شهریاران بدی
چو ایران نباشد تن من مباد بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یکسر به جنگ آوریم جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
ز بهر بر و بوم و پیوند خویش زن و کودک وخرد و فرزند خویش
همه سر به تن کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم
فردوسی
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
قلبم را چون لاله در دستت میکارم

از اَبر غمگینم بر خاکت میبارم

میرویَم ای میهن چون گُل در دامانت

میشویم جان و تن در شَط چشمانت

آبی آسمان و شوق پرواز

سبزی سرزمین و فصل آواز

با من بمان تا اَبد بانوی من

تا برآید خورشید از خاک وطن

تولد دوباره زیر باران

شکفتنت چرا وقت بهاران

کجا روم که ریشه در تو دارم

ای بهار همیشه پُر زِ بارم


ای ايران ای مرز پر گهر

ای خاکت سر چشمه هنر

دور از تو انديشه بدان

پاينده مانی تو جاودان

ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم

جان من فدای خاک پاک ميهنم

مهر تو چون شد پيشه ام

دور از تو نيست انديشه ام

در راه تو کی ارزشی دارد اين جان ما

پاينده باد خاک ايران ما

سنگ کوهت در و گهر است

خاک دشتت بهتر از زر است

مهرت از دل کی برون کنم

در گوبی مهر تو چون کنم

تا گردش جهان دور آسمان بپاست

نور ايزدی هميشه رهنمای ماست

مهر تو چون شد پيشه ام

دور از تو نيست انديشه ام

در راه تو کی ارزشی دارد اين جان ما

پاينده باد خاک ايران ما

ايران ای خرم بهشت من

روشن از تو سرنوشت من

گر آتش بارد به پيکرم

جز مهرت در دل نپرورم

از آب و خاک و مهر تو سرشته شد گلم

مهر اگر برون رود گلی شود دلم

مهر تو چون شد پيشه ام

دور از تو نيست انديشه ام

در راه تو کی ارزشی دارد اين جان ما

پاينده باد خاک ايران ما
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر بهت برسم تا وقتی زنده هستم

پام برسه به خاکت حس کُنمت تو دستم

پام رو که روت بذارم گریه ی زار و زارم

بهت میگم از عشقت چه حال و روزی دارم

ای وطنم ، روح و تنم ، خاک تو گور و کفنم

به عشق تو زنده منم ، از اینجا بردار ببرم

نمیدونی چه حالی تو این غریبی دارم

در به درم همیشه هر جا که پا میذارم

خدای روزگارم ، عشق بزرگوارم ، جز تو کسی ندارم

بدون تو اسیرم ، از جونم حتی سیرم

میترسم آخرش من نبینمت بمیرم

دو عشق از هر احساسی زیباتر است

دو احساس از هر عشق زیباتر است

یکی میهن و دیگری مادر است

به خاک دل سرزمینم قسم

که جز این دو گر دم زنم نا کسم

ای وطنم روح وتنم خاک تو گور و تنم

به عشق تو زنده منم

از اینجا بردار ببرم
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوسه بزن به دستی که گل نشونده در باغ

به نیش و ناز تیغش خاری نمونده در باغ

بوسه بزن به خاکی که آخرین پناهه

برای زنده موندن اسمش یه تکیه گاهه

فریاد از این عداوت با آهُوان خسته

دستی که کرده بیداد سُربی که تن شکسته

این اشکه آسمونه اما به نام بارون

می غلته از تن کوه تا قلب رود کارون

یاد کارون ... یاد نخلای تناور ...

یاد مردان دلاور ... یاد خرمشهر بخیر
یاد ساحل ... یاد طوفانهای دریا ...

یاد خرمشهر زیبا ... یاد خرمشهر بخیر ...


ما اسیر شب نموندیم دشمنُ از خونه روندیم
از حریم پاک میهن جغدای شومُ پروندیم
ای شکوه آسمونی خاک خوب مهربونی
تو همیشه زنده باش ای ایران
تا ابد پاینده باش ای ایران
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
از مشرق جان ، خورشید تو سر زد
ایران
با شوق تو دل ، در سینه بلرزد
ایران
صد جان به تلف ، یک جان به چه ارزد
ایران
ای مهرت چون نور ، در رگهایم جاریست
بر لبهایم ، آواز بیداریست
بیگانه چو با تسلیم و سُتوری تو
ایران
مفهموم شرف ، معنای شکوهی تو
ایران
طوفان چو رسد ، پاینده چو کوهی تو
ایران
تا عاشقان را پیغام گل دارد
نامت بوی نوبهاران دارد
لاله به لاله ، داغستانهایت ، جان را افروزد
افرازد رایات ، بر گوش گیتی ، پیچد آوایت
ایران
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای وطن
به تن تا جان دارم
پر از شكوه ایثارم

بگو ، در این دنیا ، بدون تو ، كجا سر بگذارم؟

اینك به شیوه ی باران

ببار به تربت یاران

ایمان شکوه ایثار

ای ایران تویی همه ی ایمانم

صفای تو را من می‌دانم

گویم ، نامت ایران
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره ميسازمت وطن
اگر چه با خشت جان خويش
ستون به سقف تو ميزنم
اگر چه با استخوان خويش
دوباره میبویم از تو گل
به ميل نسل جوان تو
دوباره ميشويم از تو خون
به سيل اشک روان خويش
اگر چه صد ساله مرده ام
بگور خود خواهم ايستاد
که برکنم قلب اهرمن
به نعره آنچنان خويش
اگر چه پيرم ولی هنوز
مجال تعليم اگر بود
جوانی آغاز ميکنم
کنار نوباوگان خويش
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای وطن ای مادر تاریخ ساز
ای مرا بر خاک تو روی نیاز

ای کویر تو بهشت جان من
عشق جاویدان من ایران من

ای ز تو هستی گرفته ریشه ام
نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

آرشی داری به تیر انداختن
دست بهرامی به شیر انداختن

کاوه آهنگری ضحاک کش
پتک دشمن افکنی ناپاک کش

رخشی و رستم بر او پا در رکاب
تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

مرزداران دلیرت جان به کف
سرفرازن سپاهت صف به صف

خون به دل کردند دشت ونهر را
بازگرداندند خرمشهر را

ای وطن ای مادر ایران من
مادر اجداد و فرزندان من

خانه من بانه من توس من
هر وجب از خاک تو ناموس من

ای دریغ از تو که ویران بینمت
بیشه را خالی ز شیران بینمت

خاک تو گر نیست جان من مباد
زنده در این بوم و بر یک تن مباد



وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک

به گاه شیر خواری گاهواره
به دور درد پیری عین چاره

وطن یعنی پدر مادر نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان

وطن یعنی هویت اصل ریشه
سر آغاز و سر انجام و همیشه

ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس زاینده رود اروند کارون

وطن یعنی سرای ترک تا پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن

زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فین

وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران

وطن یعنی رهایی ز آتش و خون
خروش کاوه و خشم فریدون

وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث جان زال و بال سیمرغ

سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن

نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن

وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی گذشته حال فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا یعنی ایران
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای خطه ایران مهین
ای وطن من

ای گشته به مهر تو عجین
جان و تن من

دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغ و گل و لاله و سرو و سمن من

ای خطه ایران مهین
ای وطن من

ای گشته به مهر تو عجین
جان و تن من

دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغ و گل و لاله و سرو و سمن من

تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن
تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن
هرگز نشود خالی از دل محن من ، محن من

دردا و دریغا که چنان گشتی بی من
کز بافته خویش نداری کفن من

امروز همی گویم با محنت بسیار
امروز همی گویم با محنت بسیار

دردا ، دردا
دردا و دریغا وطن من ، وطن من
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پافِتَدان دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد


در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پافِتَدان دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد

ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تو راج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان


سبزی سر چمن ، سرخی خون من ، سپیدی طلوع سحر ، به پرچمت نشسته
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
بمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته


ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تو راج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
وطن! وطن! نظر فکن به من که من
به هر کجا، غریب‌وار که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام (=خوابیده‌ام)
همیشه با تو بوده‌ام همیشه با تو بوده‌ام
اگر که حال پرسی‌ام تو نیک می‌شناسی‌ام
من از درون قصه‌ها و غصه‌ها برآمدم

[حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان به دختر سیاه چشم کدخدا
ز پشت دود کشت‌های سوخته درون کومه های سیاه
ز پیش شعله‌های کوره‌ها و کارگاه
تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده‌ام
یکی ز چهره‌های بی‌شمار توده‌ام]

چه غمگنانه سال‌ها که بال‌ها زدم به روی بحر بی‌کناره‌ات
که در خروش آمدی به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موج‌های تو
که یاد باد اوج‌های تو

[در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته‌پاره‌ها نظر نبود
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشوده‌ام
گهر ز کام مرگ در ربوده‌ام
بدان امید تا که تو دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده واکنی
به بند مانده‌ام شکنجه دیده‌ام
سپیده هر سپیده جان سپرده‌ام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده‌ام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده‌ام]

کنون اگر که خنجری میان کتف خسته‌ام
اگر که ایستاده‌ام و یا ز پا فتاده‌ام
برای تو، به راه تو شکسته‌ام

[اگر میان سنگ‌های آسیا چو دانه‌های سوده‌ام
ولی هنوز گندمم غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانه‌ای که بوده‌ام]

سپاه عشق در پی است شرار و شور کار ساز با وی است
دریچه‌های قلب باز کن سرود شب شکاف آن ز چار سوی این جهان
کنون به گوش می‌رسد من این سرود ناشنیده را به خون خود سروده‌ام

[نبود و بود برزگر را چه باک اگر برآید از زمین
هر آنچ او به سالیان فشانده یا نشانده است]

وطن! وطن! تو سبز جاودان بمان که من
پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دوردست مه گرفته پر گشوده‌ام
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
وطن پرنده ی پر در خون
وطن شكفته گل در خون
وطن فلات شهيد و شب
وطن پا تا به سر خون
وطن ترانه ی زنداني
وطن قصيده ی ويراني
ستاره‌ها اعداميان ظلمت
به خاك اگر چه مي‌ريزند
سحر دوباره بر مي‌خيزند
بخوان كه دوباره بخواند
اين عشيره ی زنداني
گل سرود شكستن را
بگو كه به خون بسرايد
اين قبيله ی قرباني
حرف آخر رستن را
با دژخيمان اگر شكنجه
اگر بند است و شلاق و خنجر
اگر مسلسل و انگشتر
با ما تبار فدايي
با ما غرور رهايي
به نام آهن و گندم
اينك ترانه ی آزادي
اينك سرودن مردم
امروز ما امروز فرياد
فـرداي ما روز بزرگ ميعاد
بگو كه دوباره مي‌خوانم
با تمامي يارانم گل سرود شكستن را
بگو كه به خون مي‌سرايم
دوباره با دل و جانم
حرف آخر رستن را
بگو به ايران بگو به ايران
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخوام برم . میخوام برم . گریه نکن پشت سرم
مام وطن منو میخواد . میگه کجایی پسرم؟
خورشیدو با خود میبرم . ستاره ها پشت سرم
ابر مسافرم میاد . همه میشن همسفرم
میخوام برم . میخوام برم . گریه نکن پشت سرم
مام وطن خودت بگو . واست چی سوغات بیارم؟
گوهر اشک شوقمو . عزیزترینی که دارم
میخوام برم . میخوام برم . من دیگه طاقت ندارم
مثل پرنده از قفس . به سوی تو پر میزنم
از این همه قشنگیا . به آسونی دل میکنم
وقتی به خاکت میرسم . بریده دیگر نفسم
پیش تو زانو میزنم . تو رو با گریه میپوسم
بدون تو ای وطنم . من نه منم . نه من منم
بدون تو ای وطنم . من نه منم . نه من منم
میخوام برم . میخوام برم . گریه نکن پشت سرم
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
توی تنهایی غربت
جایی که با سختی اینجا کردم عادت
واسه خاک و کوه و دشتم
واسه اونچه با دلم به جا گذاشتم
وطن ای عزیزترینم دل من تنگه برات
گریه من غریب یه جور آهنگه برات
بغض پنهان شده در من
بغضی که گلومو داره می فشاره
امشب از روزنه چشمام
بارون اشکای من می خواد بباره
وطن ای عزیزترینم دل من تنگه برات
گریه من غریب یه جور آهنگه برات
حق نبود که این روزا تو رو تنها بذارم
خود من اینجا باشم دلمو جا بذارم
اما من هر جا باشم ریشه ام وجود توست
دل من عاشق تو ، بر لبم سرود توست
می دونی که من تنم تو جونمی
وقتی نبضم می زنه که خونمی
تو همون دلیل بودن منی
من دلی عاشق و تو درمونمی
وطن ای عزیزترینم دل من تنگه برات
گریه من غریب یه جور آهنگه برات
شب بارانی و کوه و دشت تو
عاشق بوی گلها و خشت تو
لحظه لحظه ، لحظه ها رو می شمرم
تا بشم فدای سرنوشت تو
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تو هستم ، ای وطن
با تو هستم ، ای وطن
ای خورشید جاوید من

ای صدای گرم آبشاران
ای شب مهتاب کوهستان
تو چون بهاری ، بهار بی پاییز ،
ز عطرِ خاکِ ، تو گشته ام لبریز
به سینه ی من ، کلام جاویدی ،
به چشم من تو ، چو نور خورشیدی
آه ، ای وطن ! نام تو
همیشه بر لبم ،
با مهر تو ، ستاره
درخشد ، بر شبم
به دشت تشنه ، شکوه بارانی
سرودِ پاکی ، شعرِ بهارانی
غروبِ ما را ، پیامِ خورشیدی
طلوعِ بودن ، طلوعِ امیدی

تو ، سرودِ فصلِ سبزِ ما
بر لبم جاری چنان دریا
تو چون بهاری ، بهار بی پاییز ،
ز عطرِ خاکِ ، تو گشته ام لبریز
به سینه ی من ، کلام جاویدی ،
به چشم من تو ، چو نور خورشیدی
آه ، ای وطن ! نام تو
همیشه بر لبم ،
با مهر تو ، ستاره
درخشد ، بر شبم
به دشت تشنه ، شکوه بارانی
سرودِ پاکی ، شعرِ بهارانی
غروبِ ما را ، پیامِ خورشیدی
طلوعِِ بودن ، طلوعِِ امیدی
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
نام جاوید ای وطن
صبح امید ای وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
همه ی جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
بشنو سوز سخنم
که نوا گر این چمنم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاکم به سر ز غصه
به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت
چه خاکی چه خاکی به سر کنم
افسوس کلاه نیست وطن
تا از سرم برداشتند
فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلاهش بر سر است و من
نامردم ارکه بی کلاه آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزگرد قضا و قدر کنم
زیر و ز برق اگر نکنی خاک خسم را
بی تقصیر روی تو زیر و زبرق کنند
جاییست آرزویم اگر من به آن رسم
از روی ناش لشگر دشمن گذر کنم
بد هرچه میکنی بکن ای دشمن قبیلی
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم
من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک
این کاسه خون به بستر راهت هدر کنم
عشقت نه سرسریست که از سر بدر شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان بدر کنم
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای عزیزترین عزیزان
ای سرودی عاشقانه
سرزمین محبوب من
شعر پاک لاله هایی
لاله هایی جاودانه
سرزمین محبوب من
تو امید بودن من
از بهارانت بهایم
با صدای بودن تو
از سکوت خود رهایم
با صدای بودن تو
از سکوت خود رهایم

من به شوق آسمانت
پر پرواز می گشایم
حتی با بال شکسته
ای همیشه بودنِ من
با نامِ پاکِ تو بودن
روح و جانم به تو بسته
چه غم از طوفان دریا
تا تویی تنها کرانه
تو همان صدای جاوید
ماندنی ترین ترانه
تو همان صدای جاوید
ماندنی ترین ترانه

بی خزان بادا بهارت
همه ی هستی نثارت
سرزمین محبوب من
تو طلوع بی غروبی
شاد و تابان روزِگارت
سرزمین محبوب من
باران باران کن وجودم
من کویری بی قرارم
تشنه ی فریاد بودن
تا تو باشی در کنارم
تشنه ی فریاد بودن
تا تو باشی در کنارم

سرزمین محبوب من
ایران
ای عشق جاویدان
ایران خوب من
ایران
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر ایران بجز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر آب و هوایش نیست دلکش
من این آب و هوا را دوست دارم
تمام عالم از آن شما باد
من این یک تکه جا را دوست دارم
من این یک تکه جا را دوست دارم
خدا دوست دارم
دوست دارم

دیگه ندارم طاقت موندن
من این شهر رو رها میکنم از درد شبونه
دل موطن من مرده ز بیداد زمونه
های های، های های
های های، های های
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من
های های، های های
های های، های های
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من


اگه خاک من از دست بره جایی ندارم
دلم میمیره از غصه دیگه نایی ندارم
بجزء نام تو ای مام وطن ای موطن من
دگر بر روی لبهای خود آوایی ندارم
ایران ایران، ایران ایران
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من
ایران ایران، ایران ایران
سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هموطن من
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوزان و آتشینم
ای نور سرزمینم
برخیز و روشنم کن
ایران نازنینم
از شوق نو رسیدن
خاموشم از رمیدن
برخیز و بنگر این دل
افتاده ار تپیدن
بشنو ندای یاران
فریاد لاله کاران
شمشیر شیر سرخم
دختر کوچ باران
خشکم ولی طلایی
پژمرده تا رهایی
برخیز و تازه ام کن
تا مانده یک صدایی

من و تو دختر یک سرزمینیم کمک کن داغ یکدیگر نبینیم
به فردا دل بدیم شاید که فردا از ایران دسته دسته گل بچینیم
از ایران دسته دسته گل بچینیم

با صد حماسه در سر
بی پشت و یار و یاور
افتاده ام به زانو
در جستجوی مادر
چه خوبه وقت دیدن
خاک تو سر کشیدن
جون کندن آسونتره
تا از تو دل بریدن
من و تو من و تو من و تو ...
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
قلب من یادگار محبت شماست
چشم من با نگاه شما چه آشناست
دست من معدن مهربانی است وعشق
میخک نقره ای یادگار لحظه هاست

یاد ایران بخیر (3)
خاک پرصلابتم
درد من بی کسی است خاک ایران که نیست
ذره ای بی ثمر در نهایتم

من اگر خسته ام خالی از سیاهیم
بر زبان بسته ام در دل رهاییم
قصه هایم پراز روزگار کودکی است
تشنه ی وصل و بیگانه با جداییم

یاد ایران بخیر (3)
خاک پرصلابتم
درد من بی کسی است خاک ایران که نیست
ذره ای بی ثمر در نهایتم

با من ای هم وطن سخن مرا بگوی
درد دل هر سخن هدف مرا بجوی
حرف ما را ببر به سراسر جهان
ما که جان میدهیم به بهای آبرو

یاد ایران بخیر (3)
خاک پرصلابتم
درد من بی کسی است خاک ایران که نیست
ذره ای بی ثمر در نهایتم

گربه من بنگری به ستاره می رسی
من همان میخکم که شکسته ام بسی
چون زمین مانده در حسرت نهال تو
دست من را بگیر رهسپار خانه شو

یاد ایران بخیر (3)
خاک پرصلابتم
درد من بی کسی است خاک ایران که نیست
ذره ای بی ثمر در نهایتم

ٌصحبت من هنوز از زمان روشنی است
از زمانی که در ذهن خانه ماندنی است
ما در این رهگذر رهرو شبانه ایم
بی کس این جا به بر رهروان خانه ایم

یاد ایران بخیر (3)
خاک پرصلابتم
درد من بی کسی است خاک ایران که نیست
ذره ای بی ثمر در نهایتم
 

م.سنام

عضو جدید
روح می پرورد هوای وطن
باغ و گلگشت جانفزای وطن
ما همه جان و سر به کف داریم
تا بریزیم پیش پای وطن
هر کسی طالب رضای کسی است
ما در اندیشه رضای وطن
همه را سعی و اشتیاق این است
که کند خدمتی سزای وطن
از همه چیز خویش میگذرد
در ره مجد و اعتلای وطن
جان و سر را چه فایدت باشد
گرنه قربان شود برای وطن
در خور خاک ذلت است سری
که نباشد در آن هوای وطن
نفروشیم ما به آب حیات
مشتی از خاک جانفزای وطن
روی دل جانب وطن داریم
بر سر چشم ماست جای وطن
تار جان در نوازش اید و رقص
چون طنین افکند نوای وطن
وطن از جان و سر عزیزترست
ای سر و جان من فدای وطن
هر زبان و دلی که باشد پاک
هر سحر می کند دعای وطن
ای زبان همتی که تا همه عمر
من نگویم مگر ثنای وطن
سوی بیگانه رو نخواهد کرد
هر کسی گشت آشنای وطن
پیش من به ز جنبت عدن است
باغ و بستان دلگشای وطن
یاد پیوسته حافظ این ملک
لطف پیوسته خدای وطن
دل و جان و سر و تن کیوان
باد قربانی بقای وطن
 

م.سنام

عضو جدید
هر گوشه ی جهان را
دیدم قدم نهادم
جز خاک پاک ایران
ما را وطن نباشد
آنجا که کوه هایش
سر بر فلک کشیده
در باغ های عشقش
جز یاسمن نباشد
مازندران سرسبز
هم چون بهشت موعود
حقّّا که در دیاری
هم چون چمن نباشد
مشهد که در خراسان
امید هر مسلمان
آنجا که میهمانش
با خویشتن نباشد
بر دل چه خوش نشیند
گرمای آن جنوبش
آنجا که جز محبّت
در انجمن نباشد
فریاد از غریبی
در خاک ناشناسان
در سرزمین محنت
کان جای من نباشد
این خاک گرچه زیباست
مملو ز ناز و نعمت
اما هر آنچه باشد
خاک وطن نباشد
در هر کجای دنیا
هستند زشت و زیبا
اما به جان بگویم
ایران من نباشد
 

***zahra***

عضو جدید
من آگاهم٬ من از گشت هزاران ساله ی تاریخ٬
ز ایران و انیران٬ کاوه و ضحاک٬
در دل یادها دارم و آگاهم
من از شاپور ساسان٬ شاه ایران
کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت آگاهم
من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگون بختی٬
که قومی گرسنه٬ نادان و سرگردان٬
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینه ها زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را بسوزیدند
درفش کاویانی٬ اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند٬ گرد مرگ پاشیدند
من آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش می پیچم
آن گردان جان بر کف٬
ز خوزی و خراسانی٬ دلیر آذری٬ کرد و سپاهانی٬
گیل و بلوچ و دیلمی٬ اقوام ایرانی٬
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی
و اینکه این منم یکتا٬
ایرانی ایرانی٬
فرزند هرمز خوزی و پیروز نهاوندی٬
هزاران ساله ی مانای تاریخم
که تا خورشید می تابد
و تا خون در رگ فرزند ایران گرم می جوشد٬
مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس می دارد
 

***zahra***

عضو جدید
ایران را به امانت در دست ما گذاشتند ولی ما ....!
پروردگارا اين كشور را از نيرنگ . دشمن و خشكسالي در امان بدار
 
بالا