برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم ای دوست قدیمی که در کوچه پس کوچه های زندگی فراموش شده ای .
به یادت هستم .هر وقت که روزهای خوشبختیم را به یاد می آورم.
به یادت در زیر باران قدم می زنم.
به یادت برای گنجشکها خرده نان می ریزم و به یادت گل های باغچه را می بویم.
و به یادت صفحات خاک گرفته زندگی ام را سیاه می کنم. شاید که از لابه لای این کاغذهای غم گرفته تار مویی از تو به یادگار پیدا کنم.
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همیشه به احساساتش حسودیم می شد...
احساساتی که از بروز دادنش هیچ ترسی نداشت
اگه می خندید از ته دل بود
اگه غمگین می شد بغضش رو نمی خورد
نمیدونم چه بلایی سر زندگیش اومد که گوشه نشین شد
نه جایی می رفت؛ نه کسی رو تو خلوتش راه می داد
یک سال ازش بی خبر بودم تا اینکه تو یه دورهمی اتفاقی دیدمش
دیگه خبری از اون خنده های همیشگیش نبود
یه گوشه تنها پیداش کردم و گفتم معلوم هست کجایی؟
بغض گلوش رو خورد و گفت درگیر بودم
نذاشت بپرسم درگیر چی
گفت عوض شدم نه؟
نگاش کردم و گفتم: خیلی...
بی روح شدی، چی شد اون همه احساسات؟
پوزخند زد و گفت: خیلی وقته دیگه نه چیزی خوشحالم می کنه نه ناراحت، دیگه کسی دلم رو نمی لرزونه، نه بودن کسی دلخوشم می کنه نه رفتن کسی غمگینم، می دونی من به جایی رسیدم که بهش میگن بی حسی!
وقتی بهش گفتم مگه میشه تو یه سال و این همه بی حسی؟ نگام کرد و گفت: یه سال نه، یه اتفاق و این همه بی حسی
فقط یه شب تا صبح طول کشید...

#حسین_حائریان
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پوست کلفت شدن چیزی نیست که مرد ها دوست داشته باشند.
رسیدن به حقیقت ِتلخ و زننده و حرف زدن از آن، باب ِمیل ِمردها نیست. مردها در انتها زنی را انتخاب نمی کنند که به جای ِخریدن رژ ِلب ها، کتاب می خرند.
.
آن ها دست های ِ سفید و همیشه لاک زده را دوست دارند. نه دست هایی که لای ِصفحات کتاب جامی مانند و جوهری می شوند در هر بار نوشتن ِ داستان های بلند و کوتاه.
مردها همیشه ی ِتاریخ، بهترین شاعرها بودند، اما معشوقه شان شاعر نبوده اند دراصل. معشوقه ی ِآن ها زنی سبک بال و رها و بی خیال بود با صورتی جوان و شاد و دست هایی زیبا و مغزی عادی. مردها ترجیح می دهند در کافه ها با زنانی پرمغز بنشینند به رد و بدل کردن دیالوگ های قلبمه سلمبه و سیگار کشیدن، و درمهمانی های ِشبانه و دور همی هایشان همان زن های ِ بی مغزی را ببرند که در کافه -درحالی که سیگارشان را آتش می زنند و می نالند از سطحی شدن رابطه ها- آن ها را هیچ و پوچ خطاب می کردند؟
.
مردها نمی توانند زن هایی که خودشان هستند و به خاطر حرف مردم زندگی نمی کنند را با افتخار و لبخند ِ پیروزمندانه به دیگران معرفی کنند. مردها در زبان شمایی را که بلند بلند و بی اعتنا به قضاوت ها، می خندید و گریه می کنید را می ستایند و در دلشان زن هایی را جای می دهند که برحسب شرایط می توانند شال بیندازند یا چادر سرکنند.
.
مردها با شمایی که خوب شعر می خوانید و خوب شعر می نویسید و خوب شعر به خاطر دارید در حد چند ساعت در ماه، و یک زنگ ِتفریح، خوب تا می کنند ، نه بیشتر و نه کمتر. مردها وبلاگ های ِشما را در اوقات بیکاری می خوانند و اوقات ِاصلی شان را در پی ِگشتن دنبال ِزنی نجیب و پاک و سربه زیر- همان زن ِزندگی-اند.
.
مردها SMS های شما را که در نیمه های ِشب ِپاییزی، برایشان فرستاده اید را ظهر ِروز ِبعد می خوانند و جواب ِغمگین و دلتنگ بودن ِشما را با «چرا جیگرم ؟» می دهند.
.
مردها زن هایی که در پاییز زیاد پیاده روی می کنند و در کوچه پس کوچه ها گریه می کنند را نمی فهمند و برایشان خراب کردن ِ رژ ِلب جذاب تر از پاک کردن ِسیاهی ِ زیر ِ چشم ِزنی غمگین است. مردها موجودات عجیبی نیستند. مردها زن هایی مثل ِما را دوست ندارند. زن هایی مثل ِ ما نمی توانند با مردها احساس ِ خوشبختی و راه رفتن روی ِابرها را تجربه کنند. زن هایی مثل ِما این را می دانند که هرچقدر هم بیشتر خوانده باشند و نوشته باشند و گفته باشند ، بازهم تنها می مانند در آخر.
.
زن هایی مثل ِما این را می دانند که دختر های ِمعمولی و شاد، انتخاب آخر مردهای ِمعمولی اند . زن هایی مثل ِما می دانند که باید با خودشان آشتی کنند و تنهایی شان را دوست داشته باشند...
#فریبا_وفى
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مگر‌چندبار زندگی‌میکنیم که حتی نمیتوانیم در همان بُرهه از زندگی مان عاشق بمانیم و عاشقی کنیم
ما گیجِ دوستت دارم های یک طرفه شده ایم
تا کسی احساسش و خواستنش را به رویمان می آورد
سرد میشویم
جوابِ پیام هایش را یکی در میان میدهیم و
به خود میگوییم همینطور بهتر است.
"مگر چند بار زندگی میکنیم که بگذاریم فکرکند احساسی نداریم"
کاش برای یک بارهم که شده
غرورمان را زیر پایمان میگذاشتیم
و به زبان می آوردیم حرف های دلمان را...
زندگی کوتاه تر از آن است که نگوییم "دوستت دارم"
نگاه کن ...
دنیا پر است از دوستت دارم های زنده به گور شده ای که هرگز شنیده نشد!

#مائده_زمان
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ازش پرسیدم: این زخما کی خوب میشن؟
گفت: نخواه که خوب بشن، بخواه که همراهت بشن...
گفتم: یعنی تا ابد باید به تن بکشم این زخمارو؟
گفت: این زخما یه مرزن ... مرز بین چیزی که بودی و چیزی که شدی...
این مرزو باید همیشه حفظ کنی توو از این به بعد زندگیت، توو انتخاب هایی که خواهی داشت،
توو رابطه ات با آدم ها...
به مرور می بینی این زخم ها برات قابل درک میشن انقدر که دیگه دردت نمیاد؛
اینجاست که دیگه میشن برات یه جای زخم، نه خود زخم...میشن یادگاری...میشن تجربه
توو پیچ و خمای زندگیت وقتی بهشون نگاه می کنی
درسات رو یادت میارن و کمکت می کنن که قدم بعدیت رو محکم تر و سنجیده تر برداری...
این زخمارو دوست داشته باش، اونا تو رو بزرگتر کردن

#پریسا_زابلی_پور
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
حواسم پرت زیبایی ات شد !
من دست و پا چلفتی
نصف بیشتر شعرم را ریختم زمین!
فقط ماند
یک دوستت دارم ساده !

#حامد_نیازی
 

سحر صبح

عضو جدید
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد

من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمیخیزیم
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر بدنبال عیب هستی, از آینه استفاده کن نه ذره بین.
 
  • Like
واکنش ها: EECi

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب،
رقص خیال توست
در دفتر ذهن من...
پلک من،
منتظر رویش تو می ماند
شعر صد خاطره را می خواند
حافظم حال مرا می داند
بس که نامت بردم...
من به مهر تو
به نخهای طلایی وجودت
چندیست
گره خوردم محکم...

تا طلوع دیدار
واژه ی یاد تو
در من جاری
غزلی بی تکرار
تا همیشه بسیار
تو هوای یاسی
که نمیشد انکار
کوچه های دل من،
از تپش های اقاقی
حضورت سرشار
 

sahar jamali

عضو جدید
نمی دانم چرا وقتی،
دلم درگیر یاد توست،
هوا دلگیر و بارانیست...
صدای رعد هم جاریست...
نه رویایی ،نه کابوسی،
هر آنچه هست بیداریست...
نمکدان می شود ابر و...
نمکها روی زخم دل ...
و این آغاز یک موضوع تکراریست...!
هنرها دارد این باران،
از آن لحظه که می بارد،
تبم در گریه می سوزد...
تحمل کینه می توزد...
و تن هم طبق معمول همیشه
پیله ی افسوس می دوزد...
دلم دلتنگ یاد توست...!
 

sahar jamali

عضو جدید
ماهی همیشه تشنه ام
در زلال لطف بیکران تو

می برد مرا به هر کجا که میل اوست
موج دیدگان مهربان تو

زیر بال مرغکان خنده ا ت
زیر آفتاب داغ بوسه ات

ای زلال خوب و پاک
جرعه جرعه می کشم ترا به کام خویش
تا که پر شود تمام جانِ من ز جانِ تو

ای همیشه خوب
ای همیشه آشنا

هر طرف که می کنم نگاه
تا همه کرانه های دور
عطر و خنده و ترانه می کند شنا
در میانِ موج ِبازوان تو

ماهی همیشه تشنه ام
ای زلالِ تابناک

یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی
ماهی تو جان سپرده روی خاک!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن ،
مردی ثروتمند نمیخواهد یا
خوش چهره و یا حتی شاعر !
او مردی را میخواهد که بفهمد
چشم هایش را و اگر ناراحت شد
به سینه اش اشاره کند و بگوید:
اینجا وطن توست...

نزار_قبانی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتي وارد رابطه اي ميشويد
و ميفهميد طرف مقابلتان قبل از شما به سمت هيچ رابطه اي نرفته است
بايد متوجه شويد كه اون فرد از دست به دست شدن بين ادمهاي امروزي بيزار است و حالا با ديدن شما ايمان پيدا كرده است كه در رابطه ي با شما هرگز دستي ديگر دستانش را نخواهد گرفت
پس رهايشان نكنيد و يا اگر در خودتان نميبينيد كه براي هميشه آخرينشان باشيد ازهمان اول وارد رابطه با اين افراد نشويد!
هستند ادمهايي كه مناسبِ نماندن هاي شما باشند و آبي در دلشان تكان نخورد از رفتن هايتان!
پس سمت انهايي نرويد كه بعد از كلنجارهاي زياد با خودشان ، شمارا براي يك عمر انتخاب كرده اند تا اخرينشان باشيد!

#نيلوفر_رضايي
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تو، حكايتي دگراين دل ما بسر كند
شب سياه قصه ، را هواي تو سحر كند
باور ما نميشود ، در سر ما نميرود
از گذر سينه ما يار دگر گذر كند
شكوه بسي شنيده ام از دل درد كشيده ام
كور شوم جز تو اگر زمزمه اي دگر كند
چاره كار ما تويي ،‌ ياور و يار ما تويي
توبه نميكند اثر ، مرگ مگر اثر كند
مجرم آزاده منم ، تن به جزا داده منم
قاضي درگاه تويي ، حكم سحر گاه تويي...........
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم که این ها را می نویسم دوستت دارم که کلمه ها را درک می کنم
دوستت دارم چون خودت هستی
دوستت دارم چرا که جهان را دوست دارم چرا که عاشق آدم ها شده ام ..
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبحانه ام،
یک فنجان ، چای بهارنارنج است و
کمی مهربانی...
وقتی
رسم عاشقیست ومحبت...
همین ،صبح بخیر های
دور و نزدیک است که دلم راشادمیکند...!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا