باران

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد








وای، باران؛
باران؛
شیشه پنجره را باران شست .
از اهل دل من اما،
- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران،
باران،
پر مرغان نگاهم را شست .

خواب رویای فراموشیهاست !
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشیهاست .

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید :
"گر چه شب تاریک است
دل قوی دار،
سحر نزدیک است "
دل من، در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند .
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمنِ خواب مرا می چیند
آسمانها آبی،
- پر مرغان صداقت آبی ست -
دیده در آینه صبح تو را می بیند .
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پرو بال .
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
- نه؟
از آن پاکتری .

تو بهاری ؟
- نه،
- بهاران از توست .
از تو می گیرد وام،
هر بهار اینهمه زیبایی را .

هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو !

*****

**حمید مصّدق**

 
آخرین ویرایش:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چه بارانی چه بارانی ببینم هیچ میدانی؟
چه شبهایی در این باران برایت درد ودل کردم
به گوشت قصه ها خواندم به پایت گریه ها کردم
چه بارانی چه بارانی ولی هرگز نمیدانی که قلبم با چه آهنگی
برای چشمهای تو چه غمگینانه میکوبد درون سینه خسته
گیاه غصه میروید درون قلب بشکسته
چه حیف هرگز نمیدانی چه بارانی نمیدانی......
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
به دنبالم نيا امروز
كه من
بي تاب ديروزم
چه دلتنگم از اين باران
كه مي بارد
بروي عشق من امروز
برو ديگر مرا نشكن

شكستم من همان ديروز
همان ديروز
كه تو رفتي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
.
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
روزها راه اوفتاده
.
یک دو سه گنجشک پرگو
شاد و خرم
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
.
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
.
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
.
از پرنده
از خزنده
از چرنده
بود جنگل گرم و زنده
.
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من روز روشن
.
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
.
برکه ها آرام و آبی
برگ . گل هرجا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
.
سنگها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
.
رودخانه
با دوصد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد ، چرخ می زد همچو مستان
.
چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
.
با دوپای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم از لب جو
دور می گشتم ز خانه
.
می پراندم سنگریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم « کرد خاله »*
.
می کشانیدم به پائین
شاخه های بیدمشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی
.
می شنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
.
هرچه می دیدم درآنجا
بود دلکش ، بود زیبا
شاد بودم
می سرودم
روز ، ای روز دلارا
داده ات خورشید رخشان
اینچنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان
.
این درختان با همه سبزی و خوبی
گوچه می بودند چون پاهای چوبی
گرنبودی مهر رخشان ؟
.
روز ای روز دلارا
گر دلارائیست ، از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا
هرچه زیبائیست از خورشید باشد
.
اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران ، ریخت باران
.
جنگل از باد گریزان
چرخها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هرجا
.
برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه ، از کرانه
با شتابی چرخ می زد بی شماره
.
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
بادها ، با صوت خوانا
می نمودندش پریشان
.
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
.
بس دلارا بود جنگل
به ، چه زیبا بود جنگل
بس فسانه ، بس ترانه
بس ترانه ، بس فسانه
.
بس گوارا بود باران
به چه زیبا بود باران
می شنیدم اندراین گوهرفشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
.
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره ، خواه روشن
هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا

شاعر: مجدالدین میرفخرائی ( گلچین گیلانی)

* کرده خاله: چوبی چنگک وار که برای بالا کشيدن آب از چاه به سطل می بندند
 

siyavash51

عضو جدید
برای فرخباد یکم مهر زاد روز استاد محمد رضا شجریان

برای فرخباد یکم مهر زاد روز استاد محمد رضا شجریان

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه ك
ن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

ببار ای ابر بهار
با دلُم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماهُ دادن به شبهای تار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون



دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

برای فرخباد یکم مهر زاد روز استاد محمد رضا شجریان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باران که می اید تومیایی باران گل باران نیلوفر[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باران مهرو ماه و ایینه باران شعروشبنم و شبدر [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]باران که می اید تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]از عطر عشق و اشتی لبریز با ابرو اب و اسمان جاری[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]غم می گریزد غصه می سوزد شب می گدازد سایه می میرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] تا عطر اهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می میرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ازلحظه های تشنه ی دیدار تا روزهای با تو بارانی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]غم می کُشد مارا تو می بینی دل می کِشد مارا تو می دانی [/FONT]​



 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
چيست اين باران كه دلخواه من است ؟
زير چتر او روانم روشن است .
چشم دل وا مي كنم

قصه يك قطره باران را تماشا مي كنم :
در فضا،
همچو من در چاه تنهائي رها،
مي زند در موج حيرت دست و پا،
خود نمي داند كه مي افتد كجا !

در زمين،
همزباناني ظريف و نازنين،
مي دهند از مهرباني جا به هم،
تا بپيوندند چون دريا به هم !
قطره ها چشم انتظاران هم اند،
چون به هم پيوست جان ها، بي غم اند .

هر حبابي، ديدهاي در جستجوست،
چون رسد هر قطره، گويد: - « دوست! دوست ... !»
مي كنند از عشق هم قالب تهي
اي خوشا با مهر ورزان همرهي !
با تب تنهائي جانكاه خويش،
زير باران مي سپارم راه خويش.

سيل غم در سينه غوغا مي كند،
قطره دل ميل دريا مي كند،
قطره تنها كجا، دريا كجا،
دور ماندم از رفيقان تا كجا!
همدلي كو ؟ تا شوم همراه او،

سر نهم هر جاكه خاطرخواه او !
شايد از اين تيرگي ها بگذريم .
ره به سوي روشنائي ها بريم .
مي روم، شايد كسي پيدا شود،
بي تو، كي اين قطره دل، دريا شود؟

(( فریدون مشیری))

 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز گل آنچنان که سرخی نرود به سعی باران

نتوان به اشک شستن ز تو رنگ بی وفایی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

تو با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جاگرفتی
تو با یک انعکاس نقره ای رنگ
مجال ناز از رعنا گرفتی
تو چون یک هدیه ی فیروزه ای رنگ
مرا بر قایق رویا نشاندی
وبا یک لطف،یک لبخند ساده
مرا به سرزمین عشق خواندی
تو دیوار میان قلب ها را
به رسم آسمانی ها شکستی
وچون حسی غریب و واژه ای سرخ
میان دفتر روحم نشستی
تو دریایی ترین ترسیم یک موج
تو تنها جاده ی دل تا خدایی
تو مثل شوق یک کودک لطیفی
تو مثل عطر یک گلدان رهایی
تو مثل نغمه ی موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی
وتا وقتی که روحم مال اینجاست
به روی صفحه دل می نشینی
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مریم حیدر زاده

مریم حیدر زاده



گفتی که به احترام دل باران باش

باران شدم و به روی گل باریدم



گفتی که ببوس روی نیلوفر را

از عشق تو گونه های او بوسیدم



گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن

من هم چو گل ستاره ها تابیدم



گفتی که برای باغ دل پیچک باش

بر یاسمن نگاه تو پیچیدم



گفتی که برای لحظه ای دریا شو

دریا شدم و تو را به ساحل دیدم



گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش

مجنون شدم و ز دوریت نالیدم



گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز

گل دادم و با ترنّمت روییدم



گفتی که بیا و از وفایت بگذر

از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم



گفتم که بهانه ات برایم کافیست

معنای لطیف عشق را فهمیدم

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
رخت سبز داند قدر باران

تو خشکی، قدر باران را چه دانی

سیه کاری مکن با باز چون زاغ

تو باز چتر سلطان را چه دانی


مولوي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

شعر " سفر به خیر"

"به کجا چنین شتابان،"
گون از نسیم پرسید.
" دل من گرفته زین جا ،
هوس سفر نداری ،
ز غبار این بیابان ؟ "
"همه آرزویم اما،
چه کنم که بسته پایم"
"به کجا چنین شتابان؟ "
"به هر آن کجا که باشد،
به جز این سرا ، سرایم ."
"سفرت به خیر اما ،
چو از این کویر وحشت ،
به سلامتی گذشتی ،
به شکوفه ها به باران ،
برسان سلام ما را."
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چتر ها را باید شست ...


زیر باران باید رفت ...



فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد
..


با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت ...


دوست را زیر باران باید دید ...


عشق را ، زیر باران باید جست ...


زیرباران باید بازی کرد ...


زیر باران باید چیز نوشت .. حرف زد .. نیلوفر کاشت ..


زندگی تر شدن پی در پی ..


زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی " اکنون " است ...
 

eng_hajhashemi

عضو جدید
استاد شهریار

استاد شهریار

منم که شعر و تغزل پناهگاه منست
چنانکه قول و غزل نيز در پناه منست
صفای گلشن دلها به ابر و باران نيست
که اين وظيفه محول به اشک و آه منست
هر آن گياه که بر خاک ما دميده به بوی
اگر که بوی وفا می دهد گياه منست
کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست
هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه منست
من از تو هيچ نخواهم جز آنچه بپسندی
که دلپسند تو ای دوست دلبخواه منست
چه جاي ناله گر آغوشم از سه‌تار تهی است
که نغمه‌ی قلمم شور و چارگاه منست
شکستن صف من کار بی‌صفايان نيست
که شهريارم و صاحبدلان سپاه منست
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
آفتاب را دوست دارم

به خاطر پیراهنت روی طناب رخت


باران را

اگر که می بارد بر چتر تو

و از آن روز که تو نماز می خوانی

من خداپرست شده ام
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

به یک نظاره چون داخل شدی در بزم میخواران
گرفتی جان ز مستان و ربودی دل ز هشیاران
چه حاصل از وفاداری من کان بی‌وفا دارد
وفا با بی‌وفایان، بی‌وفائی با وفاداران
تویی کافشاند و ریزد به کشت دوست و دشمن
سموم قهر تو اخگر سحاب لطف تو باران
به جان و دل تو را هر سو خریداری بود چون من
به سیم و زر اگر بوده است یوسف را خریداران
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اردلان سرفراز

اردلان سرفراز


بوی موهات زیر بارون ، بوی گندم زار نمناک
بوی شوره زار خیس ، بوی خیس تن خاک

جاده های مهربونی ، رگای آبی دستات
غم بارون غروب ، ته چشمات تو صدات

قلب تو شهر گل یاس ، دست تو بازار خوبی
اشک تو بارون روی ، مرمر دیوار خوبی

ای گل آلوده گل من ، ای تن آلوده ی دل پاک
دل تو قبله ی این دل ، تن تو ارزونی خاک

یاد بارون و تن تو ، یاد بارون و تن خاک
بوی گل تو شوره زار ، بوی خیس تن خاک

همیشه صدای بارون ، صدای پای تو بوده
همدم تنهایی هام ، قصه های تو بوده

وقتی که بارون می باره ، تو رو یاد من میاره
یاد گلبرگای خیست ، روی خاک شوره زاره
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد
در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شب تا سحر من بودم و لالای باران[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اما نمی دانم چرا خوابم نمی برد![/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]غوغای پندارم نمی مرد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]غمگین و دلسرد،[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]روحم، همه رنج،[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جانم همه درد،[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آهنگ باران دیو اندوه مرا بیدار می کرد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چشمن تبدارم نمی خفت.[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]افسانه گوی ناودان افسانه می گفت...[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]-آزاد و وحشی- باد شبگرد[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دکتر شفیعی کدکنی

دکتر شفیعی کدکنی



اي مهربان تر از برگ در بوسه هاي باران
بيداري ستاره در چشم جويباران
آئينه نگاهت پيوند صبح و ساحل
ليخند گاه گاهت صبح ستاره باران

بازا که در هوايت خاموشي جنونم
فرياد ها برانگيخت از سنگ کوه ساران
اي جويبار جاري! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف دادند بي شماران
گفتي:' به روزگاران مهري نشسته' گفتم:
"بيرون نمي توان کرد حتي به روز گاران "
بيگانگي ز حد رفت اي آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان سر خيل شرمساران
بيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوار زندگي را اينکونه ياد گاران
وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز باد و باران

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


در کویر تشنه عصیان و آرزو
باران ببار جرعه نابی به کام عشق
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهاییی
تو از یادم نمی روی
سوزن ریز بی امان باران
بر پیچک و ارغوان
تو از یادم نمی روی
تو . . .
با من چه کرده ای که از یادم نمی روی؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

با تو هستم!
صدای باران را می شنوی،
دانه های باران را لمس می کنی،
سرت را بالا بگیر، روح آبی ات را در فیروزه بیکران آسمان به
پرواز در بیاور...
و ترنم باران را با تمام وجود لمس کن
تا باور کنی که ...
تنها نیستی...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
عشق لالایی بارون تو شبهاست

نم نم بارون پشت شیشه­هاست

لحظهء شبنم و برگِ گل یاس.

لحظهء رهایی پرنده­هاست.

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی.

تو خود عشقی که شوق موندنی

غمِ تلخ و گنگِ شعرای منی.

وقتی دنیا درد بی­حرفی داره

تویی که فریاد دردهای منی.

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

دستهای تو خورشیدُ نشون می­دن

چشمهای بسته­مو بیدار می­کنن

صدای بال پرنده رو لبهات،

تو گوشهام دوباره تکرار می­کنن

زندگی وقتی بیزاری باشه

روز و شبهاش همه تکراری باشه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
ایینه ای به پاکی سر چشمه ی یقین
با اینکه روبروی منی و مکدری
تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم
تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری
لالای پر نوازش باران نم نمی
خاک مرا به خواب گل سرخ می بری
انگار با من از همه کس ‌آشناتری
از هر صدا خوب برایم صداتری
درهای ناگشوده ی معنای هر غروب
مفهوم سر به مهر طلوع مکرری
هم روح لحظه های شکوفایی و طلوع
هم روح لحظه های گل یاس پرپری
از تو اگر که بگذرم ، از خود گذشته ام
هرگز گمان نمی برم از من ،‌ تو بگذری
انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
من غرقه ی تمامی غرقاب های مرگ
تو لحظه ی عزیز رسیدن به بندری
من چیره می شوم به هراس غریب مرگ
از تو مراست وعده ی میلاد دیگری
از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام
هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری
انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
[/FONT]
[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اردلان سرفراز[/FONT]
http://forum.sarmaye.com/reputation.php?p=436074 http://forum.sarmaye.com/report.php?p=436074
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فریبا شش بلوکی

فریبا شش بلوکی



ماه هم تنها بود
صورت خندانش
پشت این شیشه تاریک چه قدر زیبا بود!
ماه بر من خندید
من که آن روز دلم دریا بود
موج موّاج تو هم پیدا بود
مثل یک دست که یاری طلبد
دست من رو به دعای ملکوتی وا بود
هر چه بود و همه جا صحبت از عاشق بی پروا بود
شاید آن ابر
همان ابر بزرگ
شاهد گریه بی همتا بود
پس چرا؟
نیمه پنهانی ماه زیر ابری نگران تنها بود؟
کاش آن لحظه که باران بارید
همه چیز و همه جا را می شست
پشت این شیشه تاریک دلم پیدا بود
فکر فردای پس از ظلمت را در سرم غوغا بود
بر لبم زمزمه فردا بود آه!
فردا آمد!
باز باران بارید ماه را فهمیدم که چه قدر تنها بود

 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون"است.

رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است.



سهراب سپهري
 
بالا