انگار وقت رفتن رسیده !
باید بروم ...
به یک جای بهتر
باید جای بهتری باشد !
جایی سبز تر از زردیِ اینجا ....
جایی گرمتر از سردیِ اینجا ....
جایی که آدمها بفهمند از خودشان ،
رابطه شان و دیگران چه میخواهند !
جایی که واژه ها معنای درست تری داشته باشد !
دوستت دارم ها ....
همیشه با تو هستم ها ...
دلتنگت هستم ها ...
جایی پر از واژه های حقیقی !
یقینا باید جایی باشد ، آنجا که دخترکان و زنان زیبای شهر
به جای دست فروشی و دست مالی
دست در دست عاشقشان
قهقهه سر دهند از شادی ...
بی دلهره ی فردای ِتنهایی !
باید جای دیگری باشد ...
که نغمه ها سر دهیم از آزادی ....
بی واهمه ی انفرادی !
آنجا که سر بالا نکنی برای دیدن کسی !
و سربزیر نیفکنی از دستان خالی !
جایی که هیچ خالی نباشد ....
نه دستی ، نه جیبی ، نه فکری ! ، نه خانه ایی ،
نه قلبی !
باید بروم .....!
پس چی رو موده؟این دری وری های سیاسی اجتماعی دموده چیه...
بعـــضی آدمها بایــد مثل جعــبه ی سیــــگــار برچــسب هــشدار داشتـــه باشــن
تا فــــرامــوش نکــنی که دوســت داشتنـــشون فقـــــط بــرای تـــــو ضـــرر داره
سلام
ممنون از نوشته های زیبات
اسمت یه کمی عجیب غریبه !!!!!