انسان شناسی (بخش دوم)

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار




شرح و توضیح بیشتر راجع به آموزه چگونه زیستن:
«حیوانات»، روش زندگی کردن نوعی خود را از طریق فطری می دانند چگونه خانه بسازند چگونه غذای خود را تهیه کنند چگونه با دشمن مقابله کنند و با همدیگر چگونه رفتار کنند مثلاً زنبور عسل بطور غریزی و فطری می دانند خانه های شش ضلعی بسازد و از چه نوع گلهائی تغذیه کنند و با همدیگر چگونه رفتار کنند ملکه با بقیه و زنبور نر همچنین و کارگران هر کدام درکاری که مربوط به آنها است مکیدن گلها یا نگهبانی درب کندو یا پرستاری نوزادان و غیره. .. همه را بطور عالم غريزي مي‌دانند.
اما انسان، روش زندگی کردن خود را به طور غریزی نمی داند و لذا از این جهت نیازمند آموزش است و این آموزش در دو قسمت است :
یکی در قسمت شناخت بیشتر «طبیعت و تکنولوژی»، که مربوط می شود به «علوم تجربی» (شناخت هست های محسوس)
آموزش نوع دوم مربوط می شود به باید و نبایدهای مربوط به «چگونه زیستن» مثلاً چه و چگونه بخوریم چه و چگونه بیاشامیم و با محیط طبیعی و حیوانات زندگی کنیم و نیز با همنوعان خود چگونه رفتار کنیم چگونه رفع نیازهای اقتصادی و غریزه جنسی را بنمائیم و با چه نظامی و چگونه امنیت و نظام سیاسی را برقرار کنیم و. .. که این آموزش نوع دوم را به بایدها و نبایدهای فرهنگی (و اجتماعی و اقتصادی و غیره) تعبیر می کنند و جهانشناسی و شیوه گفتار و رفتار ما را در زیستن، شکل می دهد.

قسمت اول :
آموزش های تجربی و شناخت «هست های محسوس و طبیعی» :
گفتیم که حیوانات این قسمت را هم بطور غریزی می داند و لذا رشد و توسعه و پیشرفت را در آن ندارند رفتارشان بطور طبیعی همیشه ثابت است مثلاً زنبور عسل خانه های خود را از موم یا به صورت شش ضلعی میسازد از قدیم چنین بوده و تا ابد هم چنین است اما انسان که بجای «علم آماده و بدون زحمت فطری و غریزی» از «عقل» برخوردار است بکمک عقل از طریق حواس پنجگانه به محیط طبیعی خود به ساختن خانه و ابزار کار خود شناخت پیدا می کند و از طریق زبان و بیانی که خدا باو داده معلومات خود را به دیگران منتقل می کند از طریق انگشتانی که هر کاری از آن‌ها ساخته است ابزار می سازد و معلومات خود را در کتاب و ابزار دیگر ثبت و ضبط می کند روز بروز به این آموزه های ذخیره شده اضافه می کند و لذا روزی خانه از سنگ و گل می ساخت کوخی برای خود اما اینک کاخی برای خود می سازد درحالیکه زنبور عسل همچون سابق همان خانه شش ضلعی را می سازد بهمان شکل و اندازه و همچنین در وسائل نقلیه‌اش و سایر چیزهایش، انسان روز بروز پیشرفت می کند تا آنکه می تواند همه کره زمین را بگردد در حالیکه هیچ فرد حیوانی نمی تواند چنین کند و به کرات دیگر دست درازی کند.
و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر
بلکه انسان امروز، از کره زمین هم گذشته به کرات دیگر مسافرت می کند در هر حال، انسان عقلي دارد كه با آن، حداكثر استفاده را از حواس مي‌كند و زبان و انگشتان مناسب ای دارد كه، در هر کاری به كار مي‌گيرد و روز بروز پیشرفت می کند و این امتیاز بزرگی است که انسان بخاطر داشتن «عقل و بیان و انگشتان مناسب هر کاری» كه دارد و بخاطر «نیاز بیشترش به کار تهیه لباس و خانه و غذا و غیره»، آنها را بیشتر به کار می گیرد و روز بروز بیشتر پیشرفت می کند و لذا در سابق گفتيم علوم تجربي و پيشرفت‌هاي علوم تجربي تنها نتيجه حس نيستند بلكه نتيجه همكاري عقل و حس است وگرنه حيوانات، حواس از ما قويتر دارند اما چون عقل ندارند نمي‌توانند علوم تجربي داشته باشند و در آنها پيشرفت كنند.

قسمت دوم آموزش که مربوط می شود به قسمت آموزش «بایدها و نبایدها» ی ارزشي و نفع گرایانه چگونه زیستن
قسمت دوم آموزش که حیوانات بطور غریزی دارند اما انسان بطور غريزي ندارد و باید آنرا بیاموزد نسبت به «روش زندگی کردن و برخورد با محیط و هم نوعان است »که حیوانات تنها بر طبق آموزه های فطری، آنرا انجام می دانند و نیز می دهند اما انسان آنها را باید بیاموزد اما این قسمت دوم را انسان از طریق تقلید در خانواده و محیط زندگی و یا از طریق زبان و صحبت با دیگران نسبت به محیط و دیگران و شناخت دوستان و دشمنان و کسانیکه لازم الاحترام و اطاعت هستند و غیره را یاد می گیرد که این نوع آموزه‌ها را «آموزه های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و غیره» تشکیل می دهند.
و بمراتب این «باید و نبایدهای فرهنگی و غیره» با اهمیت تر از قسمت آموزه های علوم طبیعی و شناخت های طبیعی و تجربی هستند.
زيرا آموزه های فرهنگي قومی و نژادی و ملی همچنانکه در داخل خود، وحدت و دوستی ایجاد می کنند نسبت به جوامع دیگر، جدائی و چه بسا، دشمنی ایجاد می کنند و سرچشمه نزاع‌ها و جدائی های میان نسل های بشر بوده و هست.
دقیقاً بر خلاف آموزه های فرهنگي دینی ای که نژادها و قومیت‌ها و ملیت های مختلف جغرافیائی را با هم متحد می کند بالاخص اینکه دین الهی که اعتقاد بخدای واحد و قیامت و نیز وحی دارد و از طریق وحی الهي، راجع به چگونه زیستن، همه رفتارهای فرهنگی مختلف را به فرهنگ واحدی، تبدیل مي‌کند و اگر دین واقعاً و کاملاً الهی باشد که برای همه بشر در همه جهان، دستورات لازم را دارد جهانیان را با هم می تواند برادر و متحد نماید.
که نمونه بارز آن در مراسم جهانی حج میان مسلمانان کاملاً آشکار است و مسلمانان همچنان امیدوارند که با ظهور حضرت مهدی آل محمد در تمام جهان برادروار و دوستانه زندگی کنند.
در حالیکه «فرهنگ‌ها» که مبتنی بر نژاد یا قومیت و حتی ملیت، استوار شده است هرگز نمی توانند جهانیان را با هم متحد و برادر و برابر بنمایند گر چه بعضاً همچون سوسیالیسم و کمونیسم مارکسیسم چنین شعاری می دادند اما چون انگیزه دین الهی را نداشتند در عمل هرگز موفق نبودند و مليت مثلاً چيني و روسي و غيره ميان آنها اختلاف انداخت.
و هرگز کسانیکه معتقد به ارزش های اخلاقی اند و جهان را مخلوق خدائی اخلاقی می دانند که نیکان را پس از مرگ پاداش نیک می دهد و ستمگران را پس از مرگ، مجازات می کند هرگز همچون حس گرایانی نیستند که به هیچ اصول اخلاقی معتقد نمی توانند هم باشند و خوبی عدالت و نیکوکاری و بدی ظلم و ستمکاری را اعتباری و پوچ می دانند و جهان را بدون هدف و بدون خدائی که ناظر بر اعمال بشر است البته مي‌دانند انگیزه خودخواهی در انسانها که قوی تر از وجدان و عقل عملی آنهاست اگر در آنها ایمانی راسخ و يا حکومتی قوي نباشد این غریزه خودخواهی، انسانها را به ظلم و طغیان می کشاند و همین انگیزه خودخواهانه است که خانه، خانواده و محیط جغرافیائی و قومیت و ملیت و زبان هر جمعی را پیش آنها وسيله فخر و برتري می نماید و در آموزش های قومی و نژادی، ملی چه بسا دیگران را مبعوض و منفور و در بعضی از فرهنگ های پست قومی و نژادی چه بسا دیگران را سزاوار نابودی می دانند و حکومت های بشری همیشه از این انگیزه خودخواهانه جوامع شان در راه تجاوز به دیگران بهره گرفته اند و حتی در تعلیمات مدارس و دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌ها و رسانه هایشان به آنها دامن زده اند و راسل صریحاً در کتاب‌اش به نام می نویسد مدارس و دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌ها و رسانه‌ها همانگونه که نسبت به علوم تجربی و تکنولوژی و سواد آموزی مفیداند همچنین در ضمن به آموزش هائی علیه سایر قومیت‌ها و ملیت‌ها دامن می زنند و تخم فتنه را میان نسل بشر می کارند.
خلاصه حیوانات همچنانکه روش زندگی کردن خود را بطور غریزی می دانند دوست و دشمن خود را نیز بطور غریزی می شناسند و نوعاً مطابق واقع است مثلاً حیوانات چراکننده دشنمن خود را که گرگ باشد بطور غریزی می شناسد و کبوتران و. .. نیز دشمن های خود را به طور غریزی می شناسند و واقعاً دشمنان آنها هستند و این شناختهای فطری مطابق واقع است اما شناخت دوست و دشمن در انسان، فطری نیست و از طریق آموزه های فرهنگی و. .. انجام می گیرد و چه بسا خلاف واقع هست و همین آموزه‌ها است و انسان‌ها را گرگ یکدیگر می کند و انسانهائی همچون صهیونیست‌ها در میان یهود و یا وهابیها در میان مسلمانان را، تشنه کشتن دیگران می شوند و همچون گرگ همنوعان خود را به نابودی تهدید می کنند و تمام تجاوزات حکومت‌ها بخاطر قدرت طلبی و توسعه مردم زیر سلطه شان با استفاده از همین آموزه‌ها انجام گرفته است.
راسل متوجه این آموزه‌ها شده و فروید نیز در قسمت فرهنگ به اهمیت آموزه های فرهنگی متذكر شده است در هر حال این نوع آموزه های قسمت دوم ارزشي و فرهنگي است که انسانها را با هم برادر و یا دشمن می نماید و در نهایت اهمیت، قرار دارد و نوع بشر از اهمیت آن، بی خبر است و نظامهای سیاسی بشری هم می کوشند بشر را در این بی خبری نگهدارند تا بتوانند براحتی از این آموزه های فرهنگي خودخواهانه افراطی، به نفع حفظ قدرت خود و علیه دیگران نهایت استفاده را بکنند اما بشر اگر بجای گرفتن این آموزه‌هاي ساخته بشرها، به آموزه های ساخته خداوند (حکیم و مهربان تر از پدر و مادر که توسط انبیاء و اوصیاء انبیاء تعلیم داده می شد) روی می آوردند که بهترين دستورات برای چگونه زیستن است هرگز باین سردرگمي و بدبختی و تفرقه فعلی، گرفتار نمی شدند.
بشر که در تعلیم روش صحیح زیستن، «علم‌اش» قابل مقایسه با «علم خدا»، نیست (و در حد صفر است) و نیز در خیرخواهی‌اش تردید است بلکه خودخواهی‌اش بر خیرخواهی‌اش افزون است در مقابل خداوند که بجز خیرخواهی برای بشر، چیز دیگری نمی خواهد، هرگز «آموزه های بشری در فرهنگ و تربیت و اقتصاد و نظام سیاسی»، قابل مقایسه با «آموزه های واقعاً الهی» نیست و هرگز بشر از «آموزه های واقعاً الهی» بی نیاز نمی شود و جامعه بشریت از سردرگمي و نزاع و بدبختی، نجات نمی یابد مگر آنکه به «دینی واقعاً الهی» و آموزه های آن، باز گردد.
بالاخص آنکه نظام اجتماعی حیوانات حداکثر، یک خانواده است اما اجتماع بشر از خانواده و فامیل و روستا و شهر هم می گذرد و تمام عرصه جهان را می گیرد و اینک اجتماع‌اش جهانی است و نیازمند نظام جهانی است در اقتصاد و در سیاست و در فرهنگ و در برخوردهای اجتماعی و غیره که قابل مقایسه با نظامهای زیستی حیوانات نمی شود که حيوانات، بعضی اجتماعی نیستند و آن حیواناتی هم که اجتماعی هستند در حد یک خانواده و یا فامیل کوچک، اجتماعی هستند نه اجتماعی به عمق و پهنای جهان که بشر با «عقل و علم محدود خود»، از شناخت کامل و جامع و صحیح «اقتصاد و سیاست و تربیت و فرهنگی و غیره»، عاجز است و علم چنین نظامی از هر جهت کامل و جامع و صحیح فقط در توان خالق جهان است که توسط انبیاء عظام‌اش بالاخص خاتم انبیاء به دست بشر رسانده است.
«دین کامل و جامع و واقعاً الهی»، تمام باید و نبایدهای مورد نیاز بشر را شامل می گردد چه فرهنگی و چه اقتصادی و چه سیاسی و غیره آنهم چه مربوط به «شناخت» باشد (همچون جهان بینی مطابق واقع و شناخت هست های نامحسوس و فوق طبیعی) و یا شناخت «آنچه باید دوست داشت» از دشمن نوعی و «آنچه لازم الاجتناب است» و «آرزوهای معقول و برقراری امید و غیره» و «هر چه آنچه مربوط به گفتار و رفتار و معاملات و قراردادها و آدات و رسوم و سنت های مورد نیاز بشر» است


سید محمد رضا علوی سرشکی
 

Similar threads

بالا