امام علی علیه السلام چگونه بود ؟[ سیرت ]

s.zahra1371

عضو جدید
وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاد اقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد.

وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه گماشت و به اهل آن آب رساند.

وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی‌سابقه از او خواستند که حاکم شود گفت “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش می‌کنم”.



این‌طور که برخی میگویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود به شمارد و از هر فرصتی استفاده کند.


اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم گفت “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”.


سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، با او برخورد نامناسب نکرد و به او امنیت داد .


طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت “میدانم حج نمی‌روید!”؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را نگرفت، شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد.


سلاحش “کلمه” بود. “غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”.


روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را
کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم”
آنگاه شمشیر کشید. جنگ طلب نبود.


بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی‌دیدم!”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حرف‌های درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده
بودند، این‌طور بود.


نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت “من بدم می‌آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خون‌های ما و آن‌ها را حفظ کن!”.


در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر “فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی‌گرفت و نظر بر حق خودش را به مردم تحمیل
نمی‌کرد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابو موسی اشعری را فرستادند، و او باز رای بر حق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت.


خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند بر ضد او شعار می‌دادند و او خطاب به خود این آیه را می‌خواند “فاصبر، ان وعد الله حق”. و تا وقتی به مردم تعرض نکردند با آن‌ها برخورد نکرد. می‌گفت “نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”.


وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته‌اند و غارتگری کرده‌اند، خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت و گفت “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد”!


بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست!


مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحاً او را “لیبرال” خواند! آنجا که در کتاب “آینده انقلاب” گفت “تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست”.



مردم که می‌گفت فقط مسلمان‌ها را نمی‌گفت. خودش به صراحت گفت که “مردم یا با ما هم دینند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد.


به منصوبانش می‌گفت “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید”.


هیچ‌گاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان را، حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد.


به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم کرد! به از کارافتاده‌ها مقرری داد. در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکرد، برعکس بر سرشان فریاد زد! مردم را خوار نمی‌خواست.


صورتش را نزدیک آتش می‌برد و می‌گفت “بچش علی، این سزای حاکمی است که مردمش را فراموش کند”.



بر حاکمان واجب کرد که تا ریشه فقر را نکنده‌اند همسطح فقیرترین مردم زندگی کنند.


در بستر مرگ گفت “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید و ای علی کشته شد”.

در دولتش دزدی که می‌شد، با اصل کاری‌ها سریع و قاطع و قدرتمند برخورد می‌کرد.

 

aseman.

عضو جدید
امام علی علیه السلام چگونه بود ؟[ سیرت ]


saqeb_irEmam-Ali.jpg

امام علی علیه السلام چگونه بود ؟


وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به حضرت پیشنهاد اقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کردند.

وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانشان را به محافظت از خانه گماشتند و به اهل آن آب رساندند.

وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از حضرت خواستند که حاکم شود فرمودند “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش می کنم”.

اول کسی بودند که با رای قاطع مردم حاکم شدند. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفتند “به خانه روید و مطیع باشید”. گفتند “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”.

سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کردند، نه در خانه حبسش کردند و نه حتی علیهش سخن گفتند
طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفتند “میدانم حج نمی روید!”؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفتند، نه به جرم فتنه گری در خانه حبسشان کردند، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشیدند.

شب جنگ جمل، زبیر را صدا زدند و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کردند.
سلاحشان “کلمه” بود. “غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”.

روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. حضرت فرمودند نه و سر به آسمان بلند کردند و گفتند “اللهم اشهد”
(خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. حضرت باز مخالفت کردند و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کردند و گفتند “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم”
آنگاه شمشیر کشیدند. هرگز ماجراجو و جنگ طلب نبودند.

بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریستند و خطاب به او گفتند “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنشان را هم نگه داشتند.

سپس به دیدن عایشه رفتند و حرفهای درشت او را تحمل کردند و حالش را پرسیدند، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کردند و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بودند.

کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و فتنه گر” نخواندند، گفتند “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”.

نگذاشتند در جنگ صفین، یارانشان جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت “من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ کن!”.

“غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”. ادب را ببین، مسالمت در عین مقاومت را ببین. صلح اندیشی اینست، نه آنکه از طرف مردم، از خونهای بچه هایشان اعلام گذشت کنیم و بسوی طاغوت دست دوستی دراز کنیم.

در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر “فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشیدند. حتی اختیار جنگشان دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفتند و نظر برحق خودشان را به مردم تحمیل نمی کردند. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، حضرت خواستند که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستند، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودشان را به مردمش تحمیل نکردند و در عمل میزان را رای مردم قرار دادند و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفتند.

خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات میکردند، نه گفتند از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کردند.

خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و حضرت خطاب به خود این آیه را می خواندند “فاصبر، ان وعد الله حق”. همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام.

میگفتند “نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”.

وقتی شنیدند در مرز کشور تحت حکومتشان، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفتند “سیاه نمایی نکنید”. خودشان اپوزیسیون خودشان شدند و خبر را به مردم گفتند و گفتند “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد”!

بارها خودشان مردم را به نظارت بر خودشان دعوت کردند و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانستند! مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارشان، تلویحا او را “لیبرال” خواند! آنجا که در کتاب “آینده انقلاب” گفت “تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست”.

مردم که میگفتند، فقط مسلمانها را نمی گفتند. خودشان به صراحت گفتند که “مردم یا با ما همدین اند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد.

به منصوبانشان می فرمودند: “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید”.

هیچگاه در خانه مردم را نشکستند و حرمت حریم خصوصیشان را، حتی آنجا که دانستند بساط فحشا پهن است، نقض نکردند.

به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بودند که علیه خودشان حکم کرد!

به از کارافتاده ها مقرری دادند.

در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکردند، برعکس برسرشان فریاد زدند! چرا مانند شاهان از او استقبال می کنند! مردم را خوار نمی خواستند.

صورت مبارکشان را نزدیک آتش می بردند و می گفتند “بچش علی، این سزای حاکمیست که مردمش را فراموش کند”.

خدمات دولتهای قبل را ستودند، بویژه برای عُمر سنگ تمام گذاشتند، نگفتند آنها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند!

به معاویه نگفتند “خدا حق حکومت را به من داده”. گفتند “مردم مرا خواسته اند”.

بر حاکمان واجب کردند که تا ریشه فقر را نکنده اند همسطح فقیرترین مردم زنگی کنند.

در بستر مرگ گفتند “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای علی کشته شد”.




آری علی(ع) اینچنین بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Similar threads

بالا