اشعار و ترانه های گیلکی

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

در این تاپیک عکسهایی از گـــیـــــلان قدیم و هرآنچه که مربوط به تاریخ ، فرهنگ و زبان مردم گیلان باشد قرار داده میشود .

خواهشا از ارسال پیام های اسپم خودداری کنید.ممنون:gol:
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
معرفی

معرفی

استان گیلان سرزمینی با تنوع قومی و گویشی است و با اینکه از نظر وسعت جغرافیایی از کوچکترین استانهای کشور است، گوناگونی و تنوع فرهنگی در آن بیش از هر جای دیگر ایران دیده می‌شود.

گیلکها، گالشها، تاتها، تالشها و همچنین اقلیتهای مذهبی مثل ارامنه، یهودیها، زرتشتیها‌ و... مجموعه جامعه گیلان را شکل می‌دهند.

گیلکها : در سراسر مناطق جلگه‌ ای گیلان پراکنده ‌اند و به کشاورزی اشتغال دارند و اولین اقوام ساکن در گیلان بوده‌ اند.

گالشها : هم که تیره ‌ای از گیلکها هستند که در مناطق کوهستانی و کوهپایه ‌ای زندگی و با دامداری امرار معاش می‌کنند از اینرو فرهنگ این مردمان بسیار بکر و دست نخورده است و بسیاری از آیینها و اعیاد باستانی همراه با گاه شمار دیلمی و موسیقی فولکلور هنوز که هنوز است در میان آنان رواج دارد.

تالشها
: در غرب گیلان زندگی می ‌کنند که بازمانده نسل کادوسیان هستند و موسیقی فولکلور بسیار غنی، آیینها، باورداشتها و گویش مختص به خود دارند.

تاتها : نیز در مناطق جنوبی گیلان به ویژه در رودبار و آبادیهای تابعه آن زندگی می‌کنند، این قوم نیز زبان و فرهنگ و آیینهای ویژه‌ای دارند که برخی از آنها از دوران کهن به جا مانده است.

زبان و گویش گیلکی شاخه ‌ای از زبان ایرانی و از خانواده زبانهای شمال غربی ایران است، گیلان حتی پیش از حضور آریایی‌ها در ایران، دارای فرهنگ و تمدن ویژه‌ای بود، آثار و کشفیات باستان ‌شناسان در مناطق مختلف گیلان از جمله رودبار، املش و هشتپر موید این نظر است.

گیلان دهمین استان پرجمعیت و بیست و هشتمین استان وسیع ایران است. تراکم جمعیت در این استان با ۱۷۷ نفر در هر کیلومترمربع جایگاه سوم را در ایران دارد.
کلانشهر رشت با داشتن ۴۶ درصد جمعیت کل استان ، مرکز و پرجمعیت‌ترین شهر استان گیلان و دوازدهمین شهر پرجمعیت ایران و پرجمعیت‌ترین شهر سه استان ایران در ساحل دریای کاسپین است.

از دیگر شهرهای پرجمعیت این استان می‌توان به ترتیب به شهرهای بندر انزلی (مهمترین بندر ایرانی در حاشیه دریای کاسپین ) ، لاهیجان، تالش، لنگرود، رودسر، بندر آستارا و فومن اشاره کرد.
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق در سرزمین گیـــــلان

عشق در سرزمین گیـــــلان



 

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قلعه رودخان

قلعه رودخان








قلعه رودخان عظیم ترین دژنظامی و حکومتی گیلان

در فاصله 20 کیلومتری جنوب غربی فومن درقسمتی از ارتفاعات پوشیده از درخت شهرستان سرسبز فومن در جنوب غربی استان گیلان.

 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند سال پیش با استاد فریدون پوررضا ( استاد آواز گیلان ) مصاحبه ای کرده بودند و از ایشون پرسیده بودند که چرا هیچ ترانه ای رو به زبان فارسی نمیخوانند ؟ که ایشون این جواب زیبا رو میدهند :

«من چیزهایی را که دوست دارم می‌خوانم.
من نخواستم فارسی بخوانم چون ذلیل فارسی خواندن نبودم و وقتی زبان خودم را بهتر می‌خوانم چرا فارسی بخوانم؟ »


:gol::heart::gol:
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
شنبه - 17 فروردین 1392
شنبه - 2 پنجیک 1586

:heart:احترام نظامی هواداران داماش به سردار جنگل :heart:

[SUB]امان رشت جغلان
ایسیم تی فرمان
کنیم امه جان
تی پا جیر قربان
ترا گوما میرزا کوچک خانا[/SUB]

 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطرات سایه ( هوشنگ ابتهاج ) از کتاب : در صحبت سایه ، پیر پرنیان اندیش

خاطرات سایه ( هوشنگ ابتهاج ) از کتاب : در صحبت سایه ، پیر پرنیان اندیش

رشت شهر ِ روشن - نه روشنفکری - بود. روشنفکری هم بود. مردم شهر خوش گذران بودن.
یه نگاه فلسفی به زندگی داشتن. به چشم دیدم که کارگر کفاش وقتی کارش تموم میشد ، شب میرفت و کباب خوتکا سفارش می داد و تمام درآمد روزشو خرج می کرد.یا سرانه ی کتاب و روزنامه اونجا از همه جا بالاتر بود. بخصوص شبهای رمضان ، افطار که میشد شهر خالی میشد و پرنده پر نمی زد.
یک ساعت بعد از افطار خیابون پر میشد از زن و مردی که می اومدن قدم بزنن. مثلا چهارتا زن می اومدن قدم میزدن.اون موقع در همه ی ایران چنین اتفاقی نمی افتاد. زنها از خونه بیرون نمی اومدن؛ ولی تو رشت زنها می رفتن کافه و چای و بستنی و شیرکاکائو می خوردن و اونهایی که از بیرون می اومدن به رشت ، می گفتن این زنها خرابند! مردم گروه گروه دوساعت ، سه ساعت قدم می زدند تا نصف شب . از نصف شب تا سحر یه عده شروع می کردن به قدم زدن و آواز خوندن و تصنیف خوندن. موقع سحر شهر خالی می شد و می رفتن می خوابیدن...

** امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی( زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶، در رشت، استان گیلان)، متخلص به «ه‍. الف سایه»، شاعر و موسیقی‌پژوه ایرانی است.


 

Seti.Star

عضو جدید
کاربر ممتاز
آداب و رسوم مردمان استان گیلان

آداب و رسوم مردمان استان گیلان

[h=1]آداب و رسوم مردمان استان گیلان[/h]
گستردگی رسوم و خصلت های فرهنگی گیلانیان با توجه به تعدد قومی و گوناگونی لهجه ها به حدی است که حتی آشنایی مختصر با آن در این مختصر نمی گنجد. بعضی از آداب و آیین های مردمی گیلان به مرور در همهمه زندگی شهری رو به فراموشی و برخی دیگر کم رنگ شده است. اینک شرح مختصر و موجز برخی از این آداب و رسوم خواهد آمد:
[h=2]آب بازی ( آب پاشان، آبریزان، تیرماسیزه)
[/h]از مراسم متداول گیلان در گذشته، آب بازی بود که امروز کمتر اثری از آن می توان یافت. این جشن در شرق گیلان و غرب مازندران به "تیرماسیزه" به معنی سیزدهم ماه تیر مشهور شده و احتمالاً همان تیرگان است. در فرهنگ ایران پیش از اسلام روز سیزدهم هر ماه تیر نام داشت و روز سیزدهم تیر را جشن می گرفتند. این مراسم به "آبریزان" یا "آب پاشان" نیز معروف بود. جشن آبریزان تا عهد شاه عباس در طبرستان و گیلان برقرار بود و سپس به تدریج از یاد رفت.
کتاب "عالم آرای" عباسی با توجه به این که در تقویم دیلمی سال 360 روز بود و 5 روز آخر به حساب نمی آمد، مراسم آبریزان را با محاسبه ایام "خمسه مسترقه" یعنی همان 5 روز آخر سال و افزودن آن پس از پایان سه ماه بهار، در روز 13 ماه تیر محاسبه می نماید و می افزاید "در میان عجم یعنی ایرانیان، این روز به روز آب پاشان معروف است. در این مراسم بزرگ و کوچک، مذکر و مونث به کنار دریا می رفتند آب بازی می کردند و به طرب و خرمی می پرداختند و به راستی مراسمی تماشایی به وجود می آمد". این رسم در بعضی از نقاط کشور مانند یزد، کرمان و اصفهان نیز معمول بود و در 13 تیرماه هر سال مردان و زنان در حالی که هر یک ظرفی همراه داشتند، به کنار رودخانه می رفتند و به سرو روی یکدیگر آب می پاشیدند.
زکریا قزوینی نویسنده کتاب "عجایب المخلوقات" نیز از جشنی به نام "آب پاشان" یاد کرده و انگیزه آن را به قحطی شدید و توسل فیروز (جد انوشیروان) به خداوند و دعای او برای باریدن باران و رفع قحطی و گرسنگی نسبت داده است. در این باره آمده که مردم در این روز به تبرک باران، از شدت شادی به یکدیگر آب می ریختند و این کار از آن زمان متداول شد.
از مراسم دیگر این روز فال گیری و "لال شوش زنی" است. در این مورد، بزرگ خاندان بر بدن اهل خانه و دام ها و نیز به در و دیوار و همه چیز چوب می زد و خاموشی اهل خانه در برابر ضربات ترکه چوب، به باور آنها باعث برکت و رونق اقتصادی و معیشتی آنان می شد.
[h=2]آینه تکم
[/h]یکی دیگر از مراسم قبل از سال نو، اجرای یک نمایش عروسکی به نام "آینه تکم" است که در نواحی غربی استان گیلان انجام می شد. "تکم چی ها" از آذربایجان به نقاط هشتپر و حتی انزلی و رشت می آمدند و پیام آور رسیدن سال نو و نوروز می شدند.
"تکم" عروسکی به شکل بز بود که به دسته ای متصل می شد و آن را با پارچه ها و منجوق های رنگی و پر می آراستند و با بالا و پایین بردن دسته ای که از میان چوبی سوراخ دار می گذشت، آن را به حرکت و جنبش وا می داشتند. در کنار این نمایش با صدای دو چوب که به هم می خورد و آهنگی شاد را تداعی می کرد، تکم چی ها ترانه هایی خوش آهنگ می خواندند.


[h=2]بندبازی (لافندبازی)

[/h]از نمایش های سنتی گیلان که بیشتر در جشن هایی مثل عروسی، عید نوروز و یا در بازارهای هفتگی اجرا می شد، بندبازی است. در گیلان به آن "لافندبازی" نیز گفته می شود و مانند همان بندبازی در سیرک است. نمایش بر روی طنابی که از روی دو میله فلزی و چوبی محکم و ضربدری شکل گذشته و در دو طرف مهار شده، انجام می شود. اصلی ترین فرد نمایش "پهلوان" نام دارد که بر روی طناب ها با پای برهنه راه می رود و برای تعادل خود چوبی بزرگ به نام لنگر در دست می گیرد. پهلوان با ایستادن داخل تشت و یا قابلمه بر روی طناب راه می رود. گاه با دوچرخه ای که لاستیک آن را برداشته اند فواصل دو تیر را می پیماید. قرار دادن صندلی داخل یک سینی و نشستن روی صندلی و حفظ تعادل در همان حالت، از جمله عملیات دشوار این افراد است. در پایین طناب شخصی که لباس مسخره ای پوشیده و به "یالانچی پهلوان" مشهور است با لودگی و مسخرگی به تقلید از پهلوان می پردازد. نقاره چی و سرناچی نیز با نواختن آهنگ، تماشاگران را در فضای شاد این نمایش سهیم می سازند.
[h=2]کشتی گیله مردی
[/h]این کشتی که امروزه همچنان پای برجاست، یادگار صلابت و دلاوری مردم این خطه است. کشتی "گیله مردی" ریشه در تاریخ دارد. "مقدسی" در قرن چهارم هجری از این کشتی یاد کرده است.
"ظهیرالدین مرعشی" در مورد آن می گوید رسم مردم دیلم است که جوانان روغن بر خود بمالند و پس از استراحت و خوراک کافی و لذیذ از گوشت، روغن، عسل و ... زور آنها زیاد شده و قدرت می یابند که با فرد دیگری کشتی بگیرند.
کشتی گیران گیله مرد مراتب خاصی نظیر تنگوله یا نوچه، پهلوان، سرپهلوان یا میداندار دارند. این کشتی در محوطه ای محصور به نام "سیمبر" یا "سبزه میدان" برگزار می شود. کشتی گیله مردی معمولاً در تابستان و اعیاد و عروسی ها انجام می شود. کشتی گیران که شلوارهایی به نام "لاسپار" به پا دارند با بالاتنه لخت، ابتدا به حضار احترام می گذارند و سپس با حرکات نمایشی قدرت خویش را به رخ حریفان می کشانند. این حرکات نمایشی "فوزوما" یا "فزّومما" خوانده می شود.
پس از رجزخوانی، حریف با کف زدن به او پاسخ می دهد. نبرد ابتدا با حواله کردن مشت ها آغاز می شود. این بخش در موارد بسیار منجر به مجروح شدن و شکستگی استخوان یکی از طرفین می شود. در این کشتی هرگاه دست یکی از طرفین با زمین برخورد کند بازنده محسوب می شود. جایزه این مسابقات به صورت غیر نقدی و شامل پارچه، آینه، پیراهن، گوسفند و گاو و ... است. به این جایزه "برم" می گویند.
[h=2]ورزا جنگ
[/h]از رسوم و نمایش های دیرین گیلان و بعضی از نقاط ایران، جنگ گاوهای نر است. در گیلان به آنها "ورزا" یا "ورزو" گفته می شود. گاوهای جنگی معمولاً توسط ملاکین یا روستاییان مرفه نگهداری می شدند و فقط به درد مبارزه و جفت گیری می خوردند. این گاوها از شاخ های محکم برخوردارند که وسیله دفاع و حمله آنهاست. کوهان پشت ورزاها به آنها صلابتی می بخشد که هنرمندان سفالگر هزاران سال قبل را به الهام و ساخت شمایل سفالی آنان واداشته است. ساخت سفالینه های قرمز رنگ ملهم از این گاوهای نر زورمند از مشخصه های هنر باستانی گیلان است.
قدیمی ترین سندی که به چنین نمایشی در گیلان اشاره دارد فرمانی است نوشته بر روی سنگ مرمر قهوه ای و به خط نستعلیق بر ایوان ورودی مسجد جامع لاهیجان که به دستور "سلطان حسین صفوی" نگاشته شده و طی آن اهالی را از ارتکاب اعمال خلاف بازداشته و امر به تأدیب و تنبیه خلافکاران کرده است.

این فرمان که تاریخ 1106هـ. ق را دارد مردم را از کبوتر پرانی، گرگ دوانی و نگهداری گاو و قوچ و سایر حیوانات به منظور جنگ با یکدیگر بازداشته و این اعمال را ممنوع شمرده است.
[h=2]چوگان بازی
[/h]این بازی که توسط اسب سواران انجام می شد اولین بار در زمان شاه عباس صفوی به هنگامی که لاهیجان را فتح نمود در گیلان مورد توجه قرار گرفت. پس از فرار "خان احمدحان" آخرین حاکم کیای بیه پیش، ملک موروثی او به دست صفویان افتاد. به دستور شاه عباس باغ بزرگ او را برای ایجاد زمین این بازی خراب کردند و از آن پس این محل به سبزه میدان مشهور شد. پولو(polo) کلمه ای انگلیسی مأخوذ از واژه ای تبسی و به معنی چوگان است.
[h=2]چاه نخجیر
[/h]حکام قدیم گیلان به شکار علاقه فراوان داشتند. در عملیات شکار که "چاه نخجیر" نامیده می شد، ابتدا قسمتی از جنگل به عنوان شکارگاه انتخاب می شد. سپس با در هم پیچیدن شاخه های درختان دو رشته پرچین محکم به مساحت یک یا دو فرسخ درست می کردند. این دو پرچین طوری تهیه می شد که به تدریج بر یک نقطه متمرکز می شدند به گونه ای که در آخرین مرحله به زحمت گذرگاهی برای عبور یک شکار باقی می ماند. این دالان در انتها، به محوطه ای در عرض ده متر با پرچین های محکم و لانه هایی موسوم به چاه، محصور می شد. در روز شکار مردان گیل و دیلم پشت پرچین ها جمع می شدند و عده ای فریاد زنان با ساز و نقاره هیاهوی وحشت انگیزی ایجاد می کردند. این گروه بین دو پرچین پیش می آمدند و به آرامی شکار را به طرف محوطه مورد نظر می راندند. اطراف محوطه و کمی بالاتر، صفه کوچکی ایجاد می شد که در آنجا مردان جای می گرفتند و هنگامی که حیوان به دام می افتاد درهای لانه ها را می بستند.
وقتی که گرازها، گرگ ها، شغال ها و ... در این لانه ها محبوس می شدند، گوزن ها که نمی توانستند از دالان به لانه ها راه یابند با ضربات پیکان و تبر کشته می شدند. والی و بزرگان دولت آنگاه روی صفه آمده و برای گشودن در لانه ها فرمان می دادند، به نحوی که تنها یک گراز می توانست در آن واحد خارج شود. در این موقع مردی جوان برای ورود به محوطه انتخاب می شد و هنگامی که گراز به طرف جوان حمله ور می شد او با یک ضربه گراز را از پای در می آورد.
شاه عباس صفوی پس از تسخیر گیلان چند بار چنین شکارهایی را ترتیب داده بود. در سال 1003هـ.ق عملیات شکاری توسط او با 10هزار مأمور تعقیب شکار انجام شد. در 1023 هـ.ق شاه عباس بار دیگر به گیلان آمد و به فرمان او30 هزار نفر مأمور تعقیب شکار از نواحی بیه پس و بیه پیش گرد آمدند و برای تعقیب شکار به جنگل رانکوه اعزام شدند. در این شکار تعداد بسیار زیادی از حیوانات وحشی کشته شدند. این شکار چنان مقبول طبع شاه افتاد که با وجود مرگ 2700 نفر از ماموران، از پایان دادن شکار امتناع ورزید. پس از سقوط فرمانروایان گیلان و ترک بازدیدهای شاهانه، این گونه کشتارهای وسیع پایان گرفت.
منبع :سازمان میراث فرهنگی استان گیلان
 

Seti.Star

عضو جدید
کاربر ممتاز
وجه تسمیه و مفاخر گیلان

وجه تسمیه و مفاخر گیلان

[h=1]وجه تسمیه و مفاخر گیلان[/h]
درباره نام "گیلان" و معانی واژه گیل نظرات مختلفی ابراز شده است. لغت نامه دهخدا گیلان را ماخوذ از واژه "گیل" به اضافه پسوند "ان" دانسته و افزوده است در پهلوی Gelan به معنی مملکت گل ها و نزد یونانی ها Gelae و در اوستا نام ناحیتی به نام وارنا است.
فرهنگ فارسی معین این واژه را چنین تعریف کرده است: "گیلان[gelan گیل + ان] ناحیه ای در جنوب غربی بحر خزر مسکن قوم گیل، در قدیم قسمت کوهستانی گیلان را دیلم و مردمان آن را دیلمان می گفتند..."
"الکساندر خود زکو" نام این ایالت را برگرفته از واژه گیل می داند که در لهجه محلی مردم آن به معنای گل است و در واقع معرف سرزمینی باتلاقی است.

"را بینو" نام گیلان را مشتق از کلمه اوستایی Varena نام ناحیه ای در شمال کوه البرز می داند که به مرور زمان در تلفظ به صورت گیلان در آمده است.
"عباس اقبال آشتیانی" در باره ساکنان گیلان می نویسد: "طایفه گیل یا جیل یا گیله یا گیلک و قوم دیلم، دو تیره از ایرانیان آریایی نژادند که از زمان بسیار قدیم در قسمت غربی ولایات ساحلی بحر خزر ساکن بوده و ایامی که قدرت به هم می رسانده اند، دامنه استیلای خود را از مشرق تا حدود گرگان و از شمال تا ولایت ازان (ماوراء ارس) و از جنوب تا حوالی قزوین می کشانده اند."
به هر صورت نواحی جنوبی دریای مازندران به دلیل اقلیم مناسب و وفور نعمت از دوران پیش از تاریخ توسط اقوام گوناگون برای سکونت مورد توجه بود. ساکنان گیلان در طی قرون گذشته گاه از مناطق جلگه ای و کوهستانی به عرصه های جنوبی تر مهاجرت کرده و برخی با امتزاج و اختلاط در گروه های نژادی جدید به حیات دیر پای خویش ادامه داده اند.

[h=2]مفاخر گیلان
[/h]گیلان، با جلگه های سرسبز و کوه های سر به فلک کشیده اش، فرزندانی را در دل خود بارو نمود که آوازه شهرت شان گاهی از مرزهای کشور نیز فراتر رفته است. در این مجموعه با برخی از این بزرگان آشنا می شویم.
حسن دیلمی فقیه و مجتهد و شاعر سده هشتم. ابوالفتح گیلانی حکیم و ادیب دربار جلال الدین اکبرشاه تیموری، عبدالقادر گیلانی عارف، حکیم و فیلسوف قرن ششم، بابا نصیبی گیلانی شاعر، محمد حسن گیلانی فیلسوف و عارف، محمد قاسم لاهیجی حایری از خوشنویسان سده دهم.
در قرن دوازده محمود پاینده حزین لاهیجی شاعر بزرگ و میرزا ابوالقاسم رشتی مجتهد و ادیب و شاعر. در سده 11 حکیم حاذق از پزشکان به نام در هندوستان و نورالدین محمد لاهیجی متخلص به "قراری" از کاتبان و خوشنویسان. در قرن سیزده؛ حسن حسام الاسلام دانش واعظ و شاعر بزرگ. سید محمد باقر شفتی از نام آوران جهانی شیعه، حاج ملا محمد رفیع مجتهد و صاصب فضل، بهایی لاهیجانی از فضلا و علمای طراز اول و دارای کتابخانه ای بزرگ، شیون فومنی صبوری رشتی دایر کننده اولین داروخانه مجهز در رشت. همچنین سعیدالاهیجی نقاش و طراح بی نظیر زرینه ها و سیمینه ها که تخت طاووس را به دستور جهانگیرخان بابری ساخت. شرفشاه دولایی شاعر و عارف بزرگ. محمد بن علی شریف لاهیجی مجتهد و محقق و معاصر میرداماد. شمس الدین محمد لاهیجی از اعاظم و بزرگان دارالعلم لاهیجان در دوران حکومت کیاییان. ضیاء لاهیجی، شاعر و کنده کار چیره دست. طالب گیلانی پزشک دستگاه کیاییان ملاطی. عبدالفتاح فومنی هم عصر شاه عباس صاحب کتاب تاریخ گیلان. قطب الدین لاهیجی از علمای شیعه و شاگردان میرداماد. کیکاووس زیاری از پادشاهان دانشمند آل زیار و صاحب کتاب قابوس نامه، گوشیار گیلانی، ریاضیدان و اخترشناس برجسته، مالک دیلمی از معروف ترین خوشنویسان ایران. مهیار دیلمی کاتب و شاعر آل بویه.
و از معاصران شعرایی چون هوشنگ ابتهاج (هـ ا. سایه)، حسین سمیعی ادیب السلطنه، اسماعیل دهقان، محمد باقر طاهری، گلچین گیلانی، نصرت رحمانی، مهکامه محصص، سید حسن معصومی اشکوری. پروفسورها و پزشکان متخصصی چون فرحناک اسدی، ابوالحسن اعتمادی، حسن اکبرزاده، آذر اندامی، فضل الله رضا، علی زرگری، ابراهیم سمیعی، فریدون سمیعی، مجید سمیعی، علی نوبخت حقیقی. علمایی چون بهاء الدین املشی، محمد تقی بهجت فومنی، سید محمد تائب، شیخ محمد زاهد رشتی، محمد تقی فخردایی، صادق احسان بخش، محمد محمدی گیلانی. محققان و دانشمندان، نویسندگان و مترجمینی چون محمود بهزاد، ابراهیم پور داوود، مهدی تجلی پور، حسن تقی زاده میلانی، محمد جعفر جعفری گیلانی، علی حاکمی، جعفر خمامی زاده، عنایت الله رضا، فضل الله رضا، شاپور رواسانی، محمد روشن، جلال ستاری، سیروس سهامی، احمد سمیعی، عبدالعلی طاعتی، ابراهیم فخرایی، کریم کشاورز، باقر قدیری اصلی، عبدالکریم گلشنی، محمد علی مجتهدی، رضا مدنی، محمد معین، احمد مهراد، احمد مرعشی و هنرمندانی چون اسحق شهنازی، جلیل ضیاپور، اکبر رادی و ...
منبع :سازمان میراث فرهنگی استان گیلان
 

Seti.Star

عضو جدید
کاربر ممتاز
محرم در استان گیلان

محرم در استان گیلان

[h=1]محرم در استان گیلان

[/h]

مراسم ماه محرم در استان گیلان کم و بیش شبیه آن چیزی است که در پایتخت برگزار می شود. یعنی سیاهپوشی مردم و علم گردانی و دستجات عزاداری که کوچه پس کوچه های شهر را از روز اول محرم تا پایان روز سیزدهم دور می زنند و نوحه خوانی می کنند.
علم بندی در گیلان که از یک روز مانده‌به‌ماه محرم تا روز هفتم این ماه در مناطق شهری و روستایی برگزار می‌شود. در این مراسم مردم پرچم‌های سیاه را بالای سردر مساجد و گنبدهای آن نصب می‌کنند و اگر خوب نگاه کنید، خانه های زیادی را می بینید که پرچم های سیاه را مقابل در خانه نصب کرده اند.

اما گیلانی ها، وقتی به مراسم نذری دادن می رسند، آداب و رسوم متفاوتی دارند. در این منطقه پخت و توزیع نوعی شیرینی به نام "ککه" یا "کشته" مرسوم است که با آرد، شکر، آب و روغن تهیه و در تنورهای خانگی پخته می شود. این شیرینی در بین عزاداران توزیع می شود و گاهی شربت ها هم مکمل این رسم هستند!

گیلانی های شربت های سنتی را که با عرقیات آماده می شود در دسته ها توزیع کرده و یا در منابع آبی که در اطراف مساجد گذاشته شده اند، می ریزند تا عزاداران از آن استفاده کنند.
دخیل بستن مردم با پارچه سبز برروی علم ها، حمل پرچم‌های سبز به وسیله کودکان و نوجوانان و سقاشدن کودکان سیاهپوش با عنوان نذر حضرت علی اصغر (ع) هم از نذرهای دیگری است که گیلانی ها دارند و هر سال ادا می کنند.

اگر در ماه محرم گذارتان به گیلان بیفتد، کاروان‌های شتر و اسب را می بینید که با سواران سبز پوش و سرخ پوش از خیابان ها و روستاها می گذرند تا یاد شهدای کربلا را زنده نگه دارند.
در این روزها، آرامگاه حضرت سلطان سید جلال‌الدین اشرف درآستانه‌اشرفیه و امامزاده هاشم در جاده رشت به رودبار از همیشه شلوغ تر است و مراسم در این دو منطقه باشکوه تر برگزار می شوند.

[h=2]چهل منبران[/h]آیین سنتی چهل منبر هم یکی دیگر از مراسم گیلانی ها است که در شب عاشورای حسینی در اغلب مناطق استان گیلان برپا می شود. در این مراسم، از غروب تاسوعا برخی ازافراد که نذر و حاجی دارند یک میز چهار پایه و ظرفی پراز برنج و مقداری خرما در کنار ظرفی خالی به همراه تعدادی شمع در کنار خیابان یا نزدیک مساجد قرار می دهند و با غروب آفتاب عزادارانی که نذر دارند، با پای برهنه در حالی که 72 شمع و 72 دانه خرما به یاد 72 شهید دشت کربلا در دست دارند از چهل منبر می گذرند.

آنها در کنار هر منبری شمعی روشن می کنند و دانه ای خرما در کنار تشت می گذارند و چند دانه برنج از کنار تشت بر می دارند و پس از خواندن دعا و ادای خواسته شان به سوی منبر دیگر می روند و از 40 منبر می گذرند و وقتی به خانه می رسند برنجی را که در چهل منبر گردآورده با برنجی که در خانه دارند آمیخته و فردای آن روز آن را پخته و می خورند تا به خواسته شان دست یابند.
مردم بر این باورند که منبرگذاران برآنند تا با برپا داشتن منبر در جلوی خانه خود دلبستگی خود به خاندان حضرت علی (ع) و شهدای دشت کربلا را نشان دهند.


[h=2]کرب زنی[/h]بعد از شب هفدهم محرم، دسته های عزاداری در خیابان ها می گردند و دو پاره کرب را بهم می کوبند تا شب هفتم شهدای کربلا را زنده نگه دارند. کرب، پاره چوبی استوانه ای است به سنگینی 400 تا 600 گرم که از میان به دو بخش تقسیم شده و هر پاره تسمه ای چرمی در خود دارد و دست کرب زن در میان آن قرار می گیرد و کرب زن می تواند به آسانی آن را بر هم بکوبد .

[h=2]لال پله[/h]زنان گیلانی که بیمار در خانه دارند یا نیازمند هستند، در روزهای ماه محرم با پوشیه و چادر در شهر می گردند و از خانه هایی که نذری شیرین پلو دارند تقاضای بخشش می کنند. آنها کفگیری به در می کوبند و وقتی در باز شد بدون هیچ کلامی دیگ و کفگیر را به صاحبخانه داده و او مقداری از شیرین پلو را برای زن ریخته و ظرف را به او بر می گرداند.
زن این کار را در چهل یا هفتاد و دو خانه انجام می دهد و آنچه را که گردآورده به خانه برده و با دیگر افراد خانه می خورد به این امید که خواسته اش در دل برآورده شود. این مراسم لال پله (لال+ پلو) نام دارد چون نذری داران و زنان پوشیه زده در تمام مدت هیچ سخنی نمی گویند و همیشه آن چیزی که از نذری داران طلب می کنند، مقداری پلو است.



بخش گردشگری تبیان
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به گیلانیان گرامی
خیلی ممنون که در این تاپیک شرکت میکنید و خیلی خوشحال میشم که پست هاتون رو میبینم .

ولی ازتون یه خواهشی دارم .خواهشا پست هایی که مربوط به معرفی مکان های گردشگری گیلان هست رو در این تاپیک قرار ندید ...

من بیشتر هدفم از ایجاد این تاپیک این بود که عکسهای قدیمی گیلان و همچنین اشعار و ترانه های گیلکی و یا هرچیزی از هویت گیلان که کمتر به چشم خورده رو اینجا قرار بدم ... و اصلا کاری به طبیعت گیلان و یا مطالب تکراری از گیلان که همه میدونیم ندارم بلکه هدفم از ایجاد این تاپیک فقط شناخت فرهنگ و هویت خودمون هست .

خیلی ممنون که یاری میکنید :gol:
 

Seti.Star

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل پامچال

گل پامچال

گل پامچال، گل پامچال، بیرون بیا، بیرون بیا
فـصل بهاره، عزیز موقع کاره
شکوفانه، شکوفانه
غنچه وا شده، غنچه وا شده بلبل سر داره
عزیز دل بی قراره
بیا دست به دست بدیم، دانه بکاریم، فصل بهاره، عزیز موقع کاره ...

(آهنگ محلی گیلان)



 
آخرین ویرایش:

mahshid.

عضو جدید
سلام به گیلانیان گرامی
خیلی ممنون که در این تاپیک شرکت میکنید و خیلی خوشحال میشم که پست هاتون رو میبینم .

ولی ازتون یه خواهشی دارم .خواهشا پست هایی که مربوط به معرفی مکان های گردشگری گیلان هست رو در این تاپیک قرار ندید ...

من بیشتر هدفم از ایجاد این تاپیک این بود که عکسهای قدیمی گیلان و همچنین اشعار و ترانه های گیلکی و یا هرچیزی از هویت گیلان که کمتر به چشم خورده رو اینجا قرار بدم ... و اصلا کاری به طبیعت گیلان و یا مطالب تکراری از گیلان که همه میدونیم ندارم بلکه هدفم از ایجاد این تاپیک فقط شناخت فرهنگ و هویت خودمون هست .

خیلی ممنون که یاری میکنید :gol:

خیلی خوشحالم که میبینم افرای فرهیخته ای هنوز هستند که دست به چنین ابتکار های جالبی میزنند و سعی به معرفی سنت و پیشینه ی خود به بقیه میکنند.ببخش پست دادم و چون دیدم یه تشکر کافی نیست خیلی ازت ممنونم.
 

Seti.Star

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر گیلکی بنفشه گل

شعر گیلکی بنفشه گل

بنفشه گول بیرون بامو به یاد باورد تی عهدَ (گل بنفشه شکوفه زدقول تورابه یاد آورد)
بوگوفتی بی وقت بهار آیَم تی ور با خنده (گفته بودی به وقت بهارمیام پیشت با خنده)
گول بارانه سبزانه سر قاصد بوبو بنفشه
(گلبارانه بنفشه سبز شد و پیام رسان شد)
فصل بهار بامو ،بیا ،می دیل بوبوسته زنده (فصل بهار اومده ، بیا تا دلم زنده بشه )
از یاد ببوردی تو مگر قول و قرارَ
( تو مگه قول و قرارت رو از یاد بردی؟ )
دِ ناز نوکُن،بیا می ور،وقت بهارَ (دیگه ناز نکن ، بیا کنارم ، بهار اومده )
دنیا به جا نمانه غیر از وفا چی مانه؟ (دنیا اینطورنمیمونه به غیر وفا چی ماندگاره) چوم نرگسَ دوخانه دیم سرخ گولَ مانه (چشم گل نرگس راصدامیزنه صورت مثل گل سرخ میشه)
دارم تره دِ غم نارَم می نازنین نازدانه( تورو دارم دیگه غم ندارم نازنین من ناز دانه )




 
آخرین ویرایش:

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لالای گیلانی

لالای گیلانی



گيلاني ها دو نوع لالايي دارند، يكي «گاره سري» لالايي هايي كه بر سر گهواره (گاره) خوانده مي شود و ديگري «هلونه گرداني» ترانه هايي كه بر سر هلونه (ننو) خوانده مي شود.
بخشي از ترانه ها و آوازهاي محلي برگرفته از لالايي هاي مادران و زمزمه هاي زنان گيلاني به هنگام كار در مزارع برنج و باغات چاي است، و اين جايگاه زنان گيلك را علاوه بر ساير بخش هاي فرهنگ وتاريخ گيلان ، در موسيقي گيلان بيش از پيش نمايان مي كند.
بايد به اين نكته اشاره داشت كه لالايي در آهنگ و ريتم و حتي در مضمون چون تمام "ترانه ها ي كار" است. ريتمش در متر آزاد براي كاستن ازطول مدت كار و خستگي ناشي از آن و آرامش بخش است مضمون لالايي ها در عين حال كه به فعاليتي در حال انجام مربوط مي شود بيشتر حديث نفس مادر است و از آنجا كه در لحظه هاي تنهايي و خلوت مادر و نوزاد ترنم مي شود سخن از رنج درد ، نا اميدي ،آرزوها وروياهاي مادر دارد.دقت در مضمون لالايي هاي اقوام مختلف و طبقه بندي آنها مي تواند ما را در شناخت فرهنگ عمومي اقوام و مردم مناطق و به طور خاص زندگي و نوع نگاه زنان آن جامعه كمك كند.



...لالا لاي بوخوسه* مي جان "روشن"

(با لالا لالايي ميگفتي بخواب*.روشن جان)

بيجار-آموندرم چور.*.نوا---شون

(اي شاليزار-دارم ميام-مبادا...خراب* شوي)

دره تا شالقوزه--مي دونا- پاچول

(پاهايم تا زانو-توي گل ولاي است)

بوخوسه مرزه سر-مي پسره گول

(روي كرت شاليزاردسته گلم بخوابه)

تي لالا-گفتنم- لبريزه خواب بو

(لالايي خواندنت خواب آور بود)

هزار وار-بختراز گهواره تاب بو ...

(هزاربار بيشترازتاب دادن گهواره)

"زنده ياد شيون فومني"

 

azadefarahi

عضو جدید
سجل فاگیران اثر محمد علی افراشته(راد)

ره آشوره خبر داری سجل فاگیران بامودی
نه ای نفر نه دو نفر عده افغان بامودی
پاتوک پاتوک پرچینه کون،جخوس بدین چی خبره
نشان بزه عصا به دس کدخدا خانه محشره
اشانی کولایه اسب نال،هه پیلگ ایتا آپاره
اشانی عصا لو پایه یه، گردن قنداق بند دره
اونکه اون دیم کوله ،خال زره نشان دره
فارسی گب زنه همش،هون هوشانه پیله تره
ای لنگه تونگ به دست داره،او تونگ چره ساعت داره؟
منکه نیده بوم تا هسا مرداک و تونگ ،ره آشوره
تلار سر فامج کونهخو میرزانا دستور دهه
فاش دنه خنده کونه بعینه ارباب مانه
دیروز بوشوم سجلدره،می دیل زه ای تاراف تاراف
تا دوخاده نامت چیه؟می دیل دکفته به مه ناف
بگفته غلام بچه خاش حسنه تقی پسر
خو چومانه زاغ دگاده فاندستی،خاک به می سر
می گاز گوشت فاندرست،می گوش پوشت فاندرست
می گردن رگا بیده،ایپچه می موشتا فاندرست
می دیل بوبو دیوار گیل هی مرا جودگی اوکوفت
اس مگه ولا کونه چومان میشین از سو دکفت
می مار می زن می سه تا زای همه تا از سیاه سفید
یکان یکان من بگفتم اون بینیویشت قبض رسید
ایوار بیدم کال کاره بگفته،اٍِِِ،پسر ،حسن
تو بیست و یک ماتل نوکون اینجا را یک انگشت بزن
مرا گویی؟چنگرا بوم،خیال بوکون موشرفه آب
فوو می گردن پسه گلاب تی رو بوبوم خراب
ایوار بیدم کخدا صفر هرای زنه ره حسنه
چیره گبا جواب ندی؟تی دهنه زبان دینه؟
ایوار دو بوار خواستیم بگم تی سر قسم کخدا صفر
پول امرا جیویزانه ای تی کوجی پسر تی پیله پسر
تی همسایا تی دار سایا خودتا تی مرغ تی سگ
همه معاف همه لحاف خاش حسنه لاپ بیست و یک
فردا من اجباری بشم می جاغلانه کی وا بداره
غرامته کی وا فاده می مزرعه کی وا بکاره؟
چی دردسر می پیله انگشتا بزم باموم به جیر
لال بیمیری کخدا صفر خیر نوخوری سجل فاگیر.
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
azadefarahi جان , تی دست درد نوکونه. چه شعر زیبایی بینویشتی ( پست 23 ). واقعا حظ بوکودم....

اول کی تی متنَ بخندَم متوجه نوبوستم سجل فاگیران چی ایسه . بعد بَمَم سرچ بوکودم انه توضیحات اضافیهَ بخَندَم و بعد بیگیفتم کی انه ماجرا چیسه ;)

با اجازه ی شومان ایه نَهَم تا دیگرانَ اگر می موشکل بدشتید خوب متوجه ببید :

سِجِل فاگیری یعنی شناسنامه‌گیری. در زمان رضاخان، سجل احوال (اداره آمار امروزی) تاسیس شد و مامورین به روستاها رفتند تا آئین سجل‌گیران را برگزار کنند. اگر جایی، فلان کدخدا اولین داوطلب گرفتن شناسنامه می‌شد، فامیلی‌اش می‌شد «پیش‌قدم». یا در بیشتر مواقع به نام پدر سجل می‌گرفتند. مثل: حسین‌پور. علی‌نژاد. رضازاده و… و با توجه به تاریخ تولد، جوانان را به سربازی (اجباری) می‌فرستادند:


ره «آشور»ه! خبر داری سِجِل‌فاگیران بامودی؟ [آشور اسم خاص است]
نه ای نفر، نه دو نفر، عدّه ی افغان بامودی؟
پاتوک پاتوک، پرچین ِ کون جوخوس، بیدین چی خبره
نشان بزه، عصابه‌دس، کیْخدا خانه محشره
اَشان ِ کولای ِ اسب ِ نال، هَه پیله‌گه، ایتا آپاره
اَشانی عصا، لو پایه‌یه، گَردَنا قونداق‌بَند دره! [قونداق‌بند همان بند قنداق تفنگ است که این‌جا کنایه از کراوات است!]
اون کی اونی دیم ِ کوله، خال ِ ذره نشان دره [نشان یک خال کوچولو دارد]
فارسی گب زنه هَمَش، هون هوشان ِ پیله‌تره
ای لنگه تونگ به دس داره، او تونگ چره ساعت داره؟! [تونگ: النگو و دستبند]
من کی نیده بوم تاهسا، مرداک و تونگ؛ ره آشوره!
تلار ِ سر فامج کونه، خو میرزانا دستور دَهِه [میرزا: منشی. مسئول نوشتن و ثبت]
فاش دَهه، خنده کونه، به‌عینه اربابهٰ مانه
دیروز بوشوم سِجِلد ِ ره، می دیل زِئی: تراف تراف
تا دوخاده: نامت چیه؟ می دیل بکفته به می ناف
بگوفتمه: غولام‌بچه، خاش ِ حَسَنِه، تقی پسر
خو چومانه زاغ دگاده، فاندرستی، خاک به می سر!
می گاز ِ گوشتا فاندرست، می گوش ِ پوشتا فاندرست
می گردن ِ رگا بیده، ایپچه می موشتا فاندرست
می دیم بوبو دیوار ِ گیل، هِیْ مرا جودکی اوکوفت [جودِکی: لکنت و گرفتگی زبان]
اَسا مگر وِلا کونه؟ چومان می‌شین اَرسو دَکَفت
می مار، می زن، می سه تا زای، همه‌تا از سیاه سفید
یکان یکان من بوگوفتم، اون بینیویشت قبض ِ رسید
ایوار بیدئم کال‌کال ِ ره، بوگوفته: اُ پسر، حسن!
تو بیست و یک، معطل نکن، اینجا را یک انگشت بزن
[تو بیست و یک: کنایه از داشتن سن مناسب سربازی]
مرا گویی؟ چنگرا بوم، خیال بوکون موشورفه آب
فووُو می گردن ِ پسه، گولاب تی رو، بوبوم خراب
ایوار بیدئم کیْخدا صفر، هَرای زَنه: ره حسنه!
چیره گبه جواب ندی؟ تی دَهَنه زبان دینه؟
ایوار دووار خاستیم بگم، تی سر قسم، کیْخدا صفر
پول ِ مرا، جیویزانه‌آی، تی کوچ ِ پسر، تی پیل ِ پسر
تی همسایه، تی دارسایه، تی خوتکا تی مورغ تی سک
همه معاف، همه لحاف، خاش ِ حسنه لاپ بیس و یک؟!
فردا من اجباری بشم، می جغلانه کی وا بداره؟
غرامته کی واسی فاده؟ می مزرعهٰ کی وا بکاره؟
چی دردسر، می پیل ِ انگوشتا بزئم باموم بجیر
لال بمیری کیْخدا صفر، خیر نوخوری سجل‌فاگیر.

توضیحات اضافی : سایت ورگ

واقعا کی امی گیلان چقدر افتخار دَره . روحش شاد :gol:
 

azadefarahi

عضو جدید
سلام me.fatima عزیز
تی دست درد نوکونی که شعر ره معنی بوکودی
چون خودم تایپ بوکودم ده و قت نداشتیم که ترجمش رو هم بنویسم
اگه جایی ابهام بداشته تانی از خودم هم واورسی
از تایپیکی هم که ایجاد بوکودی ممنونم خیلی ای ره لازم بو
سعی کونم بازم شعر بنم
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
پسر وابوکونه پئر دل کار
زن پسر نبونه هرگز تی غمخوار

پئرزن هرگز تی واسه مار نبونه
مارمرد چه مونه کونه تلمبار

(شعبانعلی کریمی-شاعر رودسری)

 

azadefarahi

عضو جدید
این شعر نامه های کسی است که زمین های زراعی خود را فروخته از رشت به تهران کوچ کرده است.
نامه اول زمان ورود او و نامه دوم چند ماه بعد را شرح میدهد
در نامه اول از تهران و حال و هوای آن و شرایط مساعد سخن میگوید.
در نامه دوم پولش تمام شده روی دیگر شهر را دیده و قصد عزیمت به خانه و کاشانه خود دارد.
این شعر توسط
محمد علی افراشته(راد) سروده شده است.
_نامه اول_
از تهران به رشت سلیمان داراب
بتوسط حاجی شیخ تراب
بی زحمت فاده به دست ارباب
ارباب ببره ساغری سازان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
فدایت شوم آق دایی پسر
تی خاش جان بلا به می سر
پس نه پری روز بیستم صفر
وارد بوبوستم پایتخت سلطان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
ترا دل آیه؟ تهران بهشته
مرده شور بشوره شندره رشته
افسوس امه عمر بیخود بگذشته
او چله کله او برف و باران
دایی پسر جان کبلا سلیمان
پوشته بام داره مسافر خانه
من اجور ایسم جیر خیابانه
ادا ایشاره کونم اوشانه
سر بسته گویم تو تره بدان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
هاز نار فادم نشینم ماشین
از توپخانه شم دروازه قزوین
یک فرسخ رایه نیشینم هاچین
وا گردم شمه دروازه شمران
دایی پسر جان کبلا سلیمان
به از تو نبه ایتا آقایه
رفق بوبوستم می راه مایه
اونی خرج و بج هم می پایه
بیست و پنج تومن پول دارم قران
دایی پسر جان کبلا سلیمان
گرد و گیج دهه آ آقا مرا
هون مرا بره هتل آستارا
شیره وا سینه می کله سرا
ایزه رخاصی دانمه آلان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
هون مرا بره تماشا خانه
تماشا خانه بلیط گرانه
جیر جیر جگا پانزده قرانه
جعر و گلنار،آرشین مالالان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
خیابانانه آدم دره پور
خیلی ستمه عبور و مبور
چوم میان ابرو زنه جیب بور
ولی من پولا بنامه همیان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
فئوز فتورکان شیمی لاله زار
فئوز فتورکان : به سختی در جمعیت راه رفتن
زناک و مرداک دوهزار هزار
دپچ دپچه آ مشتی برار
خانمانه بوی غش کونم قربان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
لقانته عجب جایه دایی پسر
ایتا حوض داره سله انقدر
مردم نیشینید حوضه دوره ور
پیشخدمت بعین عمه الاعیان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
بعضی وقتانا شیمی رستوران
رستوان دانی چیه برار جان؟
ساز و ضرب،عرق،آشپزی دوکان
هی کشیم تریاک هی خوریم سوهان
هی کنیم صحبت از انگلستان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
هزار ماشاالله تهران هوا
هرچی خورمه بازم مرا وا
هر چی گی بگو از آب تهران
دایی پسر جان کبلا سلیمان
ایا خیابانه گیدی خیابون
اما گیم مهمان اشان گید میمون
فایتون چی،نانه معنی فایتون
فایتون: درشکه
مرا خوش آیه اشانی زبان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
سلام برسان خدمت کلثوم
مشتی معصومه آکبلا معصوم
راه دوار راه گذر همه ی مردم
آمشتی شوال آکبلا رمضان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
سلام برسان امی سکینه
چادر نمازه زودتر بهینه
باباقوریا هیکس نیدینه
مبادا نظر بوخوره جوان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
هرکسی باشه از حال ما پرسان
سلام برسان و دعا برسان
بگو بیزارم از شیمی گیلان
نازنین گذران دارمه تهران
دایی پسر جان کبلا سلیمان

نامه دوم__
از تهران به رشت ربیع الثانی
تو که می جانی دایی پسر جانی
سگ به حال من اگه بدانی
کاغذ جان بوشو ساغری سازان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
معروض میدارد قربانت گردم
سیا ولایت من ده بمردم
چی صلاح دانی؟خوایم واگردم
سگ گو به درمان زیره به کرمان
کنایه از این که هرکس باید در جای خود باشد
دایی پسر جان کبلا سلیمان
تمامه بوسته کلتان دلخوشی
کلتان: الکی،صوری
الان کونمه چکله کشی
چکله کشی: ک ار گری
گذارنمه با صنار سه شی
سردی جور آجر برمه با چان
سردی:نردبان چان:شانه،دوش
کبلا سلیمان دایی پسر جان
به ته برسه می پوله کیسه
بی پولی نکشه ای نانی چیسه
آدم بی پول کول و کاپیسه
کول کاپیس:اشاره دارد به آدم کم ارزش
واله و شیدا بدبخت و حیران
دایی پسر جان کبلا سلیمان
تهران چه مانه؟کافرستانه
قسمت نوکونه هیچ مسلمانه
خدا الهی پاک فوگوردانه
آب دونوکونه هیکس تی دهان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
هچی نخوردم ظهر و شب و صب
پناه بر خدا بد و یا خوب
می رخت و لباس بنامه گروب
هیچی ده نارم الش وا گردان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
ان چطو شهره ان چطو کاره
دو بنه پیاز سه چهار زاره
سه تومان آدمه پوله نهاره
آنهم چی؟ دیزی با بیاته نان
بیاته: پیدا کرده
دایی پسر جان کبلا سلیمان
نتانم خوردن نان و آبگوشت
نان و آبگوشت ده مرا بوکوشت
ای وای می کمر ای خدا می پوشت
آبه بوسته پاک می نازنین جان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
می لب و لوچه واچراهسته
واچراهست: ترگ برداشته
می گاز و گیبیل همه فووسته
نان سنگک می قاتل بوبوسته
منه بدبخته چی کار به تهران
دایی پسر جان کبلا سلیمان
ای داد و بی داد سخته بی پولی
غصه بیگیفته می بیخه گولی
چطو بخورم نان خالی خالی
چطو بخوسم مسجد میان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
مرا گفتیدی تهران نوا شون
کره شوندری باز خواهی آمون
تی جا سر بنیش احمق نوا بون
میره بمانست می خالی همیان
همیان:کیسه پول
دایی پسر جان کبلا سلیمان
سرده پلا ره می دیل واویشته
اگه بیدمه دوباره رشته
داغه چک نهم می دسه پوشته
ای می جانه رشت تی نازه قربان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
خدایا خودت وسیله بساز
میره بزنم یواشه گاز گاز
دیسانه پلا اشبل و پیاز
آخه لسه بوم گیلان جان گیلان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
هتو بوبوستم لوایی ماهی
زور ویشتایی زور تیشتایی
تیشتایی:لاغری
وا خرا نیبی نبادا بایی
الحذر حذر الامان امان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
پیله تاجرا آمه آنصیر
بگفتم همشهری می دسا بگیر
بگفته بوشو سر بنه بیمیر
یاواشه بوکون قبله یه سامان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
وری دارمه ایتا مادیان
وری: شریکی
ایتا ور منم ایتا ور رمضان
یا به اسمال خان یا به قنبر خان
می سهمه بفروش پوله برسان
دایی پسر جان کبلا سلیمان
مشتی حاجی خان هه تهران ایسه
پستخانه ورجا کاغذ نیویسه
ایزه نیویسه ایزه والیسه
سگ زندگی نازنین گذران
دایی پسر جان کبلا سلیمان
هر کی بشود از حال ما پرسان
دو زار فاگیر مره برسان
بگو مشکله تهران ایسان
زیاده عرضی ندارم قربان
دایی پسر جان کبلا سلیمان.
 
آخرین ویرایش:

azadefarahi

عضو جدید
این شعر صحبت های مردی است که میخواهد به حج برود و برای شاگرد مغازه اش در مورد اداره مغازه و خرجی خانه اش مشغول صحبت است.
در این بین اشارت زد النقیض در حرف هایش باعث به وجود آمدن طنز های جذابی شده است.
افراشته در این شعر خود جامعه جنگ زده و انسانهایی را که از بیچارگی مرد سود برده اند را به تصویر کشیده است.
واجب الحج
کنم اقرا تی ورجا جان علی
به خدا و به رسول و به ولی
دارم اقرار که از دزد و وزیر
آخر الامر شیدی ها گیل جیر
من اگر سستمه در خمس و زکات
عوضش فرزمه در صوم و صلات
یخ و یخبندان سرما و ایاز
نوکودم رک وضو ترک نماز
با وجودی که نارم خط و سواد
خوب دهم توفیر "ث"با سین و صاد
تا هسا حبه ای از مال صغیر
من نخوردم نامو اصلا مرا گیر
دوزدیه ره نوشومه دیوار سر
ها ترازو ها دوکان می سنگر
صله ارحام خویشاوند و گدا
نوکودم چون بسپردم به خدا
که خداوند رحیم ورحمان
هر که دندان بدا نان هم خایه دان
هر کسی روزی خو قلبه خوره
ایتا لاته ایتا میلیان دواره
چون می دیل صافه می ایمان محکم
فضل حق شامل حاله کم کم
نظر لطف ها یک سال و دوسال
پورا بو چاله چوخول مالامال
دس بزم خاکه ببوسته الماس
روز به روز جور بوشه نرخ اجناس
خدا اقبال بده مشتی جان علی
بعد ازآن مال بده مشتی جان علی
زن ببردم دوواره، خانه بیهم
چند جیریب آباد و ویرانه بیهم
کاشکی سی سال هتو جنگ بوبوبی
به ها ترتیب و به ها رنگ بوبوبی
الغرض از تو چه پنهان سه سره
سه سره:از سه جهت
واجب و الحجم و می وزنه پره
یاد کعبه دکفم لولا بمه
هتو شیدا بمه شنگوگوله بمه
ان اونا حاجی گه من غش کونمه
حاج آقا لاجی گه من غش کونمه
آبله تذکره و زد تیفوس
همه چی حاضره دینار اتوبوس
داشته دارایی تره ایسپارمه
ای لحظه تی دعایه برمه
خایمه مکه بشم جان علی جان
جان تو جان می خانه می دوکان
بسلامت روی و باز آیی
مثل اردک روی و غاز آیی
صوب ایزه زوتر آیی دوکان سر
بعد از ظهر نوخوسی جان پسر
من که نیسام می غو بزن اذان
می مانستن تی نمازه زود بخوان
خیکانا بپا شبان موش نزنه
بج کیسانه سولاخا نوکونه
تی چومانه وا کون او دیوار کنار
سه تا مولایی نا شیش تا نام ندار
اشانه خب خوبکانه اورشینی
اورشینی:هم زدن
ایتا جوب و ایتا اوشکور دوکونی
مشتره گی آقا ا جان بیمیره
مولایی مولاییه تارم سره
خایمه مکه بشم جان علی جان
جان تو جان می خانه می دوکان
بسلامت روی و باز آیی
مثل اردک روی و غاز آیی
واکونی دوکان بسم الله بگو
نیشینی پیشخانه بسم الله بگو
تا خدا بده دوکان برکت
دورا بو از امی دسگاه نکبت
دوتا خیک روغن پس پیرار ساله
کفته او گوشه ببوسته نوخاله
ای روزا مجال کونی آبا کونی
ایتا بار سیب زمینی دو کونی
روغن خراب با حرارت دادن و غلطاندن سیب زمینی در آن به شکل اول خود باز میگردد
مشتری ره خوری قسم آیه
روغن خالص کرمانشایه
خایمه مکه بشم جان علی جان
جان تو جان می خانه می دوکان
ننشین پشت ترازو بی وضو
خیر و برکت شه از امی ترازو
جانه شاگرد تی حواسه جماکون
دوتا سنگ ای منی نه او دورون
ایتا سنگ یکمن و یازده درمه
از یک من بیشتر است
اوتا سنگ یکمن ده درم کمه
از یک من کمتر است
جنس هینی دوکانه ره آیتا اوسان
مشتری چیک چی فادی اویتا اوسان
نکنی سهو و خطا تو رو به خدا
نکنی حاجی بعد از اینه تو گدا
خایمه مکه بشم جان علی جان
جان تو جان می خانه می دوکان
تی دیما ماشین بزن تیغ دنگان
تی دسا حنا بزن دوعا بخوان
ایتا خم پور داریمی اروا دوشاب
هر چی بفرختی دوکون هونقذر آب
موش اگه دمرده دوشاب میان
یواشه موش دوما بیگیر فیشان
حاجی خانه رودباری دوشاب خوره
پول اگه ناره نسیه ببره
فوروشی توندا تون دوشاب زره
بعد از اون کر زنی تی دست و پره
کنایه از پاک کردن نجاست موش از دست با آب کر است
جانه زای نجست و پاکه بشناش
تا هسا پاکه می دوکان اساس
پولانه بانگ فاندن سوا بنه
فادن اعیانانه قرض الحسنه
مبادا مردم و تنزیل فاگیری
اگه تنزیل فاگیری لال بیمیری
پوله تنزیل چه مانه آتشه بور
وای از تنگی و تاریکی گور
من ایتا را دانمه راسته رایه
نه تنزیل گیفتنیه نه گونایه
چل تومن پول و ایتا حبه نبات
شصت تومن صلح بوکون با صلوات
بسلامت روی و باز آیی
مثل اردک روی و غاز آیی
خرجی ره هر شب آیه می پیله زن
تی دهن زبان دره تشر بزن
کوجی تا بی ولد و اولاده
خدایه خوش آیه بیشتر فاده
پیله خانه کوجی خانهدوتا زن
از دویست تا نیبه بیشتر جمعا
حاجی نصرت که گیلانشایه خوره
خوشکه نانه آب زنه نیشینه خوره
او یارو لشت نشای پا کار
پیچا چشمه دبده سفر کنار
هتو پن غاز و یک شی واستی او چینید
رعیته خونا به شیشه دوکونید
انتخاباته گبه دیم بالا دیم
اوشانه خون به اوشانه سر و دیم
فاندری مرغ وکیل ایشپیتیکا
وای به احوال خروس و خوتکا
چند بیت گذشته می گوید چون بزرگان قناعت میکنند شما هم قناعت کنید
الغرض لاتمه غارون نیمه
صاحب میلیومن و بیلیون نیمه
وا قناعت بوکونید ید بیگیرید
چی خبر ایسه می کوفتا بخورید
اما او کورکی هیجده ساله
منظور همسر سوم و مخفی حاجی است
پر و مار ناره یتیمه جغله
اونکه با غمزه و ناز آیه دوکان
کاس چوم گرنجی مو سورخه جولان
گرنجی مو:موی فر دار
اونکه خو ناخونا نیشتر بوکوده
اون که خو ابرویا ایشکر بوکوده
ایشکر:نازک
پانهه پا اوسانه چه مانه؟تورنگ
کتله کفش دوکونه مال فرنگ
انی دامن کوتایه تا زانو
لوچ نیه لوچان زنه مه بانو
لوچان و خنده ایجا نا عالیه
مرواری قوطی کلید قلقلیه
انی لب ولش نخورده ولشی
انی چشم مژه تیج و تمشی
لبه لب خالش عینا چه مانه
زغالی برفه ره کوره سوجانه
دیمه دیمه سالک ماله داره
روی صورتش علامت سالک وجود دارد
ماچی پامته ره پاچاله داره
اونکه هفته ای ایشب جیم زنمه
شوم اویا یتیم نوازی کونمه
هفتهای صد تومن او جغله فادن
به حساب خرج خانه جمع بزن
تو دانی من حاجی شیخه مریدم
مومنم مقدسم ریش سفیدم
حاجی شیخ گفتی ایوار منبر سر
ایها الناس امان از محشر
هر که یاری ننماید به یتیم
میفتد کله مغلق به جحیم
طلبا للمرضات الایه
محض رضای خداست
که خدا از می نیت آگایه
بار الها به حق پیغمبر
من بیچاره بیامرز و ببر
شاعر رشتیا، افراشته نام
نسیه یکشی فاندن جان کلام.
 

me.fatima

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلامی دوباره

دوستان من فکر کردم دیدم اگر این تاپیک فقط مخصوص اشعار گیلکی باشه خیلی بهتره و مطالب منسجم ترند.
برای مطالب دیگر مربوط به گیلان ( مثل عکسهای قدیمی و.. ) بهتره یه تاپیک دیگر زده بشه که در اون صورت پراکندگی مطالب هم کمتره میشه. :gol:
فقط میمونه اسم تاپیک که از مدیریت میخوام که تغییرش بده.
 

Similar threads

بالا