استيفن هاوكينگ ( انيشتين دوم و كاوشگر سياهچاله ها)

c#2010

عضو جدید
استيفن هاوكينگ ( انيشتين دوم و كاوشگر سياهچاله ها) در روز هشتم ژانويه سال 1942 در آكسفورد چشم به جهان گشود. او از هر گونه تحرك عاجز است؛ نه مي تواند بنشيند، نه برخيزد، و نه راه برود. حتي قادر نيست دست و پايش را تكان بدهد، يا بدنش را خم و راست كند. از همه بدتر، توانايي سخن گفتن هم ندارد. زيرا عضلات صوتي او كه عامل اصلي تشكيل و ابراز كلمات اند، مثل 99 درصد بقيه عضلات حركتي بدنش، در يك حالت فلج كامل قرار دارند.

مشتي پوست و استخوان است بر روي يك صندلي چرخدار كه فقط قلب، ريه ها و دستگاه هاي حياتي بدنش كار مي كنند و بخصوص مغزش فعال است؛ يك مغز خارق العاده كه حتي لحظه اي از جستجو و پژوهش بسوي معماها و ناشناخته ها باز نمي ماند.
اين اعجوبه مفلوج، پرآوازه ترين دانشمند دهه آخر قرن بيستم است كه اكنون در دانشگاه معروف كمبريج، همان كرسي استادي را در اختيار دارد كه بيش از دو قرن پيش، به اسحق نيوتن كاشف قانون جاذبه تعلق داشت. همچنين وي را «انيشتين دوم» لقب داده اند، زيرا مي كوشد تا تئوري معروف « نسبيت» را تكامل بخشد و از تلفيق آن با تئوري هاي كوانتومي، فرمول واحد جديدي ارائه دهد كه توجيه كننده تمامي تحولات جهان هستي از ذرات ريز اتمي تا كهكشان هاي عظيم باشد.
استيفن هاوكينگ شهرت و اعتبار علمي خود را مديون محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي است كه در مورد چگونگي پيدايش و تحول سياهچاله هاي آسماني يا حفره هاي سياه انجام داده است. اين اجرام فوق العاده متراكم كه به علت قدرت جاذبه بسيار قوي، حتي نورهم امكان جدايي از سطح آن ها را ندارد، وجودشان بر اساس تئوري نسبيت انيشتين پيش بيني شده بود و به همين جهت، سياهچاله ناميده شدند. رديابي و رويت آنها بوسيله قويترين تلسكوپ ها يا هر وسيله ديگر، تاكنون تحقق نيافته است. با اين وجود، استيفن هاوكينگ با قدرت انديشه و محاسبات رياضي چون و چرا ناپذيرش، نه تنها وجود سياهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگي شكل گيري و تحول آن ها را نشان داده، بلكه به نتايج جالبي در رابطه اين اجرام با كيفيت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پيدايش كيهان دست يافته است كه در دانش فيزيك اختري و كيهان شناسي، اهميت بسزايي دارد و به عقيده صاحبنظران، بناي اين علوم را در قرن آينده تشكيل خواهد داد .در اين زمينه، انتشار كتاب جديد هاوكينگ با عنوان «سياهچاله ها و جهان هاي نوزاد»، شگفتي فراواني را در محافل علمي جهان بوجود آورد.
استيفن هاوكينگ در 8 ژانويه 1942 در شهر دانشگاهي آكسفورد زاده شد و دوران كودكي و تحصيلات اوليه اش را در همان شهر گذرانيد. از همان زمان به رياضيات علاقه داشت و آرزوي دانشمند شدن را در سر مي پروراند، اما در مدرسه يك شاگرد خودسر و بخصوص بد خط شناخته مي شد و هرگز مطالعات خود را به كتاب هاي درسي محدود نمي كرد؛ بلكه به دليل مطالعات آزاد، سطح معلوماتش از كلاس بالاتر بود و هميشه در كتاب هاي درسي اشتباهاتي را يافته و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا مي پرداخت.
پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند و در خانه اي شلوغ و فرسوده، اما مملو از كتاب، زندگي مي كردند. پدر خانواده (فرانك) پزشك متخصص در بيماري هاي مناطق گرمسيري بود و به همين جهت، نيمي از سال را در سفر به مناطق آفريقايي مي گذراند. اين غيبت هاي متوالي براي بچه ها چنان عادي شده بود كه تصور مي كردند همه پدرها چنين وضعي دارند. در عين حال، غيبت هاي پدر، نوعي استقلال عمل و اتكاء به نفس را در بچه ها ايجاد مي كرد.
استيفن در سن 17 سالگي، تحصيلات عاليه را در رشته طبيعي آغاز كرد و از همان زمان، به فيزيك اختري و كيهان شناسي علاقه مند شد. زيرا در خود كنجكاوي شديدي مي يافت كه به رمز و راز اختران و آغاز و انجام كيهان پي ببرد. سالهاي دهه 60 عصر طلايي كشف فضا، پرتاب اولين ماهواره ها و سفر هيجان انگيز فضانوردان به كره ماه بود و بازتاب اين وقايع تاريخي در رسانه ها، جوانان را مجذوب مي ساخت. بعلاوه استيفن از كودكي عاشق رمان هاي علمي- تخيلي بود و مطالعه آن ها نيز بر اشتياق او به كسب معلومات بيشتر در فيزيك ، نجوم و علوم ديگر مي افزود.
او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقيت به پايان رساند و خود را براي ورود به دوره دكترا در رشته كيهان شناسي آماده مي كرد. اما به دنبال احساس ناراحتي در عضلات دست و پا، در ژانويه 1963 يعني آغاز بيست و يك سالگي، به بيمارستان مراجعه نمود و آزمايش هايي كه روي او انجام گرفت، علائم بيماري بسيار نادر و درمان ناپذيري را نشان مي داد. اين بيماري كه به نام ALS شناخته مي شود، بخشي از نخاع ، مغز و سيستم عصبي را مورد حمله قرار مي دهد و به تدريج اعصاب حركتي بدن را از بين مي برد و با تضعيف ماهيچه ها، فلج عمومي ايجاد مي كند؛ به طوري كه توانايي هرگونه حركتي به تدريج، از شخص سلب مي شود. معمولاً مبتلايان به اين بيماري، مدت زيادي زنده نمي مانند و اين مدت براي استيفن بين دو تا سه سال پيش بيني شده بود.
با آگاهي از چنين وضعيتي، نوميدي و اندوه عميقي بر استيفن مستولي شد و ناگهان همه آرزوهاي خود را بر باد رفته ديد. دوره دكترا، روياي دانشمند شدن، و كشف رمز و راز كيهان همگي به صورت كاريكاتورهايي در آمدند كه در حال دورشدن و رنگ باختن به او پوزخند مي زدند. بجاي همه آن بلند پروازيها، حالا كاري جز اين از دستش بر نمي آمد كه در گوشه اي بنشيند و دقيقه ها را بشمارد تا دوسال بعد با فلج عمومي بدن، زمان مرگش فرا برسد.
به اتاقي كه در دانشگاه داشت، پناه برد و در تنهايي، ساعت ها بي حركت ماند. آن شب دچار كابوسي شد و خواب ديد كه محكوم به اعدام شده است و او را براي اجراي حكم مي برند و در آن موقعيت حس كرد كه هر لحظه زندگي چقدر برايش ارزشمند است. بعد از بيداري، به ياد آورد كه در بيمارستان با يك جوان مبتلا به بيماري سرطان خون هم اتاق بوده و او از شدت درد چه فريادهايي مي كشيد. پس خود را قانع كرد كه اگر به بيماري لاعلاجي مبتلاست، اما لااقل درد نمي كشد. بعلاوه طبع لجوج و نقادش كه هيچ چيز را به آساني نمي پذيرفت، به وي هشدار داد كه از كجا معلوم كه پيش بيني پزشكان درست از كار در بيايد و چه بسا كه از نوع اشتباهات كتب درسي باشد!
اما آنچه كه در همان ايام به او قوت قلب و اعتماد به نفس بيشتري براي مبارزه با نوميدي و بدبيني داد، آشنايي اش با دختري به نام (جين وايلد) بود كه بعد ها همسرش شد و نقش فرشته نگهبان را در زندگي او بازي كرد. جين اعتقادات مذهبي عميقي داشت و معتقد بود كه در هر فاجعه اي، بذرهاي اميد وجود دارد كه با استقامت و قدرت روحي مي تواند رشد كند و بارور شود؛ بايد به خداوند توكل داشت و از ناكامي هايي كه پيش مي آيد، گذرگاهي براي كاميابي ساخت.
جين دانشجوي دانشگاه لندن بود، اما تحت تاثير هوش فوق العاده و شخصيت استثنايي استيفن، چنان مجذوب او شده بود كه هر هفته به سراغش مي آمد و ساعتي را به گفتگوي با او مي گذرانيد و آمپول خوشبيني تزريق مي كرد. آنها پس از چندي رسماً نامزد شدند و استيفن تحصيلات دانشگاهي اش را از سر گرفت. زيرا براي ازدواج با جين مي بايست هرچه زودتر دكتراي خود را بگيرد و كار مناسبي پيدا كند.
او طي دو سال، با اشتياق و پشتكار اين برنامه را عملي كرد؛ در حاليكه رشد بيماري لعنتي را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به كمك يك عصا و سپس دو عصا راه مي رفت. ازدواجش با جين در سال 1965 صورت گرفت و او چنان غرق اميد و شادي بود كه به پيش بيني دو سال پيش پزشكان در مورد مرگ قريب الوقوعش نمي انديشيد. پروفسور استيفن هاوكينگ اكنون 61 سال دارد و ظاهراً بيش از يك ربع قرن، قاچاقي زندگي كرده است؛ البته اگر بتوان وضع كاملاً استثنايي او را در حال حاضر زندگي ناميد.!
پيش بيني پزشكان در مورد بيماري فلج پيش رونده او درست بود و اين بيماري اكنون به همه بدنش چنگ انداخته است. از اواخر دهه 60 براي نقل مكان از صندلي چرخدار استفاده مي كند و قدرت تحرك از همه اجزاي بدن بجز دو انگشت دست چپش سلب شده است. او با اين دو انگشت مي تواند دكمه هاي كامپيوتر بسيار پيشرفته اي را فشار دهد كه مختص او ساخته شده، بجايش حرف مي زند و رابطه اش را با دنياي خارج برقرار مي كند. زيرا از سال 1985 قدرت تكلم خود را هم ازدست داده است. او براي مدتي در ژنو بسر مي برد كه مركز پژوهشهاي هسته اي اروپاست و دانشمندان اين مركز جلسات مشاوره اي با او داشتند. يك شب كه استيفن هاوكينگ تا دير وقت مشغول كار بود، ناگهان راه نفس كشيدنش گرفت و صورتش كبود شد. بيدرنگ او را به بيمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراري قرار دادند. معمولا مبتلايان به بيماري ALS در مقابل ذات الريه حساسيت شديدي دارند و در صورت ابتلاي به آن، مي ميرند. اين خطر براي استيفن هاوكينگ هم پيش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشي از ذات الريه بود. پس از چند روز بستري بودن در بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستان، سرانجام با اجازه همسرش تصميم گرفتند تا با عمل جراحي مخصوص، مجراي تنفس او را باز كنند؛ اما در نتيجه اين عمل، صداي خود را براي هميشه از دست مي داد.
عمل جراحي با موفقيت صورت گرفت و بار ديگر استيفن از خطر مرگ نجات پيدا كرد. اگر چه قدرت تكلم خود را از دست داد، اما با جايگزيني كامپيوتر مخصوص سخنگو، ارتباط او با اطرافيانش حتي بهتر از سابق شد. زيرا قبلا بعلت ضعف عضلات صوتي با دشواري و نارسايي زياد صحبت مي كرد. كامپيوتر سخنگو را يك استاد آمريكايي كامپيوتر در كاليفرنيت براي او ساخت و تقديمش كرد. برنامه ريزي اين دستگاه شامل سه هزار كلمه است و هر بار كه استيفن بخواهد سخني بگويد، مي بايست با انتخاب كلمات و فشردن دكمه هاي كامپيوتر به كمك دو انگشتش كه هنوز كار مي كنند، جمله مورد نظرش را بسازد و صداي مصنوعي به جاي او حرف مي زند. البته اينگونه سخن گفتن طولاني تر است، اما خود استيفن - كه هرگز خوشبيني اش را از دست نمي دهد- عقيده دارد كه اين امر زمان بيشتري براي انديشيدن آنچه كه مي خواهد بگويد، به او مي دهد و سبب مي شود كه هرگز نسنجيده حرف نزند.
ويلچر يا صندلي چرخدار استيفن كه بوسيله آن رفت و آمد مي كند نيز از پيشرفته ترين پديده هاي تكنولوژي است و با نيروي الكتريكي حركت مي كند. وي اتكاي زيادي به ويلچر خود دارد، چون علاوه بر حركت با آن، وسيله اي براي ابراز احساساتش نيز محسوب مي شود. مثلا اگر در يك ميهماني به وجد آيد، با ويلچرش به سبك خاص خود مي رقصد و چنانچه صبر و حوصله اش را در مورد يك شخص مزاحم از دست بدهد، در يك مانور سريع از روي پاهاي او رد مي شود !!! بسياري از شاگردانش ضربه چرخهاي ويلچر او را تجربه كرده اند و به گفته خودش يكي از تاسف هايش اين است كه طعم اين تجربه را به مارگارت تاچر نچشانده است !
يكي از شگفتي هاي اين آدم مفلوج و نحيف كه به ظاهر بايد موجودي تلخ و غمزده و منزوي باشد، شوخ طبعي و شيطنت كودكانه اوست كه بخصوص در برق نگاه هوشمندانه و رندانه اش ديده مي شود. در حاليكه اجزاي چهره اش بي حركت و فاقد هرگونه واكنش احساسي و عاطفي هستند، اما چشمانش مي درخشند.
او به هيچ وجه خودش را منزوي نكرده است. به كنسرت و پارك مي رود، در رستوران غذا مي خورد، در انجمن هاي دانشجويان شركت مي كند و سر به سر شاگردانش مي گذارد. شيوه شيطنت آميزش اينست كه گاهي، پاسخگويي را عمداً كش مي دهد و در حاليكه پرسش كنندگان پس از چند دقيقه انتظار پاسخ مفصلي را براي سوال خود پيش بيني مي كنند، با يك كلمه بله يا نه از كامپيوتر سخنگويش همه را به خنده مي اندازد.
اين اعجوبه فاقد تحرك، عاشق جنب و جوش و سياحت است و تاكنون دوبار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن كرده است. همچنين در صدها كنفرانس و سمينار علمي شركت نموده و به ايراد سخنراني پرداخته است؛ كه البته اين سخنراني ها قبلا در نوار ضبط گرديده و در روز كنفرانس پخش مي شود.
او در سالهاي اوليه زناشويي اش با جين وايلد، صاحب سه فرزند ( يك دختر و دو پسر) شد. لذت پدري و احساس مسئوليت در تامين زندگي فرزندان، يكي از مهمترين انگيزه هايي بود كه او را در مقابله با مشكلاتش ياري داد. زيرا با طبع لجوج و بلند پروازش، اصرار داشت كه بهترين امكانات زندگي و تحصيل را براي فرزندانش فراهم كند و اين امر مخارج هنگفتي روي دستش مي گذاشت. از سوي ديگر، هزينه خودش هم كم نبود، چون مي بايست به دو پرستار تمام وقت و يك دستيار حقوق بپردازد و درآمد استادي دانشگاه كفاف اين مخارج را نمي داد. به همين جهت، در اواسط دهه 80 به فكر نوشتن كتاب افتاد و در سال 1988 كتاب معروف خود به نام « تاريخ كوتاهي از زمان » را منتشر كرد.
استيفن هاوكينگ، در اين كتاب كه به فارسي هم ترجمه شده است، پيچيده ترين مسائل فيزيك جديد، كيهان شناسي و بخصوص ماهيت زمان و فضا را به زبان ساده بررسي كرده و نظريات و محاسبات خودش را شرح داده است؛ بي آنكه خواننده را با فرمولها و معادلات رياضي بغرنج گيج كند. اما به رغم سادگي بيان و جذابيت مباحث، بسياري از مردم از آن سر در نمي آورند. زيرا ايده هاي مطرح شده در كتاب، در سطح بالاي علمي است. با اين وجود، 8 ميليون نسخه از كتاب مزبور به فروش رفته و به مدت 183 هفته در ليست 10 كتاب پرفروش جهان قرار داشته است. طبعاً چنين موفقيت بي مانندي، مشكلات مادي استيفن را براي هميشه حل مي كند.
كتاب جديد استيفن به نتايج پژوهش ها و يافته هاي او درباره سياهچاله ها اختصاص دارد. بر اساس يك تئوري پذيرفته شده ، اين اجرام مرموز و فاقد نورانيت آسماني، در سالهاي اخير از فروريزي و تراكم ستارگان سنگين وزن، پس از اتمام سوخت هسته اي آن ها، پديد مي آيند، ستارگان ديگر را در اطراف خود مي بلعند و با افزايش جرم و در نتيجه دستيابي به نيروي جاذبه قويتر، به تدريج ستارگان دورتر را به كام خود مي كشند. بدين ترتيب، در سياهچاله ها ماده به حدي از تراكم مي رسد كه هر سانتي متر مكعب آن مي تواند ميليونها و حتي ميلياردها تن وزن داشته باشد و نيروي جاذبه آن چنان قوي است كه نور و هيچگونه تشعشعي، امكان خروج از سطح آن ها را ندارد. به همبن جهت، ما هرگز نمي توانيم حتي با قويترين تلسكوپها، اين غولهاي نامرئي را رديابي كنيم.
اما استيفن هاوكينگ در كتاب جديدش، برداشت هاي متفاوتي از سياهچاله ها ارائه داده است و با محاسبات خود به اين نتيجه مي رسد كه اين اجرام، بكلي فاقد نورانيت نيستند و بعلاوه موادي را كه از ستارگان ديگر جذب مي كنند، در مرحله نهايي تراكم به حالتي انفجار گونه از يك كانال ديگر بيرون مي ريزند. منتهي آنچه دفع مي شود، به همان صورتي نيست كه بلعيده شده است. به عبارت ديگر، سياهچاله ها نوعي بوته زرگري هستند كه طلا ي مستعمل را به شمش تبديل مي كنند. از كانال خروجي عناصر تازه در يك جهان نوزاد تزريق مي شود كه مي توان آن را در مقابل سياهچاله، سپيد چشمه ناميد.
شايد سالها طول بكشد تا صحت و سقم نظريه هاي جديد استيفن هاوكينگ روشن شود. زيرا آنقدر تازگي دارد كه عجيب به نظر مي رسد. اما عجيب تر از آن، مغز اين مرد است كه اين نظريه ها و رهگشائي ها از آن مي تراود. او براي محاسبات طولاني و پيچيده رياضي و نجومي خود، حتي از نوشتن ارقام روي كاغذ محروم است و بايد همه اين عمليات بغرنج را در مغز خود انجام بدهد و نتايج را در حافظه اش نگهدارد. بدينگونه فقط با مغزش زنده است و به قول دكارت، چون فكر مي كند، پس وجود دارد.
اما اين موجود، اين آدم معلول و نحيف و عاجز، از نظر تحرك و تكلم يك سرمشق است . . . .
براي آن ها كه با اميد و استقامت و تلاش بيگانه اند . . .
براي آن ها كه تواناييهاي انسان و ارزش انديشه سالم و سازنده را دست كم مي گيرند . . .
براي بدبين ها و منفي باف ها كه در افق ديد خود، جهان را به گونه سياهچاله اي مخوف و ظلماني مي بينند . . . .
همان گونه كه استيفن هاوكينگ بيان مي دارد، در آنسوي هر سياهچاله، سپيد چشمه اي وجود دارد.
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
همان قدر که دانش استفان هاوکینگ، مشهورش کرده است، داستان زندگی او هم در این شهرت سهیم بوده است. در ۲۱ سالگی تشخیص داده شد که این فیزیک‌دان انگلیسی مبتلا به بیماری ALS است، این بیماری معمولا ظرف ۵ سال شخص مبتلا را از پا در می‌آورد، اما در مورد استفان هاوکینگ این طور نبود و او سالهاست که علیرغم معلولیت شدید، در مهم‌ترین پژوهش‌های کیهان‌شناسی شرکت کرده است. خواندن این پست را که سال‌ها پیش در مورد هاوکینگ نوشتم به شما توصیه می‌کنم.

هاوکینگ در سال ۱۹۶۰ به همراه «سر راجر پنروز»، ماهیت سیاهچاله‌ها را با استفاده از ریاضیات تفسیر کرد. در سال ۱۹۷۳، او نسبیت عام اینشتین را با اصول فیزیک کوانتوم در هم‌آمیخت و نشان داد که سیاهچاله‌ها کاملا تاریک نیستند و مقداری تشعشع از خود نشت می‌دهند و می‌توانند منفجر و نابود شوند. این یافته هنوز هم در فیزیک و کیهان‌شناسی ولوله‌ای ایجاد کرده است.

هاوکینگ در سال ۱۹۸۸ کتابی به نام «تاریخچه مختصر زمان از انفجار بزرگ تا سیاه‌چاله‌ها» را منتشر کرد، ۱۰ میلیون نسخه از این کتاب به فروش رسید و برای دو سال این کتاب در فهرست پرفروش‌ترین‌ها بود.

در حال حاضر، هاوکینگ ۶۹ ساله است و یکی از مسن‌ترین جان‌ به در بردگان بیماری ALS و شاید الهام‌بخش‌ترین آنها، باشد. او که کاملا فلج است تنها می‌تواند با یک شبیه‌ساز کامپیوتری گفتار، صحبت کند.

در صفحه نمایشی که در جلوی صندلی چرخدار او نصب شده است، کلمات نمایش داده می‌شوند و او با اشاره مختصر ماهیچه صورت، حسگرهای نصب شده در عینک‌اش را متوجه کلمه انتخابی می‌کند. او با این شیوه تک‌تک کلمات را کنار هم می‌چیند تا جمله‌ای بسازد که در نهایت، مبدل به صدای فلزی ماشینی می‌شود. با این که این شیوه خسته‌کننده و مستالزم صرف وقت زیاد است، اما او به همین طریق، با دنیا ارتباط برقرار می‌کنند و پژوهش‌اش را در مرکز کیهان‌شناسی نظری دانشگاه کمبریج رهبری می‌کند. او با همین شیوه برای متخصصان و عوام می‌نویسد و برای مخاطبان مشتاق‌اش که از فیجی تا فرانسه پراکنده هستند، سخنرانی می‌کند.

هاوکینگ دو سال پیش برای مدتی به شدت بیمار شد، او آنقدر بدحال شد که نزدیک بود فوت کند، از این زمان او ضعیف‌تر شده است، با این همه او حاضر شد که در یک مصاحبه با نیویورک تایمز شرکت کند. برای رعایت حال هاوکینگ از یک هفته قبل، ۱۰ سؤال انتخاب شد و در اختیار دختر هاوکینگ -لوسی هاوکینگ ۴۰ ساله- قرار داده شد، او در طی چند روز تدریجا این سؤال‌ها را از پدرش پرسید. در جریان یک نشست، او به همه این سؤالات پاسخ داد.

- یک روز معمول: در سؤال اول از هاوکینگ خواسته شد که در مورد یک روز معمول‌اش توضیح بدهد، او گفت که هر روز صبح زود، از خواب بیدار می‌شود و به دفترش می‌رود تا با همکاران و دانشجویانش، ‌مشغول کار شود. او از ایمیل برای ارتباط با دانشمندان سراسر دنیا استفاده می‌کند. او سعی می‌کند که بر محدودیت‌هاش غلبه کند، او گفت که به همه دنیا سفر کرده است و حتی به قطب جنوب رفته است و یک بار هم شرایط بی‌وزنی را تجربه کرده است. او گفت که شاید روزی به فضا هم برود. (دانلود صدای هاوکینگ در پاسخ به این سؤال)

- موجودات هوشمند فرازمینی: سؤال دوم جالب بود. هاوکینگ مدتی پیش گفته بود که به نظر او تماس با موجودات هوشمند فرازمینی، اقدام خردمندانه‌ای نیست. اما هفته پیش دختر او در دانشگاه آریزونا، در یک اقدام نمادین پیام‌های بچه‌های یک مهد کودک را برای این موجودات خوشمند احتمالی به فضا ارسال کرد. نظر هاوکینگ در این مورد خواسته شد.

او گفت که فکر می‌کرده ممکن است این تمدن‌های فرازمینی آنقدر پیشرفته باشند که تمدن کنونی ما را با مشکل مواجه کنند. با این همه او فکر می‌کند که اقدام دخترش جالب باشد به خاطر اینکه در طی آن بچه‌ها به صورت خلاقانه در مورد ماهیت نژاد آدمی و حیات در روی کره زمین فکر می‌کنند و سعی می‌کنند که اقداماتی را که انجام داده‌ایم، توضیح دهند.

- بیماری توان‌فرسا: در سؤال سوم نظر او در مورد شک تعدادی از دانشمندان خواسته شد که اظهار می‌کردند احتمالا بیماری هاوکینگ ALS نیست. هاوکینگ گفت که او احتمالا مبتلا به شکل شایع این بیماری درگیر کننده سلول‌های عصبی حرکتی نیست و برای همین است که توانسته این همه مدت، زندگی کند. او گفت که در همه این مدت سعی می‌کرده به وجه مثبت شرایط‌اش فکر کند. او گفت که نسبت به زمانی که بیمار نبود، احساس خوشبختی بیشتری می‌کند. او گفت که از اینکه در رشته فیزیک نظری کار می‌کند، خوشحال است، چرا که این دانش از معدود شاخه‌های دانش است که در آن ناتوانی جسمانی، یک محدودیت جدی ایجاد نمی‌کند. (دانلود صدای هاوکینگ)

- توصیه به بیماران: در سؤال چهارم از او خواسته شد که بگوید چه سخنی با کسانی دارد که مبتلا به بیماری‌های شدید مثلا ALS‌ هستند. او گفت که توصیه‌اش به این افراد این است که بر چیزهایی تمرکز کنند که ناتوانی‌شان مانعی بر سر راه آن چیزها ایجاد نمی‌کند و ناتوانی جسمانی‌شان را به ناتوانی روحی تعمیم ندهند.

- شتاب‌دهنده بزرگ ذرات: در سؤال پنجم نظر هاوکینگ در مورد شتاب‌دهنده بزرگ ذرات در سوئیس خواسته شد. او گفت که برای نظر دادن در مورد نتایج علمی‌ای که از طریق این شتاب‌دهنده می‌توان به آنها رسید، زود است. هنوز دو سال تا زمانی که این شتاب‌دهنده با توان حداکثر حرکت کند فاصله داریم و زمانی که شتاب‌دهنده به این سطح از انرژی برسد، پنج بار نسبت به شتاب‌دهنده‌های بزرگ قبلی، پرانرژی‌تر خواهد بود. (دانلود صدای هاوکینگ)

- تاریخچه مختصر زمان: در سوال ششم، در مورد موفقیت غیرمترقبه کتاب تاریخچه مختصر زمان سؤال شد. از هاوکینگ پرسیده شد که فکر می‌کند که بیشتر خوانندگان این کتاب، معانی آن را می‌فهمند یا نه. به عبارت دیگر نظر او در کمورد کتاب‌های عامه‌فهم علمی خواسته شد.
او گفت که انتظار چنین موفقیتی را نداشت و پس از موفقیت جالب توجه این کتاب، نسخه تازه و ساده‌تری از آن را نوشت که در آن به پیشرفت‌های جدید هم اشاره شده و از بحث‌های فنی پیچیده اجتناب شد. (دانلود صدای هاوکینگ)

- مراقبت‌های بهداشتی و درمانی: در سؤال هفتم از او خواسته شد که بگوید که چرا با اینکه از آشکار کردن نظرات سیاسی‌اش اجتناب می‌کرده، سال پیش وارد بحث‌های مربوط به مراقبت‌های بهداشتی در آمریکا شده است.
او گفت که تابستان سال ۲۰۰۹ در رسانه‌های آمریکا مطالبی مبنی بر نقص سیستم بهداشتی و درمانی بریتانیا در مراقبت از او منتشر شد که به نظر او اصلا درست نبود و او به عنوان یک شهروند انگلیسی لازم می‌دید که در این مورد توضیح بدهد.

- زلزله ژاپن: در سؤال بعدی نظر او در مورد حوادث این روزها از زلزله و فاجعه اتمی ژاپن گرفته تا انقلاب‌ها خواسته شد.
او گفت گه چند بار به ژاپن سفر کرده است و از مهمان‌نوازی‌های ژاپنی‌ها سپاسگزار است. او تأسف خود را ابراز داشت و ابراز امیدواری کرد که تلاش‌های جامعه جهانی منجر به بهبود شرایط شود. او گفت که جوهره بشر، توانایی چیزه شدن بر این مصائب را دارد.

- سفری در زمان: در سوال نهم از او پرسیده شد که اگر سفر زمانی ممکن بود، دوست داشت به کدام لحظه زندگی‌اش بازگردد.
او گفت که دوست داشت به سال ۱۹۶۷، زمانی که نخستین فرزندش -رابرت- متولد شد برگردد. (دانلود صدای هاوکینگ)

- ذره بنیادی جدید: در سوال آخر نظر او در مورد ادعای جدید مبنی بر شناسایی یک ذره بنیادی جدید خواسته شد. هاوکینگ گفت که هنوز برای ابراز نظر زود است و نتایج باید در شتاب‌دهنده‌ها تأیید شوند. اما اگر این کشف منجر به شناخت بهتر از ما دنیا شود، حادثه خوبی خواهد بود.

البته در یک سؤال اضافی از هاوکینگ در مورد سخنرانی‌ اخیرش با عنوان «تاریخچه مختصر من» پرسیده شد. از او پرسیده شد که آیا علاقه‌مند است مردم او را بهتر بشناسند. هاوکینگ با تأخیر زیاد پاسخ داد که او امیدوار است تجربه او به دیگر مردمان کمک کند.
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینو دادم که قشنگ تر میشه درکش کرد آخه عکس داره
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
Campus تاثير مقالات انيشتين بر الهيات فیزیک 0
Campus راز نبوغ انيشتين فیزیک 0

Similar threads

بالا