اخلاق در محضر حضرت آیت الله مجتهدی ره

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
حق فرزند

حق فرزند

حق فرزند


چون ایام فاطمیه است به جای حدیث یک مقدار راجع به حضرت زهرا(س) از کتاب «منتهی الآمال» محدث قمی می‌گویم. من کتاب‌های زیادی در این رابطه مطالعه کردم، اما آنطور که از کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی لذت بردم، از هیچ‌کدام لذت نبرده‌ام. ایشان چقدر زحمت کشیدند این کتاب را جمع و جور کردند.قبل اینکه مطلبی راجع به اسماء حضرت زهرا(س) بگویم، من یک چیزی گاهی در دعاهایم می‌گویم، که

«خدایا ما را عاق اولادمان قرار مده»؛

خوب- عاق والدین را همه شنیده‌اند؛ پدر و مادر از انسان راضی نباشند می‌شود عاق والدین..مصادیق عاق اولاد چیست؟اما عاق اولاد چیست؟ اگر به فرزندت لقمه حرام بدهی، این عاق اولاد است. اسم بد رویش بگذاری، عاق اولاد است؛ قرآن یادش ندهی، عاق اولاد است. باسوادش نکنی... یعنی به تکلیف شرعیت راجع به ادب این بچه، اسم این بچه، هرجوری که تکلیفت را عمل نکنی عاق اولاد می‌شوی. در قیامت این بچه جلوی تو را می‌گیرد. خیلی حرف است.توصیه حاج آقا مجتهدی به علما که در آن زمینه کتاب بنویسندمن نمی‌دانم چرا این همه کتاب علما راجع به عاق والدین نوشته‌اند، یک کتاب راجع به عاق اولاد کسی ننوشته است. من سنم زیاد شده، کارم زیاد شده وگرنه می‌نوشتم. این کتاب خوبی است. بروید حدیث‌هایش را پیدا کنید بنویسید؛ خیلی حدیث دارد در این رابطه.

یک حدیث از رسول الله (ص): «ویل لآباء آخرالزمان من ابنائهم»، وای بر پدرهای آخرالزمان، قیل: «من آباء المشرکین أو مسلمین؟» فرمودند: لا من آبائهم المومنین- از پدرهای مومن، از مقدسین دارای محاسن، عمامه... از این ناراحتم، که این هم بچه‌اش را اروپا می‌فرستند! بابا بچه‌ات را چرا به بلاد کفر می‌فرستی؟ چرا به آتش می‌فرستی؟ چرا بچه‌ات را تربیت دینی نمی‌کنی؟روزگاری که اگر بچه‌ها هم بخواهند درس دین بخوانند، پدرها منع می‌کنندآنوقت حضرت فرمودند: روزگاری می‌شود که اگر بچه‌ها هم بخواهند بروند درس دین بخوانند، «منعوه...» منع می‌کنند. پدر، مقدس است ولی منع می‌کند می‌گوید برو دانشگاه، طلبگی چیست، برو دانشگاه.
سعید فرشچی، از شاگردان ما، شهید شد. پدرش سر کوچه آهن فروش بود. از شاگردهای چهل سال پیش من. وقتی طلبه شده بود، فامیل‌هایش می‌گفتند: برو دانشگاه درس بخوان، برای چه طلبه شدی؟ یک عبارتی گفته بود این بچه آن موقع هفده سالش بیشتر نبود، مکاسب می‌خواند شهید شد. گفته بود:جواب شهید فرشچی به فامیلی که می‌گفت برو دانشگاه برای چه طلبه شدی؟اگر ما کمبود دکتر و مهندس داشته باشیم می‌توانیم از خارج بیاوریم. الآن گاهی از خارج می‌آورند. ما یک وقتی دکتر مراجعه کردیم دیدم هندی است! از هندوستان آمده. دکتر می‌شود از خارج آورد اما شهید مطهری، علامه طباطبایی، علامه بهجت، اینها را نمی‌شود از خارج آورد. از خارج ما کی می‌توانیم جوادی آملی بیاوریم، آیت‌الله حسن زاده بیاوریم. طلبه‌ها یاد بگیرید اگر کسی از فامیل‌هایتان گفت چرا رفتی طلبه شدی بگویید: اگر یک روزی خدای نکرده دکتر و مهندس کم شد می‌شود از خارج آورد، اما علمایی که به درد مردم می‌خورند، آنهایی که به درد مردم نمی‌خورند را نمی‌گویم،علمایی که به درد مردم می‌خورند را نمی‌شود از خارج آورد.خدا همه شهدا خصوصا شهید فرشچی را که از شاگردان درجه یک ما بود[غریق رحمت بفرماید]

شرح اسماء حضرت زهرایک چیز دیگری هم که إن‌شاءالله یاد بگیرید وقتی که دختر دار شدید این نه تا اسمی که حضرت زهرا دارند  إن‌شاءالله انتخاب کنید و قبل از اینکه بچه‌تان به دنیا بیاید، اسمش را انتخاب کنید.از مستحباتی که خانواده‌ها درقبال فرزندشان انجام نمی‌دهندیکی از مستحباتی که معمولا خانواده‌ها عمل نمی‌کنند اینست که اسم بچه شان را قبل از به دنیا آمدن نمی‌گذارند. اگر کسی اسم بچه‌اش را در زمانی که به دنیا نیامده نگذارد و بعد این بچه سقط بشود، قبل از اینکه به دنیا بیاید. این در قیامت از پدرش شکایت می‌کند که چرا برای من اسم نگذاشتی من بی اسمم اینجا
.

از جنایات صدر اسلام در مورد سادات حضرت رسول صلوات الله علیه اسم بچه‌ای را که در رحم حضرت زهرا سلام الله علیه بود محسن گذاشته بود. هنوز به دنیا نیامده بود، لذا وقتی سقط شد، بین در و دیوار، بچه از بین رفت و ثلث سیدها را کشتند با این عملشان.یکی از جنایت‌ها و خیانت‌هایی که شده در صدر اسلام کشتن ثلث سیدها بوده. سادات حسنی و سادات حسینی هستند اما سادات محسنی...

«من قتل نفسا... فکأنّما قتل الناس جمیعا...»

یعنی یک محسن کشتند، ثلث سیدها را کشتند.اسم‌های حضرت زهرا را اختیار کنید. اگر إن‌شاء الله خانواده شما در رحمش بچه‌ای دارد، بگید خدایا اگر دختر است یکی از این نه اسمی که می‌گویم و اگر پسر است؛ علی، حسن، حسین، احمد، محمود... . هوشنگ و رستم که نشد اسم. دختر است اسمش را فاطمه بگذار.امام صادق(ع) به شخصی فرمودند: اسم دخترت را چه گذاشتی؟ عرض کرد: فاطمه. فرمودند: مبادا سیلی به صورتش بزنی. مبادا سیلی به صورتش بزنی. مبادا سیلی به صورتش بزنی. مبادا صیحه بزنی.اگر کسی اسم پسرش را حسین بگذارد...

استاد ما مرحوم آقای برهان شصت و پنج سال پیش این را روی منبر گفته من یادم هست.
فرمودند: اگر کسی اسم پسرش را بگذارد حسین، هروقت صدا می‌زند حسین! حضرت زهرا (ع) می‌فرماید کدام حسین را اگر حسین خودت را صدا کردی، خدا حسینت را به تو ببخشید. اگر حسین مرا صدا کردی مرا حسین مرا در کربلا کشتند؛ شهید کردند. آن دعایی که حضرت زهرا(س) برای پسر شما می‌کنند. چقدر خوب است اگر اسم پسرت را حسین بگذاری هر لحظه که صدایش می‌کنی حضرت زهرا(س) می‌فرمایند: اگر حسین خودت را صدا کردی خدا به تو ببخشد.حالا اسم‌های ناجور می‌گذارند. حالا الحمدلله بعد از انقلاب یه مقداری خوب شده است. زینب که الحمدلله خیلی زیاد شده. زینب خوب است. اسم خوب است.حالا این نه تا اسم حضرت زهرا (ع) را بگویم.

حضرت صادق(ع) فرمودند: فاطمه (ع) را نه نام است. این ها را بنویسید. ان‌شاءالله دختر دار شدید قبل از اینکه به دنیا آمد اسمش را بگذارید. اگر اسم نگذارید و سقط بشود صحرای محشر شکایت می‌کند که پدر، مادر چرا برای من اسم نگذاشتید. من اینجا آمده ام ولی بی اسمم. خیلی گرفتاری است.

حالا این نه اسم:9 اسم حضرت زهرا(س) که توصیه شده قبل از بدنیا آمدن دختران بگذارید

اول: فاطمه
دوم: صدیقه (صدیقه هم بعد از انقلاب زیاد شده)
سوم: مبارکه (مبارکه کم شنیدم، شما بگذارید.)
برکت چهارم: طاهره
پنجم: زکیّه
 ششم: راضیه
هفتم: مرضیه
هشتم: محدثه
نهم: زهرا

حضرت فرمود که آیا می‌دانی چیست تفسیر فاطمه؟روای گفت: نمی‌دانم خبر دهید به من ای سید من حضرت فرمود: فطمت من الشر. یعنی بریده شده از بدی‌ها. علتی که به ایشان فاطمه می‌گویند برای اینکه از بدی‌ها بریده شده است.حضرت فرمود: اگر امیر المومنین تزویج نمی‌نمود او را، کفوی در زمین نبود او را.«لولا علی لما کان لفاطمة کفوٌ». اگر حضرت علی (ع) نبود اصلا در آن زمان شخصیتی نبود که به حضرت زهرا(ع) بخورد، لذا حضرت فاطمه معصومه(ع)، گرچه مقامشان به حضرت زهرا (ع) نمی‌رسد، اما می‌گویند علّت اینکه ازدواج نکردند، این بود که در زمان ایشان کسی نبود که لیاقت داشته باشد با ایشان ازدواج کند، لذا ایشان بدون شوهر از دنیا رفتند.

محراب عبادت حضرت معصومه در قم

حضرت فاطمه معصومه(ع) برای زیارت برادرشان حرکت کرده بودند ولی در ساوه مریض شدند و از دنیا رفتند. ظاهرا در قم از دنیا رفتند چون یک محلی دارد که من گاهی می‌روم دو رکعت نماز می‌خوانم آنجا. میدان میر را خیلی‌ها نمی‌دانند؛ میدان میر جایی است که عبادتگاه حضرت بوده است (بیت النور). این نشان می‌دهد که ایشان وقتی وارد قم شدند سالم بودند. یک عده هم به استقبال می‌آیند و حضرت آنجا وارد می‌شوند و آنجا محل عبادت حضرت بوده. گاهی آنجا دو رکعت نماز بخوانید. یک اتاقکی درست کرده‌اند و یک محرابی دارد... میدان میر را بپرسید. مقید باشید به این چیز ها.خلاصه اگر حضرت علی(ع) نبود او را در روی زمین نه آن زمان و نه از آن‌ها که بعد از او می‌آیند کفوی نبود.حالا کسان دیگری هم خواستگاری کرده‌اند، ولی آنها وارد نبودند. حضرت جواب رد دادند و از طرف پروردگار خبر آمد. جبرئیل آمد: به رسول الله گفت: که دخترت را بده به علی(ع). امیر المومنین هم نبودند وقتی وارد شدند پیامبر(ص) فرمودند؛ چنین چیزی را جبرئیل به من خبر داده.

خداوند به همه ما توفیق بدهد یک کاری بکنیم عاق اولاد نشویم. اسم خوب رویشان بگذاریم، غذای حلال به بچه‌هایمان بدهیم، قرآن یادشان بدهیم، تقلیدشان را به آنها بگوییم، حمد و سوره شان را درست کنیم، با خودمان به مساجد بیاوریمشان. نفرستیم در دامن کفر.خداوند توفیق عزاداری حضرت زهرا را به همه ما مرحمت بفرماید.خداوندا گرفتاری مسلمین را اصلح فرما!
 
آخرین ویرایش:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
منافقین

تفسیر سوره نوح

یک سوره ای هست در قرآن به نام سوره نوح، حضرت نوح(ع) خیلی ناراحتی داشت با سنگ میزدندش. به بچه ها گفته بودند، هر وقت حضرت نوح (ع) را دیدید بزنیدش. حضرت نوح دیگر روزها نمی‌آمد بیرون. شب ها می آمد. در می زد، می گفتند: کیست؟ می فرمود: «قولو لا إله الّا اللّه»؛ بگید خدایی جز خداوند نیست و فرار می کرد.حضرت نوح(ع) به خدا گفت: خدایا من هرچه اینها را دعوت می کنم... «وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ...»هرچه من اینها را دعوت می کنم به خدا پرستی که تو آنها را بیامرزی... «جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ...» انگشتانشان را در گوشهایشان فرو می‌کنند. که حرف حضرت نوح(ع) را گوش نکنند... «وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ...» لباس‌هایشان را هم می‌کشند روی سرشان... «و وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا... »حالا به این آیه می رسیم که: «قَالَ نُوحٌ رَّبِّ...»، «ربِّ» در اصل یا ربّی بوده است. حرف ندای «یا» حذف شده است. یای ضمیر هم حذف شده. کسره دلالت می‌کند بر این که یا حذف شده. همیشه ربِّ در اصل یا ربی بوده است: ای خدای من... «رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی...» ای خدای من این مردم معصیت من را می کنند. زیر بار حرف من نمی روند «وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا...» پیروی می کنند از اشرار. پیروی می کنند از کسانی که بی دین و لامذهب هستند. می گویند: حرف نوح را گوش نکنید ما که دیگر پایمان لب گور است شما دیگر حرف نوح را گوش نکنید.

پیرمردها می گفتند: از ما دیگر گذشته شما جوانها زیر بار حرف او نروید. او به ما می گوید: بت نپرستید. سالها آباء و اجداد ما بت پرستی کردند؛ ما دست از بت برداریم خدا پرستی کنیم؟! اینقدر نفهم بودند. زیر بار حرف حضرت نوح(ع) نمی رفتند.منافقین مانند مردم زمان نوح بودندمثل منافقین زمان ما که زیر بار حرف رهبر انقلاب نرفتند. پا شدند رفتند آمریکا و عراق. بدبخت و بیچاره شدند. زیر بار دشمن رفتند. در هر زمانی بوده که یک دسته مردم نادان می رفتند زیر بار افراد ناجور. حالا حضرت نوح می گوید خدایا اینها پیروی از من نمی کنند. پیروی می کنند از دشمن. کسانی که پول دارند، ثروت دارند، حرف های کج و کوله می زنند، دنبال آنها می روند که آنها نه به درد دنیای اینها می خورند. نه به درد آخرتشان. الآن یک دسته از منافقین سرگردانند. نه در غربت دلم شاد و نه نوری در وطن دارم. نه می توانند اینجا بیایند، نه آنجا الآن وضع عراق چه جور است؟ معلوم هم نیست که این کشت و کشتار هایی که در کاظمین شد مال بعثی ها بوده؟ مال منافقین ما بوده؟ یا مال وهابی ها بوده؟اینست که آدم باید همیشه از خوب ها پیروی کند نه از مردمان شرور و نادان و پول طلب و ریاست طلب. دارد درد و دل می کند می گوید : «وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا»؛ این مردم پیروی نکردند مگر از کسانی که زیاد نکرد مال آنها و فرزند آنها مگر زیان. الآن این هایی که این منافقین ما را گول زدند چه به درد اینها خوردند؟ نه زن دارند، نه بچه دارند، نه خانه دارند، پدر و مادرشان هم دارند می سوزند.اهل بیت را رها نکنیدمن یک نفر را می شناسم؛ دو تا پسر خوب را گذاشت مدرسه که این ها وقتی بزرگ شدند، عصای دستش باشند. هر دو جزو منافقین شدند و رفتند. من هم آن دو تا پسر را دیده بودم. پدرشان هم مقدس بود. پسرهایش منافق بودند. نمی دانم حالا خبری از آنها دارند یا نه. خیلی آدم خوبها بچه هایشان منافق شدند. حتی بعضی از اهل علم. این دو نفری که گفتم، پدرشان روضه خوان و معمم است. دو پسرش دبیرستان علوی می رفتند. دیپلمه شدند. درس دانشگاه هم خواندند. رفتند بین منافق ها. پیروی کردند از افرادی که صد نار به درد این ها نمی خوردند.از اهل بیت وقتی آدم دور شود، اینطور می شود.
اهل بیت را رها نکنید. دنبال اهل بیت بروید. دنبال علمای خوب بروید. دنبال رفیق خوب بروید. پناه می بریم به خدا. «وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا...»؛ کسانی که مکر کردند، مکر بزرگ. حیله می کردند، شب ها مجالس سری داشتند، علیه پیغمبر اسلام حرف هایی می زدند. زمان ما هم بر علیه انقلاب مجالسی داشتند.

ماجرای اخراج قاتل شهید مطهری از مدرسه آیت الله مجتهدی

گروه فرقان، یک گروهی بودند. همین گودرزی که شهید مطهری را کشت، همین جا می آمد به نام طلبه اینجا درس می خواند. من از پیشانیش می فهمیدم که این خطرناک است. ولی چون انقلابی بود، می ترسیدم بیرونش کنم. می گفتم اگر من این را بیرون کنم بچه ها می گویند فلانی ضد انقلاب است که او را بیرون کرد. چون صورت ها انقلابی بود. یک روز، نمی دانم. چطور شد، عصبانی شدم؛ گفتم برو بیرون از این مدرسه، منافق! بیرونش کردم.رفته بود پیش یکی از پیش نمازها از من شکایت کرده بود. آن پیش نماز هم انقلابی بود. داغ کرده بود و ناراحت شده بود که من ضد انقلابم که او را بیرون کردم. اما نمی دانست که آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام بیند. می فهمم که این یک روزی یک بلایی سر اسلام می آورد. گروه فرقان را تشکیل داد. یک دسته را هم طرفدار خودش کرد. آنها هم عوام و بی سواد. تشخیص دادند که شهید مطهری وجودش برای اسلام مضر است.امام آنقدر که برای شهادت مطهری ناراحت شد، برای شهادت پسرش ناراحت نشدامام چقدر ناراحت شدند، اینقدر که برای شهید مطهری ناراحت شدند برای پسرشان ناراحت نشدند. وقتی در نجف گفتند، آقا زاده شما حاج آقا مصطفی شهید شدند، فرمودند: «انّا لله و انّا الیه راجعون...» ولی شهید مطهری که از دنیا رفت، گریه کردند. فرمودند: شهید مطهری پاره تن من بود.الآن کتاب های ایشان چقدر مفید است.


من حتی از ضد انقلاب هم نشنیدم بگوید کتاب های شهید مطهری بد است. بالاجماع همه کتاب های ایشان را خوب می دانند. همه می گویند کتاب های شهید مطهری خوب است. مفید است. ما حجره مان نزدیک بود با ایشان. اهل فریمان مشهد بود. جوان بود63 سال پیش. مغنی درس می داد. در آن شبستان (45 سال پیش) یک ماه منبر رفت. مهندس‌ها و دکترها شنیده بودند، شهید مطهری اینجا منبر می رود. می آمدند پای منبرش. بعد از افطار من نماز می خواندم. ایشان منبر می رفت. آنوقت امثال گروه فرقان تشکیل شد.با هر کسی هم نشین نشوید؛ چراکه

 ای بسا ابلیس آدم رو که هست

پس به هر دستی نباید داد دست

آنهایی که گول این گودرزی را خوردند آنها هم بیچاره شدند. من با اینکه انقلابی بود فهمیدم که این باطنش خراب است. چیزی در پیشانی‌اش دیدم و فهمیدم. بعد از آن بعضی‌ها که فهمیده بودند. حتی آن پیش نماز ناز شست گفته بود! همان که ناراحت شده بود که من این را از مدرسه بیرونش کردم، همان گفته بود: عجب! فلانی قیافه شناس است. ما خیال کردیم که ایشان فرد انقلابی را بیرون کرده، نگو ضد انقلاب را بیرون کرده. بعدها که گودرزی را محاکمه و تیرباران کردند، فهمید که اشتباه کرده و حق را به جانب من داده بود.الآن شما هم همین طور من گاهی بعضی را بیرون می کنم شما می گویید چرا؟ فلانی که خیلی عالی بود. نمی‌دانید عاقبتش چه می‌شود. عاقبتش دعا نویس می‌شود، مرشد می‌شود، درویش می‌شود، بعدها به مردم می‌گوید من مستجاب الدعوه‌ام. کلک می‌زند به مردم. من یکی را که بیرون می‌کنم، شماها می‌گویید بابا این امام سیزدهم بود، چرا بیرونش کردی؟چرا مرحوم مجتهدی در جواب کسی که سوال کرد چند امام داریم، گفت سیزده امام
یک ضد انقلاب یک وقتی به من رسید ده بیست سال پیش، من نمی شناختمش. ریشش را هم تراشیده بود! دم میدان شهدا و میدان امام حسین و آنطرف ها گفت: آقا چند تا امام داریم؟ میخواهم تفریح کنیم یک کم بخندیم. من فهمیدم این ضد انقلاب است. می خواهد من بگویم دوازده تا بگوید پس چرا به امام(ره) می گویند امام. من بازاری ام. تا گفت: چند تا امام داریم؟ من گفتم سیزده تا، دیگر حرف نزد. فهمید من بازاری ام. فهمیدم که اگه بگویم دوازده تا گرفتار می شوم حالا باید به او بفهمانم که امام یعنی پیشوا. به امام موسی صدر هم می گفتند امام. به آیت الله بروجردی هم می گفتند امام. مثل اصطلاح آیت الله، در ممالک عربی به عالم می گویند امام. وگرنه ائمه اطهار دوازده تا هستند. این امام غیر آن امام است. این ضد انقلاب می خواست اذیت کند. من هم گفتم سیزده تا! یاد بگیرید. بازاری باشید. این ها فهم ندارند.

وَقَالُوا... و گفتند اشرار به اهل ایمان... بت های خودتان را رها نکنید... «لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ...» بت های خودتان را رها نکنید... «وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا ...» ود و سواع اسم بت هایشان بوده ... «وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا...» این ها اسم بت است. ذکر خاص بعد از عام هست. یعنی بت‌های مخصوص و مهم را رها نکنید. خدای بزرگ داشتند، خدای کوچک داشتند.«وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا...» با این حرف‌هایشان خیلی مردم را گمراه کردند. اشرار و دشمن. خیلی از مردم آماده بودند برای اینکه ایمان به نوح بیاورند.
«وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا...» کلام حضرت نوح است: خدایا برای ظالمین زیاد نکن مگر گمراهی... لذا بعد نفرین کرد و... «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا» که غرق شدند همه اهل دنیا مگر عده‌ای که به حضرت نوح ایمان آوردند و به کشتی سوار ُشدند. بقیه، تمام عالم را آب برد، این ها را هم همه را از بین برد. ما از نسل آن افرادی هستیم که سوار کشتی شدند.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
اهل علم

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

«و تلک الامثال نضربها لنّاس و ما یعقلها إلّا العالمون»؛

ما در قرآن مثال‌ها از برای مردمان بیان می‌فرماییم و نمی‌فهمند آنها را مگر اهل علم

و دیگر می‌فرماید:

«و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیراَ کثیراَ»؛

یعنی هر که عطا کرده باشد به او علم و دانشمندی، به تحقیق که خیر بسیار به او عطا شده است.

از حضرت رسول اکرم(ص) مروی است که فرمودند: «علما ورثه انبیا هستند» و در حدیث دیگر است که فرمودند: خداوندا! رحمت کن خلفای مرا.

بعضی عرض کردند: یا رسول الله! کیستند خلفای تو؟ فرمودند: کسانی که بعد از من بیایند و احادیث و آداب مرا روایت کنند و به مردم برسانند.

از حضرت امام محمد باقر (ع) مروی است که فرمودند: «عالمی که به علم خود عمل کند بهتر است از هفتاد هزار عابد» و از حضرت امام جعفر صادق(ع) مروی است که فرمودند: اگر مردم فضیلت شناخت خدا را بدانند چشم نخواهند انداخت به متاع دنیا و نعمت‌های آن و دنیا در پیش ایشان کمتر خواهد بود از آنچه بر آن راه می‌روند که خاک باشد و متنعّم و متلذّذ خواهند شد.
به درستی که معرفت خدا انیس است از هر وحشتی و رفیق است در هر تنهایی و نور هر ظلمتی و قوت هر ضعفی و شفای هر دردی. 
 
آخرین ویرایش:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
متقین

سوره بقره:
الم ﴿1﴾
ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿2﴾
این قرآن فقط متقین را هدایت می کند. اشخاصی که گناه می‌کنند قرآن برای آنها هدایت ندارد.

«لایزید الظالمین إلّا خسارا».
هر چه هم قرآن بخوانند تاریک می‌شوند.اشخاص باتقوا قرآن که می‌خوانند نورانی می‌شوند. عمل به قرآن می کنند، معانی اش را می فهمند.
«هدیً لِّلْمُتَّقِینَ» قرآن هادی متقین است. مصدر است، ولی معنای فاعل دارد. اگر آدم باتقوا باشد قرآن دست او را می گیرد، راه را به آدم نشان می دهد، راه دیانت را نشان می دهد، راه خدا را نشان می‌دهد، قرآن کتاب آسمانی است، اما شرطش این است که باتقوا باشیم. چراغ قرمز اگر رسیدیم، ترمز کنیم. با چراغ سبز برویم. تقوا داشته باشیم.

خلبان‌ هواپیماها یک چیزی دارند که با آن راه را می‌آیند. از آمریکا می آید یک مملکت دیگر. از ایران می روند جای دیگر.قرآن هم راهنمای ماست هر که می خواهد گمراه نشود مثل هواپیما باید آن راه پیما را داشته باشد که بداند کجا می رود وإلا می خواهد برود ترکیه از یک مملکت دیگر سر در می‌آورد. باید ما قرآن را راهنمای خود قرار دهیم، لذا می فرماید:
«هدیً للمتقین».این قرآن هدایت برای چه کسانی است؟ کسانی که گناه نمی کنند. اگر گناه کنند و تقوا نداشته باشند، برای او راهنما نیست، بلکه تاریک می شود. اگر می‌خواهید قرآن راهنمایتان باشد راهش تقواست.

«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ». باتقوا کیست؟ کسی که ایمان به غیب دارد. خدای نادیده را می پرستد. امام زمان را نمی بیند،؟ اما قبول دارد.
«وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ». افراد باتقوا اقامه نماز می کنند. نماز می خوانند.

«وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ». خمس می‌دهد. هر چه خدا به او داده، خمسش را می‌دهد. یک خرده بیشتر، انفاق هم می‌کند. زکات می دهد. خمس می دهد. سور می دهد به مردم. اگر کسی خمس ندهد، باتقوا نیست.شخص باتقوا کسی است که خمس هم می دهد. سال خمسی دارد. سال به سال خمسش را می‌دهد. گاهی بعضی‌ها، ده تومان، صد تومان خمس می‌دهند. پانصد تومان اضافه آورده سر سال، صد تومان خمس می دهد. حتماً لازم نیست یک میلیون تومان بدهی. اگر شما سر سال پنج تا تخم مرغ اضافه آوردی، یکی اش را باید خمس بدهی.شخص باتقوا کسی است که همه واجبات را بجا بیاورد نه این که

«نؤمن ببعض و نکفر ببعض»

باشد. نماز می‌خواند، ولی خمس نمی‌دهد. مستطیع شده، مکّه نمی‌رود. اینکه متقی نیست. متقی آن است که تمام دستورات اسلام را عمل کند. نه اینکه بعضی را عمل کند بعضی را نکند.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یکی از مواردی که حضرت ایت الله مجتهدی ره بسیار مقید بودند این بود که روضه ای که سند معتبر نداشتند نمیخوندند و توصیه فراوان میکردند که طلبه ها هم تو این زمینه سختگیر باشند.

میفرمودند مداح میگه سفیدی گلو رو مگه نمیبینی؟؟کجا نوشته و سندش تو کدوم کتاب نوشته؟؟
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
داش های قدیم

قدیم داش مشتی ها یک ارتباطی با خدا داشتند. یک حساب جاری داشتند. ماه رمضان و محرم و صفر، عرق خورها عرق نمی خوردند. یکی را من می دیدم شب عید فطر شیشه مشروب دستش بود می‌رفت خانه! پیرمرد هم بود. میرآب بود. میرآب می‌آمد شب ها در خانه ها را می‌زد می‌گفت: آب! آن موقع آب لوله کشی نبود، شما شب از خواب بیدار می شدی و آب می آمد درب خانه شما! پیر مرد شب عید فطر شیشه عرق دستش بود. ولی روزه می گرفت. ماه رمضان عرق نمی خورد.داش های قدیم. یک راه آشتی داشتند. لذا چون یک راه آشتی داشتند، موفق به توبه می‌شدند، عاقبت بخیر می شدند، چون یک حساب جاری با خدا داشتند. یک رابطه کوچکی با خدا داشتند. ماه رمضان، محرم و صفر عرق نمی خوردند. نا اهل هایمان به از اهل های حالا بودند.عقیده ای که نااهل های قدیم داشتند از ما بهتر بودعقیده ای که نا اهل های قدیم داشتند از ما بهتر بود.

حسن خان بابایی مشروب خورده بود مست بود . روضه خوان آمد رد شود دولا شد، پنج زار به او داد، گفت: روضه بخوان. گفت: اینجا صندلی نیست. خم شد گفت: بشین روی من!  زار زار گریه می‌کرد. درحالی که مست بود. روضه خوان روضه می خواند: صلّی الله علیک یا اباعبدلله، او اشک می ریخت!. اینها توبه می کردند.
برای همین که یک حساب جاری با خدا داشتند، عاقبت بخیر می شدند.خیلی از عرق خورهای قدیم را ما یادمان هست که توبه می‌کردندامام حسین (ع) دستشان را می گرفت و نجاتشان می‌داد.
این که می‌گویند: «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»، امام حسین چراغ هدایت است و کشتی نجات است، برای همین است. خیلی از عرق خورها را ما یادمان هست قدیم، توبه می‌کردند. محرم و صفر که می‌شد سینه می‌زدند، پیراهن سیاه می پوشیدند، بعد هم توبه می‌کردند. ما خیلی دیده‌ایم از این آدمها که نا اهل بودند. عقیده ای که آنها داشتند ما نداریم.اول محرم پیراهن سیاه می پوشید، لب به مشروب نمی زد، سینه می زد. یک رابطه کوچکی داشتند با خدا، یک ارتباطی، یک حساب جاری. دیده‌اید اینهایی که با بانک حساب جاری دارند؟ یک پول کمی هم ته حسابش هست ولی باز هم اگر پول بخواهد بانک به او می دهد. چون حساب جاری دارد بانک او را می شناسد. با خدا هم اگر کسی حساب جاری داشته باشد مثل داش ها و عرق‌خورها عاقبت بخیر می‌شود.

ماجرای پیغام حاج علی تک تک که آیت الله مجتهدی به امام رضا رساند

حاج علی تک تک در محل ما، پهلوان بود. هشتاد-نود سال هم عمر کرد. زورخانه اش الآن هم هست. می آمد اینجا برای نماز. تک تک به او می‌گفتند، چون چاق بود؛ وقتی راه می رفت مثل ساعت تک تک می‌کرد. خودش به خودش می گفت: داش علی. خدا بیامرزدش. خیلی علاقه به من داشت. دو سه دفعه هم در خانه کلّه پاچه درست کرد، ما را دعوت کرد. یک دفعه من می خواستم بروم مشهد، مرا دید. گفت: می خواهی بروی مشهد؟ گفتم : بله . گفت: آنجا که می روی به امام رضا (ع) بگو: داش علی یک چیزی در گوش من گفت، نفهمیدم چه گفت.ما هم رفتیم. آنجا در حرم داشتم زیارت نامه می خواندم، یک دفعه یاد پیغام این پهلوان افتادم. به امام رضا(ع) گفتم: داش علی، تهران، یک چیزی در گوش من گفت، من نفهمیدم چه گفت. همین! آمدیم دیدیم کارش درست شده. [دلش] بی سیم کار می‌کرد. داش ها عقیده داشتند. چون عقیده داشتند با همان عقیده بی سیم تماس می‌گرفتند. من عین جمله را گفتم: داش علی یک چیزی در گوش من گفت، نفهمیدم چه گفت. کارش درست شد. پهلوان بود. وقتی نرمش شنا می رفت، همین طور علی علی می گفت، اشکش اینقدر می آمد که من شنیدم کف زورخانه اشکش جاری می شد.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یقین

فصل در بیان یقین و اقلّ مراتب آن است که در مقابل دو صفت رذیله جهل مرکب و حیرت، یقین است و اقلّ مراتب آن اعتقاد ثابت  مطابق واقع است.
از سید رسل حضرت رسول اکرم (صلّ الله علیه و آله و سلّم) مروی است که فرمودند:


«هیچ آدمی نیست مگر اینکه از برای او گناهان بسیار است ولیکن هر که عقل او تام و یقین او کامل باشد؛ گناهان ضرر نمی رساند. زیرا که هرکه گناهی کند پشیمان می شود و استغفار می کند، گناهان او آمرزیده می شود و فضیلتی از برای او باقی می ماند که او را داخل بهشت می کند».

از حضرت امام جعفر صادق (ع) مروی است که فرمودند: «هرکه یقین او سست و اعتقاد او ضعیف باشد، خود را راضی می‌کند که متوسل به اسباب و وسایط شود و پیروی رسوم و عادات و گفتگو های مردم نماید و سعی در امور دنیا و جمع زخارف این عاریت سرا کند. به زبان اقرار می‌کند که هر عطا و منعی از خداست و نمی رسد به بنده مگر آنچه پروردگار قسمت بنده کرده ولی فعل او منافی قولش است و به دل انکار می‌کند آنچه را به زبان اقرار می نماید.و نیز از آن حضرت مروی است که فرمودند:
«هیچ چیز نیست مگر اینکه از برای او حدی است». بعضی عرض کردند حدّ توکل چیست؟ فرمودند: «یقین».
عرض شد که حد یقین چیست؟ فرمود: «آن است که با وجود خدا از هیچ چیز نترسد».
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ورزش و دعای کمیل

ورزش مستحب است، خیلی‌ها مریض‌اند برای اینکه ورزش نمی‌کنند. اگر ورزش کنیم کسالت ها برطرف می شود. مثلا غذایش هضم نمی‌شود، چون پیاده‌روی ندارد. همه‌اش در ماشین است. اصلا راه نمی‌رود. دائما هم می گوید: گرسنه ام نمی‌شود، معده‌ام درد می‌کند، دکتر می‌رود، خب راه برو.

قدیم مردم شاه عبدالعظیم پیاده می رفتند! آشیخ محمد حسین زاهد صبح های جمعه با شاگردهایش پیاده می‌رفت. عصر هم پیاده می آمد. من هم قدیم ها پیاده شاه عبد العظیم رفتم. الآن کی پیاده می‌رود؟ قدیم ها کنار جاده جمعیتی پیاده می‌رفت.
من هفده - هجده ساله بودم؛ پیاده برای دعا کمیل به بی‌بی زبیده می‌رفتم. یک شب با ماشین رفتیم. یک شب جمعه دیگر من داشتم از بازار می‌آمدم. سیوطی می خواندم، بازاری بودم. هنوز طلبه نشده بودم. آمدم میدان شوش ماشین نبود. دلم نیومد برگردم، با اینکه از میدان شوش تا بی‌بی زبیده که پایین پل سیمان است یک دانه چراغ هم نبود. چطور جرأت کردم پیاده رفتم. الآن صد هزار تومان هم بدهند نمی‌روم. می‌ترسم. نه پایش را دارم بروم. هم می‌ترسم. یک سگ به آدم حمله کند، یک دزد آدم را لخت کند.رسیدیم بی بی زبیده. رسم بود ساعت ده و یازده آبگوشت می‌دادند، بعد یک ربع ساعتی می‌خوابیدند. دوازده[مردم را] بیدار می‌کردند برای دعای کمیل. آشیخ ابراهیم کرباسی می خواند. از حفظ می خواندند. دعا می خواندند اشک می ریختند؛ الآن اشک نیست. دعای کمیل می خوانند هم دیگر را نگاه می‌کنند.دعای کمیل‌های زمان ما دوازده شب شروع می‌شد تا اول اذان سه ساعت. یک جوری بود دعای کمیل‌ها، اشک بود. اشک بود. اشک بود.

استاد ما مرحوم برهان فرمودند: یک کسی از اولیاء همه شب‌ها دعا کمیل را می‌خواند. اشکالی ندارد شب های دیگر هم رجائاً بخوانیم ولی شب جمعه وارد است. شب نیمه شعبان هم وارد است. هرشب دعا را می خواند ولی می گفت: آرزو به دلم ماند؛ یک شب دعا را تمام کنم. بین دعا غش می کرده، یک صفحه، دوصفحه که می خوانده حالش به هم می خورده. ما تا به حال یک بار غش کرده ایم؟
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
سه طایفه‌اند که گوشتشان حرام است بر آتش جهنّم

راوی می‌گوید:
«بلغنا امیرالمومنین علی(ع)» از امیرالمومنین به ما رسیده که حضرت فرمودند که رسول خدا فرمود،
«قال رسول الله (ص):
ثلاثٌ من کنّ فیه فقد حرّم الله لحمهُ علی النّار»؛

سه طایفه‌اند که گوشتشان حرام است بر آتش جهنّم. خوش به حالشان جهنّم نمی روند. حرام کرده است خدا گوشت آنها را به آتش جهنّم. یعنی خدا به آتش جهنّم گفته است گوشت این را نخور. حالا آن سه طایفه که هستند؟

اول: «من إذا أصابتهم المصیبةٌ استرجعت»؛کسی که اصابت کند به او مصیبتی، داغ اولاد دیده است. خبر آوردند که پسرت فوت کرده،  فوراً بگوید: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون». بودند کسانی که خبر فوت اولاد به آن ها دادند فقط همین را گفتند: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون». صبر کردند. داد و بیداد و گریه هم نکردند. پس کسانی که مصیبت برآن ها وارد شود این کلمه را بر زبان جاری کنند. خدا به آتش جهنّم گفته حرام است گوشتش را بخوری، ثبت کرده است.یک نفر را من دیدم چهار تا شهید داده بود. پیرمردی بود. یکی از طلبه هایمان شهید شده بود. تشییع جنازه رفتیم خیابان نبرد. امام جماعت کنار  من بود. ده بیست سال پیش اوایل انقلاب، به من گفت این آقایی که بغل دست شما دارد می آید این چهارتا شهید داده است. خیلی است. واقعا خیلی است. نگاه کردم دیدم، محاسن دارد و کلاه پوستی و قیافه نورانی. تا مرا نگاه کرد، دیدم تبسم می کند. لبخند می زند. هیچ ناراحتی ندارد. مثل گل صورتش باز بود. جهنّم گوشت این ها را نمی خورد. خدا حرام کرده است بر جهنّم گوشت این هایی را که بر مصیبت اولاد صبر می کنند و «إنّا لله و إنّا الیه راجعون» می گویند.خدا هم در قرآن فرموده: «بشّرالصّابرین»، پیغمبر ما آنهایی که در داغ اولاد و مصیبت صبر می کنند،

«بشّرالصّابرین». صابرین چه کسانی هستند؟
«الّذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنّا لله و إنّا إلیه راجعون».(1)

آنهایی که مصیبت به آنها وارد می شود می‌گویند: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون». پس اول اینکه مصیبت اگر بر انسان وارد شد انسان ناراحت نشود  فقط بگوید: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون».

دوم: «وإذا أنعم الله علیه بنعمةِ حمد الله عند ذکره إیّاها»؛

وقتی خدا یک نعمتی می دهد، می‌گوید: الحمد لله. خدا اولاد خوب به او داده است. ائمه ما وقتی بچه خوب به آنها می‌دادند. می پرسیدند: اعضا و جوارحش سالم است؟ بچه که به دنیا می آمد نمی پرسیدند پسر است یا دختر! بعضی از بچه ها وقتی به دنیا می آیند، فلج اند یا پایشان کج است. یا کور اند، یا کر اند. ائمه از سلامتی بچه می پرسیدند تا می گفتند سالم است؛ می فرمودند: الحمد لله.یکی از نعمت های خوب این است که بچه آدم سالم باشد. اگر آدم بچه عقب افتاده داشته باشد، باید چه کار کند؟ الآن یک دسته‌ای بچه عقب افتاده دارند در خانه هایشان. خیلی مشکل است من ناراحت می شوم خدا می داند. شکر کنید خدا را که اعضا و جوارح خودتان و اعضا و جوارح بچه هایتان سالم است و بگویید الحمد لله. رفتید یک جا مهمانی، یک غذای خیلی عالی بود. باب میلتان بود. بگویید: الحمدلله. همسفر خوب داشتید. صندلی کناری اتوبوست یک آدم حسابی آمد نشست. بگویید: الحمد لله.اگر زن خوب نصیبت شد بگو الحمدلله، آمیرزا اسماعیل ارباب، خدا رحمتش کند. می‌گفت: عیالم بلند می‌شود نماز شب می خواند بعد من را صدا می کند. چقدر عالی است که عیال آدم نماز شب خوان باشد. بلند شود نماز شب بخواند. یک وقت زن آدم، به زور باید صدایش کنی برای نماز صبح. پس اگر خدا نعمتی به شما داد بگویید الحمد لله. نه همان موقع هر وقت یاد آن نعمت افتادی بگو الحمد لله. هر وقت یادت آمد که یک همسفر خوب داشتم در راه مشهد بگو الحمد لله. مریضت را خدا شفا داد، الحمدلله.


سوم: «و إذا أذنب أستغفرلله.»

از دستش در رفت نمی خواست گناه کند.
یک شاگردی ما قدیم داشتیم. حالا یک پست حسابی دارد ولی شیطون بود. در آن شبستان چهل سال پیش خادم مسجد مان مشتی عبد الله یک پوستین داشت. پوستینش را با تیغ ژیلت پاره کرده بود. خادم آمد پیش من گفت آقا این پوستین مرا پاره کرده من صدایش کردم.گفتم: فلانی این چه کاری بود کردی؟ سرش پایین بود. سرش را بلند نمی‌کرد. دیدم یک چیزی می گوید: گوش کردم دیدم دارد می گوید: من نمی خواهم بشود، خودش می شود. یعنی من نمی خواهم شیطونی کنم. پوستین را پاره کنم، شد دیگر. حالا گناه را هم آدم نمی خواهد بکند، یک وقت از دستش در می‌رود. زود بگو: استغفرالله. معنی حدیث این نیست که شما هی برو گناه کن. هی زن ها را نگاه کن. بعد بگو استغفرالله. اگر از دستت در برود مثل آن بچه ای که گفت من نمی خواهم بشود خودش می شود. شما هم باید بگویی خدا یا من نمی خواهم گناه کنم خودش می شود.


1. سوره مبارکه بقره آیه 156.
 
آخرین ویرایش:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تفکر

«تفکر در اعمال خود که از مراقبت و محاسبت تعبیر می شود؛ مجالی واسع دارد. به قدر ضروری آن مستغرق شبانه روز می گردد و ماه و سال کفایت استقصای آن را نمی کند. زیرا که قدر لازم بر هر کس آن است که در هر شبانه روز به قدر لازم  فکر کند در هریک از صفات مهلکه از بخل و کبر و عجب و ریا و حقد و حسد و جبن و غضب و حرص و طمع و غیر اینها و نظر بصیرت را گشاده و فکر به دست گیرد و زوایای دل خود را بگردد و از همه این صفات تفحص کند .پس اگر چنان فهمید که دل او از  همه اینها خالی است در مقام امتحان خود برآید و ببیند که شیطان و نفس امر را مشتبه نکرده باشند. مثلا اگر چنان گمان کند که ناخوشی تکبر را ندارد امتحان کند خود را به دوش کشیدن خیک آبی از کوچه یا پشته ای هیمه از بازار به خانه و اگر چنان فهمید که از غضب خالی است خود را در معرض اهانت سفیهی در آورد و اگر یافت که چیزی از این صفات در دل او هست، سعی کند در خلاصی از آن به موعظه و تصیحت و ملامت و مصاحبت نیکان و مجالست خوبان و ریاضت و مجاهده تا سلب آن صفت شود و اگر به آسانی سلب نشود معالجه را مکرر نماید.بعد از آن تفکر کند در صفات حسنه اگر به گمان خود، خود را متّصف به آنها یافت در صدد آزمایش خود برآید تا از مکر نفس و تلویث آن مطمئن شود و اگر خود را از یکی از آنها خالی یافت تحمّل نماید در طریق تحصیل آن و برسبیل قطع و یقین بدان که هرصفتی از صفات و هر عملی از اعمال تو را در وقت رفتن جزایی است.همچنان که صریح قرآن و پیغمبر آخرالزّمان، حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: « هرچه را خواهی دوست دار که از آن مفارقت خواهی کرد و هرچه خواهی زندگانی کن عاقبت خواهی مرد و هر کاری را که خواهی بکن که جزای آن به تو خواهد رسید.»


گر نماز و روزه می فرمایدت 
نفس مکّار است فکری بایدت
نفس را هفتصد سر است و هر سری   
از سرا بگذشته تا تحت السرّی

بیخود نبود که قدیم ها می گفتند: ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل این حرف ها که ایشان می زند، کی به فکر این حرف هاست! که خودش را امتحان کند، ببیند تکبّر دارد یا ندارد. ما حالا اگر در مجلسی وارد شویم تعارفمان نکنند برویم بالا بنشینیم ناراحت می شویم یا جلوی پایمان بلند نشوند.پناه بر خدا.باید امتحان کنیم ببینیم اخلاق رذیله داریم یا نداریم. حسد داریم یا نداریم. اگر دیدیم رفیقمان پنجاه تا شاگرد دارد، من پنج تا شاگرد دارم. پای منبر او زیاد می نشینند، پای منبر من نمی نشینند. پشت سر او خیلی جمعیت نماز می خوانند، پشت سر من نمی خوانند. سواد ندارد فلانی. غیبتش را هم می کنم.یک واعظی بود قدیم جمعیت خیلی داشت. همکارانش پشت سرش غیبت می کردند. منشأ غیبت غالباً حسادت است. حسادت دارد همکارش مشتری اش زیاد است می گوید حقّه باز است. کلک زن است. غش در معامله می کند.خیلی مشکل است. امراض اخلاق رذیله مثل موریانه می ماند. موریانه تیرهای چوبی را می خورد، طاق یکدفعه پایین می آید. در دهات‌ها، روستاها و آن‌هایی که با چوب سروکارشان است. یکی موریانه زیاد است یکی هم ساس.
به آقا شیخ ابراهیم امام زاده زید گفتند خانه ما ساس دارد اذیتمان می‌کند. فرمود: برو بگو ابراهیم می گوید بروید. چه ملّا هایی ما داشتیم. حالا داریم همچین آخوندی؟آقا شیخ ابراهیم پیش نماز امام زاده زید بود، روح عرفانی داشت. خیلی از بازاری ها هم که روح عرفانی داشتند، مریدش بودند. الآن دیگر بعید است از مریدهایش کسی زنده مانده باشد، بله آقا شیخ ابراهیم امام زاده زیدی به آن شخص گفت برو به ساس ها بگو بروید آن شخص هم رفت و گفت. یک دانه ساس نماند.
حدیث هم دارد: بنده من تو بیا اطاعت من را بکن، تا من کاری بکنم که تو کارهای مرا انجام دهی.

«عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی.» هر چه خودم خلق می کنم تو هم خلق کنی. بگی بکن می شود. ساس‌ها بروید می روند. عبدی أطعنی. یعنی اگر کسی مطیع خدا شود، مثل آشیخ ابراهیم می شود. یعنی بشر هم می تواند مرده زنده کند؟ بله. وقتی بنده خدا شد مثل حضرت مسیح، مرده هم زنده می کند.

امیر المومنین (ع) تشریف بردند قبرستان. سلام کردند به اهل قبرستان. اهل غربت! ای غربا! سلام بر شما. به اهل قبرستان سلام کردند. فرمودند: «امّا الأزواج فقد زُوّجت»، زن هایتان شوهر کردند. «أمّا الاموال فقد قُسّمت». مالتان را هم ورثه تقسیم کردند. «امّا الدور فقد سُکنت». خانه هایتان را هم دیگران آمدند نشستند. «هذا خبر ما عندنا». این خبر ما بود شما بفرمایید چه خبر؟یک روایت دارد که یکی زنده شد. از قبر بلند شد، گفت: «إنّ خیر الزّاد التقوی». هر که تقوا دارد در قیامت راحت است. یعنی در اینجا به چراغ قرمز دین که می رسید، به حرام، ترمز کنید. به چراغ سبز دین که می رسید بروید. حلال را عمل کنید. حرام را عمل نمی‌کرد. آن شخص زنده شد.یک روایت هم دارد که حضرت فرمودند: اگر این ها مجاز بودند. پا می شدند به ما می گفتند :که

«إنّ خیرالزّاد التقوی»

در عالم خواب نظام رشتی را دیدند ،گفتند: چه به درد عالم آخرت می خورد؟
فرمودند: دو چیز یکی تقوا و خدا ترسی، یکی امام حسین(ع)، اهل بیت(ع).
 
آخرین ویرایش:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
روزه

غرر الحکم کتابی است که احادیث مولا امیر المومنین(ع) درآن جمع شده است. قال امیرالمومنین(ع):

«صیام القلب عن الفکر فی الآثام أفضل من صیام البطن عن الطعام».

روزه قلب از فکر در گناه بهتر است از روزه شکم. روزه بگیرم چیزی نخورم. این روزه بطن است. سحری بخورم و تا افطار چیزی نخورم به این می گویند روزه بطن. اما آن روزه ای که از روزه بطن بهتر است، روزه قلب از فکر در گناه.



روزه قلب چیست؟
فکر این که گناه نکنم. فکر این که به زن ها نگاه کنم را نکنم. فکر گناه را هم نکنم. نه این که گناه نکنم. فکر گناه را هم نکنم.

باز دومرتبه یک حدیث دیگر هم شبیه همین.

و قال (ع)ایضاً: «صوم القلب خیرٌ من صیام الّسان». قلب آدم روزه باشد بهتر از آن است که زبان آدم روزه باشد. این روزه خاص الخاص است که قلب آدم هم باید روزه باشد.

روزه زبان

و قال (ع) ایضاً:

«صوم القلب خیرٌ من صیام الّسان و صوم الّسان خیرّ من صیام البطن».

روزه لسان از روزه شکم بالاتر است. زبانمان هم غیبت نکند دروغ نگوید شکمم روزه است، چیزی نمی خورم امّا زبانم غیبت می کند. فایده ندارد.



چنانچه قلب خود را روزه داری/ به از آن که زبان را روزه داری


زبان خویش را گر روزه داری/ به از آن که شکم را روزه داری

این ها خوب است، این ها را آدم عمل کند. درس اخلاق همین است دیگر. درویش بازی که درس اخلاق نیست. بعضی ها خیال می کنند. هرجا که آدم برود اینجوری بشود درس اخلاق است. چرت بزند. شب ها تا صبح نخوابد. غذا نخورد. دیوانه می شود. بعضی درس اخلاق ها بعضی آدم ها را دیوانه می کند. یک بنده خدایی سالی یکی دیوانه می‌داد بعد شد ماهی یکی بعد هفته ای .

ولی ما اینجا درس اخلاقمان اینجور نیست. درس اخلاق ما کسی را دیوانه نمی کند. بپرسید. قم که می روید از آیت الله بهجت. از آیت الله جوادی آملی بپرسید، کجا درس اخلاق برویم. هرجا که نمی شود برویم. پای هر منبری بشینی. هرجا که اهل عشق اند و هو هو هو! بچه بازی! در سجده داد می زنند. یک دین من در آوردی! یک دسته جوان هم گول می خورند، می روند دور و بر این جور آدم ها، دیوانه می شوند.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
فایده استغفار

استغفار چهار تا فایده دارد، اگر کسی زیاد استغفار کند.

«من اکثر الاستغفار جعل الله له من کل همّ و غمّ فرجا و من کلّ ضیق مخرجا».

یکی اینکه غم و غصّه اش می رود، صاحبخانه جوابت کرده خانه گیرت نمی آید، استغفار زیاد بکن.

«استغفرو ربّکم، یمددکم بأموالٍ و بنینٍ.»(1)

با اموال و اولاد شما را کمک می کند.



«و من کل خوفٍ أمناً.» ترس داری استغفار کن. اول

انقلاب من درس می آمدم با استغفار. پس هر وقت

ترسی بود. استغفار می کردم.



«ویرزقه الله من حیث لا یحتسب» استغفار کنی یک همسفری خوب می آید کنار دستت در قطار یا ماشین یا زن خوب گیرتان می آید. یا پدر زن خوب گیرت می آید. استاد خوب گیرت می آید. هم‌مباحثه ای خوب گیرت می آید. هم حجره‌ای خوب گیرت می آید.

خدا سه چیز را خوشش می آید و سه چیز را خوشش نمی آید

در حدیثی آمده است:

«ثلاثة یحبّه الله: قلّةالطعام، قلّةالنّوم، قلّةالکلام

و ثلاثة یقبضه الله:
کثرةالطعام،
کثرةالنّوم،
کثرةالکلام»؛

سه چیز را خدا بدش می آید: 1- پرخوری2- پرخوابی 3- پر حرفی.

سه چیز را خدا خوشش می‌آید: کم بخوری، کم بخوابی، کم حرف بزنی.

سه یا چهار بشقاب پلو! کورس می‌گذارند باهم. هر که 40 بشقاب بخورد برنده است! در پرخوری هم مسابقه می گذارند. فلانی 40 تا بستنی خورد. خوب این دیوانه است. آدم عاقل که 40 تا بستنی نمی خورد.

قال رسول الله:

«علی العاقل ان یکون بصیراً لزمانه، مقبلاً علی شأنه، حافظاً للسانه، فإنّ من حسب کلامه من عمله، قلّ کلامه إلّا فی ما یعنیه»(2)

بر عاقل لازم است که به زبان خود بصیرت داشته باشد، به کار خودش مشغول باشد و زبانش را حفظ کند. پس به درستی که هر کس گفتارش را از عملش حساب کند گفتارش کم می شود. مگر در آن چیزی که به او مربوط باشد.

پی‌نوشت:
1. سوره مبارکه نوح آیه 12
2. فی البحار، ج71،ص:279
 
آخرین ویرایش:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
مکر و حیله


مکر و حیله صفتی از صفات رذیله

صفتی از صفات رذیله متعلق به قوه عاقله مکر و حیله کردن است از این جهت حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند:

«از ما نیست هرکه مکر کند با مسلمی.»
و جناب امیرالمومنین (ع) فرمودند: اگر نه این بودی که عاقبت مکر وخدعه آتش جهنّم است، من از همه مردمان مکّارتر بودم و مکرّر آن سرور آهی بلند می کشیدند و می فرمودند:
«واویلاه، با من مکر می کنند و می دانند که من مکر ایشان را می فهمم و راه های مکر و حیله را بهتر از ایشان می شناسم ولیکن چون می دانم که مآل مکر و حیله و خدعه آتش جهنم است بر مکر ایشان صبر می کنم و آنچه را ایشان مرتکب می شوند من مرتکب نمی گرد». طریقه خلاصی از این صفت خبیثه آن است که متذکر بدی عاقبت آن گردد و تأمل کند که صاحب آن در آتش سوزان همنشین شیطان است .(1)

بلی نبود ره نا امیدی
سیاهی را بود روز سپیدی
ز صد در گر امیدت بر نیاید
به نومیدی جگر خوردن نشاید



غش در معامله نمونه ای از مکر


بله این هایی که غش در معامله می کنند. گندم نشان می دهند، اما جو می فروشند این هم مکر است. آب به شیر می ریزند، مکر است. یک سطل ماست، زیرش یک مزه دارد، وسطش یک مزه، رویش یک مزه. سه رقم ماست را قاطی می‌کند، به شما عوض یک ماست می‌دهد. این ها را دقت کنید. قرآن آیه ای دارد:
«و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین»(1). بعضی ها مکر می کنند و جزای این مکر به خودشان برمی گردد.


قدیما یک نفر آب به شیر می ریخت به مردم می فروخت. پول ها را جمع کرد همه را اشرفی کرد (حالا می گویند بهار آزادی) و گذاشت در کیسه با کشتی رفت مکه. کیسه را پهلوی خودش گذاشته بود که مبادا دزد ببرد. پر اشرفی بود. حواسش نبود که یک میمونی وارد کشتی شد، با دندانش این کیسه را گرفت و از نردبان کشتی رفت بالا روی طاق کشتی نشست. در کیسه را با دندانش باز کرد، یک دانه از اشرفی ها را می ریخت در آب یکی را می ریخت در دامن حاجی... یکی می ریخت به آب یکی می ریخت به دامن حاجی ......تا کیسه تمام شد.

هرچه آب به شیر ریخته بود، میمونه ریخت به آب. این هایی که کلاه سر مشتری می گذارند و مکر می کنند خیال نکنند که به جزای مکر خودشان نمی رسند. یک دفعه بچه اش شب دل درد می گیرد دو میلیون تومان باید به مریض خانه پول بدهد. مکر همین است دیگر! سرمردم کلاه می گذاری، سر خدا که نمی توانی کلاه بگذاری.

ببری مال مسلمان چو مالت ببرند

بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست؟


در حدیثی داریم: « اگر کسی مال خدا را ندهد، خمس ندهد، حق خدا را ندهد، ما کسانی را براو مسلط می کنیم همان مقدار را از او بگیرد.» مثلا یک مالیات برایش می آورند. اصلا کاسبی ندارد، مالیات می آورند بیست میلیون تومان.کاسه- قوطی ها همه خالیست. مامور مالیات فکر کرده قوطی ها پر است صورت نوشته بیست میلیون. داد و بیداد راه می اندازد.

مال مردم را خورده حالا که می آیند مالش را می برند، می گوید یک مسلمان نیست توی این دنیا؟ این چه جور اسلامیست؟خب مال مردم را خوردی حالا مال تو را خورده اند.

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

تا تو که را کشتی تا کشته شدی زار

آن کس که تو را کشت کی کشته شود زار


نمایش فیلمی از سرَ خدا

یک روزی حضرت موسی کلیم(ع) برای مناجات به طور که رفته بود به خدا گفت: خدایا یک سِرّ از اسرارت را به من نشان بده. خدا فرمود: موسی برو کنار فلان چشمه بنشین ببین چه می بینی. رفت نشست و دید یک سواری آمد. پیاده شد و یک آبی به سر و صورتش زد. یک کیسه پول داشت یادش رفت ببرد، کیسه پول را گذاشت آنجا سوار اسب شد و رفت.

یک بچه ی ده-پانزده ساله آمد دید یک کیسه پول آنجاست. برداشت و رفت. حضرت موسی هم دارد تماشا می کند. سواره یک دفعه یادش آمد که ای وای من یک کیسه پول داشتم یادم رفت بیاورم. برگشت دید یک پیرمرد نابینایی آنجاست. پسر نیست ولی یک پیرمرد نابینایی آنجاست. گفت: پیرمرد این کیسه پول مرا ندیدی؟ گفت: نه. اظهار بی اطلاعی کرد. گفت من نابینا هستم. مال تو را برنداشتم. زد و با شمشیر پیرمرد را کشت. گفت: تو برداشتی من همین الآن رد شدم از اینجا کس دیگری نبوده.

حضرت موسی گفت : خدایا! این پیرمرد بی گناه کشته شد. پول ها را آن بچه برد. قصه چیست؟ خطاب رسید که این سوار که پول هایش را جا گذاشت. یک موقع پدر این بچه برایش کار کرده و همان مقدار پول بابای این بچه را خورده بود حالا این پول نصیب بچه اش شد. آن پیرمرد هم که دیدی کشته شد. یک موقع پدر این سوار را کشته بود و خود سوار هم نمی دانست که قاتل پدرش این است. اصلا نمی دانست. خیال کرد پول ها را بر داشته به هوای این که پول ها را برداشته او را کشت.

آنقدر گرم است بازار مکافات عمل
بی دیده گر بینا بود هر روز روز محشر است.



از هر دست بدهی از همان دست پس میگیری


دنیا فیلم است. حالا ما نمی دانیم در پس پرده چیست؟ این هایی که ظلم می کنند، خیال می کنی به جزای خودشان نمی رسند. همه شان به جزای خودشان می رسند. پس از خدا بخواهیم که ما ظلممان حتی به یک مورچه هم نرسد.

حاج میرزا جواد آقای تهرانی(استاد اخلاق) رفت سبزی خرید، (بهشت رضا قبرش است.) می برد خانه می بیند پر مورچه است. می آورد پس می دهد. سبزی فروش می گوید: آقا سبزی اش تازه است چرا پس آوردید؟ فرمودند: آخر دیدم این مورچه ها از خنه و زندگی شان دور شده اند. این سبزی ها مال اینجاست. مورچه ها بروند سر خانه و زندگی شان. این ها خانه دارند، زندگی دارند، زن و بچه دارند. چند سال انبار توشه دارند. این ها ذخیره دارند برای زمستان. این ها در خانه من بمانند ول می شوند. آزارش به یک مورچه نمی رسید.

خداوند هیچ چپز به درد نخور نیافریده

حضرت داوود کنار یک دریا نشسته بود. یک کرمی در لجن بود.
عرض کرد: خدایا این کرم چیست که خلق کرده ای؟ به چه درد می خورد؟ خدا فرمود: این کرم همین الآن به ما می گفت این داوود را برای چه خلق کردی؟ چیزی که خدا خلق کرده باشد به درد نخور وجود ندارد. هر چیزی به درد می خورد.
 
آخرین ویرایش:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تفکر و هدفمندی


تفکر در اینکه بیهوده نیستی

حق تعالی در قرآن کریم می فرماید: «اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السماوات والارض و ما بینهما إلّا بالحقّ»(1)آیا در نزد خود تفکر نکردند که خدا ایجاد نکرده است آسمان ها و زمین و آنچه در ما بین آنهاست مگر به سبب امری که حق است و به لغو و هرزه نیافریده و می‌فرماید:

« فاعتبروا یا اولی الابصار»(2)،

تأمّل کنید و از آنها عبرت بگیرید، ای بینندگان. و فرموده
«الّذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الأرض»(3)

آنچنان کسانی که خدا را یاد می کنند ایستاده و نشسته و خوابیده و تفکر می کنند در خلقت آسمان ها و زمین.

از حضرت رسول اکرم (ص) مروی است که فرمودند: تفکّر یک ساعت بهتر است از عبادت یک سال و نمی رسد به مرتبه تفکر مگر کسی که خدا او را مخصوص توحید و معرفت کرده باشد. و باز از آن جناب مروی است که فرمودند: بهترین عبادات صرف نمودن فکر است در خدا و قدرت او.



در آشغال دنیا جواهر وجودت را پیدا کن



ما می خواهیم همه‌اش نماز بخوانیم. نه بابا بشین یک گوشه یک مقدار فکر کن ببین کی هستی؟ بگو من کی هستم؟ اصلا خودت را پیدا کن. بگرد در آشغال ها یک جواهر را پیدا کن. یک وقت یک جواهر قیمتی قاطی آشغال ها افتاده. برده‌اند ریخته اند در خاک روبه‌ها ولی چون قیمتی است می روی چهار ساعت پنج ساعت، خاک ها را عقب می زنی پیدایش می کنی.



ما هم جواهریم که در این آشغال های دنیا گیر کرده‌ایم. باید بگردیم پیدا کنیم. عجیب است که انسان ها دنبال گم شده شان می گردند، اما دنبال خودشان نمی گردند. بگرد خودت را پیدا کن. خودت به خودت بگو من کی‌ام؟ وضو بگیر یک گوشه بشین صد مرتبه این ذکر را بگو. من که هستم کجا بودم؟ از کجا امده ام؟ کجا می خواهم بروم؟ اینقدر بگو تا خودت را پیدا کنی. وقتی خودت را پیدا کنی ها اینقدر لذت دارد، بفهمی کی هستی. «أتحسب أنّک جرمٌ صغیر؟» تو خیال می کنی که یک آدم دومتر و نیمی هستی؟ «و فیک انطوی العالم الاکبر». در تو عالم بزرگ است. تو خیلی مهمی بشر؟ تو خیلی می توانی ترقی کنی. از ملائکه هم بیشتر.



انسان مرکب از شهوت و روحانیت

یک روایت است، خوب است که حفظ کنید: خداوند مخلوقاتش سه دسته است: انسان، ملائکه، حیوانات. حیوان شهوت محض است و ملائکه روحانیت محض است و انسان مرکب از هر دو است.



ملائکه فقط دارای روحانیت اند. شهوت در آن ها نیست.آن ها گناه نمی‌کنند. حیوانات هم شهوت دارند، عقل ندارند. اما انسان مرکب از هردو است ما هم شهوت داریم و هم عقل داریم. هم نفس داریم و هم عقل داریم. ما اگر کودتا کنیم که عقلمان هوی و نفسمان را از بین ببرد و هوی و نفسمان مطیع عقلمان باشد، حاکم بر بدنمان عقل باشد از ملائکه بالاتر می رویم و اگر هوی و نفسمان بر عقلمان غالب شود مثل بوش و امثال آنها که مردم را می کشند، آنها از حیوانات هم بدتر هستند. به آنها نمی توانی بگویی حیوان. خداوند می فرماید: «اولئک کالانعام بل هم أضل». یکی از علما می گفت اگر «بل هم أضل» نمی گفت من دق می کردم. این ها مثل حیوان اند بلکه از حیوان هم بدتر. شارون، بوش نمی دانم اصلا به دلشان رحم ندارند.



سر دوراهی های زندگی چه کنیم

اگر ما زحمت بکشیم عقلمان بر بدنمان حاکم باشد، هروقت سر دوراهی می رسیم می بینیم عقلمان چه می گوید، دنبال آخرت می‌رویم. آنوقت ما از ملائکه بالاتر می شویم. وگرنه حکومت در بدن ما با نفس و هوی باشد و عقل سرکوب شود، نفس کودتا کرده و عقل را برده است، الان خیلی از مردم، این هایی که به فکر دنیایند و به فکر آخرت نیستند عقلشان از بین رفته است. الان نماز نخوانده و تا 12 شب راه می رود و نماز خوان هم است! تازه تا 11-12 شب نماز میخواند.


عاقل کیست؟ آنکه به فکر آخرت است. کسی که دنیا را بر آخرت اختیار کند دیوانه است. کسی که آخرت را بر دنیا اختیار کند عاقل است. ان شاء الله شما همه عاقل باشید. اینجا که نشسته اید، حکومت در بدن شما با عقل است.



چگونه بفهمیم منافق نیستیم؟

اگر صد میلیون دلار الآن به من می دادند؛ که نماز مغرب و عشاء را امشب نخوان، می گویم نه. تمام تهران را اگر اسکناس دلار نو کنند، به من بدهند، حاضر نیستم نمازم را نخوانم. شما هم همین طور هستید؟ این روحیه را در خودتان تلقین کنید. یک کسی آمد پیش رسول خدا گفت من می ترسم منافق باشم. نا امید بود از خدا.

حضرت فرمود: تنها باشی نماز می خوانی؟ گفت: بله. حضرت فرمود: تو منافق نیستی. منافق آن است که در انظار مردم نماز می‌خواند ولی اگر تنها باشد نماز نمی خواند. تو منافق نیستی. ما نوعا تنها باشیم نماز می خوانیم. پول هم بهمان بدهند که نماز نخوان، قبول نمی کنیم. صد میلیون دلار هم بدهند، یک ماشین بنز هم بدهند، یک خانه در شمیران هم بدهند. که امشب نماز نخوان، هیچکداممان قبول نمی کنیم. پس این را بشارت دادم به شما که بدانید مؤمنید با ایمانید. حاضر نیستید، این قلم درشت پول را بگیرید ولی نماز نخوانید.
 
آخرین ویرایش:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تفکر و معرفت


از حضرت امام جعفر صادق(ع) مروی است که فرمودند: «فکر آینه حسنات است و کفاره سیّئات و روشنی دلها و وسعت خلق و به وسیله آن می رسد آدمی به آنچه صلاح امر معاد است و حاصل می شود اطلاع بر عواقب امور و زیادتی در علم و آن خصلتی است که هیچ عبادتی مثل آن نیست.»


برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار


در کتاب کاشف الاسرار داریم که پنج فکر است که آدم را ترقی می دهد. پنج تا فکر است که هر یک ساعتش ثواب 60 سال عبادت دارد. در وصف اباذر می فرمایند:

«کانَ أکثرُ عِبادَةِ أبیذَرٍّ رحمه الله التَّفکُّرَ»؛

پنج تا فکر است انسان را ترقی می دهد. روزی یکی اش را صبح ها بعد از نماز شروع کنید.

خودت را بشناس

اول فکر در خدا شناسی: خودت را بشناس. خودت را که شناختی خدا را هم می شناسی. وقتی خودت را پیدا کردی، به مجرد اینکه فهمیدی که هستی، [خدا را هم می شناسی] لذا می گویند:
«من عرف نفسه، فقد عرف ربّه». هر کس خودش را بشناسد. خدا را می شناسد. خودت را که شناختی دیگر خدا برایت معلوم می شود. همانطور که روح شما مجرد است...


من یک وقت خواب دیدم مرده‌ام روحم دارد دنبال جنازه‌ام می رود. من آنم که دنبال جنازه می‌رفت. این بدنم توی تابوت بود. ما خودمان غیر از این بدنمان است. این بدن ما مرکب است. همان طور که ما روح داریم. عالَم هم یک روحی دارد و مجرد است. و آن روح این عالم، خداست. همان که این روح ما در همه اعضای بدن ما هست، نمی شود بگوییم در دستمان هست در پایمان نیست.

تمام بدن ما روح است. در تمام عالم هم خدا هست. در آسمان هست در دریا هم هست. یک جایی باشد که خدا نباشد نیست. تمام دنیا مثل این روح بدن ما که همه جای بدن ما هست. این عالم هم یک روحی دارد. طبیعت بی شعور نیست. طبیعت با شعور است. همین که روح ما کار می کند با روحمان دستمان جلو و عقب می آید، غذا می خوریم.

پس فکر اول در آثار خدا. این توحید مفضّل را بخرید. مال مرحوم مجلسی. فارسی هم هست. که حضرت فرمود: تفکر کن مفضّل در حیوانات. که این پشه را چگونه خدا خلق کرده چیزی که چند وقت پیش شنیدم. الآن یک زن و شوهر که بخواهند ازدواج کنند باید بروند آزمایش خون. اگر خونشان به هم بخورد. اجازه ازدواج می دهند. آن وقت پشه می داند. من این جا خوابیده ام از آن دور می فهمد خون من به او می‌خورد یا نه. اگر بخورد مرا می زند، اگر نخورد نمی زند. لذا گاهی صبح که بیدار می شویم، خانواده می گوید: شب پشه ها نگذاشتند من بخوابم. من می گویم پیش من اصلا نیامده‌اند. معلوم می شود خون من به پشه نمی خورد. خیلی عجیب است. این ها آیات الهی است.

هرچه که فیل دارد پشه هم دارد. پشه اضافه هم دارد. حالا زن و شوهر باید بروند آزمایش خون! پشه قبل از این که آزمایش خون برود، خودش آزمایش دارد. دستگاه دارد. همچین که دارد می آید، از دور می فهمد. یا مثلا پشه آنجا نشسته. شما می خواهی پشه را بکشی. این دست که می رود نزدیکش صدای دست را می شنود، چون دست صدا دارد، هوا را که جا به جا می کند صدا تولید می کند. دماغت می سوزد! تا می خواهی بکشی. او می رود قبلا صدای دست شما را شنیده است.


گناهت را بشناس

دوم: فکر در گناهانی که یک عمر کردم. نمی دانم خدا از من می گذرد یا نه بشینم فکر کنم. یک خوفی در من پیدا بشود. نمی‌دانم با این گناهانی که کردم خدا از من راضی است یا نه. در گناهانت فکر کن.گناهانت را هیچ وقت فراموش نکن. غیبت، دروغ، نگاه به نامحرم، ...


نعمت هایت را بشناس

سوم: به نعمت‌هایی که خدا بهت داده فکر کن. زن خوب، اولاد خوب، دین خوب، ولایت اهل بیت، شیعه مرتضی علی (ع) هستی. این ها همه نعمت‌های خداست. «إن تعدّو نعمت الله لاتحصوها». خیلی نعمت‌ها خدا به من داده که به دیگران نداده. آن رفیقم خانه ندارد، من دارم. او زن ندارد، من دارم. او زنش بد است، من زنم نماز شب خوان است.

همه چیز را خدا به ما داده. واقعا چیزهایی به ما داده که به دیگران نداده. گاهی وقت ها من در خیابان می بینم، کارگر دارد خاک می برد. من با خودم می‌گویم ما اگر جای این ها بودیم چه کار می کردیم. بعضی ها الآن در خاک ها می گردند یک تکّه مقوا پیدا کنن ببرند بفروشند. یک لقمه نان تهیه کنند. در بوی گند خاک ... به ما اگر صد هزار تومان هم بدهند این کار را می‌کنیم؟

برویم شب‌ها در خاک روبه‌ها بگردیم. یک قاشقی، چنگالی، یک مقوایی، یک نایلونی. از این راه نان می خوردند. خوب این را نگاه کن بگو من اگر جای این بودم چه می کردم. یا شوفر تریلی بودم زن بچه ام را نمی دیدم. هر ده شب یکبار. یک ماه یکبار. در بیابان ها خوابم ببرد. تصادف کنم. درباره همه نعمت هایی که داری بنشین یک روز فکر کن.



بهشت را بشناس

چهارم: فکر در آیات وعد. آیات وعد آیاتی است که در مورد بهشت است. «بشر الصابرین». بشارت بده به صابران. این هایی که داغ اولاد می بینند. ای پیغمبر به آنها برو مژده بده.، بشارت بده: «الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون». هر کس عمل صالح انجام دهد، وارد بهشت می شود. یک عالمه آیات داریم که راجع به بهشت است. به آن آیات وعد می گویند.



جهنم را بشناس

پنجم: فکر در آیات وعید. «وعید» آیات جهنّم است. یکی از آیاتش را بخوانم. «کلّما نضجت جلودهم بدّلنا جلوداً غیرها لیذوقو العذاب» وقتی پوست جهنّمی در جهنّم می سوزد. خدا یک پوست دیگر به بدنش خلق می کند که دو مرتبه بسوزد. باز می سوزد باز پوست دیگر خلق می کند که بسوزد. چون در جهنّم مرگ نیست.

نه در بهشت مرگ است نه در جهنّم. «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ». الْحَیَوَان یعنی حیات. عالم آخرت عالم حیات است. مرگ و میر دیگر آنجا نیست. پس هرچه پوست جهنّمی می سوزد. پوست دیگر جایگزینش می کنند. در این آیات آدم باید فکر کند. گریه کند. بگوید خدایا اگر مرا ببرند جهنّم چه می شود. پوستم هی می سوزد دو مرتبه پوست جدید بدل می روید،
«لیذوقوا العذاب»؟
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
قهر طبیعت از گناهان ماست

ما خیال می کنیم اگر خطا کنیم، گناه کنیم فقط آخرت است، غافل از اینکه همین جا هم خداوند عذاب می دهد و به این توجه نداریم. اگر رادیو و تلویزیون این سیل ها و عذاب هایی که می آید را به مردم بگوید که اثر گناه است و مصاحبه کنند با آن افراد که به مردم بفهمانند قهر طبیعت چیست؟ این ها عذاب است، این ها را به مردم بفهمانند که مردم گناه نکنند و حواسشان را جمع کنند ولی اشتباه ما این است که گناه می کنیم، خیال می کنیم در آخرت عذاب می شویم، نه، ایمن نیست از مکر خدا مگر افراد غافل و افراد خاسر و افراد بی ایمان. یعنی اینکه وقتی آدم می خواهد گناه کند، گاهی آدم زمین می‌خورد باید فکر کند چه کار کرده که زمین خورده است؟ حدیث داریم هیچ تیغی به دست انسان نمی رود مگر یک خطایی کرده.

گوش نکردن حرف مادر منجر به سه شب زندانی شد

من یک دفعه یادم هست چند سال قبل طلبه بودم میخواستم لواسانات منبر بروم. وقتی از منزل آمدم بیرون یک خواهری دارم که حالا داماد و عروس دارد آن موقع 3-4 ساله بود این شروع به گریه کردن کرد که دنبال من بیاید چون به من علاقه داشت. مادرم به من گفت سوارش می کنیم ما خیابان 17 شهریور سر ادیب پیاده می شویم برویم منزل مادربزرگمان که این بچه هم گریه نکند. من ناراحت شدم گفتم این تاکسی ها حالا غر می زنند گفتم نمی‌شود و رفتم .

خب کار بدی کردم. مادر از من تقاضا کرده این دخترم سوار کن این بچه دارد گریه می کند. خب من باید می گفتم بفرمایید بر فرض تاکسی هم کمی بیشتر پول می دادم. ولی گاهی اوقات آدم اعصابش ناراحت است از دستش در می رود یک اشتباهی می‌کند . ما این اشتباه را کردیم. همان جا هم گرفتار شدیم.

در همان لواسانات منبر رفتیم. چیزهایی گفتیم . یک دفعه هم راجع به حجاب صحبت کردیم . یک دختر بی حجاب بود. شکایت کرد و ژاندارم آوردند و ما را شب به تهران آوردند. یک شب ژاندارم بودیم و یک شب شهربانی و دو سه شب گرفتار زندان و تا یواش یواش دایی ما رفت و امام جمعه را دید و ضمانت کردند ما را آوردند بیرون.گرفتاری درست شد. یک مقدار مادرمان را اذیت کردیم من فهمیدم مال همان است. آن سال خیلی به من فشار آمد. حالا بعضی ها نمی فهمند گرفتار که می شوند نمی داند که با مادرشان تند صحبت کرده اند مال همان است.

چند سال پیش یک نفر چند میلیون تومان مالش در بندر عباس گم شد پیدا هم نشد به حساب انقلاب هم می گذاشت مربوط به انقلاب نیست مربوط به خودش است. مادرش رفته بود خانه شان جلوی زنش به اوگفت چند روز هم برو خانه آن یکی پسرت ما خسته شدیم. این مادر پنج شش شب آمده بود مهمانی جلوی زنش گفته بود ما خسته شدیم .آدم با کلفتش هم نمی تواند این جوری حرف بزند. اگر به کلفتش بگویید برو خسته شده ایم بد است چه برسد به مادری که این همه زحمت ما را کشیده است. چند میلیون مالش گم شد پیدا هم نشد.

رضاخان در دنیا به چه بلایی گرفتار شد؟


اصلا خیالمان راحت است که نه، خدا ما را عذاب نمی کند اگر هم بکند قیامت است اینجا هیچ خبری نیست، نه همین جاست. ما با چشم خود دیدیم که افرادی چه کردند و به جزای خود رسیدند.

رضا خان مرحوم مدرس را در کاشمر کشت و بعد هم عمامه اش را به طناب بستند . آنوقت رضا خان به چه بلایی گرفتار شد؟ من 17-18 ساله بودم که رضاخان را تبعید کردند. شبی که رضاخان را بردند چراغ های شهر را خاموش کردند و ساعت9-10 بود که رضاخان را از ایران بیرون بردند و سوار کشتی شد و طلا و جواهراتش هم در کشتی گذاشته بود که چون سواد نداشت گولش زدند که این کشتی نقص فنی پیدا کرده است لطفا سوار کشتی دیگری شوید . از این کشتی به کشتی دیگر رفت. تا آمد چمدانش را هم ببرد کشتی رفت. طلا ها را هم بردند و رضاخان بدون پول رفت و مبتلا شد به مرضی که حتی غذا برایش می بردند، مامور آشپزخانه می ترسید چون مرض مسری بود مبادا او هم بگیرد. میگذاشتند و با طناب می دادند. بعد هم مرد و بعد هم جنازه مصنوعی به شاه عبدالعظیم آوردند و دفن کردند حالا او بود یا نه نمی دانم. قبرش هم قدیم طویله بود.
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز

مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی در دوران حیات خویش، ریاست علمی و مدیریت مدرسه علمیه حاج ملا محمد جعفر را بر عهده داشت که اکنون به نام حوزه علمیه آیت‌الله مجتهدی معروف است. کلام شیوا و لهجه دلنشین این استاد اخلاق همچنان در اذهان مردم تهران باقی مانده است.


داستان‌هایی را با استناد به کتاب «آداب‌الطلاب» از آیت‌الله مجتهدی تهرانی نقل می‌کنیم:

*ریش‌تراشی

جوانی همیشه ریشش را با تیغ می‌تراشید. وقتی علت این کار را از او پرسیدند گفت: «مادرم می‌گوید پسرم! اگر تو ریش بگذاری مردم فکر می‌کنند سنت زیاد است. آن وقت می‌گویند حتماً مادرش هم پیر است. پس بهتر است قید ریشت را بزنی!»

*درخت گردو

شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و می‌گفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمی‌فهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار داده‌ای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بته‌های کوچک! » همین‌طور که داشت با خدا درددل می‌کرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینی‌اش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم می‌آمد!»

*حلالم کن

یکی از علما چند شب در هیأتی منبر رفت. شب آخر، پاکت چند شبی را که منبر رفته بود از صاحب مجلس گرفت. شخصی جلوی عالم را گرفت و گفت: «حاج آقا! بی‌زحمت یک دعا در گوش من بخوانید». آن عالم دعا را خواند. بعد آن شخص گفت: «آقا! من را حلال کنید». حاج آقا گفت: «حلالت کردم». چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانه‌اش خرید کند. وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد داخل جیبش و دید ای داد بی‌داد! خبری از پول و پاکت نیست. عالم به لهجه ترکی گفت: «ددم وای! حلالش هم کرده‌ام».

*قاطر و آسیاب

شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندم‌ها را آسیاب کند چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر می‌چرخید و آسیاب کار می‌کرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بسته‌ای!» آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمی‌کند». آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا می‌فهمی؟» آسیابان گفت: «برو این پدر سوخته‌بازی‌ها را به قاطر من یاد نده!»

*آیه‌های سجده‌دار

علامه حلی در سنین کودکی پیش دایی‌اش که محقق بود می‌رفت و درس می‌خواند. وقتی درسی را یاد نمی‌گرفت یا شیطنت می‌کرد، دایی دنبالش می‌کرد تا تنبیهش کند. علامه کوچک اما سریع یک آیه سجده‌دار می‌خواند و دایی‌اش به سجده می‌رفت، آن وقت خودش پا به فرار می‌گذاشت و فرار می‌کرد.

*سنگ قبر سلطان

سلطان محمود غزنوی برای خود قبری ساخت، تا زمانی که مرد آنجا دفنش کنند. وقتی می‌خواست روی سنگ قبرش آیه‌‌ای از قرآن را بنویسد، از نوکرش پرسید: «چه آیه‌ای را بنویسم بهتر است؟» نوکر جواب داد: این آیه از قرآن را بنویس: «هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ این جهنمی است که همواره وعده‌اش به شما داده می‌شد!»




 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
گناه
کسی که می‌خواهد در وقت مردن خاطر او از معاصی و شهوات محفوظ و اصلا به فکر آن‌ها نیافتد باید در تمامی عمر خود مشغول مجاهده بوده که نفس خود را از معصیت باز دارد و ریشه شهوات را از دل خود بکند و مواظبت بر علم و عمل نماید و به این جهت است که حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند که تعجب نمی کنم از کسانی که در دنیا هلاک شدند که چگونه هلاک شدند؟ ولیکن تعجب می‌کنم از کسانی که نجات یافتند که چگونه نجات یافتند و در حدیث رسیده است که روح بنده مومن را بر خیر و اسلام بالا برند ملائکه تعجب می‌کنند و می‌گویند چگونه نجات یافت از دنیایی که نیکان ما در آنجا فاسد شدند؟


حضرت فرمودند مردم همه اهل هلاکند مگر علما و علما همه اهل هلاکند مگر عمل‌کنندگان به علم خود و عمل کنندگان همه اهل هلاکند مگر مخلصین و مخلصین همه بر خطر عظیم و در محل تشویش و بیم‌اند پس بر هرکسی لازم است که سعی نماید که از این خطر عظیم نجات یابد و خاتمه او به خیر و عاقبت او به نیکویی باشد و نظری به احول انبیا و اولیا و بزرگان بارگاه خدا افکن و سعی ایشان را در عبادات ملاحظه نما و ببین که چگونه عمر خود را در خدمت پروردگار صرف نمودند و روز و شب بدن خود را در رنج افکندند و به عبادت و طاعت مشغول شدند.


شبانه وادی ایمن گهی رسد به مراد

که چند سال به جان خدمت شعیب کند




فکر گناه هم نکنیم حتی در وقت مردن

بدبختی این است که آدم در موقع مردن گناه کند. مثلا تا غیبت می‌کند ناگهان ملک الموت قبض روح می‌کند. فکر گناه می‌کند، 20 سال پیش گناه کرده و حالا به آن فکر می کند و از آن لذت می برد و در همان زمان می میرد. لذا بزرگان ما از بدی عاقبت می ترسیدند. از سوء عاقبت می ترسیدند، وحشت می کردند که ما چه کنیم؟ غصه این است که ما عاقبتمان چه خواهد شد؟

لذا استاد اخلاقی در طلبگی داشتیم، سید مهدی نجفی بود. فرمودند: یکی از گناهانی که ما می کنیم نمازهایمان است. برای نمازهایمان هم ما باید توبه کنیم، استغفار کنیم. ما باید غصه بخوریم که نمازهایی که تا به حال خوانده ایم قبول بوده یا قبول نبوده. اصلا ما خیال می کنیم نمازهایمان ما را بهشت می برد. می گوید ما که گناهی نداریم. همین نمازها خودش گناه است. روزه گناه است خمسمان، حتی مکه‌مان. می‌رود مکه و بر می‌گردد و ریشش را می‌تراشد. مکه اش هم ریا است به روستاها که بروید وقتی می خواهند قسم بخورند دائم می‌گویند به آن حجری که بوسیدم. اینقدر نگویید.


پس عاصیان از گناه توبه کنند، عابدان از عبادت استغفار کنند و مایی که گناه نمی‌کنیم باید از عبادتمان توبه کنیم. واقعا نمازهای ما توبه دارند. لذا می‌گویند نماز عصر که خواندی یکی از تعقیباتش این است: «أستغفرالله ربی و أتوب إلیه». یکی از تعقیبات نماز عصر هفتاد مرتبه استغفار است. سوء عاقبت، پناه بر خدا.

در فکر گناهم ناگهان سکته مغزی یا قلبی می‌کنم. در فکر گناهم زلزله بیاید و زیر آوار بروم. در فکر گناهم و سیل مرا ببرد. پس از خدا بخواهیم که ما فکر گناه نکنیم. نه اینکه گناه نکنیم. فکرش را هم نکنیم. فکر این که آب به شیر بریزم و به مشتری بدهم را نکنیم. «وَذَرُوا الإِثمِ ظَاهِرَه و بَاطِـنَهُ»(1) گناهان را واگذار کنید. گناه نکنید. چه گناه ظاهر و چه گناه باطن. فکر گناه هم خطرناک است. فکر گناه هم آدم را تاریک می‌کند. فکر بکنم و دروغ به مشتری بگویم. فکر بکنم و شب در رختخواب خوابیدم که چه کار کنم با مشتری.



قدیم کاسبی‌ها حلال بود

الان غالب مردم جهنم می‌روند به خاطر اینکه نان نکشیده می‌فروشند. نان را باید بکشند و وزنی به شما بفروشند. چون عددی می‌فروشد مشکل است. این‌ها به مظالم گرفتارند و اگر صاحبش راضی نباشد اشکال شرعی دارد.

یک کاسبی، حالا که فوت کرده، بیست سال پیش از دکان او رد شدم و دیدم نورانی است و دکانش هم پر است. گفتم پنجاه گرم گل‌گاو‌زبان بده. سنگ را روی ترازو می‌گذاشت یک پاکت هم روی آن یکی می‌گذاشت. گل‌گاو زبان را داخل پاکت ریخت و می‌گذاشت کنار. روی آن یکی یک سنگ و یک پاکت بود که این پاکت در مقابل آن یکی پاکت برابری کند. این قدر کاسب‌های قدیم احتیاط می‌کردند.

الان قنادی‌ها که شیرینی با جعبه می‌گذارند، یک جعبه هم آنطرف بگذارند. پول جعبه را هم از شما جدا بگیرد ایرادی ندارد. از روی حساب. اما با قیمت شیرینی از شما می گیرد گرفتار مظالم است.



الان به برکت 3 دسته عذاب نیست

حالا اگر شما می‌گویید پس چرا عذاب نمی آید و ما را از بین نمی‌برد؟ به برکت خوب ها است. حدیث داریم اگر سه نفر نبودند عذاب می‌فرستادیم. «و لولا شیوخ ٌ رُکَع» اگر این پیرمردهای خمیده نبودند، پیرمردهایی که دولا دولا راه می روند، قدیم زیاد بودند. «و لو لا صبیان رُضَع» یعنی بچه شیرخوار، «ولا بهائم رُتَع» حیواناتی که در بیابان‌ها می‌چرند مثل گوسفندها. «لصب علیکم العذاب صبا» هر آینه بر شما عذابی نازل می شد.



اول به برکت این پیرمردها و پیرزن‌های خمیده، دوم بچه های شیرخوار و سوم اگر حیوانات چرنده نبودند عذاب می آمد. یک وقتی باران نیامده بود، حضرت سلیمان نماز باران خواند. زمانی که نماز تمام شد حضرت سلیمان دید مورچه‌ای خوابیده و به طرف آسمان. حضرت سلیمان به اصحاب و لشگریانش که برای نماز باران آمده بودند فرمودند که بروید. به دعای این مورچه باران آمد نه برای نماز ما. مورچه دستانش را به طرف آسمان کرده بود و به خدا می‌گفت: خدایا ما را به گناه اولاد آدم نگیر. لذا به برکت دعای مورچه باران آمد. خدا رحمت کند بهلول را در سیستان و بلوچستان رفته بود نماز باران خوانده بود و باران آمد و روزنامه ها نوشتند.




پی نوشت ها:
1. سوره مبارکه انعام آیه 120.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
وصیت پیامبر(ص)

«فِی مَوَاعِظِ العَدَدِیَه عَنِ النَبِی صَلَی الله عَلَیهِ و آلِه إنُّه قَالَ فِی وَصِیَة لَه» پیغمبر (ص) امیرالمومنین (ع) را وصیت کرد «یَا عَلِیُّ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ أَنْ یَتَعَلَّمَهَا فِی الْمَائِدَةِ» کنار سفره که مینشینی، دوازده خصلت را باید یاد بگیری. أَرْبَعٌ مِنْهَا فَرِیضَةٌ چهار عدد از آن ها واجب است «وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا سُنَّةٌ» چهار عدد از آن ها مستحب است «وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا أَدَبٌ» و چهار عدد از آن ها ادب است.

«فَأَمَّا الْفَرِیضَةُ مِنه» واجبات آنها.

1. «فَالْمَعْرِفَةُ بِمَا یَأْکُلُ» بدانید غذایی که می خورید حلال است یا حرام. هر چیزی را نخور. خانه هرکسی که ربا می‌خورد رشوه می‌خورد و خمس نمی‌دهد نرو. آیه قرآن هم هست: «فالینظر الانسان الی طعامه». انسان وقتی که غذا می خورد باید ببیند از کجا آمده است.

2. «وَ التَّسْمِیَةُ» اول غذا بسم الله بگو.

3. «وَ الشُّکْر ُ» بعد از غذا هم شکر بگوید: الحمدلله.

4. «وَ الرِّضَا» آبگوشت میخوری به مادرت نگو آبگوشت چیست؟ نان خالی هم اگر دارید باید راضی باشید بگویید خدایا به نان و پنیرت هم شکر.

«وَ أَمَّا السُّنَّةُ» مستحبات آنها.

1. «فَالْجُلُوسُ عَلَى الرِّجْلِ الْیُسْرَى» وقتی که می‌نشیند مانند علما که روی پای چپ می‌نشینند و پای راستشان را بلند می‌کنند.

2. «وَ الْأَکْلُ بِثَلَاثِ أَصَابِعَ» با سه انگشت غذا بخورید، قدیم‌ها قاشق نبود.

3. «وَ أَنْ یَأْکُلَ مِمَّا یَلِیهِ» از جلوی خودت بخور.

4. «وَ مَصُّ الْأَصَابِعِ» مستحب است که اگر آدم با دست غذا خورد، دستهایش را بلیسد. یک ماده ای در آن است که با غذا هضم می شود.

«وَ أَمَّا الْأَدَبُ» و ادب آنها.

1. «فَتَصْغِیرُ اللُّقْمَةِ» لقمه را کوچک بردارید نه مثل ساندویچ. ساندویچ خوردن بی ادبی است.

2. «وَ الْمَضْغُ الشَّدِیدُ» یعنی جویدن خوب، خوب بجوید غذا ها را. آسیاب کنید، نه اینکه غذای نجویده را به معده ببرید و به دل درد مبتلا شوید.

3. «وَ قِلَّةُ النَّظَرِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ» غذای خودت را بخور و به دیگران نگاه نکن. چه کار داری؟ مخصوصا صاحب خانه نگاه می‌کند مهمان‌ها چه می خورند این هم ادب است که آدم کم نگاه کند.

4. «وَ غَسْلُ الْیَدَیْنِ» ادب این است که وقتی غذا می‌خورد هم اول و هم آخر دستش را بشوید.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
مراء و جدال و مخاصمه

مراء و جدال عبارت است از اعتراض کردن بر سخن غیر و اظهار نقص و خلل آن در لفظ یا در معنا به قصد پست کردن و اهانت رسانیدن به آن شخص و اظهار زیرکی وخصومت نیز نوعی از جدال است و آن جدال و لجاج کردن است در سخن به جهت رسیدن به مالی یا مقصودی.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ إِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» (1) هرگاه ببینی کسانی را که فرو می روند در آیات ما و مشغول نکته‌گیری بر آنها می شوند از ایشان کناره گیری کنید تا مشغول حدیثی دیگر شوند.

حضرت پیغمبر اکرم (ص) نیز فرمودند: «حقیقت ایمان بنده کامل نمی شود مگر وقتی که مراء و جدال را ترک کند؛ اگرچه حق با او باشد» و امام جعفر صادق (ع) فرمودند: «هرگز مجادله و مراء نکن با صاحب حلمی و نه با سفیهی، چون صاحب حلم دشمن تو می شود و سفیه تو را اذیت می رساند».

ادب بزرگان در خدمت اساتید اخلاق

بزرگان حتی اگر کسی مطلبی در درس می گفت که به نظر شاگرد درست نمی آمد، اظهار می کرد که آقا این مطلب اگر اینطور باشه چطوره؟ استاد می فهمید که حق به جانب او هست، حق را به جانب او می داد. بحث نمی کرد و نمی خواست حرفش را به کرسی بنشاند، بعضی ها حاضر نیستند زیر بار بروند. اگر به آنها بگویند حرف شما درست نیست ولو بدانند درست نیست باز هم نفسش زیر بار نمی رود که بگوید من اشتباه کردم یکی از نکات اخلاقی این است که بعضی از مدرسین دقت کنند گاهی اگر اشتباهی کردند در درس، اگر شاگرد اظهار کرد قبول کند و بگوید بله شما درست می گویید.

درسی می خواهم که هم آدمیت به من دهد هم علم

عالمی در زمان مرحوم سید حسن اصفهانی، از ایران به نجف پای درس ایشان می‌رفت در راه، کربلا پیاده شد که زیارت کند بعد به نجف برود. آیت الله سید حسن قمی در کربلا درس می گفتند. با خودش می گوید امروز بروم پای درس حاج حسن قمی و از ایشان هم استفاده کنم و بعد به نجف بروم. پای درسش می نشیند و اشکالی می‌گیرد و آقای قمی صحبتی نمی‌کنند و می‌روند مطالعه می‌کنند و می بینند ایشان درست گفت. فردایش که به منبر تشریف می آورند می‌گویند آن آقایی که دیروز اشکال کردند، ما مراجعه کردیم و دیدیم بله ایشان درست می گویند و پیرامون صحبت حرف او صحبت کردند که حرف ایشان به این دلایل مطابق با فقه و کتاب و سنت است. نفس حاضر شد بگوید من اشتباه کردم .بعد آن شخص دیگر به نجف نمی رود. بعضی به او می گویند شما از ارومیه آمده بودید که به نجف پای درس آیت الله اصفهانی بروید ،چطور نرفتید؟ گفت من عقب درسی می خواستم بروم که هم آدم شوم هم درس بخوانم . هم درس آدمیت به من بدهد و هم درس علم. دیدم اینجا پیدا می شود. نجف نرفت و در کربلا پای درس آیت الله قمی ماند. چون دید ایشان نکات اخلاقی را مراعات می کنند.

اگرصلاح بود و حق به جانب بودی اظهار نکن

شیخ بهایی با مقدس اردبیلی در زمان شاه عباس به نجف مشرف می شوند.شیخ بهایی شیخ الاسلام ایران بوده که قبرش در مشهد است سر قبر ایشان بروید و فاتحه بخوانید .سه عالم مهم در مشهد است که خیلی ها متوجه نیستند بلکه چهارتا. ما هر وقت که می رویم مقیدیم یکی شیخ بهایی که داخل خود حرم است دیگر شیخ حر عاملی، شیخ طبرسی و حاج حسنعلی نخودکی را زیارت کنیم.

بین شیخ بهایی و مقدس اردبیلی سر موضوعی مباحثه‌ای شد. شاه آنجا در مجلس نشسته بود و نگاه می کرد. با اینکه حق به جانب مقدس بود، مقدس حق را به جانب شیخ بهایی می دهد و جلوی شاه عباس عرض اندام نمی کند بین آن دو مباحثه می شود و مجلس به نفع شیخ بهایی تمام می شود. فردا در کوچه مقدس به شیخ بهایی بر می‌خورد و شاه نبود. به او می گوید که آن مطلب که دیشب فرمودید به این دلایل آن نبوده و این است که من می گویم. شیخ بهایی می گوید چرا دیشب نفرمودید؟ دیشب می توانستم بگویم اما چون تو شیخ الاسلام ایران بودی و نزد شاه محترم بودی، اگر من می خواستم جلوی شاه شما را کوچک کنم ، این به ضرر اسلام بود و لذا حاضر شده بود که خودش را خرد کند که شیخ بهایی کوچک نشود. این ها درس اخلاق است و برای طلبه ها این ها خیلی چیزهای خوبی است. عیب کار این است که نفس وقتی که استاد اخلاق نبیند، تربیت نمی شود، به این چیزها اهمیت نمی دهد. مقدس اردبیلی مهم بوده، قبرش در نجف داخل حرم دست چپ و دست راست علامه حلی است.

اخلاق خوب این بود که ولو حق به جانب من است اگر صلاح نیست اظهار نکنم یک وقت دیگر اظهار کنم که صلاح است. آدم درس بخواند اما به این چیزها عمل نکند به درد نمی خورد لذا طلبه های سابق استاد اخلاق داشتند.

پی نوشت:
1. سوره مبارکه انعام، آیه 68
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
تفکر و هدفمندی


حضرت فرمود: تنها باشی نماز می خوانی؟ گفت: بله. حضرت فرمود: تو منافق نیستی. منافق آن است که در انظار مردم نماز می‌خواند ولی اگر تنها باشد نماز نمی خواند. تو منافق نیستی. ما نوعا تنها باشیم نماز می خوانیم. پول هم بهمان بدهند که نماز نخوان، قبول نمی کنیم. صد میلیون دلار هم بدهند، یک ماشین بنز هم بدهند، یک خانه در شمیران هم بدهند. که امشب نماز نخوان، هیچکداممان قبول نمی کنیم. پس این را بشارت دادم به شما که بدانید مؤمنید با ایمانید. حاضر نیستید، این قلم درشت پول را بگیرید ولی نماز نخوانید.


سلام

عاقبت بخیر بشید ان شاءالله
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
زمزمه‌های عارفانه خدا با حضرت موسی(ع)


احادیث در زمینه فضیلت نماز شب زیاد است در امالی شیخ صدوق حدیثی از امام صادق (ع) روایت شده است که حضرت فرمودند موسی(ع) در مقام مناجات با خدا بود که خداوند خطاب به او فرمود:

«ای پسر عمران دروغ می‌گوید آن کسی که می‌پندارد مرا دوست دارد، اما آنگاه که تاریکی شب همه جا را فرا می‌گیرد می‌خوابد. آیا مگر این گونه نیست که هر محب و عاشقی خواهان خلوت با حبیب و معشوق خویش می‌باشد؟»


خداوند به حضرت موسی در این روایت فرموده، آدم دوست دارد با محبوبش در یک جایی تنها باشد پس چه طور این کسانی که ادعای دوستی مرا می‌کند با من خلوت نمی‌کنند و به راز و نیاز نمی‌پردازند، پس اینها دروغ می‌گویند.

خواب بر عاشقان بود حرام

خواب آن کس کند که خام بود.



یک وقتی استاد ما آقای برهان این را تعریف می‌کرد که کسی عاشق شده بود. معشوق به عاشق قول داد که سر فلان ساعت پیش تو می‌آیم وقتی معشوق سر ساعت قرار حاضر شد متوجه شد که عاشق در خواب است او چند تا گردویی که به همراه داشت را در جیب عاشق ریخت و رفت.

عاشق بعد از چند روز معشوق را دید و شکایت کرد که فلانی وعده داده بودی، اما نیامدی. معشوق گفت تو را چه به عاشقی تو باید بروی گردو بازی کنی. عاشق متوجه شد که گردوها را معشوق را در جیب او ریخته است. عاشق که خواب ندارد. خواب بر عاشقان حرام است شما دیده‌اید کسانی که عاشق مجازی می‌شوند از خواب و خوراک می‌افتند و گاهی دست به خودکشی می‌زنند، آن وقت چه طور ممکن است که ما عاشق خدا باشیم، اما شب تا صبح بخوابیم بعضی‌ها هستند که برای نماز صبح هم آنها را باید با منجنیق بلند کرد چه برسد به نماز شب.

خوشا به حال کسانی که نماز شب می‌خوانند. طلبه‌ای که نماز شب نخواند به درد طلبگی نمی‌خورد طلبه‌هایی که اهل نماز شب هستند در آتیه چیزی می‌شوند البته بله طلبه‌ای که نماز شب نخواند به درد آخوندی‌گری می‌خورد، اما منظور ما عالم ربانی است، عالم به درد بخور، مجتهد، ملا، مفسر، آشیخ عباس قمی، محدث کلینی، مرحوم مجلسی، این علمای بزرگ همه اهل نماز شب بودند.

امام (ره) چگونه امام شد؟

امام (ره) آن شبی که از پاریس به تهران تشریف می‌آوردند، در هواپیما نماز شب خواندند و بعد از اذان صبح نماز صبح را هم خواندند و سپس خوابیدند در حالی که خبرنگاران فکر می‌کردند که آقا از شدت اضطراب و ترس خوابش نمی‌برد امام برای همین تهجد و شب‌زنده‌داری امام شد در بیمارستان هم که دیدید در حالی که سرم در دست‌شان بود مقید به خواندن نماز بودند.

اگر کسی نماز شب نخواند چیزی نمی‌شود

این تجربه عمر ماست اگر کسی نماز شب نخواند چیزی نمی‌شود طلبه‌هایی که اهل نماز شب نبودند چیزی نشدند و کسانی که اهل نماز شب بوده‌اند الان به درد بخور هستند.



خداوند در انتهای مناجات با حضرت موسی فرمود: «‌هان ای پسر عمران این منم که بر دوستانم مطلع‌ام چون شب آنان را فرا گیرد چشم دلشان را دگرگون می‌سازند (که جز من چیزی نمی‌بینند) و عقوبتم را در مقابل دیدگانشان مجسم می‌کنم (بدان گونه) از راه شهود و رویارویی با من به مخاطبه می‌پردازند و حضورا با من به گفت‌وگو می‌نشینند. ای پسر عمران در دل شب‌های تار از دلت خشوع و از تنت خضوع و از چشمانت قطرات اشک نثار من بنما و مرا بخوان که مرا به خود نزدیک و اجابت‌کننده دعایت خواهی یافت.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
استاد اخلاق

امام زین‌العابدین (ع) فرمودند: هر كس عالم و حكیمی نداشته باشد كه او را ارشاد كند هلاك می‌شود. انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد یكی اخلاقیات و دیگر عُرفیات.

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیة‌الله هم بشوی نَفْس تو هم، آیة‌الله می‌شود آن‌وقت بیچاره می‌شود.
همان‌طور كه به دكتر می‌روی و دستور رژیم غذایی می‌گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری، باید استاد باشد كه نزد او بروی كه باد كبر و غرور تو را خالی كند، فكر نكنی حالا كه این كتاب‌ها را می‌خوانی به جایی رسیده‌‌ای و حتماً مورد تأیید امام زمان (عج) قرار گرفته‌ای.

حضرت‌آیة‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری (ره) فرمودند:
وقتی شخصی طلبه می‌شود مانند انگور است كه بر اثر جوشاندن نجس می‌شود و راه پاك شدن آن، ثٌلثان است، پس باید طلبه استاد اخلاق بگیرد و خود را تزكیه كند زیرا علم و دانش و مدرك آدمی را مغرور و متكبر می‌سازد و یك طلبه باید آن‌قدر تلاش كند و بجوشد تا دو سوم او یعنی صفات و اخلاقِ بد او بخار شود و از بین برود تا اینكه بتوان از او استفاده كرد.

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیة‌الله هم بشوی نَفْس تو هم، آیة‌الله می‌شود آن‌وقت بیچاره می‌شود.
اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوی، گرفتار این سیم وصلی‌ها نشوی، اگر كسی پیدا شد كه دلش می‌خواهد همه بفهمند آدم خوبی است و فكر می‌كند سیمش وصل است، به او اعتماد مكن اگر كسی واقعاً سیمش وصل باشد به كسی نمی‌گوید.

درس اخلاقی كه شما را بی‌حال كند، چرتی كند، شل و ول كند و شما را از درستان بیندازد، درس اخلاق نیست. ما اگر قدری خوب بشویم و نیتمان را درست كنیم استاد خوب هم گیرمان می‌آید
استاد اخلاق ما یكی حاج‌آقا حسین فاطمی (ره) بود كه در قم شب‌های جمعه به درس اخلاق ایشان استفاده می‌كردیم و یكی هم جمعه‌ها به درس اخلاق حضرت آیة‌الله العظمی امام خمینی (ره) می‌رفتیم.
از جملاتی كه از حضرت امام (ره) به یاد دارم این است كه ایشان فرمودند: ما می‌توانیم با علم و اخلاق انسان واقعی بشویم ولی حیوانات نمی‌توانند پس باید در انسانیت بكوشیم.
 
آخرین ویرایش:

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
استاد اخلاق

امام زین‌العابدین (ع) فرمودند: هر كس عالم و حكیمی نداشته باشد كه او را ارشاد كند هلاك می‌شود. انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد یكی اخلاقیات و دیگر عُرفیات.

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیة‌الله هم بشوی نَفْس تو هم، آیة‌الله می‌شود آن‌وقت بیچاره می‌شود.
همان‌طور كه به دكتر می‌روی و دستور رژیم غذایی می‌گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری، باید استاد باشد كه نزد او بروی كه باد كبر و غرور تو را خالی كند، فكر نكنی حالا كه این كتاب‌ها را می‌خوانی به جایی رسیده‌‌ای و حتماً مورد تأیید امام زمان (عج) قرار گرفته‌ای.

حضرت‌آیة‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری (ره) فرمودند:
وقتی شخصی طلبه می‌شود مانند انگور است كه بر اثر جوشاندن نجس می‌شود و راه پاك شدن آن، ثٌلثان است، پس باید طلبه استاد اخلاق بگیرد و خود را تزكیه كند زیرا علم و دانش و مدرك آدمی را مغرور و متكبر می‌سازد و یك طلبه باید آن‌قدر تلاش كند و بجوشد تا دو سوم او یعنی صفات و اخلاقِ بد او بخار شود و از بین برود تا اینكه بتوان از او استفاده كرد.

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیة‌الله هم بشوی نَفْس تو هم، آیة‌الله می‌شود آن‌وقت بیچاره می‌شود.
اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوی، گرفتار این سیم وصلی‌ها نشوی، اگر كسی پیدا شد كه دلش می‌خواهد همه بفهمند آدم خوبی است و فكر می‌كند سیمش وصل است، به او اعتماد مكن اگر كسی واقعاً سیمش وصل باشد به كسی نمی‌گوید.

درس اخلاقی كه شما را بی‌حال كند، چرتی كند، شل و ول كند و شما را از درستان بیندازد، درس اخلاق نیست. ما اگر قدری خوب بشویم و نیتمان را درست كنیم استاد خوب هم گیرمان می‌آید
استاد اخلاق ما یكی حاج‌آقا حسین فاطمی (ره) بود كه در قم شب‌های جمعه به درس اخلاق ایشان استفاده می‌كردیم و یكی هم جمعه‌ها به درس اخلاق حضرت آیة‌الله العظمی امام خمینی (ره) می‌رفتیم.
از جملاتی كه از حضرت امام (ره) به یاد دارم این است كه ایشان فرمودند: ما می‌توانیم با علم و اخلاق انسان واقعی بشویم ولی حیوانات نمی‌توانند پس باید در انسانیت بكوشیم.


ممنون از متنتون...ما آدمهای معمولی باید کیو به عنوان استاد اخلاق بگیریم ؟؟...ما که طلبه نیستیم ...
 

دالان بهشت

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد اخلاق

امام زین‌العابدین (ع) فرمودند: هر كس عالم و حكیمی نداشته باشد كه او را ارشاد كند هلاك می‌شود. انسان باید در دو چیز استاد داشته باشد یكی اخلاقیات و دیگر عُرفیات.

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیة‌الله هم بشوی نَفْس تو هم، آیة‌الله می‌شود آن‌وقت بیچاره می‌شود.
همان‌طور كه به دكتر می‌روی و دستور رژیم غذایی می‌گیری باید پیش استاد بروی و دستور اخلاق بگیری، باید استاد باشد كه نزد او بروی كه باد كبر و غرور تو را خالی كند، فكر نكنی حالا كه این كتاب‌ها را می‌خوانی به جایی رسیده‌‌ای و حتماً مورد تأیید امام زمان (عج) قرار گرفته‌ای.

حضرت‌آیة‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری (ره) فرمودند:
وقتی شخصی طلبه می‌شود مانند انگور است كه بر اثر جوشاندن نجس می‌شود و راه پاك شدن آن، ثٌلثان است، پس باید طلبه استاد اخلاق بگیرد و خود را تزكیه كند زیرا علم و دانش و مدرك آدمی را مغرور و متكبر می‌سازد و یك طلبه باید آن‌قدر تلاش كند و بجوشد تا دو سوم او یعنی صفات و اخلاقِ بد او بخار شود و از بین برود تا اینكه بتوان از او استفاده كرد.

اگر درس بخوانی و استاد اخلاق نداشته باشی، بر فرض آیة‌الله هم بشوی نَفْس تو هم، آیة‌الله می‌شود آن‌وقت بیچاره می‌شود.
اما مواظب باش گرفتار نااهل نشوی، گرفتار این سیم وصلی‌ها نشوی، اگر كسی پیدا شد كه دلش می‌خواهد همه بفهمند آدم خوبی است و فكر می‌كند سیمش وصل است، به او اعتماد مكن اگر كسی واقعاً سیمش وصل باشد به كسی نمی‌گوید.

درس اخلاقی كه شما را بی‌حال كند، چرتی كند، شل و ول كند و شما را از درستان بیندازد، درس اخلاق نیست. ما اگر قدری خوب بشویم و نیتمان را درست كنیم استاد خوب هم گیرمان می‌آید
استاد اخلاق ما یكی حاج‌آقا حسین فاطمی (ره) بود كه در قم شب‌های جمعه به درس اخلاق ایشان استفاده می‌كردیم و یكی هم جمعه‌ها به درس اخلاق حضرت آیة‌الله العظمی امام خمینی (ره) می‌رفتیم.
از جملاتی كه از حضرت امام (ره) به یاد دارم این است كه ایشان فرمودند: ما می‌توانیم با علم و اخلاق انسان واقعی بشویم ولی حیوانات نمی‌توانند پس باید در انسانیت بكوشیم.

خیلی تاثیر گذار بود ممنون....
و اینکه شاید کسی نتونه و یا دسرسی نداشته باشه و یا فرصت نداشته باشه چتور باید با غرورش مبارزه کنه ؟
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
حساب و کتاب

حساب و کتاب

حساب و کتاب


راه غلبه بر نفس، محاسبه است. بعضی اولیای خدا یک دفتری همراه خود داشتند و هر کاری که می کردند می نوشتند، در آخر روز هم نشسته و حساب کارهای خود را می کردند که ما در این روز چه کردیم، چه مقدار اطاعت خداوند متعال را نمودیم، چه مقدار سرپیچی و نافرمانی کردیم.

امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند:
از ما نیست کسی که هر روز به حساب نفس خود نرسد؛پس اگر کار خوبی انجام داده بود خدا را شکر کند و از خدا بخواهد که آن کار را بیشتر و بهتر بتواند انجام دهد و اگر کار بدی انجام داده بود استغفار و توبه نماید. (بحار الأنوار، ج‏67 / 72)


حضرت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمودند:
انسان مؤمن نخواهد بود، تا این که به حساب نفسش برسد؛ شدیدتر از حسابرسی شریک با شریکش و مولی با بنده اش (بحار الأنوار، ج‏67 / 72)

امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند: قلب، حرم خداوند متعال است پس در حرم او غیر او را ساکن نکن. (بحار الأنوار ج‏67 /25) (جامع الاخبار 518)

گاهی هواپیما برای فرود آمدن به طرف فرودگاه می آید ولی به خلبان پیغام می دهند به علت شلوغ بودن و فرود هواپیماهای زیادی در فرودگاه، فعلاً فرود آمدن ممکن نیست. شب قدر هم، ملائکه بر قلب ما نازل می شوند، لکن جای خالی برای فرود آمدن پیدا نمی کنند (زیرا قلب ما پر از محبت دنیا، خانه، ماشین، پست و مقام ، پول و ثروت و حب معروفیت و مشهوریت و ... است) لذا بر می گردند.
قلب خودت را از غیر خدا خالی کن تا نور خدا و ملائکه خدا بر قلب تو نازل شود. شخصی به حضرت امیر مومنان علی (علیه السلام) عرض کرد شما چگونه به این مقام رسیدید؟ حضرت فرمودند: جلوی در خانه دل نشستم و غیر خدا را راه ندادم.
در کندوی زنبورها همیشه چند زنبور ایستاده اند و اگر اجنبی یا زنبوری که روی گل های بد بو نشسته بخواهد داخل شود، جلوی او را می گیرند و نمی گذارند داخل شود،ما هم باید از این زنبورها یاد بگیریم.

شخصی نزد آیة اللّه العظمی اراکی (رحمة اللّه علیه) آمد و تقاضای موعظه کرد، آقا از او پرسیدند شغلت چیست؟ گفت: نجّار. آقا به او فرمودند: یک در هم برای خودت بساز و بگذار جلوی دِلَت!


ای یکدله و صد دله، دل یک دله کن

مهر دگران را ز دل خود یله کن


روزی گنجشک نری نزد حضرت سلیمان ( علی نبینا و آله و علیه السلام ) آمد و عرض کرد:این گنجشک ماده به من توجهی نمی کند، هر چه من به او محبت دارم در عوض او به من بی محبتی می کند. حضرت از گنجشک ماده باز خواست کرد، گنجشک ماده گفت: دروغ می گوید که به من محبت دارد،یکی دیگر را هم زیر سر دارد و دوست می دارد! حضرت سلیمان زار زار گریه کرد. می دانی چرا؟ یعنی: خدایا! نکند در قلب ما هم، غیر تو جای گرفته باشد؛ (بحارالانوار 14/95)


وقتی به حضرت مریم (سلام اللّه علیها ) خطاب شد: « هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا » (مریم 25) درخت را حرکت بده تا خرمای تازه از آن بریزد و بخوری. در این هنگام حضرت مریم (سلام اللّه علیها ) سؤال کرد که: خدایا! قبلا خودت روزی مرا در محراب حاضر می کردی، حالا می گویی درخت را تکان بده؟ خطاب آمد: قبلا بچه نداشتی تمام افکارت پیش ما بود لذا ما هم تمام حوائج و خواسته های تو را می دادیم، ولی الآن گوشه ای از دلت متوجه این فرزندت شده است، لذا ما هم به همان اندازه که دلت از یاد ما جدا شده، گفتیم درخت را تکان بده تا خرما بریزد و از آن بخوری؛ (تفسیر اثنی عشر 8/169).


طلبه باید علاوه بر درس، اهل نوافل، مستحبات و تعقیبات نماز باشد. استاد ما حضرت آیة اللّه حاج شیخ علی اکبر برهان (رحمة اللّه علیه) می فرمودند: انسان باید عبادات مستحبی را در طول سال حداقل یک بار هم شده نوبر کند و بچشد،مثل میوه ای که انسان هر سال نوبر می کند.
وقتی که نماز اول ماه می خوانی، مفاتیح را بردار و مناسبت ها و اعمال آن ماه را هم ببین و عمل کن. قرآن و مفاتیح نباید از کنار سجاده شما دور باشد. سحر ها هم بعد از نماز صبح و شب ها قبل از خواب حداقل یک صفحه قرآن تلاوت کن. زیارت و دعای هر روز را بخوان، بعد از نماز ها تعقیبات وارده در مفاتیح الجنان را بخوان.

حاج میرزا علی هسته ای می فرمود: آقایان! بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود. البته مقدسی طلبه نباید به حدی زیاد باشد که به درس لطمه بزند.

شیخ انصاری (قدس سره)، بعد از نماز صبح مقداری تعقیب می خواندند، بعد شعر سیوطی حفظ می کردند و زیاد مقدس نبودند که مثلا تا طلوع آفتاب تعقیب بخوانند، مقدسی طلبه باید متوسط باشد، این طور نباشد که اصلاً تعقیبات نماز یا نماز شب و اعمال مستحبی را نخواند و یا این که تمام اوقات خود را به این گونه اعمال بگذارد؛ یا وقتی به قم می رود به مسجد جمکران نرود و این طورهم نباشد در ایام درسی، کلاس و درس و بحث خود را تعطیل و مثلا عازم قم و جمکران و یا دیگر عتبات عالیات شود.
طلبه باید سنگین و با وقار باشد خصوصا اگر ملبس باشد، نباید اعمال و گفتاری سبک داشته باشد؛ همواره دقت کند که زیاد مزاح نکند، زیاد نخندد، یا کاری نکند که در چشم مردم کوچک جلوه کند، بلکه وقار خود را همواره حفظ کند.

حضرت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند:
سزاوار است که عالم، کم خنده باشد و زیاد گریه کند، شوخی نکند، داد و فریاد نکند، ستیزه ننماید، مجادله و نزاع نکند، اگر صحبت کرد حق بگوید و اکر سکوت کرد از باطل سکوت کند، اگر داخل بحث شد با ملایمت وارد شود و اگر از بحث کنار کشید با صبر و بردباری کنار بکشد. خلاصه این که روحانی باید وقار داشته باشد. (کنز العمال حدیث 29289)

یک روحانی کاروان در سفر حج وسط اتوبوس ایستاده بود و دم به دم لعنت می داد و بالا و پایین می پرید، در حالی که راننده هم از برادران اهل سنّت بود، این روحانی که نه مکان را درک می کند و نه زمان را می سنجد و حتی در جایی که کشور سنّی نشین است، حرمت آنها را حفظ نکند و یا تقیّه ننماید، این گونه افراد نه تنها به اسلام خدمت نمی کنند، بلکه باعث تضعیف اسلام و مذهب تشیّع هستند؛ در حالی که همواره باید عظمت این لباس و عظمت اسلام را حفظ کرد.
 
آخرین ویرایش:

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ریشه ی حیا به چی بر میگرده دوست عزیز؟

سلام

دعوتتون میکنم فرمایشات استاد گرانقدر آقا مجتبی تهرانی (ره) رو در این زمینه ملاحظه کنید.



سخرانی حضرت آیت الله العظمی حاج آقا تهرانی در مورد حیا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسم الله الرحمن الرحیم؛
والحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

رُویَ عن الصادق(علیه‎السلام) قال: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».[1]

چند مقدّمه در مورد مباحث اخلاقی

حالا برای آشنایی به مباحث اخلاقی، مقدّمه‎ای را می‎گویم و بعد وارد بحث می‎شوم.

1. کیفیّت سیر مباحث اخلاقی

مباحث اخلاقی بر محور قوای درونی انسانی، یعنی قوه شهوت، غضب و وهم مطرح می‎شود. مباحث اخلاقی این‎طور هستند و من هم مفصّل راجع به آن بحث کرده‎ام. علمای اخلاق، برای هر کدام از این قوا رذایل و فضایلی را می‎شمارند و وارد بحث آن می‎شوند. مثلاً رذیله‎های قوه شهوت را شمارش می‎کنند، یا مثلاً راجع به خشم و غضب و رذایلش و مقابلاتش بحث می‎کنند. یک رذیله را می‎گویند بعد ضدّ آن را که فضیلت است، بیان می‎کنند. تا بحث می‎رسد به جایی که یک قوّه به تنهایی نقش ندارد، مثلاً جاهایی ممکن است از دو قوّه یا سه قوّه، یک رذیله پیش بیاید. یعنی شهوت و غضب منشأ همان رذیله می‎شود. رذیله را موضوع بحث قرار داده و می‎گویند: گاهی ممکن است ریشه این رذیله، شهوت باشد و گاهی ممکن است، غضب باشد. اینها مقدّمه است برای این که به بحث‎مان برسیم.

«وقاحت» یعنی «بی‎حیایی»

در مباحث اخلاقی، رذیله‎ای تحت عنوان «وقاحت» مطرح استکه من می‎خواهم توضیح دهم، گاهی در ارتباط با شهوت قرار می‎گیرد و منشأش شهوت است و گاهی منشأش غضب است. «وقاحت» از نظر لغت، به معنای «بی‎شرمی» است که ما هم این لفظ را در همین معنا استفاده می‎کنیم. بحث ما «حیا» است نه بی حیایی ولی از آنجا که گاهی تعریف به ضد، مطلب را خوب تفهیم می‎کند مجبورم اوّل این رذیله را بگویم بعد سراغ آن فضیلت بروم. علما می‎گویند: «یُعرَفُ الاشیاء بأضدادها». چون ضدّ او حیا است و من می‎خواهم بحث ضد را بکنم،. خود ما هم در محاورات عرفی‎مان می‎گوییم: فلانی خیلی بی‎حیا است؛ و منظورمان همین وقاحت است. یا می‎گوییم وقیح است یا بی‎حیا است. این یک بحث لغوی بود.



علمای اخلاق، وقتی وقاحت را از نظر اصطلاح تعریف می‎کنند، می‎گویند: «وقاحت عبارت است از عدم مبالات نفس نسبت به ارتکاب محرّمات شرعیّه، قبایح عقلیّه و عرفیّه». «عدم مبالات نفس از ارتکاب» به تعبیر ما یعنی «پررویی». اگر انسان، کاری را که از دیدگاه عقل زشت است انجام دهد، و اصلاً هم به روی خود نیاورد و برایش اهمیت نداشته باشد، انسان پررو و بی‎حیایی است. از نظر درونی، برای چنین کسی ذرّه‎ای ناراحتی ایجاد نمی‎شود.

قبایح عقلیّه در ارتباط با عقل عملی است، چون ادراک حُسن و قُبح مربوط به عقل عملی است. محرّمات شرعیّه هم یعنی دستورات شرعی. لذا منشأ این که یک نفر با این که می‎گوید: من معتقد به معاد و نبوّت و همه اینها هستم، در عین حال گناهی می‎کند و از نظر درونی هم هیچ ناراحتی برایش ایجاد نمی‎شود، منشأ این عدم مبالات نفس، بی‎حیایی است. حالا چه شده که او بی‎حیا شده است، بحث مفصّلی است که قبلاً در همین مباحث تربیتی به آن اشاره‎ای کردم، اما در آینده به آن بحث می‎رسم و مفصّل صحبت می‎کنم.

روایتی در اصول کافی به نام حدیث عقل و جهل است که در آن بیش از هفتاد جنود عقل و جهل را شمرده است. لشکر عقل چیست؟ لشکر جهل چیست؟ در آنجا هم مسأله حیا مطرح هست. البته از ضدّ حیا که می‎گوییم قباحت و وقاحت است، در آنجا تعبیر به خُلع می‎کند که من ان‎شاءالله همه اینها را در آینده بحث می‎کنم که چرا در آن روایت، تعبیر خُلع است؟ روایت را سماعه از امام هفتم(علیه‎السلام) نقل می‎کند. من هم تحت همین عنوان خُلع در محیط خانوادگی، بحث کردم و گفتم که معنای خُلع، پرده‎دری است، حیا را هم گفتم که پرده‎داری است.

2. افراط و تفریط قوا منشأ گناه هستند

انسان که مرتکب یک عملی زشت و قبیح یا مرتکب گناهی می‎شود، چه در بُعد عقلی‎و چه در بُعد شرعی‎، این عمل در ارتباط با یکی از همین قوای درونی او است؛ یا شهوت بوده یا غضب بوده و یا وهم بوده است. انسان در ارتباط با خواسته‎های نفس است که گناه کرده و یا عمل زشتی را انجام می‎دهد که حتی عقل تقبیح می‎کند و می‎گوییم وقیح است؛ لذا گاهی ممکن است منشأ کار زشت و گناه، شهوت و گاهی غضب باشد.

قوای نفسانی ما چه غضب و چه شهوت، ممکن است یک حالت افراطی و یا یک حالت تفریطی داشته باشند، ممکن هم هست که حالت اعتدالی داشته باشند. حالا من چند تا مثال می‎زنم. مثلاً فرض کنید در باب شهوت، شخص به دنبال ربا خواری، حرص و مال اندوزی است. این موارد در حالت افراطی شهوت است‎. یعنی حالت افراطی شهوت، او را به این رذیله حرص و مال‎اندوزی می‎کشد و منشأ این می‎شود که «پول و مال» را روی هم انباشته کند، از هر جایی و هر دری که می‎شود. چنین آدمی دیگر هیچ مرزی نمی‎شناسد. این شخص، آدم وقیحی است و غیر از این هم نمی‎شود چیزی در مورد او گفت.

به این حالت افراطی در رابطه با خشم یا غضب «بغی» می‎گویم که معنایش به اصطلاح ما «سرکشی» است.مثلاً «ضرب و شتم» یا «ناسزاگویی» حالت افراطی غضب است. منشأ همه اینها آن حالت افراطی خشم است. این شخص حالت تعادلش را از دست داده و دیگر متعادل نیست که این کارها از او سر می‎زند.

«بی‎حیا» دین ندارد!

ممکن است برخی بخواهند اعمال وقیح خودشان را توجیه کنند، ولی شما فریب این چیزها را نخورید و بدانید که این کارها از عدم تعادل قوای نفسانی نشأت گرفته است.من اخیراً می‎شنوم که درباره کسی که فحاشی می‎کند، می‎گویند: او ادبیّاتش خوب نیست. او دارد فحش می‎دهد و دیگران می‎گوید: «چیز مهمّی نیست ادبیّاتش خوب نیست»! ما اخیراً داریم این حرف‎ها را می‎شنویم. یک نفر «آدم بی‎حیا و بی‎شرمی» است و حتی «آدم بی‎دینی» است، چون بسیاری از این بی‎شرمی‎ها خلاف شرع است، اما می‎گویند: «مهم نیست، ادبیّاتش خوب نیست یا بدسلیقه است»!

حالا من روایاتی را می‎خوانم که فرمودند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ».[4] کسی که حیا ندراد، ایمان ندارد. در روایتی پیغمبر می‎گوید: «لا دینَ لِمَن لا حَیاءَ لَه» هرکس حیا ندارد، اصلاً دین ندارد. بحث ما بحث تقریباً سلسله‎وار و علمی است. من الآن در مورد بحث ریشه‎یابی حیا وارد شده‎ام که بسیاری از رذائل اخلاقی، به خاطر افراط قوای نفسانی است.

حالت افراطی شهوت و غضب را گفتم و برایش مثال هم زدم. این قوا، حالت تفریطی هم دارند؛ یعنی گاهی شخص به آن مقدار که باید از این قوا بهره بگیرد، نمی‎گیرد. مثل «عدم‎غیرت» که ما به آن «بی‎غیرتی» می‎گوییم. این به خاطر حالت تفریط غضب است. یا فرض کنید «کتمان‎حق»؛ این‎که کسی حق را می‎پوشاند، برای این است که جرأت ندارد حق را بگوید. این حالت تفریطی غضب است و به چنینی شخصی می‎گویند: «ترسو!»

گاهی ممکن است که شهوت منشأ یک رذیله شود و غضب هم منشأ همان رذیله شود، با این که اینها دو نیروی جدا از هم هستند؛ شهوت یک نیرو در انسان است، غضب هم نیروی دیگری در انسان است، ولی اینها هر دو منشأ یک رذیله می‎شوند. گاهی هم حتی ممکن است «وهم» نیز موثّر باشد. البته من چون نمی‎خواهم بحث پیچیده شود، همین دو قوّه را می‎گویم.

ریشه غیبت‎کردن

من می‎روم سراغ گناهانی که مبتلابه است، مثل: «غیبت کردن» گاهی ممکن است منشأ غیبت، غضب باشد، با کسی دشمنی دارد و این موجب شده است که غیبت او را کرده است، می‎خواهد رسوایش کند. در اینجا منشأ غیبت، خشم است. گاهی منشأ غیبت خشم نیست، شهوت است، مثلاً برای خوشایند دیگری غیبت می‎کند. این شخص خیلی بدبخت است! من از معاصی کبیره برایتان مثال ‎زدم که ان‎شاءالله مطلب جا بیافتد.

حالا یک تقسیم بندی دیگر؛ گاهی رذیله، از فعل نشأت می‎گیرد و گاهی از ترک فعل. یک وقت فرد، فعل حرام انجام می‎دهد،مثل این که غیبت می‎کند، این یک فعل است و حرام هم هست، یک وقت ترک واجب است. مثل کتمان حق، که گفتن حق واجب است. آن فعل بود و این ترک است. چون هر دو قسم را گفته بودم این توضیح را دادم که کاملاً متوجه شوید. کسانی که اهل بحث هستند، خوب دقت کنند!

تمام گناهان انسان از همین امور نشأت می‎گیرد؛ حالت افراط‎و تفریط در ارتباط با نیروهای نفسانی، چه فعل باشد و چه ترک باشد. سرچشمه همه اینها هم «وقاحت، بی‎حیایی و بی‎شرمی» است.

3. بی‎حیایی سرسلسله شرارت‎ها است

به جای حساس بحث رسیدیم که گفتم بحث اساسی است و مبتلابه جامعه ما بوده و بحث اساسی مباحث گذشته تربیّتی ما است. حالا من برایتان چند روایت می‎خوانم. یک؛ «القحة عنوان الشر»[5] عنوان همه زشتی‎ها وقاحت و بی‎شرمی است. «عنوان» یعنی «تیتر»، یعنی اگر بخواهی برای شرور، یک تیتر بگذاری، آن بی‎حیایی است. همه شرور زیرمجموعه بی‎حیایی است.

حالا روایت دیگری که خیلی روشن‎تر است، می‎فرماید: «رأس کل شر القحة»[6] سرآمد هر شری بی‎حیایی است. یک روایت از امام صادق(علیه‎السلام) است که می فرماید: «الْوَقَاحَةُ صَدْرُ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ وَ الْکُفْرِ»[7] سرآمد همه اینها بی‎حیایی است، یعنی سرآمد نفاق، شقاق و کفر این است.

همه دین، حیا است

روایات دو نوع است، یک دسته وقاحت را مطرح می‎کند، مثل این روایاتی که الآن خواندم و در مورد با خود وقاحت بود. در یک دسته از روایات، ضدّش را طرح می‎کنند و می‎گویند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ» بی شرم ایمان ندارد. این ضدّ وقاحت است. روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول‎الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم): الحیا هو الدین کلُّه» پیغمبر با این سخن، کار را تمام کرد. اصلاً دین حیا است. لذا آن روایتی که از امام صادق(علیه‎السلام) خواندم در باب وقاحت که فرمود: صدر نفاق و شقاق و کفر، بی‎حیایی است، همه با هم‎دیگر هم‎سو است. این بحث، بحث مفصّلی است که ان‎شاءالله اگر خدا توفیق عنایت کند بیش از سابق تذکّراتی هم داشته باشم. وقاحت و در مقابلش حیا، در تخریب و سازندگی انسان نقش اساسی دارد که من بعد در بحثم وارد آن می‎شوم. اگر حیا نباشد، دست ما هم از انسانیّت خالی است و هم ازالهیّت. نه انسان هستیم و نه متدیّن. در دو رابطه من دارم مطرح می‎کنم، هم عقل عملی و هم بُعد معنوی. از هر دو، دست خالی می‎شود که بعد ان‎شاءالله وارد می‎شوم.

یک وقاحت تاریخی در صدر اسلام

شب اوّل جلسه ما است. التماس دعا دارم، می‎خواهم توسلّ پیدا کنم و یک وقاحت تاریخی را برایتان بگویم. این یک وقاحت تاریخی در تاریخ اسلام است! ایّام، ایّام فاطمیّه است. به ذهنم آمد که بنشینیم و آن وقایع را تصویر کنیم، ببینیم چه چیزی از کار در می‎آید؟ جوانی پدرش را از دست داده است، بنابر بعضی از نقل‎ها جنازه پدرش هنوز روی زمین است. این خانم جوان، حامله هم هست. بنابر بعضی از نقل‎ها بچه‎هایش هم آنجا حضور دارند. ببینید وقاحت و بی شرمی چه قدر است! شما می‎توانید تصویر کنید که بیایند در خانه‎اش را آتش بزنند ؟!

به این هم اکتفا نکنند، آن جور که در روایت دیدم خود زهرا(سلام‎الله‎علیها) نقل می‎کند: «وَ رَکَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ» می‎گوید: چنان لگدی به این در نیم سوخته زد، «فَرَدَّهُ عَلَیَّ» این در را انداخت روی من «وَ أَنَا حَامِلٌ» من باردار بودم. آتش زبانه می‎کشید، صورت من را می‎سوزاند. امّا رها نکرد؛ «فَضَرَبَنِی بِیَدِهِ» چنان سیلی به صورت من زد «حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِی مِنْ أُذُنِی»[8] بی‎حیایی را ببین! می‎گوید چنان سیلی زد که گوشواره‎هایم پاره شد.



.[1]الکافی، ج2، ص106

[3]. من هم روی همین ترتیب این بحث‎ها را کرده‎ام و پیش آمدم. مباحث اخلاقی سلسله‎وار و به هم پیوسته است.

[4]. الکافی، ج2، ص106

[5]. غررالحکم، ص257

[6]. غررالحکم، ص257

[7]. بحارالأنوار، ج68، ص336

[8]. بحارالأنوار، ج30، ص349

ّبرگرفته شده از جلسه 90/1/25
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ریشه ی حیا به چی بر میگرده دوست عزیز؟
سلام دوست عزیز:gol:

حیا عبارت است از حالت و خویی نفسانی در انسان که مانع ارتکاب اعمال زشت می‏شود. مقابل آن، بی‌شرمی قرار دارد.
حیاء از ریشه «ح ی و» یا «ح ی ی»، به معنای شرم داشتن و آزَرم و منظور از آن خودداری از انجام دادن کارهای زشت به سبب ترس از سرزنش شدن است.


«
وَقاحَت» (بیشرمی)، که حقیقت آن اصرار بر انجام دادن زشتی‌هاست،معنای متضاد آن است.

گاهی حیاء به جای «خَجَل» (تحیّر ناشی از فرط حیاء) به کار میرود، اما به اعتقاد
ابوهلال عسکری این کاربرد، نوعی توسع معنایی حیاء است، زیرا حیاء در اصل شرم کردن از انجام دادن کاری است که هنوز به وقوع نپیوسته و خَجَل، شرمگین شدن در برابر امری است که انجام پذیرفته است.

در اسلام خیلی روی بحث حیا تأکید می شود، به اندازه ای که حیا را هم وزن مجموعه ی دین و عقلانیت انسان می دانند. در بعضی از روایات بین 3 مقوله ی عقل، دین و حیا یک نوع هم عرضی و همسانی دیده می شود و این موضوع اهمیت حیا را نشان می دهد. حیا یعنی اینکه فرد به نگرشی عمیق نسبت به خودش و انسان های دیگر برسد، در مواجهه با دیگران خویشتن دار باشد و اساساً انجام بعضی از اعمال و رفتارها را در حضور دیگران برای خودش موجب وهن و انحطاط ببیند. بنابراین می توان گفت ریشه حجاب را در عفاف و ریشه ی عفاف را در ظرف حیا باید جست وجو کرد.
 

Similar threads

بالا