مشاعرۀ سنّتی

امالیا · Sep 2, 2012

F A R Z A N E گفت:
در دست هر که هست ز خوبی قراضه هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست........

تا کی به بزم غیر بدان روی آتشین
بنشینی و بر آتش حسرت نشانیم؟

zizigolu91 · Sep 2, 2012

امالیا گفت:
تا کی به بزم غیر بدان روی آتشین
بنشینی و بر آتش حسرت نشانیم؟

من نه آن رندم که ترک شاهد وساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم

naghmeirani · Sep 2, 2012

zizigolu91 گفت:
من نه آن رندم که ترک شاهد وساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم

مکن به چشم حقارت نظر به درویشان
که بی‌نیاز جهانند اگر تهی دستند

F A R Z A N E · Sep 2, 2012

naghmeirani گفت:
مکن به چشم حقارت نظر به درویشان
که بی‌نیاز جهانند اگر تهی دستند

دمید باد دلاویز و بوی جان آورد
نوید کوکبه ی گل به گلستان آورد

shokoufeh94 · Sep 2, 2012

naghmeirani گفت:
مکن به چشم حقارت نظر به درویشان
که بی‌نیاز جهانند اگر تهی دستند

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
واندر ان اینه صد گونه تماشا می کرد

F A R Z A N E · Sep 2, 2012

shokoufeh94 گفت:
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
واندر ان اینه صد گونه تماشا می کرد

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را

shokoufeh94 · Sep 2, 2012

F A R Z A N E گفت:
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را

امد موج الست کشتی قالب ببست

باز چو کشتی شکست نوبت وصل ولقاست

امالیا · Sep 2, 2012

shokoufeh94 گفت:
امد موج الست کشتی قالب ببست

باز چو کشتی شکست نوبت وصل ولقاست

تا چند ز یاران خبر از من پرسی؟
ای بی خبر از من, خبر از خویشم نیست

901010 · Sep 2, 2012

امالیا گفت:
تا چند ز یاران خبر از من پرسی؟
ای بی خبر از من, خبر از خویشم نیست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غائب از نظری

امالیا · Sep 2, 2012

901010 گفت:
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غائب از نظری

یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود

zahra.71 · Sep 2, 2012

901010 گفت:
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غائب از نظری

یاران همنشین همه از هم جدا شدند
مائیم و استانــه دولت پنــــــــــــاه تو

zahra.71 · Sep 2, 2012

امالیا گفت:
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود

اااا این شعره!چقد دردسر کشیدم سرش!

دلا همیشه مزن لاف زلف دلبنــــــدان
چو تیره رای شوی کی کشایدت کاری

901010 · Sep 2, 2012

zahra.71 گفت:
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
مائیم و استانــه دولت پنــــــــــــاه تو

وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها

امالیا · Sep 2, 2012

zahra.71 گفت:
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
مائیم و استانــه دولت پنــــــــــــاه تو

وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردینست

901010 · Sep 2, 2012

zahra.71 گفت:
اااا این شعره!چقد دردسر کشیدم سرش!

دلا همیشه مزن لاف زلف دلبنــــــدان
چو تیره رای شوی کی کشایدت کاری

یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

امالیا · Sep 2, 2012

901010 گفت:
وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها

او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

901010 · Sep 2, 2012

امالیا گفت:
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردینست

تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی

901010 · Sep 2, 2012

امالیا گفت:
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو

امالیا · Sep 2, 2012

901010 گفت:
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

امالیا · Sep 2, 2012

901010 گفت:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو

وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردینست

zahra.71 · Sep 2, 2012

901010 گفت:
وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها

از دست برده بود خمار غمم سحــــــر
دولت مساعد امد و می در پیاله بـــــود

zahra.71 · Sep 2, 2012

امالیا گفت:
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردینست

ترا که حسن خداداده هست وحجله بخت
چه حاجت است که مشاطه ات بیارایـــــد

901010 · Sep 2, 2012

zahra.71 گفت:
ترا که حسن خداداده هست وحجله بخت
چه حاجت است که مشاطه ات بیارایـــــد

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

901010 · Sep 2, 2012

zahra.71 گفت:
از دست برده بود خمار غمم سحــــــر
دولت مساعد امد و می در پیاله بـــــود

دل خراب من دگر خراب تر نمیشود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند

امالیا · Sep 2, 2012

901010 گفت:
دل خراب من دگر خراب تر نمیشود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند

دلم گرفته برایم بهار بفرستید
ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید

901010 · Sep 2, 2012

امالیا گفت:
دلم گرفته برایم بهار بفرستید
ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید

دو تنها دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس

zahra.71 · Sep 2, 2012

901010 گفت:
دل خراب من دگر خراب تر نمیشود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند

دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب ان کوکب رخشان به یمن باز رسان

امالیا · Sep 2, 2012

901010 گفت:
دو تنها دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس

سلطان ازل گنج غم خویش به ما داد
تا روی درین منزل ویرانه نهادیم

901010 · Sep 2, 2012

zahra.71 گفت:
دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب ان کوکب رخشان به یمن باز رسان

نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید

901010 · Sep 2, 2012

امالیا گفت:
سلطان ازل گنج غم خویش به ما داد
تا روی درین منزل ویرانه نهادیم

به قول ململ
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی

Thread starter	عنوان	تالار	پاسخ ها	تاریخ
	اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه	مشاعره	109	Jul 18, 2015
	مشاعرۀ شاعران	مشاعره	11	Sep 9, 2009

مشاعرۀ سنّتی

کاربر حرفه ای

عضو جدید

مدیر ارشد

عضو جدید

عضو جدید

عضو جدید

عضو جدید

کاربر حرفه ای

عضو جدید

کاربر حرفه ای

عضو جدید

عضو جدید

عضو جدید

کاربر حرفه ای

عضو جدید

کاربر حرفه ای

عضو جدید

عضو جدید

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

عضو جدید

عضو جدید

عضو جدید

عضو جدید

کاربر حرفه ای

عضو جدید

عضو جدید

کاربر حرفه ای

عضو جدید

عضو جدید

Similar threads