مشاعره با شعر سعدی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
او می‌ رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌ رود
 

b65241

کاربر بیش فعال
او می‌ رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌ رود

دشمن خویشتنم هر نفس از دوستی او


تا چه دید از من مسکین که ملولست ز خویم


هر کجا صاحب حسنیست ثنا گفتم و وصفش


تو چنان صاحب حسنی که ندانم که چه گویم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم


تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی

و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی که دید که پیرامن خطر می‌گشت
چو شمع زار و چو پروانه در به در می‌گشت

هزار گونه غم از چپ و راست دامنگیر

هنوز در تک و پوی غمی دگر می‌گشت
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را

سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
اگر پیشم نشینی دل نشانی

و گر غایب شوی در دل نشان هست


به گفتن راست ناید شرح حسنت

ولیکن گفت خواهم تا زبان هست
 

V A N D A

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر پیشم نشینی دل نشانی

و گر غایب شوی در دل نشان هست


به گفتن راست ناید شرح حسنت

ولیکن گفت خواهم تا زبان هست

تو بدین نعت و صفت گر خرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

 

V A N D A

عضو جدید
کاربر ممتاز
شورِ غمِ عشقش چنین حیف است پنهان داشتن
در گوشِ نی رمزی بگو تا بر کشد آواز را


ای که گقتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ماکجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی

 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تنم این جاست سقیم و دلم آن جاست مقیم

فلک این جاست ولی کوکب سیار آن جاست
 

Similar threads

بالا