برف می بارد.
زمین شهرمان یکدست سفید شده
برف ها زیر قدم های کوتاهم قیریژ قیریژ می کنند.
انگار همه چیز تمیز شده
وادمها هم...
محتاطانه تر گام برمی دارند.
شانه هایشان را جمع کرده اند
لای لباسهایشان فرو رفتند
دماغ هایشان سرخ شده
و چشم ها و گونه هایشان نسبت به روزهای دیگر حالتی متفاوت گرفته.
فکر می کنم
کمی خوشحالترند.
سفیدی سرما برف حالشان را عوض کرده.
زمین شهرمان یکدست سفید شده
برف ها زیر قدم های کوتاهم قیریژ قیریژ می کنند.
انگار همه چیز تمیز شده
وادمها هم...
محتاطانه تر گام برمی دارند.
شانه هایشان را جمع کرده اند
لای لباسهایشان فرو رفتند
دماغ هایشان سرخ شده
و چشم ها و گونه هایشان نسبت به روزهای دیگر حالتی متفاوت گرفته.
فکر می کنم
کمی خوشحالترند.
سفیدی سرما برف حالشان را عوض کرده.