بگذاريد فراموش كنم
آن شب سرد زمستانی را
كه مرا بيوه ديدار تو ساخت
بگذاريد فراموش كنم
حسرت لحظه آغوش تورا
عطش عشق فراموش تو را
بگذاريد فراموش كنم
ساحره مردی را
كه مرا مست نگاه خود كرد
و به آتش زدو ويرانم كرد
بگذاريد فراموش كنم
من هنوزم با درد...
در غم و سوز و گداز...
حسرت و آهي سرد...
منتظر مي مانم!
بگذاريد فراموش كنم
دختری دل بست و به اميدش نرسيد
او ندانست كه عشق
صحنه بازی بود
او ندانست كه بازيگر بود
قصه پايان ميخواست
آن شب سرد زمستانی را
كه مرا بيوه ديدار تو ساخت
بگذاريد فراموش كنم
حسرت لحظه آغوش تورا
عطش عشق فراموش تو را
بگذاريد فراموش كنم
ساحره مردی را
كه مرا مست نگاه خود كرد
و به آتش زدو ويرانم كرد
بگذاريد فراموش كنم
من هنوزم با درد...
در غم و سوز و گداز...
حسرت و آهي سرد...
منتظر مي مانم!
بگذاريد فراموش كنم
دختری دل بست و به اميدش نرسيد
او ندانست كه عشق
صحنه بازی بود
او ندانست كه بازيگر بود
قصه پايان ميخواست