شبی آهسته خوابیدم خیالم مملو از یادت نمی دانم چه می دیدم تورا در عالم رویا چو معشوقان پرستیدم گمانم گریه می کردم خودم را سالها از تو همانجا دور می دیدم... در آن ساعت تو خندیدی گمانم عشق می دیدی منم خوشحال از این صحنه نگاهم خیره شد بر تو صدایم در نمی آمد گلویم خشک شد دیگر خدایا من چه می دیدم؟تو...