RIBA28
پسندها
89

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • در دلم به اندازه تمام کلماتی که حرف زده ام سکوت دارم
    گاهی چه زیبا و آرام بخش است این سکوت
    و گاهی چنان احساس خفقان می کنم که می خواهم با تمام وجودم از تهدل فقط فریاد بکشم
    خدایا تو تنهام نگذار
    التماس دعا
    تو با عشق و محبت باز مي آيي ولي افسوس
    آن گرما بجانم بر نميگيرد
    بجسم سرد و خاموشم دگر هستي نمي بخشد
    يقين دارم كه مي آيي
    دستي دست گرمت را نمي گيرد.صدايت در گلو بشكسته و آلوده با گريه
    بفريادي مرا با نام ميخواند و مي گويي كه اينك من
    سرم بشكن
    دلم را زير پا له كن
    ولي برگرد
    همه فرياد خشمت را بجرم بي وفايي ها
    دورنگي ها
    جدايي ها بروي صورتم بشكن
    مرو اي مهربان بي من كه من دور از تو تنهايم
    ولي چشمان پر مهري دگر بر چهره ي مهتاب مانند نمي ماند
    لباني گرم با شوري جنون انگيز نامت را نمي خواند
    دگرآن سينه ي پر مهرآن سد سكندر نيست
    كه سر بر روي آن بگذاري و درد درون گويي
    تو مي آيي زمانيكه نگاه گرم من ديگر بروي تو نمي افتد
    هراسان
    هر كجا
    هر گوشه اي برق نگاهت را نمي پايد
    مبادا بر نگاه ديگري افتد
    دو چشم من تو را ديگر نمي خواند
    يقين دارم كه مي ايي
    بيا تا اخرين دم هم قدمهاي تو بالاي سرم باشد.
    نگاهت غرق در اشك پشيماني
    بروي پيكرم باشد.
    دلت را جا گذاري شايد آنجا
    تا كه سنگ بسترم باشد!
    يقين دارم كه مي آيي
    تو مي آيي
    يقين دارم كه مي آيي
    زماني كه مرا در بستر سردي ميان خاك بگذارند تو مي آيي
    يقين دارم كه مي آيي.پشيمان هم
    دو دستت التماس آميزمي آيد به سوي من ولي پر مي شود از هيچ
    تو مي ايي يقين دارم.
    تو با عشق و محبت باز مي ايي
    ولي افسوس...
    آن گرما بجانم در نميگيرد
    بجسم سرد و خاموشم
    دگر هستي نمي بخشد.
    يقين دارم كه مي ايي.
    بيا اي انكه نبض هستيم در دستهايت بود.
    دل ديوانه ام افتاده لرزان زير پايت بود.
    بيا اي انكه رگهاي تنم
    با خون گرم خود تماما
    معبري بودند
    تا نقش ترا همچون گل سرخي
    بگلدان دل پاكيزه ي گرمم برويانند
    تو مي ايي يقين دارم
    ولي افسوس ان پيكر
    كه چون نيلوفري افتاده بر خاكست
    دگر با شوق روي شانه هايت سر نمي ارد
    بديوار بلند پيكر گرمت نمي پيچد

    جدا از تكيه گاهش در پناه خاك مي ماند
    و در اغوش سرد گور مي پوسد
    و گيسوي سياهش حلقه حلقه
    بر سپيدي هاي ان زيبا لباس اخرينش
    نرم ميلغزد.
    حالم بد نيست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم

    آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

    خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بيدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

    خنجری بر قلب بيمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند
    در زمانه ای که آسان است
    آسمانی از ستاره داشتن ؛
    پس از ده هـــا ســال
    تنها یـکـبـار ، ستاره ی هـالــی ، می آیــد؛
    تقدیـر ِ غـریـبـی است نـازنـیـن !
    چـه دیـر هنگام ، درخشیـده ای
    در آسمــان ِ تیره ی دلـم
    همچون سـتــاره ی هــالــی .
    کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
    کار ما شاید این است
    که در افسون گل سرخ شناور باشیم
    پشت دانایی اردو بزنیم
    دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
    صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم
    هیجان ها را پرواز دهیم
    روی ادرک ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم
    آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
    ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
    بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
    نام را باز ستانیم از ابر
    از چنار از پشه از تابستان
    روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
    در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم
    کار ما شاید این است
    که میان گل نیلوفر و قرن
    پی آواز حقیقت بدویم
    بی وفایی کن وفایت می کنند، با وفا باشی خیانت می کنند
    مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست، مهربان باشی رهایت می کنند . . .
    ایــنـجـــــــا ...
    دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای بـلـنــــد شـــدن
    آمـــاده مــی شــــود بــرای ســـوار شــــدن ... !
    ایـن روزها
    بُـرد با کســی اســت که بــی رحـم باشـد
    از دلــت کـه مایـه بگــذاری
    سوختـه ای
    فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛
    آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛
    و آن وقت شما مقصری …!
    از روے کینــه نیــسـت اگــر خـَنجــر بــه سـینــه ات مــے زننــد
    ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو
    دل مــــے برنـد!
    بسان گرگی هستم که خدا توبه اش را پذیرفته!!!! (اما) مردم مدام میگویند توبه ی گرگ مرگ است….
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا