عشق من ...نوشته ای ازصمیم قلبم برای تو میگویم ...شعری سرشته شده از احساس ناب عاشقی .......که من ز چشم هایی اهوراییت عاشق شدم ....عطر وجودت ..ارامشبخش ثانیه های دلتنگی ام ...اوای بی قرار من .......با تو سفر میکنم به اسمان ......روایت میکنم نغمه ی دلدادگی را ....مرا دریاب که بی تابم در این محفل ...سراغی گیر ......از قلبم .....که من محو تماشایم .......نگاه پر از سکوت بی همتای عشقم را ....پر از دردم .....پر از خواهش ......که جانم را برای تو به صحرای جنون رانم ....منم مجنون به از مجنون صحرای دگرگون شقایق ها ....یک عاشق ......کزین دشت مرا باش باران محبت...در ارامشی بی وصف ....کز جانم برایم برتر است یادت .....یارمن ....خداوندا کفر نمی گویمپریشانمچه میخواهی تو از جانم؟مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردیخداوندا تو مسئولیخداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار استچه زجری می کشد آن کس که از احساس سرشار استخداوندا تو تنهایی و من تنهاتو یکتایی و بی همتاولیکن من نه یکتایم نه بی همتافقط تنهای تنهایم...