از آسمانم ماتم ببارد
هراس بی تو ماندنم ادامه دارد.....
نمی نویسم ترانه بی تو.....
چگونه پرکشد خیال وازه بی تو
به لب رسیده جان کجایی
کجایــــــی؟
که مرده طاقت از جدایی!
باران تویی !به خاک من بزن
باز آ ببین که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن!
باز آ ببین که در ره تو من نفس بریده در گذارم
مگر ندانی چو از تو دورم
بیراهه ای خموش و تا گور بی عبورم
نمی توانم دگر بگویم
که من اسیر این خزان تو به تویم
به لب رسیده جان کجایی!
کجایــــــی؟؟!
رهی نمانده تا رهایی....
باران تویی به خاک من بزن.....
باز آ ببین که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم.....
باران تویی به خاک من بزن!
باز آ ببین که در ره تو من نفس بریده در گذارم
باران تویی!
هراس بی تو ماندنم ادامه دارد.....
نمی نویسم ترانه بی تو.....
چگونه پرکشد خیال وازه بی تو
به لب رسیده جان کجایی
کجایــــــی؟
که مرده طاقت از جدایی!
باران تویی !به خاک من بزن
باز آ ببین که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن!
باز آ ببین که در ره تو من نفس بریده در گذارم
مگر ندانی چو از تو دورم
بیراهه ای خموش و تا گور بی عبورم
نمی توانم دگر بگویم
که من اسیر این خزان تو به تویم
به لب رسیده جان کجایی!
کجایــــــی؟؟!
رهی نمانده تا رهایی....
باران تویی به خاک من بزن.....
باز آ ببین که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم.....
باران تویی به خاک من بزن!
باز آ ببین که در ره تو من نفس بریده در گذارم
باران تویی!