mani24
پسندها
36,402

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باران نوازشم کن .........

    مرا بنگر که برای دیدارت کوچ کرده ام به دشت ها ........

    مرا نوازش کن ........

    من ارامم ......

    مرا با بوسه هایت عاشقانه خواب کن......

    من از جنس توام ......من ازجنس دلهای باران دیده ام ...

    منم ........اواره ی همان دشتی که خواب دیده است مرا ....

    منم ....اهنگ ترنم عشق تو ......

    ببار باران ....

    ببار ...



    خیابانهای خیس شده از نگاه باران ....

    عاشقان را میطلبند ....

    برای لحظه ای عاشقی کردن ...

    برای دل دادن ...

    برای سکوت ...

    برای فریاد ..

    برای قرار های عاشقی ...

    برای بوسه های ناب عاشقانه ...

    برای اغوشهای حسرت خورده ی یار ...

    چه زیباست عاشقی کردن ...در اغوش باران ...


    حالا حرفهایمان بماند برای بـعـــد...
    دلخوری هامان...
    دلتنگی هامان...
    .
    .
    .
    و تمام اشک های من...!
    فقط بگو....
    .
    .
    .
    با او چـگـــونه میگذرد که با من نمی گذشــــــــت؟؟!!...
    خدایا؟؟؟
    بحث نکن....
    من از تــــــــــــو تنــهــاتـــرم...!!!!
    سلام آقا مانی. خوبی؟ این چکاریه؟ ثواب ختم قران تقدیم به والدین محترمتون... همین که دعاگوی من بودید متشکرم... مرسی از اینکه توی تاپیک همراهیم کردی... زنده باشی برادر
    من خواهر کوچولو ندارم...:surprised:

    الان خصوصی واست تعریف میکنم... اینجا نمیشه:d
    سلام مانی...
    تو خوبی؟
    جکسونم خوبه مچکر...
    یه چیزی تعریف کنم واست؟:D
    به چشم هایت بگو نگاهم نکنند
    بگو وقتی خیره ات میشوم کارشان به کار خودشان باشد...!
    نه که فکر کنی خجالت میکشم ها...نه!
    حواسم نیست...
    عاشــقت میشوم....
    تو را
    نه عاشقانه
    و نه عاقلانه
    و نه حتی عاجزانه
    که تو را عادلانه
    در آغوش میکشم
    عدل
    مگر آن نیست که هر چیزی
    سر جای خودش باشد....!؟
    ببین شاهزاده من

    باران برای من و توست که میبارد

    ببین

    چه عاشقانه میخواند مارا

    بیا

    دستانم را بگیر ...

    خیابانهای باران دیده ما را فرا میخوانند ...




    و اما اشنایی مان در یک چهارچوب نبود ...

    اشنایی مان در یک محیط پر از ابهام .....پر از احساس ....

    در یک روز بارانی

    زیر یک الاچیق

    یادت هست ؟؟؟

    چگونه نوازش میکردیم قلب هایمان را .....

    هر دو هیچ نمیگفتیم

    تنها سخنمان با نگاهمان بود ..

    سخنی از جنس دل ...

    سخنی از جنس سکوت .....



    دوست دارم نشستن در ساحل دریا را ....

    لحظه هایی که حرف سکوت کرده ای را دردلم دارم

    دریا را راز دارم میدانم

    هر نسیمی از دریا .....بوسه هایی دارد از جنس نوازش ....

    و اغوشی که در برمیگیرد اغوش ظریف مرا ....

    صدای دریا زمزمه هایی را از عشقش به ساحل .....برایم بازو میکند که او نیز بی تاب است ....

    دریا سکوت را به امواجش میخواند ...

    ساحل همان میعادگاه عاشقانه های من و دریاست .....

    دلتنگی ام

    تنها در چشمان تو

    با گرفتن دستان تو

    با بوسه های تو

    در اغوش تو

    درمان میشود

    فاصله

    با دل

    رها می شود

    من مدتهاست

    که در قلبم

    با دلم

    با تو

    هم اغوشم

    وزندگی میکنم .......
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا