از چه رفتی؟ برنمی گردی چرا؟
لحظه ای بنشینی پیش این نام آشنا
من که رفت عمرم برپای دوست
هر چه خواهم،خیر وصلاح اوست
گر دو روزی به کامت نبوده ایم
روا نیست بگویی بد بوده ایم
هر روز از پی امروز می رود
هجر تو زجر شرربار می دهد
جام اندوه فراقت را ای عزیز
بیش از این بر کام تلخ ما نریز
خانه ی ما را خراب کردی،بس نبود؟
این همه مارا عذاب کردی ،کس نبود
که بگه این بی قراری های ما
از فراق تو بود این حالنا
من اگر گاهی شکوه گویی کرده ام
روی قلبم اسم تو را خالکوبی کرده ام
بس که مجنونم عجیب ؛دیوانه وار
بس کن این هجر و اشک به چشمم نیار