star_silver2050
پسندها
278

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • قامت می بندم بر روی سجاده ایی که هر روز به انتظار وصلش پهن می شود و آغاز می کنم همان زمزمه های همیشگی را ...

    و هر بار که می خواهم خود را جاری ببینم در لذت حضورش ، شرمنده می شوم از تک تک کردارهایی که جز ندامت حاصلی ندارد !

    نمی دانم شاید هیچ گاه نرسم به آن جایی که حق بندگی ام و حق خداوندی اش را به جا بیاورم ...!
    ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد
    بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد
    سوگند به هر چهارده آیه نور
    سوگند به زخم های سرشار غرور
    آخر شب سرد ما سحر می گردد
    مهدی به میان شیعه برمی گردد
    یا امام زمان انتظار هم از نیامدنت بی تاب شد ...


    همین که به ثانیه بعد پا می گذاری معجزه ای است! به نامعلوم بعدی زندگی ات می رسی از نهان به آشکار... انتظار همین را می کشیدی... اکنون ثانیه پر از راز مقابل توست درست مقابل چشمان تو... حتی فرصت تصمیم گیری نخواهی داشت و می گذرد ...

    به انتظار ثانیه بعد با سری پر از طرح و نگاهی خاموش، بی فروغ و آرام لبخندی به لب می گذاری و هیچ کس نمی داند ثانیه بعد تو چگونه خواهد گذشت ...!
    سلام
    شما میتونی صبح ها هم بیاین تالار؟؟مثلا 11یا 12اگه اره بهم خبر بدین
    ممنون
    سلام
    شما مایل هستین توی یکی از گروه ها به بچه ها بپیوندین؟
    تو همیشه میدانستی در سایه ی تمام قطره های باران رحمتت، سیل نهفته است...
    میدانستی که مرا برای بهشت آفریده ای... نه بهشت را برای من...
    میدانستی که مرا تنها نخواهی گذاشت... و من در وسعت تنهایی خویش تو را نمی یافتم ...
    خدایا تو میخواستی من، تو باشم !
    میخواستی فرصتی دیگر مرا به نفس خدایی ام بیازمآیی ...
    میخواستی من از هوای تلخ اندوه هایم به تو پناه آورم ...
    میخواستی روی زمین، بندگی کنم و خدایی را بیاموزم...
    نمیخواستی زمین تو، بهشت من باشد!
    مرا رها کردی... تا بیاموزم. تا خودت پاداش رهایی ام باشی نه بهشت ...
    همه ی تلاش بر همین بود...تا بدانم !
    مرا به عذاب زمینی ات گرفتار کردی تا میان خوب و بد، راهی بکشم ... راهی در امتداد تو...
    چون نمیدانم !
    به امید رحمت بی پایان در کنار تو بودن، حتی عذابت را نیز دوست دارم !!!

    فراز
    مرا از بهشت راندند !
    خدایا... متن تمام زمزمه های تاریکی من، دوست داشتن تو بود...چگونه این شد؟
    چگونه است که هوای تاریک تلخ تنهایی های من بوی عذاب تو را میدهد ؟
    چگونه است که دیگر نمیتوان در این دهکده ی نفسانی، نفس کشید...
    خدایا من تو را خواسته بودم... من عاشق تر بودم!
    همانگونه که تو میخواستی...همانگونه که تو بودی...
    و تو خندیدی !
    تو میدانستی و من نمیدانستم...
    بله. چرا که نه. فقط با استاد راهنماتون هم در موردش صحبت کنید. سرفصل های اصلی که مدنظرش هست رو ازش بگیرید و ببینید پروژه تون در حد خواسته استادتون هست یا نه. اگر نیست آیا می تونید به اون خواسته ها برسونین؟
    سلام. مرسی. شما خوبی؟
    کار خیلی سختی از من می خوای. این کاملا به خودت بستگی داره. که اولا تو کدوم زمینه تبحر بیشتر داری و ثانیا اینکه امکان ارائه کدومش برات هست.
    من زمانیکه درس طرحریزی رو می گذروندم یه پروژه اجرا کردم و همون پروژه رو تکمیل کردم و یه سری آیتم هم بهش اضافه کردم و به عنوان پروژه پایانی دادم. اگر در حال حاضر بخوام پروژه ارائه کنم، موضوعش رو کنترل پروژه انتخاب می کنم. چون هم این کارو خیلی خوب بلدم هم اینکه پروژه هایی رو تو دستم دارم که بخوام به عنوان پروژه پایانی ارائشون کنم.
    سلام. روز بخیر. ببخشید دیر جواب شما رو میدم. من تعطیلات اصلا پای نت نمیام. بیشتر به کارای شخصی میرسم.
    من پروژه پایانی در مورد طرحریزی دادم. کارخانه فنرسازی زر.
    طرحریزی خط تولید فنرلول بود.
    البته الان زمینه کاریم کنترل پروژه س. اتفاقا یکی از پروژه هایی که کار کردم. هتل بین المللی کرمانشاه بود که الان نیمه کاره مونده.
    سلام. مرسی خوبم. تو خوبی؟ تقریبا آره ولی خب بدم نیست حداقل مطالب جدید می خونم و مطالب جدید می ذارم تو سایت. کار جالبیه.

    قاصدکی روی سنگ فرش خیابان

    در انتظار یک دست ... یک فوت !

    این همه رهگذر ...

    کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!

    قصه این همه تنهایی را ...

    قاصدک به کجا خواهد برد ؟!...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا