star_silver2050
پسندها
278

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • من و پاييز شانه به شانه ...
    به پاييز گفتم
    آرام، گام بردار ...
    در زير برگها
    بهاري، دارد، مي تپد ...
    ...
    من و پاييز جلوتر رفتيم
    نفس در سينه ي هردومان حبس بود
    برگها را كنار زديم
    تورا ديديم ...
    هنوز بالهايت جان داشت
    نفست بوي پرواز مي داد
    و سكوت نبض تو در گوش برگها جاري بود
    هنوز جاي پاي قلبت سبز بود ...
    و
    هنوز دستهايت
    بوي دل مرا مي داد
    اي كودكي بزرگوار من !!!
    ...
    امروز كوچكتر از آنم
    كه به قداست تو
    بينديشم
    يادت گرامي باد ...
    اي كودكي بزرگوار من ...
    اي كودكي بزرگوار من ...!

    فرشته مه نگار
    سلام عزیز اون فایلتو برام میفرستی
    یه نیگاه بکنم بعد زحمتشو خودت بکش
    ممنون
    نه عزیزم فکر کردم شاید چون استارتر تاپیکی گرفته باشی
    خوبه بازم بزن از این تاپیکها:دی
    من باهات موافقم عزیز تو اون تاپیک کذایی
    قفل شد اینجا پیام گذاشتم : دی
    بعد این همه درس خوندن اینو از ترمودینامیک یاد گرفتم که اخر فشار انفجاره
    ولی به چه قیمتی
    کاش راه بهتری داشتیم


    چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

    چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

    چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

    اما افسوس که هیچ کس نبود ...

    همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

    آری با تو هستم ...!

    با تویی که از کنارم گذشتی...

    و حتی یک بار هم نپرسیدی،

    چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!


    ممنون عزیز
    نه دیگه اگه گریه کنی دیگه هیچی نمیزارم
    شرمنده
    دلتنگی که سراغت می آید همه خاطره ها را زیر و رو می کند تا بهانه ای برای سرزده آمدنش پیدا کند و پیدا هم می کند ؛ بعد تو می مانی و حرف هایی که به گفتن نمی آیند ... شاید بروی سراغ شعرها و نوشته های دیگران که بتوانی از زبان آن ها حرف هایی که روی دلت سنگینی می کنند ، پیدا کنی و به خیالت پیدا هم می کنی ... ولی هنوز چیزی هست ته گلویت ، چیزهایی هست که آن ته ِتهِ دلت که قرار نیست با این حرف ها بیرون بریزد. خوب می دانی این حرف ها حرف های خودِ خودت نیست و چون تو نمی توانی بنویسی شان ، قرار است برای همیشه نا گفته بمانند... برای همیشه نا گفته بمانند... برای همیشه نا گفته بمانند...
    سلام
    بدو بیا بهم رای بده میخوایم رکوردهارو جابجا کنیم
    دزودباش دیگه کجا؟
    اینجا


    این سمت یا آن سو فرقی نمی کند!
    انسان به سایه ی درخت عادت می کند به آتش نه !
    اما...
    آن قدرها هم که گمان می کنی بد نیست...
    بد نیست گاهی هم جیب هایت پاره باشد!
    پله های آسمان خراش هارا فراموش کنی...
    بنشینی کنار خیابان
    و از پله های خودت پایین بروی!
    پله
    پله
    پله
    آن قدر که می بینی
    کسانی نشسته اند...
    بعضی ها گریه می کنند...
    بعضی ها آواز می خوانند و...
    ناگهان کسی را می بینی
    که می شناسیش
    شاید هم نمی شناسیش
    اما...
    این لبخند آمده بر لبانت را...
    تنها دو سطر دیگر بر ندار:
    در بهشت گاهی
    در جهنم همیشه
    به خدا می رسی...!

    " گروس عبدالملکیان"
    این آواتارت خیلی نازه، مخصوص لپ کشیدنه، کوچولو نازیه
    لپااااشووووووووووو

    ممنون منم خوبم
    چرا تو پیج خودم نجوابیدی ؟ من الان پیغامت رو اینور دیدم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا