sey
پسندها
272

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • 2:
    آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
    بر سر روح من افتاده و آوار شده

    در من انگار کسی در پی انکار من است
    یک نفر مثل خودم ، تشنه دیدار من است

    یک نفر سبز ، چنان سبز که از سرسبزیش
    می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

    رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
    اول اسم کسی ورد زبانم شده است

    آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
    راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

    اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
    پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟

    حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
    عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

    آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
    آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود

    اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
    و تماشاگه این خیل تماشا شده است

    آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
    عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی
    1:
    ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
    چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

    به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
    به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور

    به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
    که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

    به همان زل زدن از فاصله دور به هم
    یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

    به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
    به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

    به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
    به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

    شبحی چند شب است آفت جانم شده است
    اول اسم کسی ورد زبانم شده است

    در من انگار کسی در پی انکار من است
    یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است

    یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش
    می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش
    حالم را پرسیدند،
    گفتم رو به راهم!
    اما کسی نفهمید که رو به کدام راهم؟
    اگر دلت گرفت
    سکوت کن!
    این روزها هیچکس معنای دلتنگی را نمیفهمد!
    هر شب...
    آب نمک غرغره می کند!
    گلودرد دارد چشم هایم...
    زندگی "باغی"ست
    که
    با عشق"باقی"ست!
    "مشغول دل" باش نه "دل مشغول"
    بیش تر "غصه های ما"
    از
    "قصه های خیالی" ماست.
    پس بدان
    اگر "فرهاد"باشی
    همه چیز"شیرین"است!
    خسته ام...
    مثل در آغوش کسی جا نشدن!

    خسته ام...
    مثل هم آغوشی و ارضا نشدن!
    گاه دلتنگ می شوم
    دلتنگتر از همه دلتنگی ها
    گوشه ای می نشینم
    و حسرت ها را
    میشمارم
    و باختن ها را
    و صدای شکستن را!
    نمی دانم
    من کدامین امید را
    نا امید کردم و
    به کدامین دلتنگی خندیدم
    که چنین دلتنگم!
    دنیایم را میدهم برای لبخندت!
    هراس نیست...
    شاد که باشی، دوباره از آن من خواهد شد!
    گفتمش: دل می خری؟
    پرسید:چند؟
    گفتمش:دل مال تو، تنها بخند!
    خنده کرد و دل زدستانم ربود
    تا به خود باز آمدم او رفته بود
    دل زدستش روی خاک افتاده بود
    جای پایش روی دل جا مانده بود!
    لطفا هی نپرس دلتنگی چه معنی دارد...؟
    دلتنگی معنا ندارد...
    درد دارد!
    من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم!
    نکند فرق به حالم!
    چه برانی! چه بخوانی!
    چه به اوجم برسانی! چه به خاکم بنشانی!
    " نه من آنم که برنجم"
    "نه تو آنی که برانی"
    عمریست پای لرز خربزه هایی نشسته ایم
    که
    یادمان نمی آید کی خورده ایم!
    اعتراف میکنم همه چیز زیر سر من است...
    وقتی سرم روی شانه های توست!
    هر روز تکراریست!
    صبح هم ماجرای ساده ایست
    گنجشکها بی خودی شلوغش میکنند
    حس و حال من، از تو که حرف میزنم
    همه فعلهایم ماضی بعید اند
    ماضی خیلی خیلی بعید
    کمی نزدیکتر بنشین!
    دلم برای یک حال ساده تنگ شده!
    فقیر به دنبال شادی ثروتمند و ثروتمند به دنبال آرامش فقیر،
    کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک،
    پیر به دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه سالمند،
    آنانکه رفته اند در آرزوی بازگشت و آنانکه مانده اند در رویای رفتن...
    خدایا!
    کدامین پل در کجای دنیا شکسته که هیچ کس به مقصد خود نمی رسد.
    به گمانم یادت پنجره احساسم را می کوبد
    چرا که در دلم غوغای دلتنگی برپاست!
    مرهم زخمهایم کنج لبان توست...
    بوسه نمی خواهم!
    سخن بگو:gol:
    کاش اون لحظه که یکی ازت می پرسه حالت چطوره،
    و تو جواب میدی خوبم!
    کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه:
    می دونم خوب نیستی!
    در کشور من مردم با نفرت بیشتری به صحنه ی بوسیدن دو عاشق نگاه می کنن تا صحنه ی اعدام!
    زیستن با این مردمان دردناک است!
    به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن... تعظیم آنان همانند خم شده دو سر کمان است که هرچه بهم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است!
    اولین سرمشق زندگی ام فراموش نکردن انسانهایی است که "دوستشان دارم"
    بر هرچه همی لرزی
    می دان که همان ارزی!
    زین روی دل عاشق
    از عرش فزون باشد
    نبودن هرگز به تلخی از دست دادن نیست،
    بودن هایت را هرگز از دست نده!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا