SaNaZ Sa
پسندها
854

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • البته این واسه ازاد نیست.الان دوباره پیامت رو خوندم متوجه شدم.
    بببخشید:smile:
    سلام عزیزم
    ممنونم.شما خوبی
    ببخشید دیر پیامت رو دیدم.
    تا 25 ام تمدید شد
    همین الان سایت سنجش رو دیدم.
    سلام ساناز جان خوبی عزیزم
    کاش بیشتر میومدی
    خواهش میکنم قابلتو نداره گلم:redface:
    ساناز میایو میری؟؟؟
    کجایی دل منم تنگ شده برات ...درسو شروع کردی ؟؟:smile:
    اونورا سرده؟...اینجا که خیلی سرد شده
    سلام قرائت دور جدید حدیث کساء #1727
    دعا برای مردم یمن فراموش نشود :gol:
    روزی مرد ثروتمندی ، پسر کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند و قدر موقعیتش را بداند. در راه بازگشت ، مرد از پسرش پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
    پسر کمی اندیشید و سپس گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا .
    ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند .
    حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !
    در پایان حرف های پسر ، پدرش مات و مبهوت او را نظاره می کرد .
    پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !
    اين متن فوق العادست::

    من زندگی خودم را میکنم و
    برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم .
    چاقم,
    لاغرم,
    قد بلندم,
    کوتاه قدم,
    سفیدم ,
    سبزه ام همه به خودم مربوط است .

    مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن
    روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است
    زندگی کن به شيوه خودت
    با قوانين خودت
    با باورها و ايمان قلبی خودت
    مردم دلشان می خواهد
    موضوعی برای گفتگو داشته باشند
    برايشان فرقی نمی کند چگونه هستی...
    هر جور که باشی،
    حرفی برای گفتن دارند.
    شاد باش و
    از زندگی لذت ببر
    ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺣﺎﮐﻤﯽ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ :
    ﺑﻪ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ، ﺟﺎﯾﺰﻩ ﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ .
    ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻥ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺣﺎﮐﻢ ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻫﺎﯼ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﻭ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﺪ .
    ﺍﻭﻟﯽ، ﻧﻘﺎﺷﯽ ﯾﮏ ﺩﺭﯾﺎ ﭼﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻮﺩ؛ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﯾﻨﻪ ﺍﯼ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﮐﻮﻫﻬﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺴﺎﺧﺖ، ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ، ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺁﺑﯽ ﺑﺎ ﺍﺑﺮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﻫﺮ ﮐﺲ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﯾﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺖ.
    ﺩﻭﻣﯽ ﮐﻮﻫﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﻫﻤﻮﺍﺭ ﻭ ﭘﺮ ﺻﺨﺮﻩ؛ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻫﺎﯼ ﺗﯿﺮﻩ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪ ﻭ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ ﻣﯿﺰﺩ، ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻮﻩ ﺁﺑﺸﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺍﺻﻼ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﺪ .
    ﺍﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺁﺑﺸﺎﺭ ﺑﻮﺗﻪ ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﮑﺎﻑ ﺳﻨﮕﯽ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺗﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻻﻧﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺸﺎﺭ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ، ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﻻﻧﻪ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ
    ﺑﻮﺩ .


    ﺣﺎﮐﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺩﻭﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
    "ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﯾﺎ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﭘﯿﺶ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﺁﺭﺍﻣﺶ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﺪﺍها، مشکلات ﻭ ﮐﺎﺭهای ﺳﺨﺖ، ﺩﻟﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
    سلام
    ته فدا
    ته خاری؟؟
    چتی کندی؟؟
    لینک چچی؟؟!
    سایت وچون؟؟!
    نا، نخامبه!
    انده گرون دارمبه ک وقت نکمبه!!
    ته دس درد نکنه:gol::gol::gol:
    مستر آلندلون کيه ديگه...خخخ
    کچليات خوب شد؟...خخ
    تولــــد ستاره ای درخشان از جنس مـــهر و پاییــــز <<< ستــایــش ..... Setayesh >>>
    سلام
    ته فدااااااااااااااااااا
    خخخخخخخخخخخخخخخ
    نا، دی::D
    سلامتی و درس زیاد، زیادااااااااااااااااااااااااااا:confused::(
    اهووووووووووووووووووووووووووویییییییییییییی
    سلااااااااااااامممممممممممم کچک خاخرررر:D
    خاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:smile:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا