RAMTIN64
پسندها
118

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • از استادی پرسیدند:ایا قلبی که شکسته بازهم میتواند عاشق شود؟
    استاد گفت:بله میتواند
    پرسیدند:ایا شما تا کنون از لیوان شکسته اب خورده اید؟
    استاد پاسخ داد:ایا شما به خاطر لیوان شکسته از اب خوردن دست کشیده اید؟....
    با یک لیوان اب هم میتوان مست شد کافیست به سلامتی تو باشد....
    سکوت کن
    بگذار بغضهایت سربسته بماند...
    گاهی سبک نشوی سنگین تری......
    امروز می خواهم

    تنها روبه رویم را نگاه کنم

    افسوس گذشته را دور بریزم

    و با تمام وجود قبول کتم

    خدا بهترین رویدادها را برایم رقم میزند
    .
    .
    .
    قطار نباش که از ریل پیروی کنی
    کشتی باش که عظمت اقیانوس زیر پایت باشد
    لیاقت داشتن وجودت را به رخ اسمان میکشمتا دیگر به مهتابش ننازد.......
    هنوز رو خاکیم یادمان منی کنند!
    وای به روزی که خاکمان کنند!!!!!!!!!!!!!
    تاپیک: اینشتین و اسلام (ترجمۀ دی اِرکلِرونگ Die Erklärung = بیانیّه) = ?????
    نامه زهرای ۹ ساله به رزمندگان‌ ۸ /۱۱/ ۶۲:

    با سلام به امام زمان ـ علیه‌‌السلام
    و درود به امام خمینی

    سلام به رزمندگان اسلام. اسم من زهرا می‌باشد. این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم. پدرم می‌خواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد. من ۹ سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف دیگر را قالی بافی می‌روم. مادرم کار می‌کند. ما ۵ نفر هستیم. پدرم مُرد و باید کار کنیم و من ۹۲ روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم. از خدا می‌خواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید و مرا کربلا ببرید. آخر من و مادرم خیلی روزه می‌گیریم تا خرجی داشته باشیم. مادرم خودم احمد و بتول و تقی برادر کوچک ماست، سلام می‌رسانیم. خدا‌نگهدار شما پاسداران اسلام باشد.
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/537400-۩۞۩ٌ-و-بلخره-یاسین-هم-فارق-تحصیل-گشت-۩۞۩ٌ
    خدایا!خدای من! بارها آمدی و من نبودم
    دست تو را وقتی از پرتگاه می افتادم دیدم که مرا گرفتی
    نگاه مهربانت را دیدم وقتی تنها بودم و می گریستم
    صدای زیبایت را شنیدم وقتی خسته بودم
    من تو را دیدم/بارها و بارها/من تو را می شناسم/بارها و بارها
    من تو را از آن وقتی می شناسم که آن شب که فقط من و تو به یادش داریم
    با من بودی و ماندی
    من تو را از آن وقتی می شناسم که عشق را به من آموختی و با من بودی و ماندی
    من تو را می شناسم/من تو را خوب می شناسم
    هر روز تو را می بینم/ تو می آیی اما من سنگدل دست تو را رد می کنم
    این بار به پای التماست می افتم و می گویم
    من آمده ام یک بار دیگر بیا.
    دیـگـران مـیـپـرسـنـد:

    بـــیـــداری؟

    آری بـی"دار"م...

    چرا که اگر "دار"ی داشـتــم

    یا قالی زندگیم را خود میبافتم...

    یا زنــدگــیــم را به "دار" می آویـخـتـم

    و خلاص

    پــس بــی"دار"بــی "دار"م...
    سلااام خوبی؟؟
    تو همونی هستی که ضایع بازی در اوردی؟؟
    راستش منم دلخور روزگارم ولی چون میگذرد غمی نیست !!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا