میخواهم برگردم به روزهای کودکی ان زمان هاکه:پدرتنهاقهرمان بودعشق تنهادراغوش مادرخلاصه میشدبالاترین نقطه ی زمین شانه های پدربودبدترین دشمنانم خواهروبرادرهایم بودندتنهادردم زانوهای زخمی ام بودندتنهاچیزی که میشکست اسباب بازیهایم بودو..معنای خداحافظی تافردابود. ************************ خصلت ادمی است دیگر ، همیشه هوای کسی را در سر دارد که نیست ، در ارزوی روزهایی است که هنوز نیامده اند و در حسرت روزهایی ،که می داند بر نمی گردند . این روزها همان ارزوهایی که کودکی مان را دویدیم تا زودتر لمس شان کنیم. ارزوی قشنگی نبود خدا ! دوستم ، این روزها را دریاب قبل از اینکه حسرت فردا شوند( فی البداهه بود ، نقص هاشو نبینید لطفا!)