negin:-
پسندها
2,802

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • می گویند(بنویس)
    از سر زور بنویس
    بنویس چون گفتند(گر ننویسی مردی)
    خدایا چه بنویسم وقتی قلمی در دست ندارم
    گفتم(قلم) گفتند(ملت)
    گفتم(ورق) گفتند(وطن)
    گفتم(موضوع)گفتند(حرام است)
    گفتم(چرا)گفتند(کبیره است)
    تردید کردم افتاد قلم به یک باره ز دستم
    نوشتم از خون دل ملت نوشتم
    با خون شاهرگم نوشتم
    باران بارید و شست...خون من جاری شد در فاضلاب
    دوباره گفتند(بنویس) گفتم(جان در بدن نیست)
    گفتند(جان می دهیم تو را)
    گفتم(قلم) گفتند(فریاد)
    گفتم(ورق) گفتند(سکوت)
    در کنج اتاق نشستم و در خلوت خود فریاد زدم
    در سکوت درونم فریاد زدم از دردها
    دق کردم و مردم
    آمدند تا بگویند بنویس ...دیدند که نوشتم و مردم
    دیگری را آوردند گفتند(بنویس........) گفت(.....................)
    هر قطره از باران که می بارد
    انگار نه بر روی زمین
    انگار بر روی افکارم می بارد
    وصف میکنم از پشت دیوار خانه
    باران را
    که چگونه می بارد
    خسته شدم از بس نوشتم
    نوشته هایم همیشه بوی اعتراض دارد
    اعتراض از ماندن
    اعتراض از دیدن مردمانی که گاه چتر را دور نمی اندازند
    هی می نویسم و می گویم از مردم
    اما خودم......
    همیشه بغضی بر گلو دارم
    بغضی که روزی می کـَـنـَد مرا زین دنیا
    باران بارید
    تر شد خاطره ها
    ناگهان ترسیدم
    اشکی جاری شد
    افکارم در هم
    دیدم ناهموار
    عمری رو به تلف
    روحی درگیر جسم
    می رود از یادم هر چه شادی کردم
    می خواهم بروم
    « دور ها آوایی است که مرا می خواند .»
    تردید دارم
    تردید از اینکه شاید افکارم غلط باشد
    تردید از اینکه شاید دیدم غلط باشد
    عکس های روی دیوار
    حرف های پشت دیوار
    تردیدم را بیشتر کرده اند
    نگاه به ساعت روی دیوار اتاقم
    نگاه به نقشه ی کشورم روی دیوار اتاقم
    تردیدم را تا به حدّی می رساند که مرا می تر ساند
    زمان زود گذر است
    عمر زود گذر است و سوال بسیار
    اما جواب را که داند
    تردید ز این دارم گر عمرم قد ندهد چه کنم ؟
    گر محیط و دنیا سازگار نباشد چه کنم ؟
    زیادند از این چه کنم ها
    سوالهای طولانی و تکراری پشت دیوار خسته ام کرده اند
    ای کاش تابستانی در کار نبود
    تا با تابش هر روزه ی این آفتاب
    زندگی ما هم تکراری نمی شد
    همیشه فکرکن که توی یک دنیای شیشه ای زندگی می کنی پس مراقب باش به طرف کسی سنگ پرت نکنی چون اول دنیای خودتو می شکنی.
    دلــتـــنـــگــی پـــــیـــچـــیــده نــــیـــســـتـــــ . . . !


    یـــــکــــ دل . . . ! یـــــکـــ آســـمــــان

    یـــــکــــ بــــغـــض

    و آرزو هــــای تــــــرکـــــ خـــــورده


    بـــــه هــــمــــیــــن ســادگــــی
    بعضی وقت ها یکی طوری میسوزونتت که هزار نفر نمی تونن خاموشت کنن
    بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن
    شبها بادیوارش سخن میگویم، روزها در آن آواز میخوانم
    چهارضلعی دیوار اتاقم حس حمایت به من می دهد
    حرفهایم را با خدایم در کنار سجاده ام درآبی ترین گوشه اتاقم در میان میگذارم
    در روزهای سرد تختم مرا در آغوش میکشد
    در روزهای بارانی من سرم را به شانه پنجره ام تکیه می دهم و باهم گریه میکنیم
    در روزهای آفتابی خورشید را از پشت پرده اتاق هم میتوانم ببینم
    من وخانواده ام در همین اتاق بلند میخندیم
    من عشق را در اتاقم تجربه کردم آن شب بالشم اشک هایم را پاک کرد
    یاد خاطراتم را در میان کمد های اتاقم می توان تازه کرد حتی با جمله ای بر کاغذی
    آری من با اتاقم آرامم
    سلام وای نگین جون مرسی گلهای قشنگی بود عزیزم خودت گلی
    سلاااااااااام وای رااااس میگی؟؟؟ یه دنیا مرررسی امیدوارم بتونم لطفاتو جبران کنم :cry:
    خودت گلی دییه چرا این همه گل اخه !!! میسی میسی خیلی....وااای ماشینشو ببین...امروز گل کاشتیا
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا