majid@bnd
پسندها
185

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دل همین است دیگر ... می نشیند برای خودش رویا میبافد .
    آرزوهای بی جا می کند ...
    مثل آرزوی بوییدن عطر گس زنانه ات
    مثل آرزوی بوسه های حریصانه و تکثیر شیرین یک گناه در آغوشت
    مثل عاشقانه تسلیم شدن مقابل هوس هایت !
    مثل ...
    میدانی ! ؟
    باز هم آسمان و ریسمان بافته ام !
    تمامی ماجرا همین است
    دلم یک کوچه میخواهد بن بست...
    بارانی نم نم...
    و
    یک خدا...
    که کمی باهم راه برویم...
    همین......
    همین حالا در آغوشم بگیر... همین اولین نگاه که قلبم پر هیجان میتپد... همین نفس که پریشان مزمزه کردن حس توام....
    ایستادگی کن ، ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن …
    و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها
    جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
    فقط به نمایش می گذارد ندارد . . .
    بعضی وقتا سکوت میکنی
    چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرفی بزنی…
    بعضی وقتا سکوت میکنی
    چون واقعا” حرفی واسه گفتن نداری…
    گاه سکوت یه اعتراض …
    گاهی هم انتظار…
    اما بیشتر وقتا سکوت واسه اینه که
    هیچ کلمه ای نمیتونه
    غمی که تو وجودت داری توصیف کنه!
    شب در چشمان من است
    به سیاهی چشمهایم نگاه کن
    روز در چشمان من است
    به سفیدی چشمهایم نگاه کن
    شب و روز در چشم های من است
    به چشمهایم نگاه کن
    پلک اگر فرو بندم
    جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
    نفسهايت را مي شمارم و نگاهت پريشانت را مي بوسم..
    و هر لحظه، نرمي قلبت را مي خراشم..
    شايد اين آخرين ملاقاتمان باشد...
    عادت ندارم درد دلم را ،

    به همه کس بگویم ..! ! !

    پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،

    تا همه فکر کنند . . .

    نه دردی دارم و نه قلبی...!!!
    خیلی وقت است که دلم برای کسی تنگ نشده...
    خسته از قهر و آشتی ها...
    دلزده از دلخوری های کودکانه...
    کاش اینبار فقط سکوت کنی و موهای لختت را از لبه ی تخت بیاویزی...
    مطمئنا دل کندن از داشتن تو، کار من نخواهد بود....
    یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیـــــــــــــــدن
    یک پنجره که مثل حلقه ی چاهـــــــــــــی
    در انتهای خود به قلب زمین می رســــــــــــــد
    و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنــــــــــــــگ
    یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــ ـــی را
    از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــ م
    سرشار می کنـــــــــــــــــــــــ ــــــــــد
    و می شود از آنجــــــــــــــــــــــ ـــــــا
    خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــرد
    یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ـــــــ ـ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــت
    مدتهاست گرماي نفس هايت شانه ام را نوازش نكرده...
    و لباس هايت را براي ته مانده ي عطر تنت مي گردم...
    و آخرين لبخند شيرين تو را به ياد مي آورم...
    و حس ادامه دادن، نااميدانه از ايوان خانه پايين مي پرد....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا