mahsa.love88
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=172407
    http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=179903
    http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=161640
    مرا گر خود نبود اين بند،
    شايد بامدادي همچو يادي دور و لغزان،
    مي گذشتم از تراز خاک سرد پست...
    آسـمانـت هـمـيـشـه آبـي بـاد، و نگـاهـت همـاره زنـگاري
    شبـت آرامـتـر ز مـخمـل صبـح، خـوابـت آوازخـوان بـيـداري
    چـمـن آشنـاييـت سـرسبـز، بــاغ انـديـشـمـنـديـت پــرگــل
    کوچه? بي قراريت بن بست، چشمه? مهربانيت جاري
    در دل من چیزی است،مثل یک بیشه نور،مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم،که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت،بروم تا سر کوه.دورها آوایی ست که مرا میخواند.
    سالها نوشتم برای چه؟ برای که؟
    می خواهم باز بنویسم اما این بار برای تو...نه...نه...دیگر تو نه...من...من از من مینویسم...از من
    به نام او
    من نیز نامی دارم
    نامم قشنگترین واژه ی هستیست
    نامم...
    هر چه باشد مهم نیست چیست مهم این بود که روزگاری صدایی از نامم به گوشم میرسید و اکنون نه!
    اکنون من ... من هستم...پس دیگر چه حاجتیست که تو نامم را بدانی
    من اکنون هستم اما با نیست ها
    من صدای سکوت را میشنوم با گوش جان
    من سایه ی سنگین بودن در عین نبودنم را میبینم گاه پیشاپیشم گاه به دنبالم...گریزانم از هر انچه هست و نادیدنیست
    به دل نگیر خداوندگار قشنگیهایم تو را با هیچ میزانی نمی سنجم تو فراتر از میزان چون منی هستی تو خداوندگار من هستی
    سلام عزيزم
    خوش اومدي
    متن خيلي زيبا بود
    مرسي گلم.لطف كردي
    بوس بوس بوس
    سلام عزیزم...
    مرسی از نوشته هات
    اما .. حس میکنم یه غمی تو نوشته هات هست.. آره؟
    امروز باز اشک گوشه ی چشمانم را مهمان شد گویی دلش تنگ شده بود برای چشمانم از شادی زیادم خسته شده بود بی رمق می بارید می بارید می بارید می خواست بگوید اما ...
    امروز باز صدای شکستن گوشه ای از دلم را شنیدم کاش میتوانستم ببینمش که دیگر جایی سالم از ان مانده یا نه نمانده می دانم به خدا می دانم خودم لحظه لحظه نوای شکستنش را می شنیدم می شنیدم ...
    روزها در پس غفلت هایم می گذرند
    بهایش را بی انکه بدانم از کدام درامد می پردازم...می پردازم
    جوانی
    شور
    شیطنت
    کنجکاوی
    .
    .
    .
    می دانی و می دانم همه بهانه است
    برای اینکه بدانی و من نیز بیش تر از پیش...امروزت را ببین
    دیروزت را...
    فردایت مجهول معلومیست که او میداندو...
    بگذریم...
    می بینی همین گذشتن ها همین نادیده گرفتن ها...اری...همین لحظه بهایی بود که برای گذشتن پرداختی
    صورتحساب...
    اشتباه نکن
    سلام ... .
    ممنون .
    امیدوارم شما هم تندرست باشید .
    ببخشید میشه بگید منظورتون از این پیغامی که برای من فرستادین چیه ؟:redface::surprised::huh:
    روزگاری بس بی پروا میدمیدم در نفس خنکای صبح
    به امید تو
    به پرواز در می امدم در جای جای اسمان
    به امید تو
    به صدای خنده ام گلها می شکفتند
    برای تو
    من امیدم را تو می دانستم
    اما تو سراسر ناامیدی بودی
    چه سخت گذشت روزهای ناامیدی در اغوش امیدهایم
    من بی تو امیدوارترم از قبل
    به...به هر انچه می دانم و تو...تو نمی دانی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا