baran92
پسندها
124

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هرجا من میام تو قبل از من رفتی
    ای دختره....
    یونی میبینمت....
    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام کجاییی تو؟؟!!!!!!!!!دلم برات تنگ شده؟
    تو هم مومن نبودی بر گليم ما و حتی در حريم ما ساده دل بودم که می پنداشتم دستان نا اهل تو بايد مثل هر عاشق رها باشد ... تو هم از ما نبودی يار ای آوار ای سيل مصيبت بار ...
    دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
    در انحصار قطره های اشک نبینم
    دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
    دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
    همیشه از حرارت عشق گرم باشد
    من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
    برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
    که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
    من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
    در مرز ميش- گرگ هوا
    بسته پنجره ها
    آسمان بي آبي
    غمين و مه آلوده فضا

    "بانهوف"
    "گر"
    " ستيشن"
    "ايستگاه"
    توقف !
    ريزش گنگ باران
    نگاه تبعيدي بر سترگ ديوارهاي جهان
    آن سگ گله ای که عاقبت گرگ شد
    و تمام گله را يک روزه دريد،
    دل به گوسفندی باخته بود
    که نه فرق علف هرز و شقايق را می دانست
    و نه تفاوت سگ گله و گرگ را.

    سید علی صالحی
    بعضي وقتا دروغ خوبه!!!
    به مادر كم طاقت بايد دروغ گفت...
    بايدبهش بگي حالم خوبه
    غذاخوبه
    هوا خوبه
    دلمون خوشه
    وقتي مادر خوب باشه يعني همه چيز خوبه...
    هر بار خواست چای بریزد نمانده ای
    رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای
    تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار
    با واسطه "سلام" برایش رسانده ای
    حالا صدای او به خودش هم نمیرسد
    از بس که بغض توی گلویش چپانده ای
    دیدم که شهر باز پر از عطر مریم است
    گفتند باز روسری ات را تکانده ای
    میخندی و برات مهم نیست ... ای دریغ
    من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای
    بدبخت من...
    فلک زده من...
    بد بیار من...
    امروز عصر چای ندارم... تو مانده ای!
    قا!

    شما مرگ مرا نديده ايد؟

    نديده ايد گوشه ي اين شعر

    دستفروشي كتابهاش را با كمي اسب

    حراج گيسوي زني

    كه بر زخم شيهه مي كشيد

    ديده بود

    از توي كتاب زده بود بيرون

    و براي فصل بعدي
    بدي كرديم و خوبي يادمان رفت

    ز دل ها لاي روبي يادمان رفت

    به ويلاي شمالي خو گرفتيم

    شهيدان جنوبي يادمان رفت......!!!![/SIZE]
    میگویند مثل بچه آدم رفتار کن؛مانده ام میان هابیل و قابیل............!!!! مانند کدامشان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    آري....آغاز دوست دوست داشتن است،گرچه پايان راه ناپيداست.......من به آغاز دگر نينديشم ....كه همين دوست داشتن زيبا ست!!!!
    واقعا راست ميگم،واسه چند لحظه سكوت كردم! هيچ حرفي ديگه نداشتم!
    هيچ وقت واسه نگه داشتن كسى كه ؛ تفاوتت رو با بقيه نمى فهمه ! تلاش نكن ... !!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا