Recent content by anahita1370

  1. anahita1370

    [IMG]. باور نکن تنهاییت را ... من در تو پنهانم ... تو در من ... از من به من نزدیکتر تو ... از تو...

    [IMG]. باور نکن تنهاییت را ... من در تو پنهانم ... تو در من ... از من به من نزدیکتر تو ... از تو به تو نزدیکتر من ..
  2. anahita1370

    [IMG]. گیــسو به هم بریز و جهـــانی زِ هــم بپاش ...! معشوقه بودن است و « بریز و بپاش » ها ...

    [IMG]. گیــسو به هم بریز و جهـــانی زِ هــم بپاش ...! معشوقه بودن است و « بریز و بپاش » ها ...
  3. anahita1370

    [IMG]. تـــــو رویایــی هستـی ... که مـی ارزد ... بخاطـرش خوابیــد و بیــدار نــشد ...

    [IMG]. تـــــو رویایــی هستـی ... که مـی ارزد ... بخاطـرش خوابیــد و بیــدار نــشد ...
  4. anahita1370

    [IMG]. . فال حافظ زدم آن رند غزلخوان هم گفت : ... زندگی بی تو محـــال است ، تو باید باشی...!!

    [IMG]. . فال حافظ زدم آن رند غزلخوان هم گفت : ... زندگی بی تو محـــال است ، تو باید باشی...!!
  5. anahita1370

    [IMG]. دوست داشتنت را ... آب و جارو کرده ام ... گرد و خاک داشت از سر و کول اش بالا میرفت ...

    [IMG]. دوست داشتنت را ... آب و جارو کرده ام ... گرد و خاک داشت از سر و کول اش بالا میرفت ...! پیرِ رفتنت شده بود ، ولی حالا ... نو نوار شده ...!! درست مثل روزِ اول اش ... نه که حرفی باشد ها ... نه ...!! فقط حیف نیست ... نیایی ...؟!
  6. anahita1370

    کوچه های تنهایی

    . من ... عاشق ... محال هایی ... هستم ... که ممکن می شود ... .... ای محال ترین ... محال های من ... بیا و ... ممکن شو ...
  7. anahita1370

    کوچه های تنهایی

    . یک طرف جنگ ... یک طرف ویروسِ کشنده ... یک طرف سیل ... ... دنیا دارد زیر و روو می شود ... اما من ... نشسته ام اینجا دفترم رامرورمی‌کنم ... ببینم کدام شعر ... بیشتر ... به چشمهایت می آید ...
  8. anahita1370

    معماری با مصالحی از جنس دل

    . هیتلر،موسلینی،استالین، ناپلئون همه احمق بودند ...! کدام مرد عاقلی ... به جای بافتن موی معشوقه اش ... عمرش را ... صرف جنگ می کند ...!!؟
  9. anahita1370

    یادداشت کن !

    . گفتم غم تو دارم ... چیزی نگفت و بُگذشت ...!! ... حافظ خوشا به حالت ...! یارم گُذشت و یارت ... گُفتا ... غمت سرآید..
  10. anahita1370

    یادداشت کن !

    . از وقتی که رفته‌ای ... شعر، پشت سرت ... زیاد شده است ...! ... قلم‌ها ، دهان به دهان ... حرف تو را در کاغذها ... پخش می‌کنند ...!! ... و گوش دفترها پُر شده از ... پچ‌پچ‌های عاشقانه‌ات ... ... کاش برمی‌گشتی ...
  11. anahita1370

    رد پای احساس ...

    . پیراهن کهنه ات را دور نینداز ...! من ... توی همان چهارخانه های ریز ...! نفس کشیدم... گریه کردم ... خندیدم ... من همان جا بزرگ شدم ... دور نینداز لعنتی جان ... ... پیراهنت ... خانه ی پدری من است ...
  12. anahita1370

    رد پای احساس ...

    . . یک فنجان قهوه ، مهمان من باش ... آغشته به سَم ِعشق ... درد ندارد ...! فقط چشمانت را که باز کنی ... کسی شبیه مرا ... دوست خواهی داشت ...!!
  13. anahita1370

    رد پای احساس ...

    . آمدی قصه ببافی ... که موجّه بروی ... دَر نزن ... رفته ام از خویش ... کسی منزل نیست ...
  14. anahita1370

    رد پای احساس ...

    صدای شرشر باران و احساست در هم می پیچد ... و من از همین دورها آن را می شنوم ... آن قدر که در گوش هایم را محکم میگیرم و فشار می دهم ! و تو برای اینکه دلم نسوزد به من نمی گویی ! من می خندم و تو هم ... قرارمان که یادت نرود برای من کافیست ! یادت که هست ؟! برای هر باران ... دست هایت را به جای...
  15. anahita1370

    یادداشت کن !

    . دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی پشتِ خواب های نا آرامِ تو چیزی بیش از نگرانی*هایِ زنانه نیست! دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم پشتِ نگرانی*هایِ زنانه ی من مردی ایستاده که دیوانه وار دوستش دارم!
بالا