anahita1370
پسندها
2,340

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آنگاه که "تنهایی" تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده !
    خداوندا، خداوندا !!!

    قرارم باش و یارم باش ...

    جهان تاریکی محض است !!!

    می‌ترسم ،

    کنارم باش ...
    " تـــو "
    دو حرفـــــــــ بیشتر نیســـت ،
    کلمه ی کـــوتاهی که برای گفتنش ..
    جانم به لبـ رسید و ناتمام ماند ...
    به ﺳﻼﻣﺘﯽ اوناییکه ﮐﻪ ﻫﺮﮐﯽ اونارو ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ “ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭﺵ ﺷﻠﻮﻏﻪ”
    ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩشون میدونن ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎن !
    به سلامتی اونایی که ما رو فقط واسه خودمون میخوان
    نه واسه اونچه که خودشون از ما میخوان !
    دلتنــــــگ نشــــدی ببیــــــنی
    چـــــگونه خوبتـــــرین خــــاطره هــــــا
    بی رحــــــم ترینــــــشان می شــــــود …
    گذشت آن روزها که دل به دریا میزدم،

    اینبار میخواهم خـودم را به دریا بزنم...
    بعد از رفتــنت هیچ چیز عوض نشد،

    فقــط نمیـدانم چرا،

    انقــدر بوی خـاک می آید؟...
    خنده هایم را گم کرده ام
    اگر یافتی
    بگو
    دیگر به او نیازی نیست
    انکه
    دلیل خنده هایم بود
    سالهاست رفته
    کسی نخواهد گفت
    خنده هایم
    زیباست
    بخند

    ایناز
    گلم خیلی جملاتت زیبا هستن
    من دیگه باید برم
    روز خوبی داشته باشی
    مراقب خودتم باش
    فعلنی بای گلم:gol:
    دوستت دارم ‎
    به رسم عجیبت ترین عاشق دنیا ‎
    بنام عشق‎
    به شکل مجنون‎
    تو فقط باش‎
    من دوستت دارم ‎‎
    لحظه به لحظه ‎این روزهارا می نویسم ‎
    می نویسم تا فراموش نکنم‎
    چگونه تمام آرزوهایم را به دست باد سپردی‎
    میدانی ؟
    خاطراتم با اشک گره خورده اند ‎
    وتوهیچگاه آنها را ندیدی
    وامروز برای تو اشک میریزم‎
    مثل تمام این سالها ‎که نابودیت را دیدم ‎
    وباتو سلول به سلول درد را تجربه میکنم‎
    وتوبازهم مرا نمی بینی‎‎
    یکی باید باشد ‎
    همانکه وقت درد همدردت شود
    صورت به عرق نشسته ازدردت را بوسه زند
    وتو تمام دردت را دردستانش بفشاری ‎
    واو مردانه برای تسکینت آغوشش را تنگ ترکند ‎
    یکی باید باشد ‎
    همانکه وقتی بخاطرحضورش تشکرمیکنی‎
    لبخند زنان بگوید درهمه شرایط با توام
    وتو اینبار نه ازعشقت که ازخدایش تشکرمیکنی
    بوی پاییزو حس سرد فراق درست شبیه برگ خشک و زرد درخت کنارجوی
    و باز داستان من و عشق
    که چهره اش پاییزی ترازهمیشه
    میگوید جانی در نگاهش باقی نیست
    او نرفته است من دلتنگم دلتنگ ترازهمشه
    دلتنگ عمری که بیهوده رفت خوشبختی که فراموش شد و تمام ساعات خوش عاشقی که کوتاه بود اما ماندگار
    کاش سرنوشت قصه مارا جوردیگر نوشته بود‎‎
    دستانم سرد است سرد‎
    مثل یک کوه یخ‎
    چشمانم مات است مات‎
    درست مثل یک مترسک تنها ‎
    اومی گوید تو عشق منی‎
    ومن همچنیان سردم ماتم
    درسکوتی مرگ بار بی هیچ طپش قلبی‎ نگاهش میکنم‎
    وهنوز درخلوت خویش این اشک است که میگوید ‎
    بــــــــ*اران هنوز زنده است‎
    در جلسه امتحانِ عشق
    من مانده‌ام و
    یک برگۀ سفید!
    یک دنیا حرف ناگفتنی و
    یک بغل تنهایی و دلتنگی..
    درد دل من در این
    کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
    در این سکوت بغض‌آلود
    قطره کوچکی هوس
    سرسره بازی می‌کند!
    و برگۀ سفیدم عاشقانه
    قطره را در آغوش می‌کشد!
    عشق تو نوشتنی نیست..
    در برگه‌ام، کنار آن قطره،
    یک قلب می‌کشم!
    وقت تمام است.
    برگه‌ها بالا....
    بیا کجا نشسته ای؟
    نشان بده تو راه را
    که من دوباره گم شدم
    دراین مسیر راه راه
    میانِ دَستانِ سَنگینــَتـْــ ڪـﮧ حَلقــﮧ میڪُنے دور تـَنَمـْـ



    میانِ گرماے تــَنَتــْ ڪه تَمامــَمـْ دَر آن گــُمـ میشَوَدهےـچ ڪَس دَسْتَش بـ ـﮧ



    مـَن و غُصهـ ها وَ خَنْده هایــَمــ نمیرسَدو به اوج ِ دلتـَنْگے ها و تـَنهایے هایَمــ



    مـَمنون ڪـﮧ هــَسْتے . .لذَتِ آغوشـــــــــ بے دَغـْدَغـﮧ و عشق ِ نابتــــــ رو



    با هیچــــــ چیز عـَوَض نمےکـُنـَمــــ میدانـــــــــــــــــــے .؟؟



    ✗دوســــــــــــــــــتَتْ ــــــــــ دارَمْــــــ✗دوسْت دارمـ تورا و آن گرماے تَن همیشه داغَتْ را . .



    آن هنگام ڪه بے پروا میسوزانے امــدر عطش ِ خواستـَنَتــــــ . .

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا