ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود/وان دل که به خود داشتم با دل ستانم میرود
من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ازو/گویی که نیشی دور ازو، در استخوانم میرود
.
.
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن/من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود!
داشتم اینو با صدای مهرداد کاظمی گوش میدادم!فقط منو یاد یه چیز میندازه: