پیرجو
پسندها
16,574

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سیلام بر حاجی!!هرچند دیر ولی نقره داغتان به دلمان نشست همی!! :دی
    عیدت مبارک باشه!!التماس دعا
    باز رفتی تو اون تالار خراب شده؟؟!!!!!!!!!!!!!! [IMG] [IMG] [IMG] [IMG] [IMG]
    اومدم کاملتر بگم نمیذاری دیگه! همه اش رو اعصابی!!
    خدا همین عیدیه منو بکش راحتم کن!
    بهترین دعایی بود که میشد به درگاه خدا کرد. منم دوست دارم هرچه زودتر این دشمنی های بی دلیل تموم بشه و همه در کنار هم باشیم. بازم خدا قوت مدیر جون
    سلام سلام
    مبارک مبارک
    چی؟
    خب معلومه برو اینجا
    اونجا نه اینجا


    معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
    کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
    شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
    خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
    عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
    عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا





    [IMG]عيد فطر شما هم مبارك باشه مدیر ارشد جون[IMG]


    [IMG]

    ممنون از لطفتون. خدا قوت. ایشالا که از دست بچه های باشگاه ناراحت نباشید.
    سلام بهتاش خان
    عیدت مبارک
    با ما به از این باش که با خلق جهانی
    مخلصیم اقا
    سلام پیرجو جان
    اقا خبری ازت نشد
    من میرم بیرون وتا یکساعت برمیگردم
    دوباره مزاحم میشم
    ممنون
    ممنونم استاد. لطف کردین.عیدتوت پیشاپیش مبارک.برام دعا کنین
    سلام مدیر جون عیدتون مبارک



    [IMG]اندازه ی اين عكس تغيير داده شده است. برای ديدن كامل عكس اينجا را كليك كنيد. اندازه ی عكس اصلی 1024x768 و حجم آن 584KB است.
    [IMG]
    در زمان عمليات آزادسازي ارتفاعات بازي دراز فرماندهي محور تيپ حمله را محسن بر عهده داشت. بچه‌ها در وضعيت سختي قرار داشتند. از تمام نيروهاي گردان 9 تنها 6 نفر به ارتفاع 1050 رسيدند. محسن با گلوي تيرخورده به مبارزه ادامه داد. خون آرام آرام از جراحتش بيرون مي‌ريخت. نگاهي به پنج همرزمش انداخت. صورت بچه‌ها خسته خسته بود. بلند شد و توانست به ياري دوستانش گردان كماندويي دشمن را به اسارت درآورد. افسر بعثي به اصرار مي‌خواست فرمانده نيروهاي ايراني را ببيند بچه‌ها يكي از بسيجي‌ها را به عنوان فرمانده به او معرفي كردند.(1) افسر عراقي در ميان حيرت نيروها گفت: «نه اين فرمانده شما نيست، ‌او سوار بر اسبي سپيد بود اما هرچه به طرفش تيراندازي كرديم اثري نداشت؛‌ من مي‌خواهم او را ببينم.» اشك از چشمان همه سرازير شد هادي غيب بار ديگر آنها را از ميان كينه و آتش دشمن نجات داده بود محسن پس از اتمام عمليات در مصاحبه‌اي اين مسئله را امداد و عنايت ائمه هدي به رزمندگان اعلام كرد.

    1- به علت مسائل امنيتي شهید وزوايي را معرفي نکردند.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا