این رو ننوشتم که مبهوت سوئد بشیم...این رو نوشتم که یاد بگیریم....یاد بگیریم که باید تلاش تلاش کرد....کافیست تنبلی نکنیم و تلاش کنیم....آن وقت یکسوئدی برای هم وطنش از ایران خواهد نوشت.....به امید آن روز....
نخستين بارى که در سوئد بودم، يکى از همکارانم هرروز صبح با ماشينش مرا از هتل برمیداشت و به محل کار میبرد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد وبرفى.ماصبحها زود به کارخانه میرسيديم وهمکارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک میکرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمندولوو با ماشين شخصى به سر کار میآمدند. روز اوّل،من چيزى نگفتم، همين طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: «آيا جاى پارک ثابتى داری؟» چراماشينت را اين قدر دور از در ورودى پارک میکنى درحالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟ او در جواب گفت:« براى اين که مازود میرسيم و وقت براى پياده رفتن داريم. اين جاها را بايد براى کسانى بگذاريم که ديرتر میرسندو احتياج به جاى پارکى نزديکتر به در ورودى دارندتا به موقع به سرکارشان برسند. تو اين طور فکرنمیکنی؟ »