نگار پاستور
پسندها
556

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آشناهاي غريب هميشه زيادند

    آشناهايي و مي ايند و مي روند

    آشناهايي که براي ما آشنايند

    ولي ما براي آنها ...

    نمي دانم واقعا چرا و چگونه مي شود

    که همه روزي آشناي غريب مي شوند

    يکي هست ... ولي نيست ...

    يکي نيست ... ولي هست ...

    يکي مي گويد هستم ... ولي نيست

    يکي مي گويد نيستم ... ولي هست

    و در پايان همه بودنها و نبودنها ...

    تا متوجه مي شوي که ...::

    يکي بود .. هيشکي نبود

    اين است دردي که درمانش را نمي دانند

    و ما هم نمي دانيم که آن يکي که هست ... کيست ؟؟؟!!!

    و آن هيچکس کجاست ...!!!

    کاش مي شد يافت ...

    کاش مي شد شکستني نبود ...

    کاش مي شد زير بار اين همه بودن و نبودن

    خُـــرد نشـــد ...

    و ما همچنان هستيم ... پس تو هم باش ...

    باش که ديگر يکي تنها نباشد .
    مرسیییییییییییی.....با اجازت من باید برم...مراقب خودت باش عزیزم....فعلا....;)
    با اجازه ات البومتو دیدم....
    اون خانم تو عکس خودت بودی؟؟؟
    تو یکی از گرم ترین روزای گرم ترین ماه گرمتربن فصل سال در تهران به دنیا اومدم. بچگی ام مثل همه بچگی های دیگه به خوشی و بی خبری گذشت . بعدش رفتم مدرسه بعدش دانشگاه بعدش دیدم عاشق رشته تحصیلیم و میکروب ها شدم. الانم دارم درس می خونم و درس می دم بین همکارام از همه کوچولوتر و سر زنده ترم. انقدر که هیچ کس باورش نمی شه معلمم. راستی به جز میکروبا و رشته ام عاشق شاگردامم هستم . . . الان دیگه چیزی یادم نمیاد بعدا اگر چیزی یادم اومد براتون می نویسم

    آدم ها لالت می کنند...

    بعد هی می پرسند:

    چرا حرف نمی زنی؟!...

    و این خنده دار ترین نمایشنامه ی دنیاست..!


    من از بازترين پنچره با مردم اين ناحيه صحبت كردم
    حرفي از جنس زمان نشنيدم
    هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود
    كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد
    هيچ كس زاعچه اي را سر يك پنجره جدي نگرفت
    من به اندازه ي يك ابر دلم ميگيرد...
    خب توکل به خدای مهربون
    بعد از هر سختی و سربالائی سرپاینی هم هست
    دنیا همینه با سختی هاش زیباستت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا