م
پسندها
1,100

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام موش موشی ببخشید که دیر اومدم......مرسی باات اون عکس هاب خیلی خفن.....راستی چرا شناست این شکلی شده؟....خشکله
    سلام ملینا
    حالت ؟ احوالت؟ ممنون.... حالت بهتر شده ؟
    اوووه نمیدونی قدرت این بنده خدارو..ممکنه این وسط خونت رو زمین بریزه ول کن بزار با بدبختیاام بمونم.. خودت رو اذیت نکن..
    ایوای من برم دیگه شبت خوش فردا کلاس دارم باز
    سلام خوشحالم از آشنایت بعده مدتها بهت پیشنهاد دوستی دادم
    بیدار شد من برم دیگه.. حالا باید دوباره کلی دلش رو بدست بیارم یوخسا من رو طعمه سگ و گربه خواهد کرد
    ای بابا خودت که میدونی ماه در کشاکش با زمین و خورشیده و البته نورش رو از خورشید میگیره... هی بد نیستم باز هم میگم از هیچی بهترم..
    رباب نمیترکونه خفه میکنه.. میکشدم اگر بفهمه به هزار مصیبت خوابوندمش و اومدم.. البته اگه متوجه بشه میگم که این لاو معکوسه...
    سلام شب خوش..
    درود بر عاشق راستین باشگاه..
    کسی که در سایه ها میرود ولیکن خود آفتابیست روشن..
    خودت خوبی.. باز لولو اومد به خوابت که بیدار شدی؟
    سلام دوست خوبم:gol::gol::gol:چه خبرااااااا خوب هستی ملینا جونم؟:gol::gol::gol: طرح نهایی رو گرفتی؟موضوع چی انتخاب کردی؟من مسکونی گرفتم ولی هنوز شروع نکردم نمونه مجتمع مسکونی داری چیزی؟یکم اطلاعات اولیه جمع کردم ولی کامل نیست عکسای قشنگی هم برام میزاری بازم ممنون که به یادم هستی گلم :gol::gol::gol:خیلی دوست دارم مواظب خودت باش عزیزم
    سلام عمویی
    قربونت برم عزیز
    تا یه هفته برمیگردم
    دستت درد نکنه
    اخ شرمنده یادم رفت معرفی کنم. ایشون Cobra Commander هستن!!!
    قربانت. ممنون از Accept
    در شهری در آمریكا، آرایشگری زندگی می‌كرد كه سالها بچه‌دار نمی‌شد.او نذر كرد كه اگر بچه‌دار شود، تا یك ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد! روز اول یك شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان كار، هنگامیكه قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، یك جعبه بزرگ شیرینی و یك كارت تبریك و تشكر از طرف قناد دم در بود. روز دوم یك گل فروش هلندی به او مراجعه كرد و هنگامی كه خواست حساب كند، آرایشگرماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش راباز كند، یك دسته گل بزرگ و یك كارت تبریك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود. روز سوم یك مهندس ایرانی به او مراجعه كرد. در پایان آرایشگرماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد. حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، با چه منظره‌ای روبروشد؟
    فكركنید.
    حدس بزنید…
    چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف كشیده بودند و غر می‌زدند كه پس این مردك چرا مغازه‌اش را باز نمی‌كند !!!!
    ما بریم یه نامه هم میخوام بنویسم بزارم تو صفحه تا بقیه نگران نشن
    بای
    اینا معماریه به من چه.. با هنر نمیشه شوخلوخخ کرد...
    ولی خواستی بده اخطار من دست بخورم بالاست.. و چه حلاوتی بالاتر از این شوکران باشد برای من..
    دارم میترکم از فرط خستگی... نیمه جونم اینجوری بگم دیگه
    راستش برا این راضی شدم با برادران برم
    که حدودا 7 نفر هستیم دوستان رو میگم

    همه ارازل اوباش هستیم

    قصد دداریم 3 شنبه هفته دیگه

    وژن 3 اخراجی ها رو بیرون بدیم


    چشم که گشود ...

    دلتنگ خانه بهشتی خود شد

    و گریست ...

    دستی پاهایش را گرفت

    چرخاند ...

    تا دنیای وارونه ما را ببیند

    و یاد بگیرد

    که دنیای ما

    با آنچه در بهشت کوچک خود

    آموخته بود

    فرق دارد ...!
    اگر بدونی سرم چقدر شلوغهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا