soheil wolf
پسندها
10

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • والله زمین برای من جای قشنگی نیست؛ برا تموم آدما دیگه مردم!
    به خاطرات تلخ و بد گره خوردم؛ والله تموم سال برای من شده پاییز…
    چقدر خیره بشم به عکس روی میز! دیگه شدم بدون تو مرد پاییز…
    صدام خیلی گرفته مثل صدای سازم؛ میخوام دنیامو بازم کنار تو بسازم
    دلم تنگه یه لحظه، بازم پیشت بشینم!
    دلم گرفته از همه تو قلب من جهنمه نگو به قلب من برو دوست دارم فقط تورو
    ستاره ی شبم چرا به غربتم نمیزنی به قلب بی قرار من چرا دمی نمیزنی
    ستاره ی شبم چرا به غربتم نمیزنی به قلب بی قرار من چرا دمی نمیزنی
    غمم گرفته بعد از این تو روی زندگی بخند برام بخند
    بدون تو دلم غمه برن همه فقط یه بار برام بخند
    ستاره ی شبم چرا به غربتم نمیزنی به قلب بی قرار من چرا دمی نمیزنی
    ستاره ی شبم چرا به غربتم نمیزنی به قلب بی قرار من چرا دمی نمیزنی
    بخشید اینجا هنوزم همون مسافر خونه ست پس مثله قدیم یه قهوه بیار خاله
    دیر اومدم رفته دلم واسه مسافر خونه تنگ شده بود خیلی
    مجنون تویه انفردای میره دنیا عوض میشه با فرهاد میره لیلی
    مهمونم امروز تو این مسافر خونه همینجا میعادگاه همیشگی
    خاله عشقمو چند ساله ندیدم آدرسشو داری میشه بهم بگی خاله بزن به حساب قهوه ی آخره اینم یکی از هزارتا قهوه که با عشقم خوردم
    هنوزم مثله قدیم میام اینجا آخه عشقم همیشه اینجا میاوردم
    هنوزم پاتوقم این مسافر خونه من با تمومه اتاقاش خاطره ها ساختم
    ماه عسل بودیم خون شد ماهمون عشقم هوا به هوا شد زندگیمو باختم
    خداحافظیهات ماله من سلامت ماله اون عشقه دو آتیشتو اون مرامت ماله اون
    دلتنگی واسه من سر درد واسه من بگو پرده های افافتو وا کردی جلو اون
    گریه هات واسه من بغضهات واسه من یادته چقدر گفتم بهت بمون
    تو میگفتی به من که خودمونی بشی اون آقا پسر کیه که بهش میگی ایشون بعضی وقتها اینقدر حرف تو دلت جمع که نمیتونی جلو اشکاتو بگیری
    فریاد میکشی هیشکی رو نمیخوای دلت میخواد کنار عکساش بمیری
    همیشه اونی زندگیه تو رو خراب میکنه که قرار بود زندگیتو باهاش بسازی
    حالا جلوی همه با اون میایی خیلی با غیرتی
    این بارونو هوایی ک یچیش کمه
    از امروز فقط روزای جمعه فقط روزای منه
    یجای چند متری نبودتو رقم میزنه
    مادر بچه بودیم میگفتی صدو بیست ساله شی
    الان باید بالای سرم روی سنگ قبرم باشی
    صد و بیست ساله این دنیا فقط بیست سال بود
    مادر دعا کردی اما پشتم نبود
    مادر دعا کردی این عروس خونه ات شه
    فکرشو میکردی عروست باعث مرگم شه
    مادر حلالم کن اشکات رو سنگ قبرمنه
    به همین اشکات قسم بریده بودم از همه
    مادر من با دستات نزن توی سرت
    داد نزن نگو این مهراب منه
    دیگ منو نمیبینی دستم از دنیا کوتاس
    به قول خودت مهرابت پیش فرشته هاس
    داری میبینی میبینی دورم شلوغه
    باور نمیکنی داد میزنی دروغه
    بجاش خیابونی نیست ک باش خاطره بسازم
    خودم خاطره میساختم
    الان راجبم ببین چه خاطره ها ساختن
    این تیغ لعنتی رحمی به این رگم نکرد
    حواسم پرت شد اون برید خلاصم کرد
    هرکی ازت پرسید عشقت کجاست
    بگو قبرستون
    قبلا یادته میگفتی
    بگو کنار مرده هاس
    قسم به این قبر تاریک و این خاک نعلتی
    من به این تنهایا اخه نداره عادتی
    من تورو میخاستمو اینو همه میدونن
    امشب واس اخرین بار دارم عکساتو میبینم
    نیستی ببینی بی خدافظی میرم
    یه تیغ روبه رومو مشت پره قرصه
    رگام ک سهله سنگم میباره
    نه گلایه ای دارم نه شاکی ام از
    فقط ازت میخام وجدانتو بزاری وسط
    اون وقت میفهمی چاره امثال من مرگه
    از قدیم گفتن جواب بارون تگرگه
    مدیونی وقتی مردم حتی به مردم نگا کنی
    بالای جنازم وایسی هی منو صدا کنی
    خوابم میاد تو بخون لالایی
    حرفه دلمه خدایی
    مدیونی چشامو بسته ببینی
    عکسامو با روبان مشکی میبینی
    مشکی نپوشیا مشکی رنگه عشق
    تو ک عشقی نداشتی نپوش زشته
    این هوای بارونی انگاری یچیش کمه
    من دلم گرفته پس بغضم چرا نمیشکنه
    روزگار ادمو زجر میده تا مردش بشی
    خیلی درد داره یه روز شرمنده قلبت بشی
    روی سنگ قبر من داره بارون میباره
    روی گونه های تو ردشو جا میزاره
    رد پای رفتنت مونده ببین چیکار کردی
    من دلم گرم بود ولی بادله من سر نکردی
    مادر مشتاتو نکوب روی سنگ قبرم
    من دلم اتیش گرفته این حرفا دیونم کرده
    در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
    بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
    پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
    تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است...
    نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
    سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
    اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
    یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
    اول آن کس که خریدار شدش من بودم
    باعث گرمی بازار شدش من بودم
    روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
    خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
    زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
    کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
    هر چه دشنام از لب خواهم برچید
    هر چه دیوار از جا خواهم برکند
    رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
    ابر را پاره خواهم کرد
    من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
    و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
    بادبادک ها به هوا خواهم برد
    گلدان ها آب خواهم داد ...
    خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
    پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
    هر کلاغی را کاجی خواهم داد
    مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
    آشتی خواهم داد
    آشنا خواهم کرد
    راه خواهم رفت
    نور خواهم خورد
    دوست خواهم داشت
    کل اسم های تو موبایلمو به اسمش تغییر دادمحالا هر روز بهم زنگ میزنه
    نه یکبار چند بار! تازه تغییر صدا هم میده!
    من که میدونم اونم دلش برام تنگ میشه …
    سلام. ممنونم از درخواستتون و خوشحالم از آشنایی با شما : )
    در ستاره بارانِ میلادت
    میان احساس من
    تا حضور تو
    حُبابی است از جنس هیچ
    از دستان من
    تا لمس نگاه تو
    آسمانی است به بلندای عشق
    جشن میلادت را به پرواز می روم
    دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها
    آسمانی که نه برای من
    نه برای تو
    که تنها برای “ما” آبیست
    تولدت مبارک
    نگاهت!

    نگاهت چه رنج عظیمی ‌است،

    وقتی به یادم می‌آورد

    که چه چیزهای فراوانی را

    هنوز به تو نگفته‌ام ...!
    با تو نیستم....
    تو نخوان....
    با خودم زمزمه می کنم
    .
    .
    من خوبم....من آرامم......من قول داده ام....


    فقط کمی تورا کم آورده ام
    یادت هست؟؟؟؟
    میگفتم....
    شاید برای تو
    فراوان باشند کسانی که اندازه من دوستت دارند
    اما برای من....
    کم که هیچ!
    وجود ندارد کسی که اندازه ی تو ​دوستش داشته باشم.....
    قطار نباش که از ریل پیروی کنی
    کشتی باش که عظمت اقیانوس زیر پایت باشد
    روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
    همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
    مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
    مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
    بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
    پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
    جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
    شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
    روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
    اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد
    روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
    آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت
    دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
    رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم...
    چون کاسه شکستیم نه پر ماند و نه خالی
    بی‌کیسه‌ی بازار چه سود و چه زیانیم...
    شیریم سر از منت ساطور کشیده
    قصاب غرض را نه سگ پای دکانیم
    پروانه‌ای از شعله ما داغ ندارد
    هر چند که چون شمع سراپای زبانیم
    هشیار شود هر که در این میکده مست است
    اما دگرانند چنین ، ما نه چنانیم
    ما گوشه نشینان خرابات هستیم
    تا بوی میی هست در این میکده مستی
    حماقت یعنی من آنقدر می روم تا تو دلتنگم شوی...خبری از دلتنگی تو نمی شود..برمیگردم چون دلتنگت میشوم...
    گریه کار کمی ست برای توصیف نداشتنت...دارم به رفتار پرشکوهی شبیه به "مرگ"فکر میکنم...
    هرگز همه چیز خودرا برای کسی رو نکن...بگذار کمی دست نیافتنی باشی..آدمها تمامت که کنند رهایت میکنند...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا