قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

Alireza00

عضو جدید
سلام دوستان اولین باره که به این تالار میام . حوشحال شدم که چنین تاپیکی وجود داره . من از شعر چیز زیادی نمی دونم . آیا شما اینجا نقد شعر هم دارید ؟
این شعر رو چند وقت پیش گفتم ، کاش می شد که نظرتون رو بدونم .
گر چه روزم خوش نیست
لطف حق شکر ، که این ثانیه ها را دارم
می نویسم نه برای خواندن تو
من ِ تنها به قلم ایمان دارم
راز دار است و عجین
طفلکی مرحم تنهایی ماست .
خوش به حالم که قلم را دارم.
تو که بهتر می دانی
قصه ی ما شرح درازیست، که هرگوشه ی آن
آهِ جان سوزش به من ِ تنها چه ها می آرد !
قصه ی تو ،
شرح ترک خوردن یک تنگ بلور است .
قصه من ،
حرف های یک قایقک بی پرواست .
قایقم بی پاروست .
قصد فتح دریا دارم ،
آی خورشید... تو بگو !
موج را چه کسی می آرد ؟
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان اولین باره که به این تالار میام . حوشحال شدم که چنین تاپیکی وجود داره . من از شعر چیز زیادی نمی دونم . آیا شما اینجا نقد شعر هم دارید ؟



این شعر رو چند وقت پیش گفتم ، کاش می شد که نظرتون رو بدونم .




گر چه روزم خوش نیست


لطف حق شکر ، که این ثانیه ها را دارم


می نویسم نه برای خواندن تو


من ِ تنها به قلم ایمان دارم


راز دار است و عجین


طفلکی مرحم تنهایی ماست .


خوش به حالم که قلم را دارم.


تو که بهتر می دانی


قصه ی ما شرح درازیست، که هرگوشه ی آن


آهِ جان سوزش به من ِ تنها چه ها می آرد !


قصه ی تو ،


شرح ترک خوردن یک تنگ بلور است .


قصه من ،


حرف های یک قایقک بی پرواست .


قایقم بی پاروست .


قصد فتح دریا دارم ،


آی خورشید... تو بگو !



موج را چه کسی می آرد ؟
دوست عزیز خوش آمدید!!!
اینجا یه تاپیک تو همین تالار داریم به نام نقد دل نوشته های دوستان....
اگر می خواید نظر بقیه دوستان رو هم راجع به نوشتتون بدونید شعرتون رو اونجا بذارید!!
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
باختم! باختم!حرام شدم
در سرآغاز خود تمام شدم

در طی سالیان طولانی
"خویش نادیده"،نا به کام شدم

این جوانی،خزان عمر من است
دور اول،شکسته جام شدم

بود آرامشم چه توفان زا!
دل غافل!چه زود رام شدم!

آن چه می دیده ام سرابی بود
سر ِآبی ندیده،خام شدم

چه کنم؟؟از کجا شروع کنم؟
که در آغاز خود تمام شدم
:gol:
 

بابك طراوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
این عکس واقعا برای عوض کردن حال و هوای این تاپیک لازم بود طراوت عزیز...!
منو یاد رودخانه ی خودم انداخت.....
این روز ها عجیب به رود خانه شباهت دارم...
از تو آغاز می شوم
از تو
که مثل کوه تکیه گاه تنهاییم بوده ای!
.
.
.
یادتون میاد؟؟:redface:
 

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فراق تو...

در فراق تو...

ممنونم طراوت جان.یه لحظه فکر کردم این دختر خانوم خودمم!چون تو یه جوی تقریبا شبیه این،دل نوشته ی زیر رو نوشتم:

دلم ز هجر تو ای نازنین من

همچو موجی آرام

روی مردابی بکر

در شبی مهتابی

می لرزد!
 

mohx

عضو جدید
خواهش

خواهش

با عرض پوزش از شعر دوستان عزیز اگر زحمتی نیست یک سری به قسمت شعری برای غزل دوستان از خوشدل بزنید و نظرات گرانقدر خودتون رو بدید
با تشکر خوشدل یا Mohx
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهریور / پاییز

شهریور / پاییز

من اینجا هستم
کنار این آسمان ابری
و شهریور که خواب آلود و خسته چرت می زند
وثانیه هایی که هی نبودن تو را به گوشم تکرار می کنند!
و این بغض هزار ساله ی هنوز کال!

از همیشه تا هنوز تو را می سرایم
دوباره سر خط
تو
آغاز می شوی....
نوشته هایم سرشار تکرار نام توست!

بس نیست؟
اینهمه واژه بی زبان را به خاطر سرودنت کنار هم می چینم
بعد
مثل رهبر ارکستر هی پس و پیششان می کنم ....
تا سمفونی نام تو خلق شود...!

پاییز نزدیک می شود!
صدای پایش را می شنوی؟
همیشه پاییز مرا اینجا ماندگار می کند!
قول می دهم
به احترام معصومیت باران
این ابرهای تیره را تحمل کنم...........!

دوباره بعد اینهمه دلتنگی نوشتن نام تو
باران گرفت....
چرت شهریور پاره شد
بغض من ترکید!
 

mohx

عضو جدید
غزلی از خودم

غزلی از خودم

ای باد سحر چه بوی ناب آمده ای معمار دلی پی خراب آمده ای
ای بلبل خوش نوا به شادی گذران در پنجه ی کوچکت عقاب آمده ای
گفتم تو دری بزن به امید عتاب اندر عجبم چه خوش جواب آمده ای
امید دلم فنا که بینم تو و لیک خوش گو که چگونه با شتاب آمده ای؟
گفتم که سراب دیدنش در دل ماست از دوزخ آتشین به آب آمده ای
گویی به خزان بهار ما آمده است تا بر سر شیخ ما شباب آمده ای
رفتی به ستارگان رسانی تو سلام چون شد که پی ات به آفتاب آمده ای
گفتم بشود که ذره نوری برسد اندر شب تیره ماهتاب آمده ای
از هر طرفی که میوزی بر دل ما خوشدل به رهت که با گلاب آمده ای

:gol:خوشدل بهار 87:gol:
یه سر به صفحه ی 10 و 11 بخش غزل و قصیده بزنید
شدیدا به تشکر نیازمندم با تشکر
 

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز
***غبار***

***غبار***

:gol:فانوس را برداشتم...
:gol:و بر غبار شیشه شکسته اش بوسه زدم ...
:gol:و در برکه فرو رفتم و گریستم ارام و بی صدا ...
:gol: فانوس را بر درخت کنار برکه آویختم و رفتم ...
:gol:. . .
 
آخرین ویرایش:

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای این اشک‌ها
برای گریه‌هایم
جوابی خواهم یافت، به کدامین سو خواهم رفت
روزی پاسخی خواهم شنید
حتی اگر جهنم را برایم گزیده باشند
پاسخی تنها برای جواب این اشک‌هایم می‌خواهم
که شب‌ها، با دیدن شب رویاها، آیا واقعیت دارد ؟
خدایی که این نزدیکی‌هاست
تو بگو، برای کدامین گناه، و آیا من هنوز عجولم ؟
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران ندید قطره‌گونه‌های اشکم را
شاید باران از برای من باشد
راه پیداست
زمانی خواهم مرد
و خواهم پرسید
باران از برای من بود، یا من از برای باریدن
 

mahtabi

مدیر بازنشسته
باغ بلور

مادرم در خواب بود
و نسیمی ز خدا پیچید در باغ بلور
سیبها جنس خدا ، قرمز و شیرین
انگور نه ، در گوهر بار زمین
می دوم در همه جا ، میپرم تا رویا
و از آن باغ بلور میرسم تا به خدا

مادرم بیدار شد
و به گوشم میخواند:
که تو ای کودک نوپای زمین
پاییز در راه است و بدان آگه باش
که تا رسیدن تا ته باغ یک قدم کافی است

به بهشت رفتم همه جا زرد
همه گندم، همه عطر ،
همه از سنگینی ،می دهند دست به خاک پاک زمین
روزها می گشتم دور این باغ بلور، وز پس لطف سوزان خورشید
گندم ها شاد و سر مست
با هم از یک جنس
می دهند سلام بر کودک نو پای زمین

شاخه ای گندم بود در دستم
مادرم آواز خواند ، و چنان خواند
که آفتابگردانها به برش سجده زدند
خورشید احساسه عجیبی دارد
همه از جنس غرور ، که آفتابگردانها
ناجوانمردانه رو به آواز خوش مادر دارند

دور گشتم از دشت و چنان دور گشتم
تا رسیدم به ابد
ابد از من اسم رمزی میخواست

گفتمش: اسم رمز:
شبنم زیبای خدا روی گل رز

گفت ، وارد شو به این قسمت تاریک زمین
واز برایم شمعی روشن کن
تا ببینم خود را
شمعی از من می خواست
با شعله ی بیدادا زمین ، روشن ساختم شمعی
تا ابد از من چشم پوشاند
تا خود را در فضایی بیند
که به آنه نقطه ی شک می گفتند

و چنین بود که ترک خورد
ترک خورد خواب آبگینه ایم
و از آن شره ای از احساس به بیرون میریخت

مادرم خواست که آبگینه نازک را
برهم وصله کند
آبگینه شکست و از حول ترک
خواب من از از بین رفت
همه محو ، همه پوچ همه مانند آفتاب پاییزی

واییییییییییییی.خیلی ناز بود.
یجوری مثل شعرای سهراب آدم رو میبره یه دنیای دیگه.یه دنیای قشنگتر یه دنیای با احساس.
تبریک میگم
 

mohx

عضو جدید
هدیه ای از خوشدل برای دوستان

هدیه ای از خوشدل برای دوستان

صبحم آمد به بر کودک تنهایی من
کاشم این شب نرود این شب رویایی من
جام می دست به دست آمد و دستم برسید
به تحیر بنشستند از آن عاشق شیدایی من
شور و غوغای برآمد ز شبستان به جهان
چو درون شد ز درش آن گل زیبایی من
جام می ها بشکستند چو افتاد درون
انعکاسی ز رخ یار تماشا یی من
گل و بستان ز وصال مه او بر شکفد
چو ببیند رخ آن لاله ی صحرایی من
ساز و مطرب ز همان لحظه ی اول نرسید
قدرت و تاب و توانش به هم آوایی من
چو نسیم سحری از سر میخانه برفت
به خروش آمده آن چشمه ی دریایی من
خوشدلا خواب و خیال از سر خود بیرون کن
همه شب ها برود جز شب تنهایی من
:gol:خوشدل بهار 87:gol:
 

mohx

عضو جدید
شعری ناقابل برای دوستان عزیز من

شعری ناقابل برای دوستان عزیز من

ک ذره آرزو و امیدم سراب شد
از سیل دیده کاخ وصالت خراب شد
هر صبح و شب نشستم و طرحی ز نو زدم
وای از نقوش چهره که نقشی بر آب شد
رفت آن وصال دوستانم از این بوستان
وایم که سوخت منقل و هم این کباب شد
پیری کجا که عمر نخواهم بدون یار
شرمنده زندگانیم از این شباب شد
گلبوته های رنگ رنگ و نگارین که داشتم
رفتند و خاطرات گلستان چو خواب شد
ساقی کجاست شربت گلرنگ چهره اش
حاصل به جز خماری ام از این شراب شد
روزی برآی و خوشدل بیچاره داد رس
بغضش گرفت و مانده ز بیتی جواب شد
خوشدل:gol: بهار 87:gol:
 

mohx

عضو جدید
تقدیم به امام عصر (عج)

تقدیم به امام عصر (عج)

عمری به انتظار تو شب را سر کنم
شاید که آخر این شب فرقت به سر کنم
در این هجوم و غارت شیطان روزگار
کی غیر دامنت به پناهی دگر کنم
یارا قسم به مادر پهلو شکسته ات
دستم بگیر کز سر دنیا سفر کنم
وقتی به سر هوای تو ای نازنین بود
چون می توان که به غیری نظر کنم
عمرم به اسب عاصی دوران سواره است
بازآ نه آن دمی که توانم به در کنم
این طاقتم ز صبر و شکیبت برون بود
با این مگس چگونه حذر از شکر کنم
مولا اگر مه تو ببینم به چشم خویش
دیوانه از وصال تو دیوانه تر کنم
گر آیدم خبر که تو می آیی از رهی
من رفته آن رهت به دو چشمان تر کنم
خوشدل نمی توان که یکی از هزار او
گر صد هزار دفتری از شعر تر کنم
خوشدل :gol:بهار 87:gol:

بعضی دیگه از شعر هام رو اگه دوست دارین ببینید اینجا رو کلیک کنید
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آه نازنينم
آه اي همدم تنهايي هايم
اي آنكه در نابهنگام رخت بربستي
من تنها دراين سكوت دلخراش
بدون تو و مهرتو چكنم
اي پرستوي مهاجر
كه تورا از اين درگه راند
به كجا تاراندند اين پرستوي عاشق را
قلب تورا چه كسي آشفت
قلبي سرشار از عاطفه و احساس
احساسي چون شكوفه هاي ياس
بلورين و ناب و پاك
در ميان تنهايي هايت جايي هم براي من بگشا
دلم ارزاني لحظه هاي تنهاييت
ميان موجي از اشكهايم ميخوانمت
جانم به لب مي آيد
خداوندا دل تنهايم را درياب
كه دلم به دونيم گشته
نيمي از آن به آسمان رفته
ونيمي ديگربه انزوا
دلم را اندوهي بس عظيم
چونان طوماري در هم پيچانده
تكرر لحظه هاي بي تو ماندن را نميخواهم
مرگ بهتراز اين لحظات جانفرساست
كاش بودي و نگاهم را با تو تقسيم ميكردم
كاش بودي و دست دلم را ميگرفتي
كاش بودي وصداي تو مرحم زخمهايم ميشد
كاش بودي
كاش بودي
تو صعود كردي
و من به قهقرا رفتم
تو رفتي و من بخدا، رفتم
تو نبودي ومن جانكندم
كاش بودي
كاش بودي
حيف ندانستم قدر لحظه هاي با تو بودن را
با صداي ترنم صبحگاهيت ديگربيدار نخواهم شد
با احساس عميق آسمانيت وداع خواهم كرد
اي ستاره گمشده آسمان تنهاييم
بدرود
بدرود
:gol:تقديم به تو برادرم :gol:
:gol:اي دست نيافتني اي محال اي ساكن خيال :gol:
 
آخرین ویرایش:

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:سلام گلاب جووووووووون دلم برات خیلی تنگیده بود ...:gol:
:gol:خوبی؟ خانواده خوبن ؟ کوچولوهات چطورن؟:gol:
:gol:خییییییییییییییییییییییلیییییییییییییییی زیبا بود گلاب جوون ... یه حس قشنگ و دلتنگ ...:redface: :gol:
:gol:معرکه است ساده و پر نقش ونگار و از ته دل ... با خط جدایی ... :gol:
:gol:عالی بود :gol::heart::gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ممنون عزيزدلم ... قربون اينهمه لطف و صفاي تو دختر گل:gol::heart:
متشكرم نازنينم همه خوبن:gol:
خوشحالم كه خوشت اومده .... گرچه به قلم شما و دوستان نميرسه مهربونم:heart::heart::sweatdrop:
 

varam

عضو جدید
امیدوارم که دوستان از این حرف من آزرده خاطر نشن و یک مقدار روحیه انتقاد پذیریشون بالا باشه .به نظر من سطح نوشته های دوستان ( همه اون چیزی که تا الان دیدیم ) خیلی پایین هست از نظر احساسات باید بگم که دوستان سرشار از احساسات دوست داشتنی هستند ولی متاسفانه از نظر سطح و توان نگارش چندان در حد قابل قبولی نیستند همانطور که عرض کردم امیدوارم که دوستان این سخنان من رو فقط به چشم یک نقد دوستانه و دلسوزانه ببینند و لاغیر...
 

varam

عضو جدید
دوستت دارم تو هم منو دوستم بدار
از ته دل خاطر خواتم خاطرمو نگه بدار
نگاه من مال توهه نگاهتو به من بدار
وقت سكوت لحظه ها منكه ميام به ياد تو، تو هم به ياد من بيا
با اينكه من دورافتاده ام اما دلم نزديك تست دستهاي مهربونتو روي دل خودت بذار
تو قطره هاي اشك من چهره تو نمايونه اون چهره قشنگتو بروي گونه هام بذار
اون داغي لبهاي من از آتش عشق توهه لبهاي سرد خودتو روي لبهاي من بذار

به عنوان مثال و بدور از هر قصد و غرضی این نوشته دوست عزیزمان ................



والله چی بگم جالبش اینجاست که یه ده بیست تایی تشکر هم داره !!!!!!

ولی واقعا بیاین با یه کم واقع نگری سعی کنیم توی کارایی که استعداد داریم وارد شیم و همچنین برای افزایش امتیاز مافیای تشکر راه نیندازیم (البته جسارتا)
 

بابك طراوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام عزيز
اينجا محلي است واسه درج تراوشات ذهني دوستان و هركس كه اينجا مطلب مينويسه فقط واسه دل خودش مينويسه نه واسه امتياز كه اصلا مهم نيست و ارزشي نداره جز اينكه ابراز محبتي است كه دوستان به يكديگر نشان ميدهند... هيچكس هم اينجا ادعاي شخصيت ادبي بودن نداره ... شايد بگم يه جور دلخوشيه...
نود درصد امتيازهايي كه دوستان لطف كردن و به من دادند مربوط به تالار عكسه ... من اينجا چندان فعاليتي ندارم

دوستان ببخشيد من رو كه اينجا اسپم كردم ...

ولي اگر شما ادبياتي هستيد خوشحال ميشيم از دانش شما استفاده كنيم .
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
امیدوارم که دوستان از این حرف من آزرده خاطر نشن و یک مقدار روحیه انتقاد پذیریشون بالا باشه .به نظر من سطح نوشته های دوستان ( همه اون چیزی که تا الان دیدیم ) خیلی پایین هست از نظر احساسات باید بگم که دوستان سرشار از احساسات دوست داشتنی هستند ولی متاسفانه از نظر سطح و توان نگارش چندان در حد قابل قبولی نیستند همانطور که عرض کردم امیدوارم که دوستان این سخنان من رو فقط به چشم یک نقد دوستانه و دلسوزانه ببینند و لاغیر...

به عنوان مثال و بدور از هر قصد و غرضی این نوشته دوست عزیزمان ................



والله چی بگم جالبش اینجاست که یه ده بیست تایی تشکر هم داره !!!!!!

ولی واقعا بیاین با یه کم واقع نگری سعی کنیم توی کارایی که استعداد داریم وارد شیم و همچنین برای افزایش امتیاز مافیای تشکر راه نیندازیم (البته جسارتا)
دوست عزيزم! به شما خير مقدم عرض مي‌کنم! :gol:
براي نقد احوال و آثار تنها نيت "دوستانه" و "دلسوزانه" داشتن کافي نيست... تا کسي "آزرده خاطر" نشود...
مي‌پذيرم، روحيه‌ي نقادي هم مثل جراحي، تا حدي قريحه‌اي است... اما جراحي آثار هنرمندان نه مثل پزشکان، سرد و بي‌روح نيست که بايد هنرمندانه باشد و با لطافت و ظرافت همراه....
"واقع‌گرا" که باشيم: ميل باطني آدميان، نشان از استعداد ايشان دارد... اينجا نيز علاقه‌منداني براي شعر و ادب جمع شده‌اند و در راهند... نه در سايتي تخصصي که مهندسي... اگر واقع‌گرايي را تا آن حد از اعتدال خارج کنيم که همه مادر زادي شاعر باشند، هيچ کس چنين زاده نشده است عزيزم، و کسي در راه نخواهد ماند و نقد نقدي براي تعديل اين واقع‌گرايي لازم است، چرا که ديگر واقع‌گرايي نيست.
انسان موجودي در راه است... بايد بشود... اين "شدن"‌ به حضور پر مهر عزيزاني نقاد نياز دارد تا با لطافت و ظرافت در اين راه "همراه" شوند... اهل وصل باشند و نه فصل...
براي امتياز هم "مافيايي" در کار نيست... هر کسي از روي ميل و رغبت، و انتخاب شخصي به "تشويق" همراه مي‌شود...
پاي اختيار همه‌جا در ميان است، دليل اما همه‌جا تشويق نيست، چه بسا دليلش انس يک دوست در ميان جمع باشد... به يقين، اگر شعور بر شعر مقدم باشد و اخلاق بر هنر، تراوش آثار هرچند هم ضعيف باشد، خريدار بيشتري دارد. چنين است که به ظاهري فريبنده "مافيا" مي‌زند!
از جانب تو دوست عزيزمان، منتظر درمان بهتري از دردهاي‌مان هستيم.
:heart::gol:
 
آخرین ویرایش:

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها...

این روزها...

این روزها،انگار من،بُعد مبهم ماجرایم

این روزها آینده چه تیره است و مه آلود

این روزها انگار کسی با من نیست

این روزها همه غریب اند با هم...

این روزها چشم ها چه اشکبارند

این روزها قلب ها چه شکسته اند

این روزها همه گناهکارند و محکوم

محکوم به سنگدلی،ریا،دروغ و فریب

این روزها آسمان هم زود زود می گرید

شاید به حال و روزمان!

این روزها دلی تنگ نمی شود

یا اگر بشود،دلی سنگ می شود

این روزها انیس و مونسی نیست

این روزها رفاقت ها رنگ باخته اند

این روزها عشق و زندگی معنایی ندارد

این روزها حتی تو هم غمگینی!

لبه ی پرتگاهی و در آستانه ی سقوط،به گفته ی خودت

به کدامین دلیل؟

خودت می دانی و خودت

این روزها دل من نیز تک و تنهاست

تنهایی من نیز آکنده است از سکوت

راستی!

این روزها ما را چه شدست؟؟؟؟؟
 

varam

عضو جدید
این هم رباعی از من مال زمان دانشجویی که تو مجموعه اولم با همین نام چاپ شد.

از مرگ عشق دو فردا گذشته است



از مرگ عشق دو فردا گذشته است

عمری تنفس بی جا گذشته است

انگار که صد سال دیر کرده ایم

تا ریخ مصرف ماها گذشته است
!!!!!
 

mohx

عضو جدید
شعري از من

شعري از من

يک شب آخر در ميان کوي ما پيدا شوي
عشق چندین ساله را در یک نظر رسوا شوی
خرگه خار از جگر برداری ام آن عاقبت
جامه ی تن بردری چون نوگلی زیبا شوی
یک شبی خواب آوری بر چشم بیمار ترم
وندر آن شبگاه شیرین در سرم رویا شوی
خانه را بت خانه گردانی مرا هم بت پرست
چون بلای جان سر هر مومن و نرسا شوی
می پرستم تا که زلفت هست باقی در جهان
آتش کفر ار چه دامن گیر ما فردا شوی
من نبینم دور آن روزی که باز آیی مرا
به که از رفتن پشیمان نازنین حالا شوی
دل در این اوهام واهی تا به کی می پژمری
دیر گردد عاقبت باید کزین دنیا شوی
هر زمان آیی بدان خوشدل به عشقش پایبند
گرچه امشب دلبرا عزم سفر بی ما شوی

:gol:خوشدل شهريور87 جاده ساري-تهران:gol:
 

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز
***دست شب ***

***دست شب ***


:gol:همه جا تاریک است
:gol:و من از پنجره نور تو را می نگرم
:gol:دست شب بدرقه ات می کند از راه دراز
:gol:قلب من غوطه در اندیشه غم
:gol:چشم من تارک فرزانه عشق . . .
:gol:نفسم باد صبا
:gol:مژده عاشقی ام می دهدت!
:gol:دل من ساحل تنهایی باد. . .
 

sepehrkhosrowdad

مدیر بازنشسته
امیدوارم که دوستان از این حرف من آزرده خاطر نشن و یک مقدار روحیه انتقاد پذیریشون بالا باشه .به نظر من سطح نوشته های دوستان ( همه اون چیزی که تا الان دیدیم ) خیلی پایین هست از نظر احساسات باید بگم که دوستان سرشار از احساسات دوست داشتنی هستند ولی متاسفانه از نظر سطح و توان نگارش چندان در حد قابل قبولی نیستند همانطور که عرض کردم امیدوارم که دوستان این سخنان من رو فقط به چشم یک نقد دوستانه و دلسوزانه ببینند و لاغیر...
والا حرفتون رو نمیشه رد کرد، اما خوب، دقت کن، رشته ها مهندسی!!!
همش با فلز جات سر و کار داریم و ......:sweatdrop:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
امیدوارم که دوستان از این حرف من آزرده خاطر نشن و یک مقدار روحیه انتقاد پذیریشون بالا باشه .به نظر من سطح نوشته های دوستان ( همه اون چیزی که تا الان دیدیم ) خیلی پایین هست از نظر احساسات باید بگم که دوستان سرشار از احساسات دوست داشتنی هستند ولی متاسفانه از نظر سطح و توان نگارش چندان در حد قابل قبولی نیستند همانطور که عرض کردم امیدوارم که دوستان این سخنان من رو فقط به چشم یک نقد دوستانه و دلسوزانه ببینند و لاغیر...
شرمنده که من انقدر دیر جواب می دم...
حق با شماس ولی نه کاملا...
به نظرم حرف های طراوت خیلی درست بودش! ما اینجا واسه دل خودمون می نویسیم!!!
:redface:

راستی زیبا می نویسید باز هم این طرفا بیایید!!
 
بالا