معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهسته تر بیا

غوغا نکن که دلم

با شور دردناک نفس های گرم تو

بی تاب می شود .

آهسته تر بیا،

دلواپسم نکن،

برای خاطره بازی

فرصت ، همیشه هست .

وقتی تو می رسی

احساس می کنم

سکوت می شکند...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کجا بروم ؟ از که بپرسم نشانی نگاهت را؟

کجا بروم که نه قفسی باشد و نه هوسی؟

کجا بروم که نه فرهاد باشد و نه شیرینی، نه مجنون بیابان گرد و نه لیلایی،

نه یعقوب و نه پیراهنی؟

کجا بروم که تنها تو باشی و زمزمه ا ی که از تو آغاز شود و به دریایی دور بریزد؟

فقط تو باشی و نه حتی گل یاسی که عطر نفسهایت را دارد و تا آسمان قد کشیده است.

نه ستاره ای باشد و نه ماه پاره ای.

تنها نگاه تو باشد و چراغی که از خورشید رو شنتر است.

کجا بروم ؟ تو بگو! کجا بروم که جز تپشهای قلب تو ، طنینی از زندگی نباشد؟

کجا بروم ...کجا بروم که همه ی آرزوی من جز بندگی نباشد؟





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست

می‌چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژه‌اش قتالیست

ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست

بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست


کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

پشت بی خیالی من غوغاست

گوش تیز کن

تیز تر ...

خنده از رخم رخت کشید

گاهی که دیدنت آرزو شد

نجوای نفسم

تنها هم نفس شد

گاهی که شنیدنت سخت شد

حال ، صبحانه و نهار و شام

بر سفره ی افعال ماضی استمراری

مهمان می شوم

به سلامتی سر بی سودای تو

جام های هفت خط حسرت

به نافم می بندم !

تنهایی حالتی بعید بود

گاهی که در آن غروب کذا

تو می رفتی و سایه ات

قد می کشید

به روز های نیامده ی تقویم

به روزهای یاد دیروز ...




 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوا را هر چقدر نفس بکشی ، باز برای کشیدنش بال بال میزنی . . .
عین تو ک هرچقدر باید باشی ، باز باید باشی . . .
می فهمی چ می گویم ؟
بودنت مهم است عشق من ، همین . . .

 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


لبهایتـــــــ را بیاور … بوسه نمیخواهم !!!

فقط میخواهمــ

اسممــــــــ را از رویشان پاکـــــــــــــ کنم …
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ میشود
گاهی دلم برای پاکی های کودکانه ی قلبم میگیرد
گاهی آرزو میکنم ای کاش دلی نبود تا تنگ شود
تا خسته شود
تا بشکند …

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت!
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت!
نخستین کلامی که دلهای ما را
به بوی خوش آشنائی سپرد
به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
همه شوق بودی
همه شور بودم



چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم


نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم!
چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت " را
به شرم و خموشی نگفتیم و گفتیم!!...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه صداییست که پیچیده در این جنگل مرگ؟


چه کسی تیشه بر این شاخه ی افتاده زمین میکوبد؟


دست ها آن تو نیست؟


تو چه محکم و چه کاری و چه با عشق و علاقه،به من شاخه ی افتاده ی خشکیده تبر میکوبی



آی آرام بزن، میشکند عمق سکوت


وای آرام بزن تا نکنم آه تورا


جمع کن هر چه شکستی دل من


هیزم خوبی شد؟


آتشی بر دل من زن که ببینی عشق هم میسوزد،خوب هم میسوزد




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم
را ویرانه كنان می كاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و دراین راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم..............

 

Elham*92

کاربر بیش فعال
تالاپ...

ماه بر بام خانـــــه ام می افتد.

ادامه باران ها همیشه زیبا نیست

همین طور ادامـــه رویاها...

نیســـــتی...

تنهایی بر دلــــم می افت
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از خواب پريدم

چشام پر اشک بود

بلند شدم و يه راست رفتم سمت کمد

تنها يادگاری از تو

عطرت بود که روی پيرهنم جا مونده بود

سر کشيدم بوی نبودنت رو

...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"آن نی خشکم
که بر لب های نوازشگر ناپیدای تو
که قصه ی فراق را در من می نوازی
به غربت خویش پی بردم".
و اکنون نه در این عالم،
که در خویشتن قرار ندارم.
و نه در زیستن
که در بودن خویش نمی گنجم،
که جامه ی تنگ خویشتنم.




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نام تــــو را که مي آورم دوباره ابر دلـَم ميبارَد . . .

نـــــــــــه اين بار دلتنگت نيست !

دل کوچَـکم با تــو غَريبگي ميکُـند

.
.
.

 
بالا