شک نکن.
واقعی هست.
اتفاقا موارد های مشابه هم هست.
چرا فقط همین یک مورد!
و از این موارد در اطرافیان شما زیاد هست ...
میگما حال میکنید هر روز یه اتفاق خیالی ئاستون میافته؟؟؟
شک نکن.
واقعی هست.
اتفاقا موارد های مشابه هم هست.
چرا فقط همین یک مورد!
ممنونم از راهنمایی شما.
من درسم سالهاتمام شده و الان هم خدا رو شکر چند سال هست شاغلم.
در کنار کارو البته مطالعه با سازمان های مردم نهاد(ENGO) زیادی در ارتباطم و مشاوره می دم و مشاوره می گیرم.
باکارشناسان حقوقی و مشاوران خانواده و اساتید علوم نظری وانسانی و جامعه شناسی و مذهبی زیادی هم ارتباط تنگاتنگی دارم هم داخل کشور و هم خارج کشور.
علیرغم آنکه شعر هم می گم ولی به شدت باخرافات و اوهام و خیال پردازی مخالفم و همواره برنامه ریزیم بر مبنای واقعیتهای زندگی است.
اگه مطالبی می زارم؛فقط دلیلش هم اندیشی با اعضای باشگاه است و اگر سعادت با شه کمک به عزیزان؛چون فکرمیکنم تجربیاتم ممکنه به درد دوستان بخوره!!! و
البته کارهای مطالعاتی با چند مرکزی که در ارتباطم.
اینجا مطالبی رو عنوان می کنم چون فکر می کنم قشر تحصیلکرده و فهیمی هستند.
شاید باورتان نشه زمانی بود که 3 تاکتاب رو تمام می کردم.الان کمتر ؛چون مشغله دارم.
هر کس هر کاری داشته باشه بدون منت اگر در توانم باشه انجام می دهم, چون معتقدم خیلی فرصت نداریم که به هم کمک کنیم و زمان هم زمانی برای ماتمام میشه.
منم از خدا یه چیزهایی رو میخوام که خیلی هم اعتقاد دارم ....اما چون با هم شوخی داریم کلا خدا زده تو فاز شوخی و اذیت ....مشکلی نیست ما هم نشستیم با خدا میخندیم ....الانم داریم چای می نوشیم .....والاپسدر چه دورانی هستیم.
شاخص هاش رو بفرمایید تا با اون بحث کنیم
با سلام
یکی از دوستان، پسری بود با ایمان وپاک دامن.دنبال دوست پسر و دختر هم نبود!!!خیلی باراده و محکم، می گفت همیشه از خدا دختری را می
خواستم که مشخصات ذیل رو داشته باشه:
1-سیده باشه،یعنی پدرش سید باشه!!!
2- دختره مدیر مدرسه باشه!!!
3- خانه هم از خودش داشته باشه!!!
4-خوشکل با شه و خلاصه خانم و خانواده دار و فوق العاده نجیب.
مدتها گذشت، و هم دانشگاهی هاش مسخرش می کردن و از جملاتی نظیر؛
خانم مدیر رو خدا فرستاد،خداسر کارت گذاشته، تو مخت تعطیله چند سال گذشته داری پیر می شی پسر!دختر کسی به تو نمی ده!کار درست و حسابی هم که
نداری،وضع پولیت هم که تعریفی نیست.
خلاصه دور و بریاش یکی پس از دیگری ازدواج کردن واین بنده خدا همچنان محکم
ایستاده بود و شعارش این بودکه:خدا 100درصد چیزی رو که ازش خواستم و دختری که مشخصاتش رو دادم بهم می ده!من باور دارم به کار خدا 100درصد.1درصد هم شک نمی کنم بزار همه بگن احمقه ،دیوانه است.
خیلی ها بهش می گفتن تو خورافاتی هستی.برو یکی رو پیدا کن.وبرو خواستگاری.خود بنده خدا شرایط مناسبی برای ازدواج نداشت.هر جا هم که به این و اون می سپرد،آخرش نمی شد.
تا یک روز تصمیم جدی گرفت و خسته شد،گفت خدا با من قهر کرده و دیگه صدای من رو نمی شنوه.
رفت خواستگاری و منتظر جواب شد.قبلش هم رفت چند تابنگاه معاملاتی تا قیمت خونه بیاد دستش.خوب اگر جواب مثبت رو می گرفت باید خونه ای رو رهن می کرد.دور رو بر ظهر اولین بنگاهی که رفت سوال کنه در مورد راهن خونه.
دید یک خانم بنگاه دار هست و داره تعطیل می کنه؛ گفت خانم من اومدم قیمت خونه رو بپرسم.خانمه گفت: برای کی می خوای؟ گفت برای خودم!مجردی آقا؟گفت:بله ولی در آستانه ازدواجم.خانم بنگاه دار گفت جواب مثبت رو گرفتی؟گفت هنوز؛نه؛منتظرم!!!ولی حیف!!!چون که خدا قسمت نکرد اون کسی رو که مشخصاتش رو به خدا گفتم که برام بفرسته!!!
خانم بنگاه دار گفت:مشخصاتش رو بگو شاید بتونم کمکت کنم!!!مشخصاتش رو مطابق همان 4 موردی رو که در بالای متن اشاره کردم گفت سیده؛مدیر مدرسه؛خانه ازخودش داشته باش؛خیلی خوشکل و خانم )!!!حرفش که تمام شد!
خانم بنگاه دار گفت برو والدینت رو امشب بیار خانه من خواستگاری دخترم که تو همان کسی هستی که مورد نظر ماست!!!!!!!!!!خیلی تعجب کرد!خشکش زده بود!!!خانم بنگاه دار گفت برو با خانوادت بیا تا شب خواستگاری بگم علت دعوت من چی بود؟؟؟رفت و همان شب با مادرش آمدخواستگاری.
تا نشستن خانم بنگاه دار،داستان رو تعریف کرد:که دیشب خواب همسر مرحومش رو دیده که آمده و بهش گفته که فردا پسری می یاد درب بنگاه.اون همون کسی هست که باید داماد من بشه؛وفرد مناسب و مورد نظر اون هست.من داشتم تعطیل می کردم که شما اومدی و از صبح به این نیت آمدم سر کار.
بله دختر من (مدیر مدرسه هست،یک پارچه خانم،یک خانه هم ارث پدریش بوده که طبق وصیت مرحوم پدرش به نامش کردم و البته سیده هم هست !آخه پدر مرحومش سید بوده!!!در نهایت پسر با همان دختری که از خدا خاسته بود ازدواج کرد.و به آرزوش رسید.
حالا شما عزیزان نظرات خود رو بفرمایید.
این داستان بر مبنای واقعیت بوده است.
تورو جدت آدرسش رو بده تا داستانی که واقعیت داره رو با چشم خودمون ببینیم
دست از این خیالبافی ها بردارید!!!!!!!!
کمی که فکر کنیم همون حرفهائی که بعضی وقت ها (البته اون موقعی که اینتر نت نبود ) این داستانها رو می نوشتنت و توی حیاط می نداختن و آخرش هم می نوشتند که یکی اینو مسخره کرد و نامه رو پاره کرد انداخت سطل آشغال زنش مرد، ثروتش رو از دست داد
خوبه که شما ینو ننوشیتید!!!!!!!!!
من این داستان رو 35 سال پیش خوندم البته اون موقع کامپیوتر نبود معلوم بود که یک آدم کم سواد نوشته چون تعدادی غلط فاحش داشت و تغییرات دیگه افراد داستان که بنگاه دار نبود ، خونه نمی خواست دختره مدیر نبود
دختر سید بود، خانه دار، نجیب و خوشگل و زیبا و پسره فقیر ،یتیم و مفلس و بیکار ( نه دانشجو و تحصیل کرده)
این داستان ها آرزوهای بر باد رفته عده ای است که همه چیز رو می خوان ساده به دست بیارن که در قالب داستان های جانسوز نشر میدن و مختص جوامع تنبل بیعار و مرده است
جوامع مولد از این داستان ها ندارن اون هم در بین تحصیل کرده هاش
جوامعی که بهترین و توانمند ترین هاش رو به سمت قهوه خونه ها هدایت می کنه تا مولد دود باشند و و توی تخیل خودشون یه دختر خوشگل یهو بیفته تو دامنشون حالشو ببرن
اشتباه نشه مطالبی که زیردر خانه ها می انداختنددرارتباط با شفای مریض ها و داستانهایی از این قبیل.شاید درست بوده و شاید هم نه!!!کاری ندارم
همه چیز رو از پشت عینک بدبینی نبینیم.
شایدهم ماله این هست که تو 8 سال گذشته توهم ترویج شده بود.
یاد بگیریم چیزی رو که به اون اعتقادی نداریم,حالادین هست یا غیردین و درمورد هرچیز
دیگه؛ سریع قضاوت نکنیم.حتی اگر همه مردم روی زمین یک حرف بزنند و یک نفرپیدابشه و
چیزدیگری روبگه!باز هم قضاوت سخته.واینکه کدام یک درست می گن کارساده ای نیست.
پیامبران و امامان و همه رسولان نیز همیشه از قضاوت دوری می جستند و به نا به ضرورت
اظهار نظرمی کردند،علی رغم آنکه علمشان آسمانی بوده و باطن افراد را تا اندازه ای که
خداوند صلاح می دانست می دیدند.حالا چه برسدبه سایرین!!!
عاقا خودمونیم این آقاهه چقدر تفکراتش شبیه منه :دی
البته من مدیر مدرسه و سیده نمی خواستم ولی خو چیزای زیادی می خوام که از هیشکدومش نمیگذرم ههههههه.. حتی اگه تا آخر عمر ازدواج نکنم:دی
ایشالله خدا همونی رو نیمه ی گمشده ی زندگی همه قرار بده که خواستارش.. چه کم .. چه زیاد... و از سر ناچاری و ترس یا دلایل دیگه مجبور به ازدواج نشن....
از خدا می خوام...... انشالله با رفتار و کردار و افکارم کاری کنم که لیاقت استجابت این دعام رو داشته باشم.. تا خدا راحت تر دعامو مستجاب کنه
برادر بزرگوار
امیدوارم خداوند شما رو از یک تأهل سعادتمندانه برخوردار کنه
بهترین تقدیری که فقط خودش برای رشد و عاقبت بخیری شما صلاح دیده
و شما رو راضی و خوشحال به مقدراتتون قرار بده
دنیا خیلی زود میگذره
با داشته ها و نداشته ها، خوب و بد، کمبود ها و نقصها... معیارتراشیهای زیادی صحیح نیست.
زندگی اصلی ما تازه در آن دنیا شروع میشه. آنجا مهمه که کم نداشته باشیم توش...
من هم تقریبا یه همچین هدفی رو دنبال میکنم. یعنی عشق خاکی خودمو به عشق حقیقیم سپردم . و مطمئنم پاسخ خواهم گرفت. منتها با این تفاوت که من عشقمو انتخاب کردم و از خدا خواستم که بعد از درسش وارد حوزه علمیه علوم دینی بشه و من و اون بتونیم یک خانواده کامل باشیم که هم تحصیلات داریم و هم سبک زندگیمون رو مطابق با قوانین الهی پی ریزی کنیم . اینطوری خیالم از فرزندان و آیندگانم راحت و آرامه که در یک بستر آرام وکاملا معنوی رشد میکنن و هم از فرهنگ و آداب درست زندگی و دانا محور پیروی خواهند کرد . فکر میکنم تربیت فرزندان مهمترین وظیفه ی هر انسانی هست.
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
ا | مشاوره فوری برای ازدواج بدین خانوما و آقایون خواهشا شرکت کنید خیلی گیج شدم | مشاوره ازدواج | 42 |