فوری : داستانی تکان دهنده ولی واقعی یکی از دوستان من در مورد ازدواج

وضعیت
موضوع بسته شده است.

love.1982

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با سلام
یکی از دوستان، پسری بود با ایمان وپاک دامن.دنبال دوست پسر و دختر هم نبود!!!خیلی باراده و محکم، می گفت همیشه از خدا دختری را می

خواستم که مشخصات ذیل رو داشته باشه:

1-سیده باشه،یعنی پدرش سید باشه!!!:warn:

2- دختره مدیر مدرسه باشه!!!:warn:

3- خانه هم از خودش داشته باشه!!!:warn:

4-خوشکل با شه و خلاصه خانم و خانواده دار و فوق العاده نجیب.:warn:

مدتها گذشت، و هم دانشگاهی هاش مسخرش می کردن و از جملاتی نظیر؛

خانم مدیر رو خدا فرستاد،خداسر کارت گذاشته، تو مخت تعطیله چند سال گذشته داری پیر می شی پسر!دختر کسی به تو نمی ده!کار درست و حسابی هم که

نداری،وضع پولیت هم که تعریفی نیست.

خلاصه دور و بریاش یکی پس از دیگری ازدواج کردن واین بنده خدا همچنان محکم
ایستاده بود و شعارش این بودکه:خدا 100درصد چیزی رو که ازش خواستم و دختری که مشخصاتش رو دادم بهم می ده!من باور دارم به کار خدا 100درصد.1درصد هم شک نمی کنم بزار همه بگن احمقه ،دیوانه است.

خیلی ها بهش می گفتن تو خورافاتی هستی.برو یکی رو پیدا کن.وبرو خواستگاری.خود بنده خدا شرایط مناسبی برای ازدواج نداشت.هر جا هم که به این و اون می سپرد،آخرش نمی شد.

تا یک روز تصمیم جدی گرفت و خسته شد،گفت خدا با من قهر کرده و دیگه صدای من رو نمی شنوه.

رفت خواستگاری و منتظر جواب شد.قبلش هم رفت چند تابنگاه معاملاتی تا قیمت خونه بیاد دستش.خوب اگر جواب مثبت رو می گرفت باید خونه ای رو رهن می کرد.دور رو بر ظهر اولین بنگاهی که رفت سوال کنه در مورد راهن خونه.

دید یک خانم بنگاه دار هست و داره تعطیل می کنه؛ گفت خانم من اومدم قیمت خونه رو بپرسم.خانمه گفت: برای کی می خوای؟ گفت برای خودم!مجردی آقا؟گفت:بله ولی در آستانه ازدواجم.خانم بنگاه دار گفت جواب مثبت رو گرفتی؟گفت هنوز؛نه؛منتظرم!!!ولی حیف!!!چون که خدا قسمت نکرد اون کسی رو که مشخصاتش رو به خدا گفتم که برام بفرسته!!!
خانم بنگاه دار گفت:مشخصاتش رو بگو شاید بتونم کمکت کنم!!!مشخصاتش رو مطابق همان 4 موردی رو که در بالای متن اشاره کردم گفت سیده؛مدیر مدرسه؛خانه ازخودش داشته باش؛خیلی خوشکل و خانم )!!!حرفش که تمام شد!

خانم بنگاه دار گفت برو والدینت رو امشب بیار خانه من خواستگاری دخترم که تو همان کسی هستی که مورد نظر ماست!!!!!!!!!!خیلی تعجب کرد!خشکش زده بود!!!خانم بنگاه دار گفت برو با خانوادت بیا تا شب خواستگاری بگم علت دعوت من چی بود؟؟؟رفت و همان شب با مادرش آمدخواستگاری.

تا نشستن خانم بنگاه دار،داستان رو تعریف کرد:که دیشب خواب همسر مرحومش رو دیده که آمده و بهش گفته که فردا پسری می یاد درب بنگاه.اون همون کسی هست که باید داماد من بشه؛وفرد مناسب و مورد نظر اون هست.من داشتم تعطیل می کردم که شما اومدی و از صبح به این نیت آمدم سر کار.

بله دختر من (مدیر مدرسه هست،یک پارچه خانم،یک خانه هم ارث پدریش بوده که طبق وصیت مرحوم پدرش به نامش کردم و البته سیده هم هست !آخه پدر مرحومش سید بوده!!!در نهایت پسر با همان دختری که از خدا خاسته بود ازدواج کرد.و به آرزوش رسید.

حالا شما عزیزان نظرات خود رو بفرمایید.

این داستان بر مبنای واقعیت بوده است.

 
آخرین ویرایش:

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کامل نخوندم ، ولی فک کنم آخرش پسره همونی که میخواست شد نه؟! :دیی

من به قانون جذب خیلی اعتقاد دارم ، که به هرچی فکر کنی همونو بدست میاری .....
 

love.1982

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
داستان ساختگی نیست.

برمبنای واقعیت هست.

برداشت خود رو بفرمایید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باسپاس;)
 

love.1982

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بایدبدانیم که اگه کسی چیزی رو باور داشته باشه همان چیز براش عینیت پیدا میکنه!حالا آنی هم نه!ولی

ثبات قدم آخر جواب میده.
;)

به لحاظ علمی هم مطلب فوق ثابت شده است.
 
  • Like
واکنش ها: etnn

elisa.ff

عضو جدید
کاربر ممتاز
بایدبدانیم که اگه کسی چیزی رو باور داشته باشه همان چیز براش عینیت پیدا میکنه!حالا آنی هم نه!ولی

ثبات قدم آخر جواب میده.
;)

به لحاظ علمی هم مطلب فوق ثابت شده است.

ای کااا ش این طور بود م که باور نمیکنم
 

کفش صورتی

عضو جدید
من به این چیزا معتقدم ، بعید نیست درست باشه
اما کسایی که همش به دنبال این طور وقایع میگردن شدیدن گرایش به ازدواج کردن دارن
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که باورم نمیشه ... میشه یه منبعی چیزی معرفی کنی؟

همیشه وقتی یه همچین ماجرایی پیش میاد واسه دوست دوست دوست گوینده اتفاق افتاده :biggrin:
 

havij139

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاقا خودمونیم این آقاهه چقدر تفکراتش شبیه منه :دی
البته من مدیر مدرسه و سیده نمی خواستم ولی خو چیزای زیادی می خوام که از هیشکدومش نمیگذرم ههههههه.. حتی اگه تا آخر عمر ازدواج نکنم:دی

ایشالله خدا همونی رو نیمه ی گمشده ی زندگی همه قرار بده که خواستارش.. چه کم .. چه زیاد... و از سر ناچاری و ترس یا دلایل دیگه مجبور به ازدواج نشن....

از خدا می خوام...... انشالله با رفتار و کردار و افکارم کاری کنم که لیاقت استجابت این دعام رو داشته باشم.. تا خدا راحت تر دعامو مستجاب کنه:smile:
 

فقط

عضو جدید
با سلام
یکی از دوستان، پسری بود با ایمان وپاک دامن.دنبال دوست پسر و دختر هم نبود!!!خیلی باراده و محکم، می گفت همیشه از خدا دختری را می

خواستم که مشخصات ذیل رو داشته باشه:

1-سیده باشه،یعنی پدرش سید باشه!!!:warn:

2- دختره مدیر مدرسه باشه!!!:warn:

3- خانه هم از خودش داشته باشه!!!:warn:

4-خوشکل با شه و خلاصه خانم و خانواده دار و فوق العاده نجیب.:warn:

مدتها گذشت، و هم دانشگاهی هاش مسخرش می کردن و از جملاتی نظیر؛

خانم مدیر رو خدا فرستاد،خداسر کارت گذاشته، تو مخت تعطیله چند سال گذشته داری پیر می شی پسر!دختر کسی به تو نمی ده!کار درست و حسابی هم که

نداری،وضع پولیت هم که تعریفی نیست.

خلاصه دور و بریاش یکی پس از دیگری ازدواج کردن واین بنده خدا همچنان محکم
ایستاده بود و شعارش این بودکه:خدا 100درصد چیزی رو که ازش خواستم و دختری که مشخصاتش رو دادم بهم می ده!من باور دارم به کار خدا 100درصد.1درصد هم شک نمی کنم بزار همه بگن احمقه ،دیوانه است.

خیلی ها بهش می گفتن تو خورافاتی هستی.برو یکی رو پیدا کن.وبرو خواستگاری.خود بنده خدا شرایط مناسبی برای ازدواج نداشت.هر جا هم که به این و اون می سپرد،آخرش نمی شد.

تا یک روز تصمیم جدی گرفت و خسته شد،گفت خدا با من قهر کرده و دیگه صدای من رو نمی شنوه.

رفت خواستگاری و منتظر جواب شد.قبلش هم رفت چند تابنگاه معاملاتی تا قیمت خونه بیاد دستش.خوب اگر جواب مثبت رو می گرفت باید خونه ای رو رهن می کرد.دور رو بر ظهر اولین بنگاهی که رفت سوال کنه در مورد راهن خونه.

دید یک خانم بنگاه دار هست و داره تعطیل می کنه؛ گفت خانم من اومدم قیمت خونه رو بپرسم.خانمه گفت: برای کی می خوای؟ گفت برای خودم!مردی آقا؟گفت:بله ولی در آستانه ازدواجم.خانم بنگاه دار گفت جواب مثبت رو گرفتی؟گفت هنوزنه؛منتظرم!!!ولی حیف چون که خدا قسمت نشد اون کسی رو که مشخصاتش رو به خدا گفتم برام می فرستاد!!!
خان بنگاهدار گفت:مشخصاتش رو بگو شاید بتونم کمکت کنم!!!مشخصاتش رو مطابق همان 4 موردی رو کهدر بالای متن اشارهکردم گفتسیده؛مدیر مدرسه؛خانه ازخودش داشته باش؛خیلی خوشکل و خانم )!!!حرفش که تمام شد!

خانم بنگاه دار گفت برو والدینت رو امشب بیار خانه من خواستگاری دخترم که تو همان کسی هستی که مورد نظر ماست!!!!!!!!!!خیلی تعجب کرد!خشکش زده بود!!!خانم بنگاه دار گفت برو با خانوادت بیا تا شب خواستگاری بگم علت دعوت من چی بود؟؟؟رفت و همان شب با مادرش آمدخواستگاری.

تا نشستن خانم بنگاه دارداستان رو تعریف کرد:که دیشب خواب همسر مرحومش رو دیده که آمده و بهش گفته که فردا پسری می یاد درب بنگاه.اون همون کسی هست که باید داماد من بشه؛وفرد مناسب و مورد نظر اون هست.من داشتم تعطیل می کردم که شما اومدی و از صبح به این نیت آمدم سر کار.

بله دختر من (مدیر مدرسه هست،یک پارچه خانم،یک خانه هم ارث پدریش بوده که طبق وصیت مرحوم پدرش به نامش کردم و البته سیده هم هست !آخه پدر مرحومش سید بوده!!!در نهایت پسر با همان دختری که از خدا خاسته بود ازدواج کرد.و به آرزوش رسید.

حالا شما عزیزان نظرات خود رو بفرمایید.

این داستان بر مبنای واقعیت بوده است.





سلام
اونجور که باید تکون ومکون نداشت دورریشتر بیشتر نبود
ولی من قسمت خواب دیدن قبول دارم میتونه واقعی باشه

ما بقی هم به نظرم پسره خیلی پر توقع بوده
حالا تحصیل کرده یه چیز اینکه مدیر باشه خونه داشه باشه از اون حرفها بودههههههههههههههههههه



به نظرمن باید گزینه 5هم بهش اضافه میکرده یادش رفته

دختره باید ماشین هم داشته باشه حتما اینو از طرف من بهش بگینننننننن;)
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مورددومشوخوب اومدی دختره مدیر مدرسه باشه!!!:warn:
چه خوب ینی افتخاری دارم من نمیدونستم:D
 

love.1982

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حتما.

ولی تا حالا ماشین هم برای پسره خریده.
 

ilili

عضو جدید
چقدر از مردایی که چششون به مال و اموال زن هاست متنفرم
این یه ضعف بزرگ واسه هر مردیه
 

nedashiva

کاربر بیش فعال
کلید اسرار.........شاید برای شما اتفاق بیفتد

ممکنه واقعی باشه.........

جالب بود مرسی
 

love.1982

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شک نکن.

واقعی هست.

اتفاقا موارد های مشابه هم هست.

چرا فقط همین یک مورد!
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
:eek:
واقعا توقعاتش خیلی زیاد بوده هاااااااااااااااااااا
ولی خدا رو شکر که بهم رسیدن...والله ب خدا ما ک بخیل نیستیم:D
 

*rahil*

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقد معيارو ملاكش واسه ازدواج مسخره بوده و ابتداي از فرد تحصيل كرده بعيده....ولي خب قانون جاذبه اثبات شده است
 

fire.boy

کاربر فعال
هدف از ایجاد این تاپیک چیه؟؟ ترویج توهم یا دعوت به توهم؟؟؟
یعنی اینهمه دختر تحصیلکرده و آنلاین برای ازدواج که متأسفانه دارن چوب شعارهای رنگی رنگی و بی تدبیری نظام رو میخورن، شدن دور از خدا و بدون قانون جاذبه؟!!

اون پسری که فاقد غروره و اوهام و آرزوشو همه دوست و آشناها میدونن، همون بهتر که قربانی بنداز بنداز بشه.

ضمنأ اینجا باشگاه مهندسانه نه متوهمان

موفق باشید
 

shariati83

عضو جدید
تورو جدت آدرسش رو بده تا داستانی که واقعیت داره رو با چشم خودمون ببینیم
دست از این خیالبافی ها بردارید!!!!!!!!
کمی که فکر کنیم همون حرفهائی که بعضی وقت ها (البته اون موقعی که اینتر نت نبود ) این داستانها رو می نوشتنت و توی حیاط می نداختن و آخرش هم می نوشتند که یکی اینو مسخره کرد و نامه رو پاره کرد انداخت سطل آشغال زنش مرد، ثروتش رو از دست داد
خوبه که شما ینو ننوشیتید!!!!!!!!!
من این داستان رو 35 سال پیش خوندم البته اون موقع کامپیوتر نبود معلوم بود که یک آدم کم سواد نوشته چون تعدادی غلط فاحش داشت و تغییرات دیگه افراد داستان که بنگاه دار نبود ، خونه نمی خواست دختره مدیر نبود
دختر سید بود، خانه دار، نجیب و خوشگل و زیبا و پسره فقیر ،یتیم و مفلس و بیکار ( نه دانشجو و تحصیل کرده)
این داستان ها آرزوهای بر باد رفته عده ای است که همه چیز رو می خوان ساده به دست بیارن که در قالب داستان های جانسوز نشر میدن و مختص جوامع تنبل بیعار و مرده است
جوامع مولد از این داستان ها ندارن اون هم در بین تحصیل کرده هاش
جوامعی که بهترین و توانمند ترین هاش رو به سمت قهوه خونه ها هدایت می کنه تا مولد دود باشند و و توی تخیل خودشون یه دختر خوشگل یهو بیفته تو دامنشون حالشو ببرن
 
آخرین ویرایش:

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شما چقدر اطرافیانتون مشکل دارن ... !!! :|
همه داستان ها تخیلی ...
این چندمین تاپیکی هست که شما این مدلی میزنید ... !!!
البته بودن کسایی که مث شما امدن اینجا و نوشتن و رفتن ... شما هم خواهی رفت ... :)
جا این خیال پردازیا بشین یه کتاب درستو حسابی بنویس ... حداقل یه یه جایی برسی ... :D
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا