دانستنیهایی درباره ارز

ماهتابان

عضو جدید
نرخ ارز یعنی چه؟


نرخ ارز عددی است که ارزش پول کشوری را برحسب ارز یا پول کشورخارجی درزمان معین نشان می دهد.


دربیان نرخ ارز ، معمولا" دوروش وجوددارد: یکی ازروشها این است که پول ملی به عنوان پول پایه وارز به عنوان پول متغیر معرفی ومحاسبه شود که این روش دربازار های ارزی انگلیس واسترالیا مورد استفاده است و در روش دیگر ، ارز یا پول خارجی به عنوان پایه وپول ملی به عنوان متغیر معرفی ومحاسبه می شود. به علت تسلط دلار به عنوان ارز قوی، دراغلب بازار ها ی ارزی دنیا به غیر از انگلیس واسترالیا ، از روش پایه دلار استفاده می شود.





نرخ ارز چگونه تعیین می شود؟


دو روش تعیین نرخ ارز وجود دارد: درکشورهائی که ورود وخروج ارز آزاد می باشد و دولت وبانک مرکزی نوعا" دربازار ارز دخالتی ندارند ، درحقیقت یک بازار جهانی ارز وجود دارد ، ورود وخروج ارزهای مختلف درآن آزاد می باشد و نظام ارزی آن ، نظام آزاد ارز نامیده می شود . درحالت دیگر ، درکشورهائی که ورود وخروج ارز تحت کنترل دولت وبانک مرکزی است ، بازار ارز یک بازار داخلی ، محدود وتحت کنترل است ونظام ارزی ، نظام کنرل ارز نامیده می شود. درنظام آزاد ارز ، نرخ ارز شناور است ، بدین معنی که نوسانات عرضه وتقاضای ارز، قیمت آن را تعیین می کند واین قیمت یا برابری ، تابع تغییرات عرضه وتقاضا واصطلاحا" شناور است.


درنظام کنترل ارز ، نرخ ارز ، ثابت است ، بدین معنی که نرخ ، توسط دولت تعیین ودیکته می شود . دولت عمده ترین خریدار وفروشنده ارز است ونرخ را براساس ملاحظات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی تعیین می کند. درکشورهای پیشرفته صنعتی ، علیرغم ثبات نرخ ارز، دولتها درمواقع ضروری به طور غیر مستقیم دربازار دخالت نموده و نرخ ارز را کاهش یا افزایش می دهند.



برگرفته از:


1- پول ، ارز وبانداری- مجتبی زمانی فراهانی


2- نرخ ارز واصلاحات اقتصادی – سید محمد حسین عادلی


3- گزارش اقتصادی وترازنامه- بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران


4- خلاصه تحولات اقتصادی کشور- بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران


5- بورس اوراق بهادار وآثار آن بر اقتصاد وبازرگانی کشور- محمد بلوریان تهرانی


6- ماهنامه بررسیهای بازرگانی – موسسه مطالعات وپزوهشهای بازرگلنی
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
اثرات افزایش نرخ ارز بر بازار کار ایران

اثرات افزایش نرخ ارز بر بازار کار ایران

اثرات افزایش نرخ ارز بر بازار کار ایران

عماد عظیمی*
افزایش نرخ ارز در اقتصاد تنها بر تراز تجاری اثر نمی‌گذارد، بلکه بر وضعیت بازار کار داخلی نیز اثرگذار است. این مقاله به دنبال آن است تا چگونگی اثرگذاری تغییرات نرخ ارز را بر بازار کار مشخص سازد. همچنین با افزایش ارزش دلار در برابر ریال به دلیل افزایش مشاغل صادراتی، فرصت‌های شغلی جدید می‌تواند برای کارگران خارجی در ایران به وجود آید که برای اقتصاد ایران دارای اهمیت است.




[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در این یادداشت تلاش خواهد شد تا تاثیرات افزایش نرخ ارز بر بازار کار ایران به طور اجمالی بررسی شود.
افزایش قیمت واقعی ارز(قیمت اسمی ارز منهای نرخ تورم) می‌تواند باعث رونق بازار صادراتی در اقتصاد شود. در حوزه تجارت بین‌الملل این افزایش به معنی کاهش واردات و افزایش صادرات است که نتیجه آن بهبود تراز تجاری خارجی است که ضمن کاهش بدهی‌های بین‌المللی می‌تواند ورود ارز به داخل کشور را نیز در پی داشته باشد. زمانی که قیمت واقعی ارز از حد تعادل خود پایین‌تر است، واردات از خارج ارزان‌تر می‌شود و عکس همین قضیه برای بازار صادراتی اتفاق می‌افتد که آثار آن مشخص است. بازار کار نیز مانند هر بازار دیگری از عرضه و تقاضای نیروی کار تشکیل شده است و مشخص است هر گونه انحرافی از قیمت تعادلی آن باعث ایجاد عدم تعادل در این بازار می‌شود.
با فرض عقلایی رفتار کردن عاملان اقتصادی در بازار کار، آن دسته از کارگران خارجی که امکان حضورشان در ایران با مشکلات جدی همراه نیست، با هدف بیشینه کردن مطلوبیت خود و با مقایسه وضعیت اقتصاد ایران و کشور خود تصمیم می‌گیرند که یا در کشور خود مانده و جذب بازار کار آنجا شوند یا آنکه به بازار کار ایران مهاجرت کنند. انگیزه ورود نیروی کار خارجی به ایران به دلیل فرصت‌های شغلی ایجاد شده‌ای است که به علت افزایش نرخ ارز به وجود آمده است. فعالیت آنها در داخل اقتصاد ایران و کسب درآمد می‌تواند به هدف خارج کردن بخشی از درآمدهای خود به کشورشان باشد که آثاری شبیه به واردات در تراز تجاری خارجی دارد؛ با این تفاوت که در واردات، کالای خارجی وارد کشور می‌شود و خروج ارز از اقتصاد صورت می‌پذیرد در حالی که با حضور نیروی کار خارجی در بازار کار ایران، آنها در ازای دریافت دستمزد که بخشی از آن را به کشورشان ارسال می‌کنند(خروج ارز) باعث افزایش تولید در اقتصاد داخلی نیز می‌گردند.
با آنکه وجه تشابه هر دو حالت می‌تواند خروج ارز از کشور باشد باید توجه داشت که افزایش قدرت صادراتی و ایجاد مشاغل تازه ناشی از افزایش نرخ ارز، آثار تولیدی بیشتری نسبت به واردات دارد. ولی نکته مهم آن است که با رونق گرفتن بازار صادراتی انگیزه ورود کارگران خارجی به اقتصاد ایران افزایش می‌یابد. آیا این مساله برای بازار کار داخلی با وجود نرخ بیکاری بالا تهدیدی به حساب نمی‌آید؟ نگارنده بر این باور است که این موضوع در صورت به کارگیری سیاست‌های مناسب کار و تامین اجتماعی نمی‌تواند باعث ایجاد نگرانی شود، چرا که جنس کار عرضه‌کنندگان نیروی کار داخلی با آنها متفاوت است و اصولا بازار هدف متفاوتی دارند.
با نگاهی به وضعیت تحصیلی بیکاران در ایران می‌توان مدعی بود که این نوع بیکاری از نوع بیکاری لوکس است، به این معنی که خیل عظیمی از این بیکاران از نوع بیکاران تحصیلکرده‌ای هستند که نسبت به کارگران خارجی موجود در ایران از خواسته‌های متنوع‌تری برخوردار هستند. به طور کلی نوع فعالیتی که کارگران خارجی انجام می‌دهند در دو حالت بیشتر قابل‌مشاهده است. اولین حالت مانند کارگر ساده ساختمانی و مشاغل ساده است که نیروی کار خارجی کم تخصص در آن اشتغال دارد (مانند مشاغلی که افغان‌ها در آن اشتغال دارند) و حالت دیگر متخصصینی هستند که در حوزه‌های خاص تخصصی خود و در پروژه‌های مخصوصی اشتغال دارند (مانند متخصصین روسی در نیروگاه اتمی بوشهر)؛ بنابراین هیچ یک از دو گروه با توجه به جنس کاری که عرضه می‌کنند، نمی‌تواند تهدیدی جدی برای بازار کار داخلی به‌شمار آید. البته در اینجا با تناقضی روبه‌رو می‌شویم: با افزایش نرخ ارز و کاهش ارزش پول ملی، انگیزه عرضه نیروی کار خارجی در بازار کار داخلی با کاهش روبه‌رو می‌شود. این مساله به دوگونه باعث کاهش انگیزه فعالیت می‌شود: از یک طرف با کاهش ارزش پول ملی مخارج مصرفی داخلی آنها افزایش می‌یابد و این مساله برای کارگران خارجی غیرمتخصص که از بعد خانوار
(افراد‌تحت تکفل) بیشتری نیز برخوردار می‌باشند، می‌تواند باعث افزایش مشکلات معیشتی شود (مانند مهاجران افغان) و از سوی دیگر چنانچه بخواهند درصدی از درآمد را به کشور مبدا خود صادر کنند، این رقم در شکل دلار در مقایسه با قبل از افزایش نرخ ارز نیز با کاهش روبه‌رو می‌شود (در ازای دریافت مبلغ مشخصی دستمزد به ریال به علت افزایش نرخ ارز دلار کمتری به دست می‌آورند)، ولی این بخشی از داستان نیروی کار خارجی است؛ چرا که با افزایش قیمت واقعی ارز، میل نهایی به صادرات بیشتر شده و باعث رشد ظرفیت‌های تولیدی اقتصاد می‌شود. این مساله خود را به شکل افزایش تقاضا برای نیروی کار از سوی کارفرماهای داخلی نشان می‌دهد. ولی نیروی کاری که موردنیاز این حوزه است نیروی کار متخصص است، یعنی نیروی کار ماهر یا نیمه‌ماهری که توان کار در بخش سرمایه‌بر را داشته باشند. این مساله باعث خروج نیروی کار غیرماهری می‌شود که توان فعالیت در حوزه سرمایه بر را ندارند.
آن‌طور که مشخص است، اصلاح قیمت ارز و افزایش آن از یک طرف باعث افزایش هزینه زندگی نیروی کار خارجی غیرمتخصص در داخل کشور شده و باعث کاهش عرضه کار از طرف آنها می‌شود و از طرف دیگر کارفرمایان داخلی به دلیل رشد بازار صادراتی به نیروی کار متخصص خارجی نیاز پیدا می‌کنند.
نباید این نکته را از نظر دور داشت که افزایش نرخ ارز به صورتی که به سمت قیمت تعادلی خود برود با اعمال سیاست‌های مبتنی بر جلوگیری از نوسانات ارزی می‌تواند باعث تشویق شرکت‌های خارجی بین‌المللی جهت ورود به بازارهای صادراتی ایران شود. از این راه فرصت حضور و جذب تکنولوژی‌های جدید در اقتصاد ایران بيشتر شده و با جذب نیروی کار داخلی در این مجموعه فعالیت‌ها، زمینه رشد و پرورش نیروی کار داخلی نیمه ماهر به ماهر مهیا می‌شود.
پس نباید به این مساله بی توجه بود که اصلاح بازار کار با توجه به افزایش نرخ ارز در اقتصاد متاثر از سیاست‌های بانک مرکزی به عنوان متولی سیاست پولی و ارزی است. باید بر اساس یک برنامه‌ریزی مدون و اصولی به سوی اصلاح پایدار این نرخ حرکت کرد و همراه با این روند اجازه اصلاح بازار کار مبنی بر ایجاد و نگهداری پایدار فرصت‌های شغلی را که عمدتا در بخش خدمات رواج دارند، داد؛ به طوری که افزایش تقاضا برای نیروی کار متخصص باعث افزایش بهره‌وری نیروی کار شده و با خروج نیروی کار خارجی غیرماهر و همچنین افزایش فرصت برای نیروی کار متخصص، زمینه رشد اقتصادی بیشتر را فراهم کند. این سیاست باعث افزایش اعتماد در بین عوامل اقتصادی به خصوص نیروی کار داخلی و خارجی می‌شود.
این مساله می‌تواند در کاهش نرخ بیکاری به خصوص در میان نیروی کار تحصیلکرده نقش بسزایی داشته باشد؛ زیرا با به وجود آمدن فرصت شغلی، عرضه کار افزایش می‌یابد و این افزایش عرضه، بیشتر در حوزه فعالیت‌های جدید مبتنی بر سرمایه خدمات فنی و مهندسی قابل‌مشاهده است. این مساله به دلیل وجود شرکت‌های بین‌المللی در حوزه خدمات فنی باعث می‌شود تا امکان حضور متخصصان خارجی در این صنایع نیز بیشتر شود که بازار کار را متنوع‌تر کرده و شرایط حرکت به سوی بازار کار رقابتی بیشتر فراهم می‌شود.
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جمع‌بندی
همان‌طور که مشخص شد افزایش نرخ ارز علاوه بر آثار مثبتی که بر تراز تجاری و... خواهد گذاشت می‌تواند به اصلاح بازار کار نیز منجر شود. این افزایش چنانچه بر اساس یک برنامه‌ریزی منطقی همراه با تعدیلات مناسب باشد به طوری که عاملان اقتصادی توانایی تطبیق خود با این شرایط داشته باشند، می‌تواند منجر به افزایش کارآیی بازار کار شود. از سوی دیگر افزایش نرخ ارز به تقویت حوزه صادراتی منجر شده و افزایش اشتغال در این حوزه می‌تواند به ارزآوری و اشتغالزایی بیشتری نسبت به صادرات نفت خام و گاز طبیعی نیز بینجامد. می‌توان احتمال داد که به دلیل افزایش سود در حوزه صادرات منابع تولیدی به سوی فعالیت‌های صادراتی که عمدتا ماهیتی سرمایه‌بر دارند، حرکت کرده و تخصیص بهینه تر منابع صورت پذیرد که در بلندمدت اقتصاد داخل می‌تواند به صادرکننده نیروی کار متخصص که آثار خارجی مثبتی برای اقتصاد به همراه دارد تبدیل شود. یادآوری این مساله مهم است که تنها سیاست کاهش ارزش پول ملی یا افزایش نرخ ارز به تنهایی نمی‌تواند باعث ایجاد اشتغال در بازار کار داخلی و افزایش تعاملات بازار کار داخل و خارج شود. جهت حل مشکلات بازار کار همراه با اصلاح نرخ ارز به مجموعه سیاست‌های متناسبی نیاز است که اصلاح نرخ ارز می‌تواند شاه کلید این سیاست‌ها به حساب آید. پیشنهاد می‌شود بانک مرکزی با تدوین سیاست‌های واقعی کردن نرخ ارز و حمایت از آن به صورت علمی روند اصلاح بازار کار جهت کاهش نرخ بیکاری و حرکت به سوی فعالیت‌های صادرات محور را در اولویت‌های برنامه‌ای خود قرار دهد تا از این راه همراه با سروسامان بخشیدن به بازار کار داخلی زمینه رشد صادرات غیرنفتی با محوریت بخش خدمات نیز فراهم شود که از پیامدهای اصلاح بازار کار محسوب می‌شود.
* كارشناس مسوول تهيه حساب‌هاي منطقه‌اي استان مركزي
[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عایدات بی‌ثباتی نرخ ارز جذب بخش‌های غیرمولد شده است

عایدات بی‌ثباتی نرخ ارز جذب بخش‌های غیرمولد شده است

دکتر عباس شاکری در گفت‌وگو با دنیای‌اقتصاد:
عایدات بی‌ثباتی نرخ ارز جذب بخش‌های غیرمولد شده است

عكس: آكو سالمي
چهار مانع تشكيل نظام ارزي: شرایط اقتصاد سیاسی داخلی، تحریم‌ها، وجود گروه‌های ذی‌نفع و جولان بخش نامولد



سید یاسین اسدی: علل و آثار نوسانات ارزی یک سال گذشته را در گفت‌وگو با دکتر عباس شاکری مورد بررسی و واکاوی قرار دادیم. دکتر عباس شاکری استاد تمام و عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است و یک دوره ریاست این دانشکده را نیز برعهده داشته‌ است. وي دارای آثار و تالیفات متعددی است که اکثر آنها جزو منابع درسی در دانشکده‌هاي اقتصاد دانشگاه‌های مختلف کشور‌اند. مساله‌اي که او در تحلیل‌هایش بسیار بر آن تاکید دارد، مساله نقدینگی است و اعتقاد دارد که تحلیل نقدینگی در تحولات اقتصاد ایران به طور کلی و به طور ویژه در نوسانات ارزی اخیر بسیار راهگشا است.
وي نوسانات ارزی اخیر را به چهار علت نسبت مي‌دهد: تحریم‌ها، سوداگری گروه‌های خاص، شوک حامل‌هاي انرژی و حجم بالای نقدینگی و مجموعه این عوامل را پدیدآورنده شرایط فعلی اقتصاد کشور مي‌داند. همچنین اثرات تخصیصی و توزیع درآمدی این نوسانات را بالا دانسته و معتقد است موجب تقویت و نفع هرچه بیشتر گروه‌ها و بخش‌هاي نامولد شده و بخش‌هاي مولد اقتصاد را دچار چالش جدی مي‌کند.

جناب آقای دکتر شاکری علل و آثار نوسانات ارزی یک سال گذشته را چه مي‌دانید؟
متغیر کلیدی مانند نرخ ارز، سال‌ها است که در اقتصاد ایران جایگاه ویژه‌اي پیدا کرده است. ما از برنامه اول به دلیل تورم دوران جنگ و کمبود درآمدهای ارزی و وفور نیازهای ارزی مقرر کردیم نرخ ارز تصحیح بشود؛ اما تصحیح به این شکل مطرح شد که مي‌خواستند کاری شود که نرخ ارز به بازار احاله داده شود و بازار نرخ ارز را تعیین کند. این اعتقاد وجود داشت که اگر نرخ ارز از این ساختار بازار فرضی استخراج شود، کمبود و مازاد ارزی معنی نخواهد داشت و نرخ ارز به فعالیت‌هاي مختلف اقتصادی سیگنال‌دهی خواهد کرد؛ اما تصوری که که در ذهن کسانی که در پشت این قضیه وجود داشتند این بود که آنها فکر مي‌کردند اگر به نوعی رهاسازی در زمینه ارز اعمال شود به معنی بازاری شدن است. در ابتدا مي‌گفتند اگر نرخ ارز را از 70 ریال به 1400 ریال افزایش دهیم، در فرآیند بازاری این نرخ دوباره به 1000 ریال برگشت خواهد کرد و در آن قیمت تثبیت مي‌شود. در آن شرایط، آن قیمت به دست آمده قیمتی انحرافی نبوده و به فعالیت‌هاي اقتصادی جهت‌دهی صحیح خواهد کرد. این تصور، تصور خامی بود به این دلیل که بازار با رها کردن امور به حال خود ایجاد نمي‌شود. شما اگر بخواهید برای هر کالایی بازار رقابتی شکل بگیرد، باید بنیان‌هاي فنی، منابع و بسترهای لازم برای آن را فراهم کنید، توان و بنیه تولیدی آن را تقویت کنید، بعد اگر بسترهای نهادی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی فراهم بود امکان شکل‌گیری بازار رقابتی فراهم خواهد بود. نه اینکه شما در هر ساختار و بستر نهادی و در هر شرایط تاریخی، اگر قیمت را به حال خود رها کردید انتظار داشته باشید تبدیل به یک قیمت صحیح از بازار برخاسته و علامت دهنده شود. این اشتباه نگاه سطحی به بازار و سازوکار قیمت متاسفانه وجود داشته و در حال حاضر هم وجود دارد.
به اعتقاد من بازار ارزی و نظام ارزی در اقتصاد ایران وجود ندارد. به این دلیل که درآمدهای ارزی فراوان نفتی به صورت برون‌زا در اقتصاد وارد شده و واردات ما را تنوع قابل ملاحظه بخشیده، ما را به کالاهای اساسی مختلف وابسته کرده، در مورد کالاهای سرمایه‌اي و واسطه‌اي نیز در حوزه تولید به شدت وابسته کرده است؛ اما طرف عرضه آن عمدتا از ناحیه صادرات نفت و محصولات پتروشیمی و میعانات گازی تامین مي‌شود و طبیعتا این به ساختار ذره‌اي بازاری منجر نمي‌شود.
مبنای نظری دارا بودن یا نبودن نظام ارزی در اقتصاد، مفاهیم اولیه‌اي است که در اقتصاد خرد وجود دارد. این تئوری‌ها مبنای شکل گیری نظم بازار را وجود نیروهای ذره‌اي در طرفین بازار مي‌دانند. تا اینکه تعامل این نیروهای ذره‌اي به شکل گیری قیمت بینجامد. از سال 1352 که قیمت نفت افزایش پیدا کرده است تا حالا، همیشه یا مازاد ارز داشته‌ایم یا کمبود. به این شکل نبوده که قیمت رقابتی و درونزایی وجود داشته باشد که کمبود یا مازاد ارز بازار را به تعادل برساند. برای مثال در دوره اول افزایش قیمت نفت، درآمدهای ارزی فراوان وجود داشته که اقتصاد توان جذب آن را نداشته است. این ارزها در ترازنامه بانک مرکزی قرار گرفته و چون مدیریت خنثی کردن و عقیم کردن آن وجود نداشته، عارضه‌هاي فراوانی را در اقتصاد پدید آورده است. رشد نقدینگی، افزایش تورم و به دنبال آن گران کردن قیمت‌هاي داخلی و به صرفه کردن واردات و شکل‌گیری و تشدید بیماری هلندی در اقتصاد همگی از تبعات آن است. بعد از انقلاب در دوره‌اي که جنگ رخ داد صادرات نفت کاهش پیدا کرد و چون نیازهای ارزی نیز افزایش پیدا کرده بود با کمبود ارز مواجه شدیم؛ اما در این دوره با وجود کمبود ارز، گسترش نیازهای ارزی به دلیل جنگ و وابستگی ساختار اقتصاد به واردات، نرخ ارز مدیریت شد و به بحران نینجامید. شما در آن دوره به هیچ وجه مشاهده نمي‌کنید که نرخ ارز به منبع تحریک انتظارات تورمی تبدیل شده باشد، ارز به طور ملموس در پرتفو قرار گیرد و هزاران میلیارد نقدینگی سوداگرانه صرف خرید و فروش ارز شود. در آن دوره کاری که صورت مي‌دادند و جنبه منفی داشت آن بود که کسری‌ها را از بانک مرکزی تامین مي‌کردند. هرچند که میزان این کسری‌ها آن چنان بالا نبود؛ اما چون سیلان نقدینگی وجود نداشت و سوءاستفاده و فساد در نقدینگی به آن صورت وجود نداشت، برای مثال هیچ‌وقت وام معوق 60 هزار میلیارد تومانی وجود نداشت كه کسانی بیایند و مبالغ این چنینی را دریافت کنند و به سوداگری و خرید و فروش مشغول شوند، لذا در آن دوران تنها منبع سیلان نقدینگی تامین کسری بودجه از بانک مرکزی بود. البته در آن دوران نیز سوءاستفاده‌هايي از ارز مي‌شد؛ اما در مقایسه با دوره‌هاي بعدی بسیار کمتر بود. این فرآیند تا آنجا ادامه پیدا کرد که طرح اصلاحات اقتصادی مطرح شد. تصور ما از اصلاحات اقتصادی این بود که اگر قیمت‌هاي کلیدی را به حال خود رها کنیم، بازار و قیمت‌هاي بازاری شکل مي‌گیرد و این قیمت مي‌تواند به تصحیح مقادیر هم بینجامد. البته این مساله نادیده گرفته شد که برای تشکیل بازار و استخراج قیمت‌هاي بازاری حداقلی از زمینه‌ها و ساختارهای نهادی، فنی، سرمایه اجتماعی و قوانین و مقررات نیاز است. در شرایط وجود این عوامل و نیز وضعیت باثبات اقتصاد در یک فرآیند گذار با مدیریت و تقویت این شرایط، مي‌توان انتظار شکل‌گیری بازار را داشت. در برنامه اول ما هم از خارج استقراض کردیم و هم دارای درآمدهای نفتی خوبی بودیم؛ اما وفور ارزی وجود نداشت. در این دوران بحث بر سر این بود که نرخ ارز را بالا ببریم و آن را تصحیح کنیم. در سال 1372 مقرر شد ارز تک نرخی شود و آن را به بازار احاله دهیم؛ اما در عمل دیدند که امکان آن وجود ندارد. چون که توانایی پاسخگویی به تقاضا وجود نداشت و مشاهده شد انتظارات تورمی از ناحیه ارز فعال شده است و هم اینکه فعالیت‌هاي سوداگرانه ارزی شکل مي‌گیرد، لذا از این سیاست منصرف شدند. از سال 1372 درآمدهای ارزی محدودتر شد ضمن اینکه سررسید وام‌هاي خارجی نیز فرا رسید، در آنجا ما اصلا در شرایطی نبودیم که نرخ ارز را به بازار محول کنیم. در سال 1374 رهاسازی ارز دوباره انجام شد و این چشم انداز را تداعی کرد که چه بسا دلاری شدن ریال اتفاق بیفتد. در سبد دارایي افراد ارز وارد شد و اقتصاد به طور کلی دچار بی ثباتی شد. لذا چاره جویی این وضعیت را تثبیت نرخ ارز دیدند، یعنی نرخی را که در شرایط خاصی رها کرده بودند، در نهایت مجبور به تثبیت آن شدند. در آن شرایط مجبور شدند که کاری صورت دهند که ارز به صورت علنی مورد سوداگری قرار نگیرد و آن را از سبد پورتفو خارج کنند. به همین دلیل تصمیم گرفته شد دلار در نرخ 300 تومان تثبیت شود، صادرکنندگان را مجبور به پیمان سپاری ارزی کردند و مرتبا اعلام مي‌شد که از این نرخ حمایت مي‌شود. البته این به معنای یک اقدام اصلاحی بلندمدت نبود، بلکه برای مهار بحران بود. یعنی آن رفتارهای سیاستی رهاسازی منجر به اعمال سیاست‌هاي اینچنینی برای تثبیت نرخ و مهار بحران شد. این روند تا برنامه سوم ادامه یافت، در آن زمان نیز درآمدهای ارزی محدود و نیز دولت دارای کسری بودجه بود، نرخ ارز رسمی 175 تومان اما نرخ بازار آزاد به طور ضمنی شروع به رشد کرد برای مدیریت این وضعیت نرخ‌هاي متفاوتی اعمال شد و با این رویکرد بازار ارز مدیریت شد. از سال 1378 با افزایش قیمت نفت، اقتصاد با مازاد ارز روبه رو شد و وضعیتی که در آن مازاد ارز به وقوع پیوست همراه با تورم و رشد نقدینگی بود. قاعدتا براساس نظریه برابری قدرت خرید و نظریه پولی تورم گفته مي‌شود اگر نرخ ارز قبلی‌تان یک نرخ صحیحی بوده باشد و صادرکنندگان در جایگاه صحیح قرار داشته باشند در صورت وجود تورم و افزایش هزینه‌هاي صادرکنندگان باید نرخ ارز متناسب با تورم افزایش یابد. اما در عمل مشاهده مي‌کنیم در هیچ اقتصادی، حتی در اقتصادهای توسعه‌یافته این‌گونه عمل نمي‌شود. یعنی نظریه برابری قدرت خرید و نظریه پولی مورد استفاده قرار مي‌گیرد، اما نه به طور کامل.
اگر ارزهای موجود در اقتصاد حاصل از صادرات مختلف و متنوع از بخش‌هاي مختلف اقتصاد به‌دست مي‌آمد هرگز وضعیتی این چنین که هم مازاد ارز هم تورم و هم رشد نقدینگی وجود داشته باشد به وقوع نمي‌پیوست. چرا که در صورت وجود تورم، توان رقابتی صادرکنندگان کاهش مي‌یافت و قطعا به مازاد ارزی منجر نمي‌شد. به هرحال در زمان مازاد ارزی بازار ارز مدیریت شد در این جهت که قیمت آن پایین نیاید، با این دلیل که نوسانات در قیمت‌هاي کلیدی همچون ارز دارای تبعات متعددی است؛ چرا که در اقتصادی که شفافیت در آن وجود ندارد، رانت غیرشومپیتری در آن فراوان است، کاهش قیمت‌هاي کلیدی موجب بروز سوء استفاده‌هاي مختلف مي‌شود. بنابراین در آن زمان سیاست درستی اعمال شد.
یک عده‌اي اعتقاد دارند که چون نرخ ارز همراه با تورم بالا نرفت، سیاست کنترل ارز در جهت سرکوب قیمت ارز بوده است که این به هیچ وجه صحیح نیست، دلیل آن را مي‌توان انباشت و فروش نرفتن دلارهای بودجه نزد بانک مرکزی دانست. در دوران دولت فعلی، قیمت نفت به بشکه‌اي 140 دلار هم رسید و درآمدهای ارزی دولت به سالانه 100 میلیارد دلار بالغ شد، صادرات محصولات پتروشیمی و میعانات گازی هم وجود داشت. اما اتفاقی که در این دوره افتاد این بود که این درآمدها را به طور مناسب مدیریت نکردند و واردات به شدت گسترش یافت. سهم ارز در بودجه نیز افزایش یافت. اقتصادهایی چون ایران اگر وفور واردات را تجربه کنند به این واردات حالت اعتیاد پیدا مي‌کنند و موجب چسبندگی در واردات مي‌شود. لذا به جای مدیریت این درآمدهای ارزی قابل ملاحظه در راستای رشد و توسعه اقتصاد، آن را صرف واردات کردیم، شفافیت هم در عملکرد وجود نداشت، رشد نقدینگی و تورم نیز روند افزایشی به خود گرفت.
در سال 89 سیاست مهمی که اجرا شد هدفمندی یارانه‌ها بود. اجرای این سیاست همراه با کار کارشناسی عمیق و همه جانبه که تمامی جوانب آن را بررسی کند نبود. لذا اثرات تورمی آن جدی گرفته نشد. آن عده از کارشناسانی که اثرات اجرای این سیاست را شدید مي‌دانستند و آن را مورد تاکید قرار مي‌دادند مورد اتهام‌هاي مختلف قرار مي‌گرفتند. مساله‌اي که در اجرای این سیاست پیش آمد کسری دولت برای پرداخت یارانه نقدی بود. در نتیجه درآمد حاصل از افزایش قیمت حامل‌هاي انرژِی برای پرداخت یارانه نقدی کفایت نمي‌کرد. این باعث شد دولت برای تامین این هزینه‌ها به دنبال روش‌هاي دیگری باشد.
با تشدید تحریم‌هاي بین المللی و فشارهای خارجی نرخ ارز در مهرماه 1390 با جهش قابل ملاحظه روبه رو شد. این در شرایطی بود که در اقتصاد نزدیک به 400 هزار میلیارد تومان نقدینگی وجود داشت. وجود این حجم نقدینگی و به طور ویژه در اختیار داشتن حجم بالای نقدینگی توسط گروه‌ها و افراد سوداگر در این زمینه موجب تشدید وضعیت نابسامان شد. عوامل سوداگر این فضای پیش آمده را هر چه بیشتر ملتهب‌تر كرده و فعالیت‌هاي سوداگری خود را گسترش دادند.
به دلایل این چنین نرخ ارز دوباره به نوعی تثبیت شد. تا اینکه در نیمه اول امسال بحث محدودیت‌هاي ارزی، بحث عرضه نکردن ارز توسط بانک مرکزی به میان آمد و مشاهده شد نرخ ارز طی چند روز به قیمت‌هاي بسيار بالا صعود کرد. تصمیمی که بانک مرکزی در قبال این نوسانات اتفاق افتاده گرفت، ایجاد مرکز مبادلات ارزی بود. مرکز مبادلاتی که انتظاری که از آن مي‌رفت سامان دادن به وضعیت پول ملی کشور و تامین ارز واردات بود از کالاهای اولیه و واسطه تولید گرفته تا واردات داروها و تجهیزات پزشکی مورد نیاز مردم و حتی دانه‌هاي روغنی مورد نیاز در تولید روغن نباتی که تقریبا به طور کامل وارداتی است.
به اعتقاد من بحثی که در این نوسانات ارزی وجود دارد و جای بسی تامل است نحوه تحلیل عده‌اي است که وجه بارزی از تحلیل سطحی و نگاه جزئی به مسائل اقتصادی داشتند. البته این نگاه از دیرباز وجود داشته است. جدای از اینکه این نوسانات به نیازهای درآمدی دولت برمی‌گردد یا علل دیگر، نگاه این افراد به مسائل اقتصادی کشور جای بسی تامل دارد. مساله‌اي که این افراد مطرح مي‌کنند این است که چون در اقتصاد ایران تورم وجود دارد باید نرخ ارز متناسب با آن افزایش یابد. هر چند که این تحلیل با ثابت بودن سایر شرایط مي‌تواند صحیح باشد، اما مساله‌اي که وجود دارد عدم وجود زیرساخت‌هاي فنی، نهادی برای اجرای این سیاست مي‌باشد. بحثی که این افراد مطرح مي‌کردند این بود که افزایش نرخ ارز موجب گسترش صادرات و اشتغال و رونق اقتصادی، افزایش بهره‌وری و به تبع آن قدرت گرفتن تولید مي‌شود. بحث ما هم این است که این‌گونه تحلیل‌ها از برنامه اول وجود داشته و عملیاتی شده است. نتیجه این سیاست‌ها در عمل از دو حال خارج نبود؛ یا اینکه با این رویکرد این قیمت کلیدی اصلاح شده و تبدیل به یک قیمت بازاری علامت دهنده مي‌شود که نشد یا اینکه در صورت نبود زیرساخت‌هاي نهادی و فنی، با چالش جدی مواجه مي‌شود. در این صورت مجبور به اعمال سیاست‌هاي دور باطل ارزی مي‌شوند. چرا که با هر موج تورم این بحث دوباره مطرح مي‌شود که نرخ ارز باید متناسب با تورم تعدیل مجدد شود.
وقتی حجم صادراتمان را نگاه مي‌کنیم، با توجه به اینکه تنها صادرات کیفی و متنوع یک کشور حکایت از پیشرفت دارد و حتی علت پیشرفت هم است. اگر صادرات متنوع داشته باشیم نشان مي‌دهد اقتصاد به یک وضعیت پویا و زنده دست یافته و به تغییرات متغیرها حساسیت نشان مي‌دهد. و این خود موجب رشد درونزاي فناوری و تکنولوژی مي‌شود، کیفیت مورد تاکید و اهتمام قرار مي‌گیرد و ثبات در آن برقرار مي‌شود. اما اتکا به دستاویز نرخ تورم برای افزایش نرخ ارز در اقتصادی که ثبات نقدینگی، ثبات تورم ، شفافیت بودجه و مالیات ستانی صحیح در آن غایب است و نیز وجود و جولان عوامل نامولد در آن موج مي‌زند جای بسی تامل دارد.
افزایش صادرات ما بخش اعظم آن مربوط به بخش پتروشیمی مي‌شود که صادرات محصولات میانی با ارزش افزوده پایین است. آیا افزایش صادرات و گسترش ترکیب کالاهای صادراتی (همچون کشور کره‌جنوبی) به صادرات کالاهای با تکنولوژی بالا در افزایش نرخ ارز مربوط است؟ بنابراين به اعتقاد من ایده‌هاي این‌چنینی کار خود را کرده، چون طرف مقابل دولت است و طرحی را اجرا کرده که انتقادهاي فراوانی به آن شده و مردم را امیدوار کرده که در هر ماه مبلغ معینی به مردم پرداخت مي‌کند. که این مطلب قابل توجه و در جای خود خطرناک است. طبیعتا اگر عده‌اي به عنوان تحلیل اقتصادی و اقتصاددان عنوان کنند که با افزایش نرخ ارز صادرات افزایش مي‌یابد و وضعیت اشتغال و تولید بهبود مي‌یابد، دولت اجرای آن را با جدیت بیشتر دنبال مي‌کند؛ چرا که اجرای آن هم وضعیت درآمدی دولت را بهبود مي‌بخشد و هم وضعیت صادرات و تولید بهبود مي‌یابد. به نظر من نقش این افراد بسیار قابل توجه بوده و هم اکنون هم دارای اهمیت است و حالا هم عنوان مي‌کنند صادرات کشور بالا خواهد رفت. خواهید دید که صادرات کشور بالا نخواهد رفت.
شما عملکرد همین صنعت پتروشیمی فعلی را مشاهده کنید آیا هزینه‌ها، تکنولوژی، تولید آن با عربستان قابل مقایسه است؟ به نظر من برای اصلاح هنوز زمان وجود دارد. ما باید از خیر اینکه ارز، بودجه ما را تامین کند بگذریم. بله محدودیت‌هاي زیادی وجود دارد، ممکن است محدودیت‌ها هم بیشتر شود و تحریم‌هاي بین المللی گسترده‌تر شود. اما به هر حال ما یا ارز کافی در اختیار داریم یا نه. اگر ارز کافی در اختیار داریم نباید اجازه بدهیم نرخ‌هاي این‌چنین شکل بگیرد. اگر ارز کافی در اختیار نداریم باید نیازهای تولید و نیازهای اساسی مصرف را تامین و اولویت‌بندی کنیم. بهداشت و داروی مردم را تامین کنیم و برای نیازهای دیگر چاره‌اي دیگر بجويیم. برای مثال در شرایط فعلی تجهیزات پزشکی 245 درصد با افزایش قیمت مواجه بوده است، برای یک عمل دیسک کمر بیمار باید حداقل 9 میلیون تومان هزینه متقبل شود.
این چه اصلاح اقتصادی است که نیازهای اساسی مردم را با چالش جدی مواجه نموده است. جالب این است که اینگونه مشاوره‌ها از برنامه اول چه علنی و چه غیرعلنی وجود داشته و به آن عمل شده است. در نهایت وقتی که با نتایج آن مواجه مي‌شوند عنوان مي‌کنند که کسانی که قانون اساسی را نوشتند چپگرا بوده اند و سیطره و نفوذ چپ‌ها باعث شده منویات ما حاصل نشود و آنقدر آن را تکرار کرده اند که برای خودشان جدی و قابل باور شده است. در حالی‌که به نظر من برای این افراد همواره میدان باز بوده است.
در اقتصادی که بودجه آن شفاف نیست، در برنامه اصلاحات اقتصادی آن به جای آنکه شفافیت افزایش یابد شفافیت کاهش پیدا مي‌کند و مجاری فوق بودجه‌اي گسترش مي‌یابد و
مالیات‌ستانی اختلال‌زاتر مي‌شود، رها کردن قیمت‌هاي کلیدی مي‌تواند به اصلاح ساختار، افزایش بهره‌وری تولید و صادرات منجر شود؟ طبیعتا به این نتیجه ختم نمي‌شود.
جناب آقای شاکری شما در تحلیل‌هایتان از نوسانات ارزی اخیر به چهار عامل اشاره کردید. تحریم ها، سوداگری گروه‌های خاص، شوک حامل‌هاي انرژی و حجم بالای نقدینگی. درجه اهمیت کدام یک از این عوامل را بالاتر مي‌دانید؟
حجم فعالیت‌هاي سوداگرانه بسیار قابل توجه است. من فکر مي‌کنم در حال حاضر بسیاری از موسسات اعتباری خصوصی خرید و فروش ارز را رها نکرده اند. این مشکل در بخش مسکن نیز وجود دارد. نقدینگی را به سمت بازار مسکن جهت مي‌دهند و پرشی در قیمت به وجود مي‌آورند، در حالی که خریداران مسکن کسانی هستند که کار مولد انجام مي‌دهند و عموما دارای حقوق و درآمد ثابت هستند. لذا برای تداوم رونق در بازار، هجوم عملیات سوداگرانه را مجددا تکرار مي‌کنند. همچنین عدم مدیریت صحیح دولت و اهداف بودجه‌اي آن در تحولات اخیر دارای درجه اهمیت بالایی بوده است. تحریم‌ها نیز به نوبه خود نسبت به وضعیت درآمدهای ارزی تاثیرگذار بوده است.
البته چون ما صورت شفافی از وضعیت درآمد ارزی نداریم صحبت کردن از میزان تاثیرگذاری تحریم‌ها مشکل است. میزان ذخایر ارزی، وضعیت و توان مبادله و نقل و انتقال ارزی در این زمینه بسیار تعیین‌کننده است. اما مهم‌ترین مساله به مدیریت قیمت‌هاي کلیدی این چنینی برمی‌گردد.
در مورد نقدینگی نیز باید گفته شود رشد نقدینگی در سال گذشته حدود 19 درصد بوده در حالی که امسال رشد آن بیشتر شده است. در دوران برنامه دوم و سوم همیشه به طور متوسط بالای 30 درصد بوده است. رشد نقدینگی بلایی است که از برنامه اول تا به حال به جان اقتصاد افتاده است و هر روز وضعیت آن بدتر شده و اخیرا کیفیت آن هم خیلی بدتر شده است. مسلما اگر ثبات نقدینگی وجود داشت وقتی ما در وضعیت‌هاي این‌چنین گرفتار مي‌شدیم آتش بی‌ثباتی اینقدر شعله‌ور نمي‌شد اما جای تعجب اینجا است که عده‌اي تصمیمات نابخردانه ارزی و بی‌ثباتی‌هاي اخیر همه را به نقدینگی منتسب مي‌کنند و با اینکار خود را از رهنمودها و مشاوره‌هاي غلط پی درپی شان تبرئه مي‌کنند و هم اینکه علاج این بحران را با توجه به ساختار موجود، تعلیق به محال مي‌کنند.
بله اگر نقدینگی اصلاح شود همه متغیر‌هاي کلان در جای صحیح خود قرار مي‌گیرند، اما نقدینگی بعد از سیاست‌هاي شوک درمانی حالت passive پیدا کرده و تا ساختار‌هاي نهادی اصلاح نشود وشوک درمانی‌ها ادامه داشته باشد وضع همین خواهد بود. در اینجا بعضی نکات دقیق تئوریک وجود دارد؛ وقتی سرعت گردش پول بی ثبات باشد و بخشی از پول منفعل باشد بعد از شوک درمانی قیمت‌ها بالا مي‌رود و به هیچ وجه صبر نمي‌کند تا نقدینگی بالا رود. بله بعد از شوک درمانی نقدینگی دوباره سیلان مي‌یابد. تحلیل از این سطحی‌تر نمي‌شود که این سوءمدیریت ارزی و این بحران را صرفا به نقدینگی نسبت دهیم.
در بررسی سیاست‌گذاری ارزی در دوران‌هاي اخیر، به نوعی مي‌توان گفت که سیاست‌هاي ارزی اعمال شده سیاست بهینه برای اقتصاد نبوده است. به این مفهوم که شرایطی ویژه اقتصاد ایران پدید آمده و سیاست‌گذاران مجبور به تثبیت و دفاع از نرخ ارز شده‌اند و در بهبود شرایط، مبنای اصلاح را بر این نرخ تثبیت شده ویژه قرار داده‌اند. به نظر شما این مساله صحت دارد؟
یک بار در سال 1372 صحبت تک نرخی کردن ارز به میان آمد، اما از اجرای آن صرفنظر کردند. در سال 1374 هم که نرخ ارز پرش قابل ملاحظه کرد و بی‌ثباتی‌هاي قیمتی بالایی ایجاد کرد، نرخ ارز را تثبیت کردند. در بقیه سال‌ها نرخ ارز مدیریت شده بود. سیاست بهینه ارزی برای اقتصاد ایران این است که تنوع صادراتی ایجاد کنیم، نظام ارزی ایجاد کنیم و نرخ ارز هوشمند و به طور صحیح علامت دهنده در اقتصاد ایجاد کنیم.
تا وقتی که بازار ارز وجود نداشته باشد باید نرخ ارز را مدیریت کرد. از آنجا که درآمد ارزی به صورت برونزا به اقتصاد وارد مي‌شود و ارزهای موجود در اقتصاد منتج از صادرات متنوع نمي‌باشد؛ اقتضائات بخش تولید و بخش صادرات در تناقض با یکدیگر هستند. وقتی بخش صادرات قیمت‌پذیر باشد طبیعتا وقتی تورم داشته باشیم باید نرخ ارز با تورم بالا برود. اما در شرایطی که بخش تولید وابستگی شدید به واردات مواد اولیه و کالاهای سرمایه‌اي و واسطه‌اي دارد تولید داخلی اقتضای افزایش نرخ ارز را نخواهد داشت.
مساله‌اي که در اقتصاد ایران به طور ویژه وجود دارد این است که تورم به نسبت بسیار شدیدی توزیع منافع را بر ضد بخش‌هاي مولد و تولیدی تغییر مي‌دهد. بنابراین اگر نرخ ارز یک بی‌ثباتی قیمتی ایجاد کند عایدات آن توسط بخش‌هاي نامولد جذب مي‌شود. در شرایط فعلی اقتصاد ایران صادرات، تورم و انتظارات تورمی و رفاه جامعه، دارای اقتضاهای سیاستی متفاوت و حتی متضاد است؛ بنابراین در این شرایط چاره‌اي جز مدیریت نرخ ارز وجود ندارد. عده‌اي که به مدیریت نرخ ارز در شرایط تنگنا انتقاد مي‌کنند و بحث فسادآمیز بودن آن را مطرح مي‌کنند اگر خوب دقت شود اینها همان‌هايي هستند که در این قالب بهره‌مندی‌هايي داشته‌اند.
در شرایط کمبود رها کردن قیمت ارز اثرات جبران‌ناپذیری را به همراه خواهد داشت. در شرایط فعلی داروی سرطان مردم را احتکار مي‌کنند، دارویی که قبل‌تر وارد شده و در انبار
نگه‌داری مي‌شود در شرایط نوسان ارزی با قیمت چند برابر فروخته مي‌شود. نکته‌اي که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که از سال 1378 تا سال1390 به خاطر مازادهای ارزی، نرخ ارز را تثبیت مي‌کردند که پایین نیاید نه اینکه تثبیت مي‌کردند که بالا نرود. این پارادوکس هم مختص اقتصاد ایران است که تورم بالا و مستمر داریم و به خاطر نفت مازاد ارزی هم داریم و وقتی نفتمان را نخرند مشکل ارزی و بنابراین بحران پیدا مي‌کنیم.
نوسانات ارزی از یک طرف در فرآیند تولید به دلیل وابستگی بخش‌هاي تولیدی به واردات مواد اولیه و کالاهای واسطه و از طرف دیگر به دلیل وابستگی الگوی مصرفی به کالاهای وارداتی خصوصا در چند سال اخیر اختلال ایجاد کرده است. به نظر شما این شرایط مستعد بروز اختلال رفاهی اجتماعی نیست؟
مشخصا تغییرات شوک مانند در نرخ ارز اثرات اجتماعی به همراه داشته است. در مدت بسیار کوتاه قدرت خرید مردم در اثر این نوسانات به نصف کاهش یافته که این طبیعتا اثرات اجتماعی به دنبال خواهد داشت. در شرایطی که ساختار تولید پویا باشد، تحقیق و توسعه نهادینه شده باشد، حمایت‌هاي هوشمند دولتی وجود داشته باشد، کیفیت مورد تاکید عوامل اقتصادی باشد، رقابت پذیری تامین باشد و سازوکارها و نهادهایی وجود داشته باشد که این عوامل را تضمین کند؛ در این شرایط تغییر قیمت‌هاي کلیدی مي‌تواند تصحیح ساختار انجام دهد. در وضعیتی که این چنین زیرساخت‌هايي فراهم باشد سیگنال‌دهی قیمت‌ها برای یک اقتصاد نعمتی بی بدیل است.
البته یک عده اعتقاد دارند که اگر نرخ ارز افزایش پیدا کند هم مصرف کنندگان و هم تولیدکنندگان خود را با این شرایط تعدیل و تطبیق مي‌دهند. اما با نگاهی به ساختار اقتصاد ایران مشاهده مي‌شود ضعف ساختاری فراوانی در اقتصاد وجود دارد و افزایش صرف قیمت‌ها به هیچ وجه توانایی اصلاح اقتصادی را ندارد. بنابراین سیاست‌هاي این چنینی نه تنها برای اقتصاد موثر نخواهد بود، بلکه ضربه نیز خواهد زد و باعث کاهش در تولید و اشتغال مي‌شود.
ریگان در سال 1991 نرخ بهره را در اقتصاد آمریکا بالا برد و اعلام کرد هدف از این سیاست تعدیل تکنولوژی تولید و حذف ناکارآمدي‌ها است. اجرای سیاست‌هاي اینچنیني در اقتصاد آمریکا که اقتصادی پویا است دارای توجیه است. اما در اقتصادی همچون ایران که عوامل سوداگر در آن موج مي‌زند، سیلان نقدینگی در آن وجود دارد؛ سیاست‌گذاری بر مبنای تغییر قیمت، نتیجه مطلوب را به دست نخواهد داد. بنابراین سیاست‌هايي از این دست و مشخصا افزایش نرخ ارز محدودیت‌هاي جدی در تولید ایجاد مي‌کند و مشکلات و اختلالات اجتماعی، خانوادگی و انسانی در پی خواهد داشت.
بنابراین، مثلا نظریه تاثیر سیاست‌هاي ارزی بر تراز پرداخت‌ها بر صادرات و واردات در جای خود دارای منطق مي‌باشد و صحیح است به طور ویژه در مورد اقتصاد ایران چون شرایط و فروض این نظریات برقرار نیست، استفاده کلیشه‌اي از این نظریات، کارکردهای سیاستی گمراه کننده‌اي در برخواهد داشت و منجر به بروز اختلالات اجتماعی و جامعه شناختی مي‌شود.
به نظر شما متغیرهای غیراقتصادی تا چه اندازه روی نرخ ارز اثرگذار هستند؟
مسلما متغیرهای غیر اقتصادی بر روی نرخ ارز تاثیر مي‌گذارند. شرایط اقتصاد سیاسی داخلی، تحریم‌ها، وجود گروه‌های ذی‌نفع، جولان بخش نامولد، اینها همه بر روی نرخ ارز موثر است. اما تا زمانی که نظام ارزی نداریم باید نظارت و مدیریت کنیم. بنابراین مي‌توان گفت این چهار مورد به نوعی مانع تشکیل نظام ارزی مي‌شود.
یکی از تاثیرات نوسانات ارزی بر روی بازار مسکن بوده است. از این جهت که این نوسانات موجب افزایش هزینه تمام شده تولید در بخش مسکن شده است. همچنین باثبات شدن قیمت ارز و سکه این امید را ایجاد می‌کند که نقدینگی از این حوزه خارج شود. همچنین بعضی کارشناسان اعتقاد دارند نقدینگی موجود در بازار سرمایه مستعد خارج شدن از این بازار است. با این حال حوزه‌اي که برای جذب این حجم نقدینگی جذاب به نظر مي‌رسد بخش مسکن خواهد بود. از آنجا که چشم انداز طرف عرضه بازار مسکن مساعد به نظر نمي‌رسد انتظار مي‌رود بخش مسکن دچار رکود و تورم شود. به نظر شما امکان وقوع این مساله وجود دارد؟
این مساله تا حدی درست است که وقتی نرخ ارز بالا رود به جای اینکه صادرات بالا رود قیمت کالاهای مرتبط و غیرمرتبط زیاد مي‌شود. تجربه 23 سال اصلاحات اقتصادی این مساله را نشان مي‌دهد. از جمله قیمت مصالح و ساختمان. طبیعتا از طریق فشار هزینه، قیمت عرضه مسکن بالا مي‌رود. ضمن اینکه حاشیه سود در آن بخش بالا است و یکی از موانع اصلی اقتصادی، همین حاشیه سود در بخش مسکن مي‌باشد.
حاشیه سود در حوزه تولید یا فروش؟
فرقی نمي‌کند، به طور مثال اگر کسی مسکن را ساخته باشد طبق قیمت‌هاي رایج فروش مي‌رود. در بخش مسکن یک حاشیه سودی مسلم فرض شده است. وقتی که قیمت نهاده‌ها بالا مي‌رود آن حاشیه سود را ثابت در نظر مي‌گیرند و قیمت عرضه تمایل به بالا رفتن دارند. در طرف تقاضا چون مسکن در پورتفو قرار دارد، نقدینگی سوداگرانه هم مي‌تواند به افزایش تقاضای مسکن منجر شود، خصوصا در زمانی که بازده سکه و ارز محدود شود. با بالارفتن قیمت مسکن، تورم کل هم بالا مي‌رود و نرخ‌هاي ارز نیز باید نسبت به قیمت‌هاي جدید تعدیل شود. مسکن در کارکرد طبیعی و اولیه‌اش بخش مولد اقتصاد محسوب مي‌شود و دارای ارتباط پسین و پیشین با بخش‌هاي مولد دیگر اقتصاد است. اما چون در پورتفو قرار گرفته است مشاهده مي‌شود در شرایطی که مصرف کننده نهایی اصلا مجال افزایش تقاضای مسکن را ندارد به شدت تقاضای مسکن بالا مي‌رود. لذا رشد نقدینگی، حباب مسکن، ماهیت پورتفو پیدا کردن مسکن و شتاب بی سابقه نرخ ارز همگی رویه‌هايي از یک منشور واحد هستند و با همدیگر تعامل دارند.
متاسفانه قبل از اینکه اقدامات بسترساز، نهادی، حقوقی و مقرراتی اعمال کنیم؛ صرفا دست به اصلاحات قیمتی زدیم. وقتی اسناد مالکیت در مورد زمین‌هاي زراعی، مسکونی در شهر و حومه آن تهیه نشده و ثبت آن به صورت هوشمند نیست، نظام مالیاتی اطلاعات دقیقی در دسترس ندارد. رانت و فساد هم در اقتصاد رایج است، نقدینگی بی‌ثبات است؛ زمین و مسکن در شهرها و حومه وضعیتی را پیدا مي‌کند که در حال حاضر وجود دارد. چند برنامه جلوتر آمده ایم، اما هیچ کار بنیانی انجام نداده ایم و بخش نامولد هم گسترده‌تر شده اما کارهای ساختاری روی زمین مانده و انجام آن مشکل‌تر شده، است. همانطور که دوستو در کتاب راز سرمایه مي‌گوید، اسناد مالکیت رمز تبدیل پول و دارایی به سرمایه است و در آن صورت است که مي‌توان با قوانین ساده مالیاتی کاری کرد که هیچ زمینه‌اي برای رفتن زمین و مسکن به پورتفو و افزایش قیمت مسکن وجود نداشته باشد.
تا زمانی که حداقلی از زیرساخت‌ها فراهم نشود، اقدامات در این زمینه نتیجه‌اي در برنخواهد داشت. چگونه است که زمین‌هاي زراعی به زمین‌هاي مسکونی تبدیل مي‌شوند، چگونه است که در ارتفاعات ساختمان ساخته مي‌شود. فساد، عدم شفافیت، رانت‌خواری، زمین خواری ... تا برطرف نشود، امکان مهیا شدن شرایط مطلوب وجود ندارد. در وضعیت موجود اگر یک متغیر کلیدی بی‌ثبات شود بخش‌هاي دیگر را دچار بی‌ثباتی مي‌كند. بنابراین در بهبود این وضعیت باید مسائل اساسی این حوزه را مد نظر قرار داد و روند بلندمدت را مورد توجه قرار داد.
در زمینه ارتباط ارز و بودجه؛ در بودجه سال آینده این احتمال وجود دارد که نرخ ارز اعمالی در بودجه افزایش قابل ملاحظه خواهد يافت، اگر این اتفاق رخ دهد به نظر شما چه آثاری مي‌تواند بر اقتصاد بگذارد؟
منشأ اینکه درآمدهای نفتی که یک فرصت و یک منبع مفید محسوب مي‌شود تبدیل به یک عامل محدودکننده رشد و بلای منابع طبیعی و محرک بیماری هلندی شده این است که ارز را در بودجه قرار داده ایم. چون در صورتی که ارز زیاد باشد، ارز در بودجه دولت افزایش مي‌یابد و بانک مرکزی هم نمي‌تواند تمام ارز را بفروشد و در نتیجه تورم و نقدینگی حاصل خواهد شد. در صورتی که محدودیت ارزی وجود داشته باشد یا نرخ ارز را افزایش مي‌دهند که درآمدهای ریالی حفظ شود یا اینکه کسری بودجه را از طریق قرض گرفتن از بانک مرکزی تامین
مي‌کند. در برنامه‌هاي توسعه اشاره‌هاي زیادی به عدم وابستگی به نفت شده است ولی در عمل مشاهده مي‌کنیم اقتصاد بیشتر در جهت وابستگی به نفت حرکت کرده است. در همین هشت سال اخیر متجاوز از 600 میلیارد دلار درآمدهای نفتی، گاز، پتروشیمی و میعانات گازی داشته ایم.
حال اینکه اعلام مي‌کنند که دیگر مانند سابق از این درآمدها بهره‌مند نیستیم نشان‌دهنده این است که اقتصاد و بودجه به سمت اقتصاد غیرنفتی حرکت نکرده است. افزایش نرخ ارز در چنین ساختار تولید، ساختار فناوری، شرایط استاندارد کیفی و وضعیت قیمت تمام شده به افزایش صادرات منتهی نمي‌شود. همچنین افزایش نرخ ارز به هیچ وجه کسری بودجه را به صورت پایدار از بین نخواهد برد. زیرا معلاملات بخش دولتی در حوزه‌هاي مختلف اقتصاد آنقدر وسیع است که از ناحیه تورم، این دولت است که بیشترین ضرر را خواهد کرد.
بهتر است مسوولین برای منطقی کردن، شفاف کردن هزینه، منضبط کردن بودجه و شفاف کردن نظام بانکی اقداماتی انجام دهند. تا اینکه به سراغ مجاری دیگر بروند و ببینند که با این نرخ ارز موجود چقدر درآمد عاید دولت مي‌شود و بعد هم با درونزا کردن نرخ ارز بخواهند کسری بودجه خود را برطرف کنند. دولت باید از این کار اجتناب کند زیرا هیچ عایدی‌اي برای دولت نخواهد داشت. ممکن است در کوتاه مدت کسری بودجه کاهش یابد؛ اما در بلندمدت کسری بودجه دولت واگرا خواهد شد.
دو دسته و گروه وجود دارند که موافق اجرای چنین طرحی هستند. یک گروه ساده اندیشی که معتقدند با افزایش نرخ ارز صادرات و تولید بالا مي‌رود و گروه دیگری که از این وضعیت سودهای هنگفتی کسب مي‌کنند. پیشنهاد ما این است که دولت از تغییر نرخ ارز برای کسری بودجه دست بکشد، انباره‌هاي حجیم وام‌هاي معوق با نظارت نظام بانکی باید آزاد شود و از این طریق مي‌تواند آن را به دولت برای تامین کسری بودجه قرض دهد. مطلب دیگر اینکه آن بخش خصوصی‌سازی‌هايي که با حمایت دولت مشغول فعالیت هستند، مي‌توانند به دولت قرض بدهند و در صورت عدم تحقق این امر دولت مي‌تواند امتیاز آنها را به بخش‌ها و واحد‌هاي دیگری که دارای قدرت نقدینگی هستند واگذار کند. در برنامه‌هاي خصوصی سازی هم باید نگاه جدی به مساله داشته باشد و با فروش بخش‌هاي دیگر کسب درآمد کند.
مساله دیگر؛ مساله مالیات است. که باید از همه شرکت‌ها و بنيادها و موسسات مشابه، اگر مالیات نمي‌دهند مالیات اخذ شود؛ چراکه خدماتی که دولت با این بودجه انجام مي‌دهد قطعا در ارزش افزوده آنها نقش دارد. با استناد به گفته معاون وزارت اقتصاد و دارایی 62 درصد بخش‌هاي اقتصادی کشور از پرداخت مالیات فرار مي‌کنند. نباید فقط از بنگاه‌هايي که دارای دفاتر مالیاتی هستند، مالیات اخذ شود. زمانی که دولت مي‌خواست رشد درآمد مالیاتی داشته باشد به جای اینکه از کسانی که مالیات نمي‌دهند اخذ کند از کسانی که مالیات مي‌دادند بیشتر اخذ مي‌کرد. یا مالیات بخش‌هاي خدماتی را مي‌تواند گسترش دهد، یا مالیات بر ثروت را افزایش دهد و از این طریق مي‌توان بسیاری از وجوه را آزاد کرد. همچنین باید هزینه‌هايي را که بی جهت رشد کرده را تنظیم کرد و از این طریق مي‌توانیم این تهدید را در این تنگنا به فرصت تبدیل کنیم و علاوه بر اینکه تنگنای موجود را برطرف ساخته‌ایم در جهت تغییر ساختاری سودمند نیز حرکت کرده‌ایم. ولی اگر به همان ملاحظات کوتاه‌مدت توجه کنیم، اوضاع آشفته‌تر خواهد شد و هزینه‌هاي مختلفی را بر بودجه دولت، بر تولید و به طبقات مختلف جامعه تحمیل کرده‌ایم.
شما اعتقاد دارید که افزایش نرخ ارز تاثیر منفی بر کسری بودجه خواهد داشت؟
زمانی که دولت در بودجه خود قیمت ارز را بالا مي‌برد به تبع آن نوساناتی در بازار ارز به وجود خواهد آمد که باعث بالا رفتن قیمت آن در بازار آزاد مي‌شود. از طرفی چون این مساله تورم بالایی را بر اقتصاد تحمیل مي‌کند و دولت خود مبادله کننده عظیمی در اقتصاد است، قطعا این تورم آثار منفی جدی خود را بر کسری بودجه دولت خواهد گذاشت. از طرف دیگر این مساله افزایش وابستگی اقتصاد به نفت را منعکس مي‌کند که با شعار اقتصاد بدون نفت در تضاد است.
شما اعتقاد دارید که افزایش نرخ ارز با هدف تامین کسری بودجه دولت انجام مي‌گیرد؟
بنده چنین ادعایی ندارم، اما در صورتی که این هدف مورد نظر نباشد چرا دولت این مساله را کنترل نمي‌کند. در این شرایط نه صادرات بالا مي‌رود، به تولید داخلی لطمه فراوانی وارد مي‌شود، آثار اجتماعی شدیدی در پی دارد. حال اگر دولت ارز اضافی دارد کنترل کردن آن کار چندان دشواری نیست و اگر هم دارای کمبود ارز است، مي‌توان مخروط اولویت نیازها را تامین کرد و بقیه را نظارت و کنترل کنیم.
از آنجا که هر تغییر قیمتی به نوعی همراه با تغییراتی در تخصیص منابع و نیز توزیع درآمد هست، به نظر شما تغییرات در نرخ ارز چه اثرات تخصیصی و توزیع درآمدی به همراه دارد؟
این مساله توزیع درآمد را در جامعه به شدت تغییر مي‌دهد و در ازای آن هیچ عایدی هم نصیب جامعه نخواهد شد. نه رشد صادرات کیفی محقق مي‌شود و نه تعدیل ساختاری صورت مي‌پذیرد. قطعا در اقتصادهایی که تا حدی از ساختارهای فنی، نهادی رشد و مدیریتی برخوردار است، تخصیص منابع بهتر صورت می‌گیرد. اما این مفروضات در اقتصاد ایران برقرار نیست. نهاده‌هاي تولیدی، مواد اولیه، کالاهای واسطه‌اي و کالاهای سرمایه‌اي دچار محدودیت مي‌شوند از طرف دیگر در این شرایط انتظارات تورمی شکل مي‌گیرد، سوداگران جولان بیشتری مي‌دهند و بخش نامولد اقتصاد رشد مي‌کند. پس اثر تخصیصی آن منجر به قوی‌تر شدن بخش نامولد و ضعیف‌تر شدن بخش مولد اقتصاد مي‌شود. برای سخن پایانی ذکر این نکته خالی از فایده نخواهد بود که باید به اقتصاد مانند یک موجود ارگانیک زنده که در زمان حرکت مي‌کند نگاه کنیم که تعاملات اساسی بین اجزای آن وجود دارد و هم اینکه از یک جایی حرکت کرده است و یک جایگاه تاریخی دارد. نباید بسیاری از مفاهیم انتزاعی که در کتاب‌هاي درسی مورد بحث قرار مي‌گیرد را بدون توجه به پیش فرض‌هاي آن وارد اقتصادي که دارای مفروضات مشخص دیگری است کرد. که چنین کاری جفای به علم است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
انتقام از یورو

انتقام از یورو

بدبینی بریتانیا نسبت به منطقه یورو اوج گرفت
انتقام از یورو

نویسنده: پیتر ساثرلند، مدیر LSE
مترجم: شادی آذری
منبع: پراجکت سندیکیت
دیوید کامرون، نخست وزیر انگلیس، برخلاف برخی از اعضای حزب محافظه‌کار کشورش، پیش از این هم هیچ‌گونه خشنودی‌ای‌ بابت عضویت در اتحادیه اروپا ابراز نکرده بود.


گرچه او کسی بود که هیچ اشتیاقی در مورد اتحادیه اروپا نشان نداده، اما به وضوح نشان داده است که در مقابله با بدی‌های آن هم نسبت به بسیاری از انگلیسی‌های میهن‌پرست چندان ورزیده نیست.
اکنون حمایت از مواضع کامرون دشوار شده است. با وجود آنکه سخنرانی او درباره اروپا مولفه‌هایی را در بر داشت که بسیاری با آن موافقند، اما بذر مناقشه‌هایی طولانی و زننده را کاشت که به ورای مرزهای بریتانیا هم می‌رسد.
محافظه‌کاران مجلس عوام می‌خواهند بار دیگر مطمئن شوند که رهبرشان هم به مانند خود آنها با کل فرآیند یکپارچه‌سازی اروپا مخالف است. آنها «نارو»ی او را در امتناع از برگزاری رفراندوم برای پیمان لیسبون نه فراموش کرده‌اند و نه بخشیده‌اند، پیمانی که سلف او گوردون براون آن را به امضا رساند.
کامرون با وظیفه‌ای دشوار در برابر حزبش مواجه است که از وی خواسته است تا بیانیه‌ای را در زمینه سیاست‌هایش در قبال اروپا صادر کند. بنابراین، کامرون باید حرف مناسبی برای گفتن داشته باشد. لازم است که او میهن‌پرستان و منتقدان داخلی را آرام کند و در عین حال از ویرانی سیاسی‌ای که ممکن است برگزاری یک رفراندوم فوری برجای گذارد، حذر کند، رفراندومی که ممکن است منجر به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا شود. زمانی که او صرف می‌کند تا تصمیم بگیرد که چه بگوید نشان دهنده دشواری تغییر این
اوضاع است.
در واقع همان طور که سخنرانی کامرون روشن ساخت، راه حل او برای این مساله، یعنی به‌دست آوردن صلح کوتاه‌مدت با منتقدانش به بهای دشوارتر شدن مشکلات او و بریتانیا در
درازمدت، راه‌حل تازه‌ای نیست. از پیش معلوم بود که کامرون می‌خواهد هرگونه احتمال برگزاری رفراندوم را به دورترین زمان ممکن در آینده موکول کند. این ایده که وی به دنبال مذاکره مجدد در مورد شرایط عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپاست هم از سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های
پیشین او مشخص بود.
حالا آن موضع، رک و بی‌پرده بیان می‌شود. تقاضا برای تغییرات دور از دسترس در ساختار و عملکرد اتحادیه اروپا، خط‌مشی جدیدی است که در دوره‌ای بحرانی برای اروپا در پیش گرفته می‌شود.
کامرون در موقعیت‌های مختلف گفته است که دوست دارد از برگزاری رفراندومی در مورد ادامه عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا بر اساس شرایط فعلی، اجتناب کند. هم‌اکنون برخی ادعا می‌کنند که مولفه‌های سیاست او در قبال اروپا، با میراث به جا مانده از‌هارولد ویلسون، «مذاکره‌کننده» مشهور بریتانیا در مورد شرایط عضویت در جامعه اروپایی آن زمان تفاوت دارد. ویلسون در آن زمان توانسته بود مذاکرات را چنان ادامه دهد که به برگزاری رفراندوم بینجامد.
گذشته از اینکه چه حزبی در انگلیس قدرت را در دست داشته، روابط بریتانیا با موضوع یکپارچه‌سازی اروپا همیشه روابطی دشوار بوده است. این موضوع از همان ابتدا غیر‌قابل اجتناب بوده است چون بریتانیا در مورد مساله اساسی آن یعنی ائتلاف حکومت‌ها، با تقریبا همه کشورهای دیگر منطقه اختلاف‌نظری عمیق و غیرقابل حل
داشته است.
اساسا اعتقاد بریتانیا بر این بوده است که وجود یک کنفدراسیون آزاد متشکل از دولت‌های اروپایی که در زمینه تجارت همکاری کنند همان چیزی است که انگلستان به آن نیاز دارد.اما بریتانیا به عضویت در کل جامعه اروپایی درآمده بود و نه فقط یک منطقه آزاد تجاری که اکنون کامرون به ناگهان آن را مطالبه می‌کند.
با وجود این، بدبینی سیاست بریتانیا نسبت به یورو هرگز رنگ نباخت و در سخنرانی کامرون مشهود بود. حتی ارجحیت قانون اروپا در این ناحیه از پیش تعریف شده، با بی‌میلی و تاخیر توسط بریتانیا پذیرفته شد. بنابراین کامرون در سخنرانی‌اش نمی‌توانست در برابر مصوبه کمیسیون قضایی اروپا مقاومت کند.
بریتانیا مشارکت‌های بزرگ و مثبتی در امور اروپا به ویژه در رابطه با بازار واحد اروپایی داشته است. اما این اغراق نخواهد بود که بگوییم بریتانیا از هر کاری که آن را فرصتی برای مقابله با پروژه اروپای چند ملیتی می‌دانست، فروگذار نکرد و با هرگونه افزایش اساسی در توانایی‌ها یا منابع اتحادیه اروپا مخالفت کرد. تعجبی ندارد که این موضع منعکس‌کننده رفتار مردم بریتانیا در قبال اتحادیه اروپا هم هست. اما این موجب می‌شود سایر کشورهای عضو به‌ویژه آنهایی که مانند آلمان به شدت از ایده منطقه تجارت آزاد طرفداری می‌کنند و به حاکمیت قانون در این منطقه به شدت پایبندند، در اتحادیه اروپا نقش مهمی ایفا کنند.
طولانی شدن زمان مذاکرات مجدد که اکنون کامرون خواهان آن است، نشان‌دهنده هزینه‌های سنگینی است که هر دو طرف باید متقبل شوند. برای تازه‌واردها، این موجب بی‌اعتمادی عمیق و طولانی مدت می‌شود، آن هم در زمانی که بحران حوزه یورو از پیش اگر حیات اتحادیه اروپا را به زیر سوال نبرده باشد، دست کم سلامت آن را در دراز مدت مورد تردید قرار
داده است.
علاوه بر این، به نظر می‌رسد استراتژی کامرون نمی‌تواند هیچ‌کس را راضی کند.اگر قرار باشد مذاکراتی در قالب بحث برای معاهده‌ای گسترده‌تر انجام شود، در آینده نزدیک چنین چیزی ممکن نخواهد بود. رییس کمیسیون اروپا، هرمان فون رامپوی، از جمله کسانی است که نسبت به لزوم یک پیمان جدید که لازمه‌اش حمایت همه اعضا باشد، ابراز تردید کرده است.
چون برخی از اعضا به شدت با چنین امری مخالفند. اما کامرون در سخنرانی خود به‌وضوح از مذاکره برای پیمانی جدید سخن به میان آورده است که «شرایطی جدید» را برای بریتانیا در بر داشته باشد و این پیمان جدید باید با تک تک اعضا به طور جداگانه به بحث گذارده شود.
بخشی از این مذاکرات درباره بازگرداندن قدرت به کشورها خواهد بود که باید به تصویب همه اعضای اتحادیه برسد و این شرایط مذاکرات کامرون را چه به لحاظ قانونی و چه به لحاظ سیاسی دشوار خواهد ساخت. بسیاری از سیاستمداران اروپایی بازگرداندن توانایی‌ها به کشورهای عضو را به مثابه رویدادی مخرب تلقی می‌کنند و معتقدند که باید به شدت با آن مخالفت کرد.
نتیجه آنکه به نظر می‌رسد هرگونه تلاشی در زمینه دستیابی به «توافقی جدید» از جمله بازگرداندن قدرت تصمیم‌‌گیری به اعضا، ماندن در اتحادیه اروپا را برای بریتانیا بسیار دشوارتر می‌کند تا برگزاری یک رفراندوم آری/ نه به ماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا. بنابراین گذشته از اطمینان‌بخشی به هرکسی (از جمله میهن‌پرستان بدبین به یورو) موضع کامرون نشان‌دهنده عصر جدیدی از ناآرامی‌ها و بی‌اعتمادی‌ها برای بریتانیا و شرکای اروپایی‌اش است.
 

ماهتابان

عضو جدید
سونامی ارزی

سونامی ارزی

دو عامل بیرونی و درونی بر نوسانات بازار ارز مؤثرند. یکی از عوامل بیرونی شامل اثرات تحریم است که خود فضای عرضه و تقاضا را به هم ریخته و موجب نوسان در بازار می گردد. هر روز اخبار جدیدي در مورد تحریم ایران شنیده می شود که خود از لحاظ روانی بازار را ملتهب می کند.

در اين شرايط متقاضیان ارز به این فکر می افتند که عرضه ارز در آینده کاهش خواهد یافت و متعاقباً تقاضاي كنوني خود را افزايش مي دهند و این تقاضا بیشتر از حد متعادل بازار است. یکی از عوامل مهم درونی این است که برنامه ریزی اقتصادی کشور منسجم و هماهنگ عمل نکرده است. بحث تحریم موضوع جدیدی نیست و حدود 2 سال است که جدی تر شده است. بنابراین مسؤولین اقتصادی کشور باید خود را برای چنین روزهایی تجهیز می کردند تا در صورت شدیدتر شدن تحریم ها، با یک برنامه از پیش تعیین شده فضا را به سمت تعادل، ثبات، کنترل، نظارت و هماهنگی بیشتر پیش می بردند تا چنین شوک هایی به بازار وارد نشوند. عدم مدیریت صحیح نظام ارزی در اقتصاد کشور عامل مهم درونی دیگر است. این سیستم از مهندسی و طراحی مناسبی برخوردار نبوده که بتواند در مقابل سونامی ارزی ایستادگی کند. از سوي ديگر، مهمترين عامل درونی مؤثر بر بازار ارز این است که متأسفانه در کشورمان تمامی مسؤولین و ارگان ها به خود اجازه اظهار نظر و پیش بینی در حوزه ارزی را می دهند و این سبب مي شود كه مدیریت اقتصاد به صورت منسجم صورت نگیرد و برای فعالین اقتصادی و افراد در بازار ابهام ایجاد شود. اگر تنها یک مسؤول مرتبط و آگاه در این خصوص اظهار نظر کند، مي توان از ایجاد ابهام در کشور جلوگیری كرد. بگیر و ببند در تمام دنیا قوانین و مقررات نظارتی بر بازارها وجود دارند که اگر نوسانات ارز از حدی بالاتر یا پایین تر رفت، با مجوز مسؤولین مربوطه می توان بازار را تا اطلاع ثانوی تعطیل نگه داشت تا فضا آرام گردد و این اقدام کنترلی و نظارتی برای ایجاد تعادل در بازار مرسوم است، اگرچه نباید طولانی مدت باشد. به دلیل التهابات در بازار ارز، بهتر بود این بازار از سوي مسؤولين آن يعني بانک مرکزي چند روزي بسته می شد و بانک مرکزی باید دستور می داد تا معاملات ارزی به دلیل بحران و تلاطم تا اطلاع ثانوی متوقف شوند. در این جهت تالار معاملات ارزی و صرافی ها باید بسته می شدند و با کمک نیروی انتظامی با دلالان متخلف از این دستور برخورد می شد تا وضع بازار کنترل گردد. اما این کار يك رويكرد کوتاه مدت است و نباید در بلند مدت ادامه یابد. حال شاید این سؤال پیش آید که مردم نیازهای ارزی خود را در این مدت چگونه تأمین کنند. در پاسخ باید گفت در اين برهه هاي زماني ملتهب مآبانه دست نگه دارند! چرا كه کشور همانند زمان جنگ با بحران روبه رو است. بنابراین مردم باید مدارا کنند و اگر نياز مبرم به ارز دارند آن را از طريق رابطه هاي خود و آشنايان شان تهیه نمایند. در سال هاي 74 و 75 کشور با مشکلی مشابه در بازار ارز روبه رو شده بود. طی چند ماه کل بازار مختل شد و سپس بانک مرکزی با یک برنامه وارد بازار شد و توانست نرخ ارز را برای چندین سال متوالی ثابت نگه دارد که سبب شد اعتماد مردم به بانک مرکزی و مسؤولین بیشتر گردد. حالا نیز باید متولیان امر با یک برنامه منسجم وارد کار شوند و بازار را از این ابهام خارج كنند تا یک نرخ باثبات در بازار حاکم گردد. البته این عملکرد تنها می تواند مشکل درونی را حل کند و مشکل بیرونی همچنان پابرجا است. چه بهتر اگر با مذاکراتی موضوع تحریم ها از ميان برداشته شود. اتاق معاملات ارزی اتاق معاملات ارزی فضای معاملات را قانونمند، شفاف و پاسخگو می کند تا در این راستا کشف قیمت ارز در بازار صورت پذیرد و این مسأله بسیار مفید است. این اتاق مانند یک آینه روشن است که نشان می دهد عرضه و تقاضا چگونه خود را پیدا می کنند، ولی به این معنا نیست که اتاق معاملات موجب پایین آمدن و یا بالا رفتن نرخ ارز می شود. طبعاً تا بازیگران به این بازار منسجم اعتماد کنند شاهد گذشت زمان خواهيم بود. سرانجام نوسانات اثرات مثبت و یا مخرب در اقتصاد با وقفه اي چند ماهه مشاهده مي گردند. افزایش نرخ ارز از يك هزار و 200 تومان تا حدود 4 هزار تومان، اثرات مخربی بر اقتصاد کشور گذاشته است که حداقل 6 ماه تا یک سال دیگر خود را نشان می دهند. ما در بازار ارز علاوه بر افزایش قیمت، نوسانات شدید قیمتی را شاهد بوده ایم. نوسانات بازار را غبار آلود می کنند و مردم دچار وحشت می شوند. این امر موجب می گردد سرمایه گذاری های بلند مدت در اقتصاد صورت نگیرند و مردم ترجیح دهند پول خود را در بخش های تولیدی سرمایه گذاری نکرده و نزد خود نگه دارند، چرا كه از آینده اقتصادی کشور نگران اند. شیب يكنواخت افزایش قیمت تنها هزینه ها را افزایش می دهد، در حالي كه نوسانات بیش از حد قیمتی در بازار، اعتبار و اعتماد به سیستم اقتصادی را از بین می برد و هزینه های اقتصادی بالایی به بار می آورد که بیش از 6 ماه طول می کشد تا این اعتبار بازگردد. متأسفانه ما در بازار ارز با هر دوي اين مقوله ها روبه رو بوده ایم. امید بر این است که اقدامات صورت گرفته در خصوص مهار بازار ارز، ایجاد تالار معاملات ارزی و یک برنامه منسجم اقتصادی در این حوزه توسط مسؤولین پاسخگو، بتوانند فضای معاملاتی را کنترل، منسجم و شفاف کنند و آرامش را به بازار ارز برگردانند. اما در کنار اینها انجام مذاکرات جهت کاهش تحریم ها را نبايد از ياد برد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عوامل موثر بر بازار ارز

عوامل موثر بر بازار ارز

عكس: سعيد عامري
دكتر حسن درگاهي در يك سخنراني در اتاق تهران تحليل كرد


http://www.www.www.iran-eng.ir/News/2867/01-01.jpg


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سخنرانی دکتر حسن درگاهی درباره «نظام‌های ارزی» در اتاق بازرگانی تهران
تحلیلی بر نظام ارزی و عوامل موثر بر نرخ ارز در اقتصاد ایران: هشدارها و راهبردها
یکی از مشکلات اصلی ایران این است که مشخص نیست آستانه تحمل اقتصاد تا کجاست
در کشور سیاست بر اقتصاد مقدم است و اوضاع اقتصادی محدودیتی برای سیاست منظور نمی‌شود
وضعیت موجود برآیند نتایج سیاست‌های اقتصادی دولت در 8 سال گذشته و آثار تشدید تحریم‌ها است
«پیشنهاد می‌کنم حساب ذخیره ارزی احیا شود»، «تنها عامل ثبات‌بخش و کنترل‌کننده نرخ ارز، کنترل تورم است». این جمله‌های دکتر حسن درگاهی که در سخنرانی خود با موضوع نظام‌های ارزی در اتاق تهران و در جمع فعالان اقتصادی ارائه می‌دهد، شبیه راهکارهایی است که چند تن دیگر از علمای اقتصاد همانند دکتر محمدهاشم پسران نیز به آن توصیه کرده‌اند. اقتصاد خوانده دانشگاه‌های منچستر و لیورپول با اعداد و ارقام و نمودارهایی که ترسیم کرده، نشان می‌دهد و تاکید می‌کند بحران اخیر ارزی قابل پیش‌بینی بوده و فقط زمان وقوع آن مشخص نبوده است. به گفته درگاهی اگر به مبانی علم اقتصاد توجه شده بود، وقوع این بحران کاملا قابل پیش‌بینی بود.
از نظر او مشکل عمده‌ای که امروز با آن مواجه هستیم، عدم مدیریت علمی اقتصاد است. دکتر حسن درگاهی که به دعوت اتاق بازرگانی تهران پیرامون «نظام‌های ارزی و چگونگی مشخص شدن نرخ ارز» سخنرانی می‌کرد، در رابطه با پول‌های سرگردان اعلام داشت این مردم هستند که سرگردان شده‌اند.
او یکی از معضلات امروز اقتصاد را این می‌داند که مردم نمی‌دانند پولشان را چه بکنند. دکتر حسن درگاهی معتقد است وقتی پس‌انداز مردم جامعه سکه و طلا باشد، ارزش از جریان اقتصاد خارج مي‌شود و بازنمی‌گردد. پول تبدیل به طلا و وارد صندوقچه‌ها مي‌شود.
درگاهی می‌گوید: «از نظر اقتصادی این تصمیم فردی کاملا منطقی و عین عقلانیت است. عاملان اقتصاد در سطح تصمیم فردی خوب تصمیم می‌گیرند. برای آنها چاره‌ای غیر از خرید طلا و کالای مصرفی بادوام باقی نمانده و اگر چاره‌ای اندیشیده نشود که مردم جذب بازارهای مالی شوند، منابع مالی تامین سرمایه‌گذاری در بلندمدت به شدت آسیب خواهد دید.» درگاهی کنترل نرخ ارز را تنها در بلندمدت امکان‌پذیر می‌داند و آن توسعه فضای کسب‌وکار به منظور کاهش تهدید نقدینگی است. دکتر حسن درگاهی اخیرا به سفارش اتاق تهران کتابی با عنوان «رابطه دولت و رشد اقتصادی» تالیف کرده که اکنون در دست چاپ است.
مشروح این سخنرانی را به نقل از شماره اخیر هفته‌نامه «تجارت فردا» می‌خوانید
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]http://www.www.www.iran-eng.ir/News/2867/20-02.jpg[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]قبل از طرح بحث اصلی باید به دو نکته اشاره کنم. نکته اول آنکه هدف از این گفتار تعیین عدد مشخصی برای نرخ ارز در اقتصاد ایران نیست، بلکه هدف آن است که با بیان نظام‌های ارزی مختلف، به طور عمده به عوامل و مکانیسم‌های اثرگذار بر نرخ ارز بپردازیم. با تبیین این عوامل می‌توان هم نگاهی تحلیلی بر وقایع ارزی اخیر داشت و هم هشدارهایی برای آینده ارائه کرد؛ زیرا تداوم کارکرد مکانیسم‌ها ممکن است مجددا اقتصاد را در ورطه بحران‌های ارزی دیگر قرار دهد. نکته دوم آنکه تلاش مي‌شود تا مباحث، تا حد امکان منطبق بر مبانی علمی اقتصاد باشد.
بنابراین نقد سیاست‌های اقتصادی دولت ارتباطی با فضای سیاسی کنونی جامعه ندارد. امیدوارم در پایان این گفتار به این نکته دست یابیم که بر اساس مبانی نظری و شناخت سازوکارهای اقتصاد، وقوع بحران ارزی اخیر قابل انتظار بود اگرچه پیش‌بینی زمان تحقق آن به جهت نقش و چگونگی تشدید تحریم‌ها چندان میسر نبود. برای درک اهمیت مساله نرخ ارز به عنوان یک قیمت کلیدی در اقتصاد، در ابتدای بحث دو مقدمه را متذکر می‌شوم.
مقدمه اول: نقش قیمت‌های نسبی
در رابطه با نقش قیمت‌های نسبی در تخصیص منابع است. باید توجه داشت آنچه بر رفتار مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان موثر است و مبنای تصمیم صادرکنندگان و واردکنندگان قرار می‌گیرد قیمت‌های مطلق نیستند. قیمت یک کالا، یک دارایی یا یک عامل تولید به تنهایی اهمیتی ندارد، بلکه آنچه بر ترکیب سبد مصرفی مصرف‌کنندگان، ترکیب عوامل تولید بنگاه‌ها به عنوان ساختار تکنولوژی، ترکیب سبد دارایی مردم و همچنین ترکیب صادرات و واردات به عنوان ساختار تجارت موثر است، قیمت‌های نسبی یک کالا یا دارایی یا عامل تولید است. قیمت‌های نسبی بحثی بسیار کلیدی در تخصیص منابع به شمار می‌آید. برای مثال در سبد مصرفی مصرف‌کنندگان، قیمت مطلق مواد خوراکی‌ مهم نیست، بلکه تغییرات نسبت قیمت مواد خوراکی به قیمت سایر کالاهای مصرفی است که سهم مصرف مواد خوراکی را در کل مخارج تعیین می‌کند. در انتخاب سبد دارایی، نسبت قیمت دارایی‌های مختلف با توجه به میزان پذیرش ریسک افراد مهم است. در انتخاب تکنولوژی بنگاه‌ها، نسبت قیمت سرمایه به قیمت نیروی کار تعیین‌کننده است. بنابراین با توجه به اهمیت این موضوع، هرگونه اختلالی در قیمت‌های نسبی، ساختار مصرف، تولید و تجارت را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد و به این جهت در علم اقتصاد، با در نظر گرفتن سایر عوامل، حذف نقش قیمت‌های نسبی و ایجاد اختلال در آنها انحراف بزرگی در سیاست‌های اقتصادی به شمار می‌آید. نکته مهم آنکه اگر چه دولت می‌تواند در محدوده‌ای از زمان و با دخالت‌های خود در بازارهای مختلف روند اصلاح قیمت‌های نسبی را مختل سازد؛ ولی در بلندمدت خواسته یا ناخواسته واقعیت‌ها و سازوکارهای اقتصادی، در راستای حل معضل عدم بهینگی تخصیص منابع، خود را بر اراده دولت مسلط کرده و جهش قیمت‌های کلیدی به منظور اصلاح قیمت نسبی اتفاق می‌افتد. مثال‌های مختلفی از این پدیده در اقتصاد ایران به وقوع پیوسته است. افزایش قیمت انرژی با هدف اصلاح قیمت نسبی انرژی، مثال روشنی است که به منظور تغییر نادرست تخصیص منابع انرژی انجام گرفت. افزایش نرخ سود اسمی سپرده‌های پس‌انداز در برخی از دوره‌های زمانی مثال دیگری است که با هدف اصلاح نرخ سود حقیقی و تغییر ترکیب دارایی پس‌اندازکنندگان شاهد بودیم. بنابراین آنچه مهم است ثبات در قیمت‌های نسبی است که بايد سازگار با شرایط اقتصادی و وضعیت سایر عوامل و متغیرهای اقتصادی ایجاد شود. به عبارت دیگر دو نکته در این رابطه تعیین‌کننده است؛ نکته اول آنکه نمی‌توان قیمت‌های کلیدی چون نرخ ارز، نرخ بهره (بازدهی دارایی‌های جایگزین پول)، قیمت انرژی، قیمت سرمایه و قیمت نیروی کار را به عنوان عواملی برون‌زا و ناسازگار با شرایط اقتصادی تعیین کنیم. نکته دوم آنکه برای ایجاد ثبات در این قیمت‌های نسبی حتما بايد تورم تحت کنترل قرار گیرد؛ زیرا در غیر این صورت دولت مدام اقتصاد کشور را در تهدید جهش قیمت‌ها قرار داده و به طور مستمر آثار زیانبار تورم مزمن دامنگیر جامعه خواهد شد بدون آنکه دولت توان جبران کاهش قدرت خرید مردم را داشته باشد.
از جمله قیمت‌های نسبی مهم که موضوع بحث اصلی ما و در ارتباط با نرخ ارز است، نسبت قیمت‌های خارجی به قیمت‌های داخلی است. این متغیر قیمتی در کنار سایر عوامل یکی از متغیرهای تعیین‌کننده ساختار تجارت یعنی ترکیب صادرات و واردات است. انتظار داریم وقتی این نسبت کاهش یابد، صادرات کم شود و واردات افزایش یابد؛ اما این نسبت قیمت چگونه تعریف مي‌شود؟ شاخص قیمت خارجی بر حسب پول داخلی از حاصل‌ضرب دو عامل قیمت خارجی بر حسب پول خارجی و همچنین نرخ ارز اسمی به دست می‌آید. در نتیجه نسبت مورد بحث که در ادبیات اقتصادی به نرخ ارز حقیقی هم معروف است از رابطه زیر محاسبه مي‌شود:
نسبت قیمت خارجی به قیمت داخلی =
e = (P*×E) / P
*P = شاخص قیمت خارجی بر حسب پول خارجی
E = نرخ ارز اسمی (قیمت یک واحد پول خارجی بر حسب پول داخلی)
P = شاخص قیمت داخلی
همچنان که بیان شد، نرخ ارز حقیقی که بیان‌کننده شاخص رقابت‌پذیری اقتصاد است از جمله عوامل مهم قیمتی موثر بر ساختار تجارت است. صادرات تابعی مستقیم از نرخ ارز حقیقی و واردات تابعی معکوس از آن است. بنابراین نرخ ارزی که بر تجارت موثر است نه نرخ ارز اسمی بلکه تحولات نرخ ارز حقیقی است که در ادامه به بررسی تحولات آن در اقتصاد ایران خواهم پرداخت.
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
http://www.www.www.iran-eng.ir/News/2867/20-03.jpg

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مقدمه دوم: نظام‌های ارزی
مقدمه دوم که به اختصار به آن می‌‌پردازم بحث نظام ارزی است. مطابق ادبیات اقتصادی در حالت‌های حدی، نظام‌های ارزی به دو نظام شناور و نظام ثابت طبقه‌بندی مي‌شود. در برخی از کشورها و در برخی از دوره‌های زمانی ممکن است نظام ارزی حالتی بین این دو حالت حدی، به عنوان نظام ارزی مدیریت‌شده، انتخاب شود. در نظام ارزی شناور، نرخ ارز از طریق مکانیسم عرضه و تقاضای ارز و بدون دخالت بانک مرکزی در بازار ارز تعیین مي‌شود. در این بازار بخشی از عرضه‌کنندگان و تقاضاکنندگان واقعی (صادر‌کنندگان و وارد‌کنندگان) و بخشی غیر‌واقعی هستند (که به خاطر تقاضای سفته‌بازی در مواقعی از جمله زمان بی‌ثباتی برای استفاده از فرصت‌های سودآور وارد بازار می‌شوند). پس در نظام ارزی شناور بازار ارز وجود دارد و عرضه‌کنندگان و تقاضاکنندگان بدون دخالت بانک مرکزی قیمت را تعیین می‌کنند. در این حالت انتظار می‌رود اگر تراز تجاری مثبت باشد نرخ ارز به دلیل مازاد عرضه ارز کاهش یابد و اگر تراز تجاری منفی باشد مازاد تقاضای ارز منجر به افزایش نرخ ارز مي‌شود. بر اساس مبانی نظری فرض مي‌شود در این حالت تراز تجاری با مکانیسم تعدیل نرخ ارز همیشه در تعادل است. بنابراین در نظام ارزی شناور به جهت وجود تعادل در تراز تجاری، دارایی‌های خارجی بانک مرکزی و در نتیجه پایه پولی تغییر نمی‌کند.
در نظام ارزی ثابت، مدیریت نرخ ارز با بانک مرکزی است، بانک مرکزی یک مقدار را به عنوان هدف از‌پیش تعیین‌شده برای نرخ ارز تعیین کرده و با دخالت خود در بازار ارز از طریق خرید و فروش ارز سعی می‌کند قیمت تعادلی بازار ارز را در سطح مورد هدف خود نگهداری کند. در نظام ارزی ثابت یا مدیریت‌شده، تغییرات تراز تجاری بر دارایی‌های خارجی بانک مرکزی موثر است. در این شرایط اگر نرخ ارز از سطح مورد هدف افزایش یابد، بانک مرکزی به دلیل پاسخگویی به مازاد تقاضای ارز، از محل دارایی‌های خارجی خود ارز برداشت کرده و در بازار می‌فروشد و برعکس اگر نرخ ارز تمایل به کاهش داشته باشد بانک مرکزی باید این بار ارز مازاد را از بازار جمع کند و آن را به دارایی‌های خارجی خود می‌افزاید. در این حالت مشاهده مي‌شود که میزان دخالت بانک مرکزی بستگی به سطح دارایی‌های خارجی بانک مرکزی دارد. بنابراین یادآوری مي‌شود در نظام ارزی ثابت نیز بازار و مکانیسم عرضه و تقاضای ارز وجود دارد، اما یکی از عاملان مهم این بازار، بانک مرکزی است که با تغییرات دارایی‌های خارجی خود امکان دخالت در بازار را دارد. به این جهت گفته مي‌شود در نظام ارزی ثابت و یا مدیریت‌شده، بانک مرکزی دارای سیاست پولی مستقل نیست، زیرا عرضه پول به جهت سیاست تثبیت نرخ ارز تغییر می‌کند.
در دهه 70، به جز سال‌های ابتدایی، نظام ارزی ایران نه ثابت و نه شناور بلکه مبتنی بر نرخ‌های ارز چندگانه و بر اساس یک نظام سهمیه‌بندی ارزی اداره شد. تجربه ناموفق این نوع نظام ارزی به جهت توسعه رانت‌جویی، فساد اقتصادی و اختلال در تخصیص منابع منجر به یکسان‌سازی نرخ ارز در سال 80 شد. در دهه 80 با حذف نظام ارزی چندگانه، اقتصاد ایران یک نظام ارزی نسبتا ثابت و مدیریت‌شده توسط بانک مرکزی را به پشتوانه دارایی‌های خارجی و به برکت وفور درآمدهای ارزی نفت تجربه کرد. در مورد نظام ارزی جاری کشور و با وجود مرکز مبادلات ارزی نیز باید گفت نظام ارزی نه نظام ثابت و نه شناور بلکه مجددا مشابه سال‌های دهه 70 نظام ارزی سهمیه‌بندی‌شده‌ای است که به جهت کمبود ارز، نرخ‌های ارز مختلف به اولویت‌های کالایی مختلف تخصیص می‌یابد. در ابتدا قرار بود قیمت ارز در اتاق مبادلات دو درصد کمتر از قیمت بازار آزاد باشد. سیاست اتصال نرخ ارز مبادله‌ای به نرخ ارز بازار آزاد، که در زمان بحران ارزی به شدت دچار نوسان شد، خود به نوعی رسمیت بخشیدن به بحران بود. در ادبیات نظری و تجربی اقتصاد از جمله شرایطی که نظام ارزی ثابت توصیه شده است شرایط بحران‌های اقتصادی است که در کوتاه‌مدت دولت می‌تواند به منظور ایجاد ثبات از طریق اصلاح انتظارات عاملان اقتصادی، نرخ ارز را تثبیت کند. اگرچه سیاست اختلاف دو‌درصدی عملی نشد، ولی باید آن را از ابتکارات اشتباه دولت برشمرد. با راه‌اندازی اتاق مبادله نیز دیدیم که فاصله بین قیمت ارز مبادله‌ای و بازار آزاد افزایش یافت. بنابراین نظام ارزی کنونی یک نظام سهمیه‌بندی است که تداوم و پایداری آن جای سوال دارد. دولت یک برنامه جامع علمی برای مقوله مدیریت نرخ ارز ندارد. اگر دولت به کمک افزایش درآمدهای ارزی نفت قادر باشد در آینده میزان ارز تزریقی را افزایش دهد در نهایت بازار ممکن است برای دوره‌ای دیگر یک نظام ارزی ثابت مدیریت‌شده را این بار در حول و حوش عدد 4500 تومان تجربه کند و طبیعی است که اگر همچنان تورم کنترل نشود دیر یا زود مجددا جهش نرخ ارز را به همراه خواهد داشت.
همچنان که بیان شد در فاصله سال‌های 1380 تا 1390 نظام ارزی ما یک نظام ارزی ثابت بوده چون همیشه نرخ ارز تحت‌تاثیر نرخ تعیین‌شده بانک مرکزی قرار داشته است؛ اما در عین حال بانک مرکزی اجازه می‌داد این نرخ به تدریج افزایش یابد. مثلا پس از سال 1380 که بر اساس قانون برنامه سوم یکسان‌سازی نرخ ارز انجام گرفت، نرخ ارز به 795 تومان افزایش یافت. این مبلغ بعد از 10 سال به 1226 تومان رسید. این نظام را می‌توانیم یک نظام ارزی ثابت و در عین حال مدیریت‌شده بنامیم. حال سوال این است که آیا تعدیل نرخ ارز متناسب و سازگار با سایر متغیرهای اقتصاد کلان به طور کامل انجام شد؟ پاسخ منفی است. ریشه بحران ارزی اخیر همین عدم تعدیل کامل نرخ ارز اسمی در 10 سال گذشته منطبق با شرایط اقتصاد کلان کشور است. در مورد نرخ ارز نباید ساده‌نگر باشیم. نرخ ارز به عنوان یک قیمت کلیدی در تعامل بخش واقعی اقتصاد، یعنی بخش تولید کالا و خدمات، با بخش‌های پولی و مالی تعیین مي‌شود. نرخ ارز قیمت تعیین‌کننده‌ای است که نمی‌توان آن را به صورت سلیقه‌ای و با سیاست‌های غیرمنطقی و ناسازگار با علم اقتصاد مشخص کرد. به این جهت در ادامه به اختصار به عوامل تعیین‌کننده نرخ ارز اشاره مي‌شود.
اگر به روند 10 ساله نرخ ارز اسمی در سال‌های 1380 تا 1390 برگردیم، تصور عمومی حاکی از وجود یک نظام ارزی با‌ثبات است. چون نرخ ارز در طول 10 سال گذشته رشد متوسط سالانه ناچیزی را تجربه کرده است. حتی ممکن است بسیاری از فعالان اقتصادی، از جمله وارد‌کنندگان، هم از این روند باثبات راضی باشند. ولی از منظر اقتصاد کلان وقتی تحول نرخ ارز را در کنار تغییرات سایر شاخص‌های اقتصادی همچون حجم نقدینگی، رشد اقتصادی، بهره‌وری، ساختار تجارت، تورم و انتظارات تورمی قرار می‌دهیم مشخص مي‌شود که نحوه مدیریت نرخ ارز اشتباه بوده است. برای شناخت این موضوع بايد چگونگی اثرپذیری نرخ ارز از عوامل مختلف بررسی شود که مبنای الگوهای تعیین نرخ ارز را تشکیل می‌دهد.
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
http://www.www.www.iran-eng.ir/News/2867/20-04.jpg
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]الگوهای تعیین نرخ ارز
بر اساس الگوهای نظری اقتصادی، نرخ ارز می‌تواند بر مبنای عوامل مختلف سه روند بلندمدت، میان‌مدت و کوتاه‌مدت داشته باشد. نرخ ارز به طور همزمان تحت ‌تاثیر عوامل ساختاری بلندمدت (متغیرهای بنیادی)، نوسانات میان‌مدت (به علت وجود شوک‌های غیرقابل انتظار که باعث انحراف نرخ ارز از روند بلندمدت مي‌شود) و عوامل سفته‌بازی کوتاه‌مدت قرار گرفته و مقدار آن تعیین مي‌شود. یک سطح یا یک مسیر تعادلی وجود دارد که نرخ ارز در بلندمدت به آن میل می‌کند. این مسیر تعادلی بلندمدت می‌تواند از طریق روش برابری قدرت خرید یا ملاحظات مربوط به تعادل خارجی به دست آید.
اگر عامل اول مهم فرض شود، در این صورت نرخ ارز اسمی طی زمان معادل اختلاف بین نرخ‌های تورم داخلی و خارجی تعدیل مي‌شود. از طرف دیگر اگر ملاحظات مربوط به تعادل خارجی عامل مهم تلقی شود، نرخ ارز در طی زمان در جهت تحقق این هدف در بلندمدت تغییر می‌کند. بنابراین تاثیر عوامل بنیادی به گونه‌ای است طی زمان جهت نرخ ارز را به سمت مسیر بلندمدت هدایت خواهد کرد. باید توجه داشت اگر شوک‌های پولی یا حقیقی در میان‌مدت افزایش یابد، می‌تواند باعث انحراف هرچه بیشتر نرخ ارز از مسیر تعادلی بلندمدت خود شود. از طرف دیگر در کوتاه‌مدت نیز عوامل سفته‌بازی می‌تواند باعث دور شدن نرخ ارز از مسیر تعادلی شود؛ چرا که نحوه تشکیل انتظارات عاملان اقتصادی در بازار ارز دارای اهمیت بسیار بوده و این امر می‌تواند با ایجاد رفتار جهشی، نرخ ارز را برای مدتی از مسیر تعیین‌شده توسط عوامل بنیادی اقتصاد دور سازد. در این رابطه نقش اطلاعات جدید و رخدادهای غیرقابل انتظار قیمت سرمایه را در بازارهای مالی همچون نرخ ارز به شدت تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.
با توجه به نکات فوق، الگوهای مختلفی برای تحلیل تحولات نرخ ارز در دو طبقه‌بندی الگوی جریان ارز یا تراز پرداخت‌ها و همچنین الگوهای بازار سرمایه شکل گرفته است. بر اساس الگوی اول در بازار ارز همانند بازار سایر کالاها، نرخ ارز تعادلی از عرضه و تقاضای ارز تعیین مي‌شود. عرضه و تقاضای ارز هر دو به عنوان مقادیر جریان هستند که بر حسب واحد ارز در یک زمان اندازه‌گیری می‌شوند. در این الگو مانند بازار کالا انگیزه در رفتار تقاضاکنندگان و رفتار عرضه‌کنندگان متفاوت است. تقاضا بستگی به سلیقه مصرف‌کنندگان، قیمت‌های نسبی کالاهای مصرفی مختلف و درآمد مصرف‌کنندگان دارد. عرضه نیز به طور عمده در ارتباط با دانش فنی و قیمت نهاده‌های تولید تعریف مي‌شود. از نظر آماری نیز امکان تخمین توابع عرضه جریان تقاضا امکان‌پذیر است. همچنین در تحلیل اثرات شوک‌های برونزا بر عرضه و تقاضای کالا طبیعی است که مقدار نهایی تغییرات قیمت بستگی به کشش‌های منحنی‌های عرضه و تقاضا خواهد داشت.
اگرچه تراز پرداخت‌ها در تعیین نرخ ارز به عنوان یک متغیر بنیادی مهم حتی در اقتصاد ایران دارای اهمیت بوده و هست، ولی این الگو به تنهایی روندهای نرخ ارز را توضیح نمی‌دهد. اهمیت عوامل دیگری چون عرضه و تقاضای پول، نرخ‌های بازدهی سایر دارایی‌های مالی، نرخ ارز آتی و بحث برابری قدرت خرید منجر به معرفی الگوهای بازار سرمایه در تعیین نرخ ارز شد.
روش اخیر، نرخ ارز را اساسا شبیه همان عواملی می‌داند که قیمت سایر سرمایه‌ها را در یک بازار سازمان‌یافته سرمایه (مانند بازار سهام) تعیین می‌کند. در چنین بازارهایی قیمت‌ها نه بر اثر تعادل عرضه جریان و تقاضای جریان بلکه بر اساس میزان موجودی و انباشت سرمایه‌ها شکل می‌گیرد. از آنجایی که سرمایه‌های مورد نظر بادوام هستند، بنابراین، قیمت جاری تعیین‌شده یک سرمایه به طور عمده بستگی به انتظارات بازار از قیمت‌های آتی آن سرمایه دارد. در صورت دریافت اطلاعاتی که قیمت‌های مورد انتظار آتی را تغییر دهد، قیمت‌های آن سرمایه به سرعت در جهت آن تغییرات اثر می‌پذیرد.
در نظریه تعیین قیمت سرمایه، عرضه و تقاضای جریان ارز مفاهیم مفیدی در تجزیه و تحلیل به شمار نمی‌آیند. خریداران و فروشندگان با انگیزه‌های مطلوب نسبت به سرمایه‌های خود در رابطه با نرخ بازدهی مورد انتظار که شامل حداقل ریسک آنها است، تصمیم‌گیری می‌کنند. به علاوه، در بسیاری از موارد قیمت یک سرمایه ممکن است تغییر یابد بدون آنکه سطح معاملات تغییر کند. زیرا امکان دارد بازار به عنوان یک کل نسبت به آن سرمایه بیشتر خوش‌بین یا بدبین باشد. به دلیل مشابه بودن ملاحظات اولیه در ایجاد انگیزه خریداران و فروشندگان سرمایه‌ها، در نظر گرفتن منحنی‌های عرضه و تقاضای جریان معنادار نبوده و از نظر آماری امکان تخمین جداگانه توابع عرضه و تقاضای جریان سرمایه وجود ندارد.
برای مثال نمی‌توان گفت که قیمت یک سهم بنگاه از طریق تقاضای جریان برای خرید سهام و عرضه جریان برای فروش سهام تعیین مي‌شود و مقدار تغییر قیمت یک سهم بستگی به کشش‌های این منحنی‌ها دارد. بلکه می‌توان گفت که قیمت سهام تغییر می‌کند؛ چرا که بازار به عنوان یک کل نظر خود را نسبت به ارزشی که سهام مورد نظر می‌تواند داشته باشد، تغییر داده است. بنابراین، ایده اولیه نظریه بازار سرمایه در تعیین نرخ ارز مشابه چنین تجزیه و تحلیلی است. بر اساس تعریف، نرخ ارز قیمت نسبی یک پول ملی بر حسب پول دیگر است. به جهت آنکه پول‌های ملی دارایی محسوب مي‌شود؛ بنابراین باید انتظار داشت که قیمت نسبی امروز آنها بستگی زیادی به قیمت نسبی مورد انتظار فردا یا هفته دیگر یا فصل دیگر داشته باشد. پس اگر اتفاقی باعث تغییر معنادار در نرخ ارز مورد انتظار شود نرخ ارز جاری به تبع آن تغییر خواهد کرد.
همچنان که مشاهده مي‌شود نرخ ارز تحت‌ تاثیر عوامل مختلفی است. بر اساس مجموعه الگوهای مورد بحث می‌توان عواملی چون عرضه پول اقتصاد داخلی و خارجی، سطح تولید داخلی و خارجی، عامل تراز پرداخت‌ها، بازدهی دارایی‌های جایگزین، شوک‌های پولی و حقیقی و بحث انتظارات را برشمرد. انتظارات تورمی در واقع انتظارات از تحولات آتی اقتصاد است. مهم نیست که مردم درست فکر کنند یا نه، بلکه پیش‌بینی آنها دارای اهمیت است. وقتی می‌بینید یک شایعه، یک دروغ، یک افشاگری، یک تاریخ مذاکره یا یک تحول سیاسی به شدت بازارهای مالی را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد مربوط به همین عامل است. وقتی فضای اقتصاد کلان به شدت بی‌ثبات باشد کوچک‌ترین شوک در زمان جاری، در تصویر ذهنی مردم به عنوان یک اتفاق بزرگ در آینده تفسیر مي‌شود. همچنان که گفته شد برخی از این عوامل نرخ ارز را در بلندمدت و برخی در میان‌مدت و کوتاه‌مدت تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. مدل‌هایی که نرخ ارز را در بلندمدت پیش‌بینی می‌کنند مدل‌های فاندامنتال یا بنیادی هستند. در حالی که در تحولات کوتاه‌مدت نرخ ارز، مانند پیش‌بینی نرخ ارز برای فردا یا هفته آینده، عوامل بنیادی همچون تراز پرداخت‌ها، سطح تولید و حجم پول به کار نمی‌آید و انتظارات به عنوان عامل اصلی عمل می‌کند. در کوتاه‌مدت مدل‌های پیش‌بینی نرخ ارز مدل‌های تکنیکال هستند که بعد نظری ندارند و از تحولات کوتاه‌مدت یک دوره، تغییرات کوتاه‌مدت بعدی را پیش‌بینی می‌کنند.
حال سوال این است که عوامل موثر بر نرخ ارز در اقتصاد ایران چگونه است؟ از عوامل مهم و موثر بر نرخ ارز، تورم داخلی است که در آن متغیرهای بنیادی چون عرضه پول و سطح تولید نقش دارند. تحولات تورم در طی زمان اثراتش را دیر یا زود بر نرخ ارز نشان می‌دهد. از سوی دیگر وضعیت تراز تجاری کشور نیز تعیین‌کننده است. در این رابطه یکی از پیچیدگی‌هایی که در زمینه تعیین نرخ ارز در ایران وجود دارد این نکته است که عرضه‌کننده عمده ارز، دولت است. به عبارت دیگر در بازار ارز بخش عمده‌ای از عرضه ارز حاصل از صادرات نفت است که به عنوان یک متغیر برون‌زا و تحت‌تاثیر بازار جهانی نفت، توسط دولت انجام می‌گیرد. بنابراین وضعیت تراز تجاری کشور که به شدت تحت‌تاثیر ارز حاصل از صادرات نفت است، می‌تواند بر مقدار نرخ ارز اثرگذار باشد. این نکته از آن جهت دارای پیچیدگی است که اگر نظام ارزی را شناور تعریف کنیم، نرخ ارز اسمی به تبعیت از افزایش (یا کاهش) میزان ارز تزریقی دولت، کاهش (یا افزایش) یافته و ساختار تجارت را با نوسانات دائمی مواجه می‌سازد. تجارت پر‌نوسان منجر به سطح تولید بی‌ثبات و رشدهای اقتصادی ناپایدار مي‌شود. یادآوری مي‌شود میزان تزریق ارز نفت نیز نتیجه سیاست‌های مالی و بودجه‌ای دولت است که از ویژگی‌های مهم آن وجود همیشگی کسری بودجه است. از سوی دیگر اگر نظام ارزی را ثابت و حتی مدیریت‌شده انتخاب کنیم ممکن است تجربه دهه 80 به وجود آید که در آن به جهت توان بالای بانک مرکزی در دخالت در بازار ارز
(به پشتوانه تراز تجاری مثبت حاصل از وفور درآمدهای نفتی)، نرخ ارز به ظاهر باثبات ولی ناسازگار با شرایط سایر متغیرهای اقتصادی تعیین شد. دهه 80 تجربه‌ای بود که در آن نرخ ارز در یک دوره میان‌مدت پایین‌تر از سطح تعادلی بلندمدت تعیین شد و به این دلیل بازار ارز را به شدت تحت تهدید جهش نرخ ارز قرار داد. با توجه به نکات فوق، بررسی تحولات نسبت قیمت‌های خارجی به داخلی یا همان نرخ ارز حقیقی که در مقدمه توضیح داده شد، ضروری است.
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]http://www.www.www.iran-eng.ir/News/2867/20-05.jpg[/FONT] [FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تحولات نرخ ارز حقیقی
همچنان که گذشت نسبت قیمت‌های خارجی به داخلی بر حسب واحد پولی یکسان، یا نرخ ارز حقیقی از عوامل مهم اثرگذار بر ترکیب صادرات و واردات و در نتیجه بر ساختار فعالیت‌های اقتصادی است که در اقتصاد ایران با ویژگی‌هایی که برشمردیم می‌بایست به خوبی مدیریت شود. بحران ارزی اخیر را نیز می‌توان بر اساس تحولات همین نسبت توضیح داد. مطابق نمودار نرخ ارز حقیقی که از فصل اول سال 1369 تا فصل سوم سال 1391 نشان داده شده است، می‌توان دو نقطه اوج سال‌های 1374 (سال بحران بدهی‌های ارزی) و 1380 (سال یکسان‌سازی نرخ ارز) را نشان داد. سال‌های قبل از هر نقطه اوج، دوره‌ای است که در آن نرخ ارز حقیقی روند کاهشی داشته است.
کاهش نرخ ارز حقیقی به این معنا است که اقتصاد بیشتر به واردات وابسته مي‌شود و صادرات زیان می‌بیند. یادآوری مي‌شود این شاخص وقتی اوج می‌گیرد که رشد نرخ ارز اسمی بیش از مابه‌التفاوت تورم داخلی از تورم خارجی شود. بنابراین علت جهش نرخ ارز اسمی آن است که نرخ ارز حقیقی را به مسیر تعادلی بلندمدت خود برگرداند.
چرا تداوم روند کاهنده نرخ ارز حقیقی دائمی نیست؟ زیرا دخالت دولت از طریق اعمال شوک‌های پولی و حقیقی که از اثرات کامل متغیرهای بنیادی بر نرخ ارز می‌کاهد، نمی‌تواند دائمی باشد و در نتیجه با ایجاد اطلاعات جدید در مورد آینده بازار و تغییر انتظارات، جهش نرخ ارز اسمی برای جبران تورم‌های انباشت‌شده قبلی اتفاق می‌افتد.
در دهه 70 بعد از اولین جهش نرخ ارز در سال 1374، سیاست‌های پولی و مالی انبساطی همچنان ادامه پیدا کرد، اما نرخ ارز به اندازه تورم حاصل از آن سیاست‌ها افزایش پیدا نکرد. در نهایت در سال 1380 با سیاست یکسان‌سازی نرخ ارز دومین جهش نرخ ارز اسمی به طور رسمی انجام گرفت. بنابراین تجربه گذشته به خوبی نشان می‌دهد نمی‌توان در دراز‌مدت نرخ ارز حقیقی را کاهنده نگه داشت. در اقتصاد ایران همواره نرخ تورم به عنوان برآیند متغیرهای بنیادی اقتصاد و همچنین تورم مورد انتظار بر نرخ ارز فشار می‌آورد، اما وضعیت تراز تجاری و سطح ذخایر ارزی کشور به عنوان ابزار دخالت بانک مرکزی در بازار ارز بخشی از این فشار را خنثی می‌کند. بعد از سیاست یکسان‌سازی نرخ ارز مجددا داستان تکرار مي‌شود. تشدید سیاست‌های انبساطی پولی و مالی، به ویژه در سال‌های رونق نفتی بعد از سال 1384، و روند فزاینده قیمت‌های داخلی به همراه سرکوب نرخ ارز اسمی منجر به روند کاهنده مجدد نرخ ارز حقیقی تا سال جاری شد. در سال جاری به دلیل تشدید تحریم‌ها و کاهش درآمدهای ارزی دولت و در نتیجه کاهش توانایی بانک مرکزی در دخالت بازار ارز، وزن عامل تراز تجاری در میان عوامل تعیین‌کننده نرخ ارز در ایران کاهش یافت و تورم‌های انباشت‌شده به همراه انتظارات تورمی به عنوان عامل اصلی ایفای نقش کرد، به طوری که مطابق نمودار نرخ ارز حقیقی روند تعدیل خود را آغاز کرده است. فکر می‌کنید هنوز چقدر این نرخ جای افزایش دارد؟
کاهش نرخ ارز حقیقی در یک دوره 10ساله به شدت بر تولید داخلی اثر گذاشت و بهره‌وری کل عوامل تولید را کاهش داد. کاهش این نرخ به عنوان کاهش قیمت‌های خارجی نسبت به قیمت‌های داخلی یکی از پاسخ‌های مربوط به سوال مهم تولیدکنندگان است که چرا قیمت تمام‌شده کالاهای داخلی بالا است؟ در شرایط کاهش نرخ ارز حقیقی برای یک دوره طولانی‌مدت، کدام صنعت داخلی می‌تواند با صنعت خارجی رقابت کند؟ تداوم این شرایط به تدریج تخصیص منابع اقتصاد و ترکیب فعالیت‌های بخشی را تغییر داد و وابستگی اقتصاد را به واردات زیاد کرد. از آنجا که واردات خود وابسته به نفت است در نتیجه اقتصاد بیشتر و بیشتر به نفت وابسته شد.

تورم و نرخ ارز
برای بررسی دقیق‌تر تحولات نرخ ارز حقیقی، نیازمند نگاه به تحولات نرخ تورم هستیم. مطابق ارقام تورم سالانه، میانگین تورم سال‌های دهه 80 کمتر از 15 درصد گزارش شده است. آخرین نرخ تورم اعلام‌شده نیز برای دی‌ماه سال جاری 7/28 درصد است که تا پایان سال معادل 32 درصد پیش‌بینی مي‌شود. طبق آمار بانک مرکزی نرخ تورم نقطه به نقطه نیز 36 درصد است که تا پایان سال به بالای 40 درصد خواهد رسید. اما دلیل پایین بودن تورم دهه 80 به‌رغم حجم فزاینده پول در این دوره چیست؟ جواب افزایش شدید واردات است. یادآور مي‌شود در فاصله سال‌های 1383 تا 1391 حجم نقدینگی با نرخ رشد متوسط 6/27 درصد، بیش از شش برابر شده است. پیش‌بینی مي‌شود در سال جاری نیز حجم نقدینگی با رشد بالای 32‌درصدی روند فزاینده بیش از حد خود را ادامه دهد. تورم نسبتا پایین سال‌های قبل، به‌رغم افزایش شدید نقدینگی، به طور عمده به دلیل واردات فزاینده به پشتوانه درآمدهای ارزی سرشار نفتی بود که به طور موقت رابطه بین نقدینگی و تورم را تضعیف کرد. نکته مهم آنکه حجم نقدینگی بالا در شرایط نبود فضای مناسب کسب‌و‌کار و تخصیص ناکارآی منابع به فعالیت‌های مولد تولید و سرمایه‌گذاری، اقتصاد ایران را در برابر یک تهدید بالقوه قرار داد. این تهدید شامل انتقال نقدینگی به بازارهای مالی به ویژه بازار ارز و طلا و با هدف سوداگری و استفاده از فرصت‌های سودآوری بود که با افزایش فزاینده نرخ ارز موجب بی‌ثباتی اقتصادی و همچنین بی‌اعتبار شدن سیاست‌های دولت شد.

رشد اقتصادی و نرخ ارز
حال به ارتباط تولید و رشد اقتصادی با نرخ ارز می‌پردازم. مطابق داده‌های بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، میانگین رشد اقتصادی دوره‌های 1384-1379 و 1390-1385 به ترتیب معادل 3/6 و چهار درصد بوده است. رشد اقتصادی ایران از 6/1 درصد در سال 1378 به 9/6 درصد در سال 1384 افزایش و سپس در یک روند نسبتا کاهنده به 3 درصد در سال 1390 کاهش یافته است. این کاهش در حالی است که در این دوره روند درآمدهای ارزی نفت فزاینده بوده است به طوری که درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت به 2/118 میلیارد دلار در سال 1390 بالغ شد. بررسی تحولات رشد اقتصادی در دوره رونق نفتی اخیر نشان می‌دهد با وجود افزایش درآمدهای نفتی، رشد اقتصادی بالا و مستمر، به دلیل بی‌توجهی به سیاست‌های سمت عرضه حاصل نشده است. به طوری که تزریق درآمدهای نفتی، ایجاد تورم داخلی، کاهش نرخ ارز حقیقی و در نتیجه افزایش شدید واردات، منجر به تضعیف بخش قابل تجارت (مانند بخش صنعت) و کاهش بهره‌وری شد. در سال‌های اخیر وابستگی تولید به درآمدهای ارزی نفت به شدت افزایش یافته است. در بحث وابستگی نفتی، باید نوع رابطه درآمدهای نفتی یا واردات، با رشد اقتصادی مورد توجه قرار گیرد. نتایج مطالعات تجربی نشان می‌دهد اگرچه اثر درآمدهای نفتی بر رشد اقتصادی مثبت است ولی افزایش شدید درآمدهای نفتی نسبت به روند، بر رشد اقتصادی اثر کاهنده دارد. یکی از دلایل این پدیده در ایران تنظیم اشتباه نرخ ارز اسمی در گذشته بوده است. افزایش وابستگی تولید به درآمدهای نفتی را می‌توان با روند نسبت واردات دلاری به تولید ناخالص داخلی یا با نسبت درآمد نفت به تولید ناخالص داخلی نشان داد. بنابراین سوال این است که اگر انتظار می‌رفت در حوزه عملکرد سیاسی روزی تشدید تحریم‌ها بر درآمدهای نفتی و واردات اثر بگذارد چرا در حوزه عملکرد اقتصادی، اقتصاد را بیش از پیش به نفت وابسته‌تر کردید؟ این خلاف اقتصاد مقاومتی است. زیرا محوریت اقتصاد مقاومتی، کاهش آسیب‌پذیری اقتصاد و به حداقل رساندن نقاط ضعف اقتصاد به ازای شوک‌های برونزا است. آنچه در دوران رونق نفتی اخیر اتفاق افتاد کاملا در تضاد با اقتصاد مقاومتی است. این نکته از جمله شواهدی است که نشان می‌دهد در کشور، اقتصاد با سیاست همخوانی ندارد. توضیح این نکته ضروری است که با تحلیل گذشته بر مبنای اصول علمی اقتصاد می‌توان بحران ارزی اخیر را ریشه‌یابی کرد. بحران ارزی هیچ راهکار کوتاه‌مدتی ندارد ولی می‌توان به راهکارهای میان‌مدت و بلندمدت دست یافت.

تراز مالی دولت و نرخ ارز
وجود کسری بودجه مزمن، از ویژگی‌های اساسی بودجه دولت در اقتصاد ایران است. حتی در سال‌های اخیر که متناظر با افزایش درآمدهای نفتی است، مخارج کل دولت بیش از درآمدها است. نسبت کسری بودجه دولت (تراز عملیاتی و سرمایه‌ای) به تولید ناخالص داخلی در برخی از سال‌ها به بیش از 5 درصد بالغ مي‌شود. اگرچه این نسبت در سال‌های اخیر محدود شده است ولی افزایش شدید مخارج دولت و بزرگ‌تر شدن اندازه دولت در دوران رونق نفتی، وابستگی اقتصاد را به مخارج دولتی افزوده و در نتیجه کاهش مخارج دولت در چنین شرایطی منجر به تعمیق رکود اقتصادی مي‌شود. نکته دیگر آنکه بر‌خلاف سیاست‌های برنامه‌ای، وابستگی بودجه دولت به نفت افزایش پیدا کرده و تامین هزینه‌های مصرفی دولت از درآمدهای مالیاتی محقق نشده است. افزایش شدید تراز عملیاتی در سال‌های اخیر به مفهوم افزایش وابستگی هزینه‌های جاری دولت به درآمد نفت و حساب ذخیره ارزی است. به طوری که در صورت افت درآمدهای نفتی، به علت چسبندگی هزینه‌های دولت و وابستگی درآمدها به درآمد نفت، کسری بودجه دولت افزایش خواهد یافت. با محدود شدن حساب ذخیره ارزی برای تامین کسری بودجه دو گزینه متصور است که هر دو در نهایت منجر به افزایش نرخ ارز اسمی مي‌شود. گزینه غیرمستقیم، روش انتشار پول و افزایش تورم و به تبع آن افزایش نرخ ارز است؛ و گزینه مستقیم افزایش نرخ ارز رسمی برای افزایش درآمدهای ریالی نفتی است. در هر صورت وضعیت تراز مالی دولت و تامین مالی کسری بودجه تهدید جدی دیگری برای اقتصاد ایران به شمار می‌آید.

جمع‌بندی
در جمع‌بندی مباحث مطرح‌شده وضعیت شاخصه‌های اقتصاد کلان ایران که منجر به بحران ارزی شد و همچنان می‌تواند زمینه‌ساز بحران‌های اقتصادی دیگر باشد، مرور مي‌شود.
الف- بخش واقعی اقتصاد
* شرایط رکود تورمی
* روند کاهنده رشد اقتصادی به‌رغم افزایش درآمدهای نفتی در سال‌های اخیر
* افزایش وابستگی تولید به درآمدهای ارزی نفت یا کاهش کارآیی استفاده از درآمدهای نفتی
* روند فزاینده مخارج مصرفی خصوصی به همراه کاهنده بودن رشد سرمایه‌گذاری خصوصی و دولتی
* افزایش شاخص ریسک در فضای کسب‌و‌کار
* کاهش بهره‌وری کل عوامل تولید
* افزایش شدید تراز عملیاتی بودجه دولت در سال‌های اخیر به مفهوم افزایش وابستگی هزینه‌های جاری دولت به درآمد نفت و حساب ذخیره ارزی
* کاهش نرخ ارز حقیقی به مفهوم بدتر شدن فضای رقابت‌پذیری و در نتیجه افزایش وابستگی اقتصاد به واردات و تهدید صادرات غیرنفتی.
ب- بخش پولی و مالی
* روند فزاینده تورم
* افزایش شدید حجم نقدینگی و تبدیل شدن آن به یک تهدید بالقوه بحران‌زا در بازار دارایی‌های مالی، به ویژه بازار ارز، در شرایط نبود فضای مناسب کسب‌و‌کار و نبود ابزار کافی برای مدیریت نقدینگی، به ویژه جذب سپرده‌های مدت‌دار بانکی
* افزایش نوسانات رشد نقدینگی و تبعات آن بر ایجاد تورم یا رکود، به جهت آشفتگی در اهداف اجرای سیاست پولی
* تشدید عدم توازن منابع و مصارف نظام بانکی و افزایش بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی و در نتیجه افزایش پایه پولی
* عدم تعدیل کامل نرخ ارز رسمی در 10 سال اخیر و هدفگذاری نامناسب نرخ ارز در چارچوب نظام ارزی مدیریت‌شده، به دلیل توان بانک مرکزی در دخالت بازار ارز به پشتوانه دارایی‌های خارجی، و در نتیجه کاهش رقابت‌پذیری اقتصاد
* روند فزاینده قیمت دارایی‌های مالی جایگزین پول، به ویژه ارز و سکه.

هشدارها
با توجه به وضعیت جاری اقتصاد کشور، هشدارهای زیر را در تداوم و تشدید روندهای موجود می‌توان برشمرد:
* کاهش شدید قدرت خرید خانوارها
* تهدید مخارج مربوط به بخش‌های تغذیه، مسکن و سلامت خانوارها
* گسترش فقر و توزیع ناعادلانه درآمدها
* افزایش نرخ بیکاری به دلیل افزایش عرضه نیروی کار در راستای تحولات ساختار سنی جمعیت و توسعه آموزش و همچنین کاهش تقاضای نیروی کار و بیکار شدن افراد شاغل به جهت کاهش تولید و تداوم رکود اقتصادی
* تغییر ترکیب هزینه‌های دولت، کاهش کمیت و کیفیت خدمات عمومی، و عدم پاسخگویی دولت به تعهدات فزاینده خود در سال‌های اخیر
* توسعه اقتصاد زیرزمینی، و گسترش فساد اداری و اقتصادی سازمان‌یافته
* گسترش بحران‌های بانکی و ارزی و مالی
* افزایش بی‌اعتباری دولت و سرایت تدریجی آن به حاکمیت، به جهت ناتوانی در مدیریت بحران.
حال باید پرسید آستانه تحمل اقتصاد کجاست؟ و رتبه اولویت توسعه و پیشرفت اقتصادی چیست؟
یکی از مشکلات اصلی اقتصاد ایران این است که اصولا مشخص نیست آستانه تحمل اقتصاد تا کجا است. فرض کنید وقتی آلودگی هوا زیاد مي‌شود اطلاعیه و هشدار می‌دهند که میزان وجود مواد آلاینده در هوا از استاندارد خود افزایش یافته لذا مدارس، دانشگاه‌ها و مراکز دولتی را تعطیل و یا محدوده طرح زوج و فرد را گسترده می‌کنند. به عبارت دیگر تعریف آستانه تحمل و تحقق آن باعث اجرای یک برنامه اقدام توسط سیاستگذار در راستای اصلاح امور مي‌شود. چنین تعریفی از آستانه تحمل در اقتصاد کشور تعریف نشده است. گسترش طرح زوج و فرد و ایجاد محدودیت ترافیکی به معنای تسلیم در برابر آلودگی نیست، بلکه تغییر استراتژی است که فرصت می‌دهد با تداوم تنفس طبیعی، راه‌حلی دائمی‌تر ولی این بار از موضع قدرتی مبتنی بر دانش برتر، برای رفع آلودگی بیندیشیم. اصلاح امور اقتصادی نه‌تنها در اولویت نیست بلکه حتی وزنی مساوی تصمیمات سیاسی نیز به آن داده نمي‌شود. در کشور سیاست بر اقتصاد مقدم است و اوضاع اقتصادی محدودیتی برای سیاست منظور نمي‌شود، زیرا قدرت سیاسی براساس قدرت اقتصادی تعریف نشده است. پیشنهاد مي‌شود سیاستمداران به کمک اقتصاددانان مشخصه‌هایی را به عنوان آستانه تحمل اقتصاد تعریف کنند. در وضعیت جاری، نرخ تورم نقطه به نقطه به 40 درصد نزدیک مي‌شود. به نظر شما نرخ تورم چند درصد بشود دیگر به حداقل استانداردهای زندگی رسیده‌ایم؟ نرخ بیکاری گروه سنی جوان بین 15 تا 24 سال مطابق آمار بهار 1391 مرکز آمار معادل 6/28 درصد است. این عدد چقدر باشد وضعیت بیکاری نزد سیاستمداران نگران‌کننده مي‌شود؟ چند سال دیگر اقتصاد باید رشدهای پایین را، با وجود سرمایه انسانی بی‌بدیل کشور تجربه کند تا برایش چاره‌سازی کنیم؟ در حال حاضر اگر به حداقل استانداردها به‌عنوان آستانه تحمل اقتصاد برسیم برایش چه می‌کنیم؟ آیا مدرسه تعطیل می‌کنیم؟ محدوده طرح زوج و فرد را گسترش می‌دهیم؟

راهبردها
با توجه به آنچه گفته شد می‌توان یک راهبرد کوتاه‌مدت و یک راهبرد بلندمدت را طراحی و اجرا کرد. یادآوری این نکته ضروری است که اولا وضعیت موجود، برآیند نتایج سیاست‌های اقتصادی دولت در هشت سال گذشته و آثار تشدید تحریم‌ها، به ویژه تحریم‌های مالی و نفتی است. ثانیا این دو عامل با هم به طور همسو عمل کرده است. یعنی وابسته شدن بیشتر اقتصاد به نفت در حوزه‌های تولید و بودجه دولت، باعث شد تحریم‌ها اثرگذارتر باشد.
اصلاحات اقتصادی بدون توجه به هر دو عامل فوق توفیق چندانی نخواهد داشت. آیا اقتصادی متکی بر نظام تهاتری محدود در خارج از چارچوب‌ها و قواعد تجارت و مالیه بین‌الملل می‌تواند رشدهای پیش‌بینی‌شده در سند چشم‌انداز را تجربه کند؟ آیا 20 سال رشد بالای 8 درصد، با شیوه‌های غیرعلمی مدیریت اقتصادی قابل تحقق است؟ همچنان که گفته شد آنچه به عنوان چشم‌انداز اقتصادی از آن یاد می‌کنیم با عملکردمان در حوزه‌های اقتصاد و سیاست همخوانی ندارد. پیشنهاد مي‌شود برای کوتاه‌مدت یک برنامه مدیریت بحران در افق زمانی محدود و با محوریت نجات تولید تدوین شود. وقتی منابع محدود است و انتظار می‌رود بخش مهمی از تولید صنعت به رکود کشیده شود چه دلیلی دارد که به دنبال طرح‌هایی چون توسعه مسکن مهر باشیم؟ طرح مسکن مهر در جهت کمک به اقشار آسیب‌پذیر و توسعه عدالت اجتماعی، یک هدف بلندمدت است.
در حل بحران‌های کوتاه‌مدت، نباید اهداف بلندمدت صورت مساله باشد. تسهیلات بانکی در این مدت گذار باید صرف نجات تولید شود نه ساخت مسکن مهر. بنابراین اگر فکر می‌کنیم تحریم گذرا است پس باید برای این دوران گذار یک برنامه مدیریت بحران نوشت. اما راهبرد اساسی در بلندمدت برای ثبات نرخ ارز و قیمت سایر دارایی‌های مالی، کاهش تورم همراه با توسعه فضای کسب‌و‌کار به منظور کاهش تهدید بالقوه نقدینگی موجود است. همچنین کاهش تدریجی تسلط عرضه ارز نفتی در بازار ارز در بلندمدت و جلوگیری از ایجاد نوسانات آن در کوتاه‌مدت، با احیای مجدد حساب ذخیره ارزی در راستای هدف اصلی آن به شدت می‌تواند تعیین‌کننده باشد.
در این گفتار اگرچه از هر چه گفتیم ولی تاکید این نکته ضروری است که:
اگرچه دوست به چیزی نمی‌خرد ما رابه عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
[/FONT]
http://www.www.www.iran-eng.ir/News/2867/20-01.jpg
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تثبیت نرخ ارز و عدالت اقتصادی

تثبیت نرخ ارز و عدالت اقتصادی

اولویت کاهش نقدینگی و نرخ تورم
تثبیت نرخ ارز و عدالت اقتصادی

عماد عظیمی*
می‌توان از محل افزایش نرخ ارز در قالب سیاست‌های خاصی به توسعه بیمه تامین اجتماعی و فراهم آوردن زمینه‌های لازم جهت افزایش فعالیت شرکت‌های فعال تولیدی برای جذب نیروی کار دهک‌های پایین درآمدی اقدام کرد




[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در برخی گفته‌ها و نوشته‌ها می‌توان این نکته را فهمید که گروهی معتقد هستند برای رسیدن به اهداف اقتصادی باید نرخ ارز را در حد ثابت نگاه داشت تا به اهداف مورد نظر رسیده و از بی‌ثباتی بازار ارز جلوگیری کنیم. تثبیت نرخ ارز آنچنان که تا به حال در اقتصاد ایران وجود داشته است به برکت وجود دلارهای نفتی بوده که به دولت این امکان را می‌داده تا به عرضه مقدار مورد نیاز بازار ارز بپردازد تا قیمت آن را در میزان مورد نظر تثبیت کند. برای بررسی دلایل تثبيت نرخ ارز باید بررسی تاریخی به قدمت پیدایش نفت در این سرزمین اشاره کرد؛ ولی به عنوان مهم‌ترین دلایل اتخاذ این سیاست می‌توان به سهولت انجام تجارت بین‌الملل و پاسخ سریع‌تر به نیازهای جامعه مصرفی اقتصاد ایران اشاره داشت. با این سیاست و در سایه تثبیت نرخ ارز، واردات به مراتب ارزان‌تری در اقتصاد انجام می‌گرفت.
با توجه به اینکه اقتصاد ما اقتصادی تورمی است که با افزایش سطح تورم از ارزش پول ملی کاسته می‌شود، می‌توان انتظار داشت که در بلندمدت افزایش هزینه‌های تولید باعث کاهش عرضه گردد و به همین دلیل در اقتصادهای نفتی که از ناکارآیی نظام مالیاتی (فرار مالیاتی، متنوع نبودن پایه مالیاتی و ...) رنج می‌برند آسان‌ترین راه‌ برای پاسخ به نیازهای مصرفی جامعه واردات ارزان‌تر می‌باشد. مشخص است چنانچه با افزایش تقاضای وارداتی بتوان به ساده‌ترین شکل تقاضا برای ارز خارجی (دلار) پاسخ داد، بهترین شیوه مورد نظر سیاست‌گذاران اعمال شده است؛ چرا که می‌توان واردات را با نرخی پایین‌تر انجام داد و قیمت تمام شده کالای وارداتی را نیز کاهش داد.
همان طور که اشاره شد به دلیل وجود این نگرش در اقتصاد ایران و تاکید بر پایین نگاه داشتن نرخ ارز امروز شاهد وجود تنگناهای ساختاری در تولید ناخالص داخلی همراه با افزایش نرخ بیکاری و تورم هستیم که بدون شک یکی از علت‌های اساسی آن قیمت گذاری پایین‌تر از حد واقعی در طول یک دهه گذشته بوده است. به همین دلیل در این مقاله مهم‌ترین نکات در خصوص تثبیت نرخ ارز را به طور خلاصه بررسی می‌کنیم:
1 - باید توجه داشت که اگر امروز در بازار شاهد افزایش سطح عمومی قیمت‌ها (تورم) هستیم، این پدیده نتیجه وجود بازار آزاد ارز نیست، بلکه بر اساس نظر اقتصاددانان جهش نرخ ارز در طول یک سال گذشته و افزایش بهای کالای وارداتی اتفاقا نتیجه کنترل این بازار در طول سالیان متمادی بوده است که بدون توجه به حرکت رو به رشد تورم داخلی ثابت نگاه داشته شده است. اگر ارز را به عنوان یک کالا در نظر بگیریم، باید اجازه دهیم که همواره با توجه به فرآیند بازار، قیمت و مسیر خود را پیدا کرده و به تعادل برسد.
به بیان دیگر نمی‌توان انتظار داشت که در شرایط تورمی قیمت نسبی کالاها و خدمات رشد داشته باشند، ولی نرخ ارز قیمت ثابتی داشته باشد. اگر این سیاست در زمان مناسب اجرا می‌شد بازار ارز می‌توانست به قیمت تعادلی خود دست یابد؛ بنابراین اصرار بر ثابت نگاه داشتن قیمت ارز به بهانه جلوگیری از رشد بهای کالاهای وارداتی مصرفی و واسطه‌ای که در فرآیند تولید قرار می‌گیرند سیاست مناسبی نبوده و نمی‌تواند باشد.
2 - با پیدایش شرایط تحریم و دچار مشکل شدن فروش نفت و دستیابی به درآمد صادراتی، عرضه دلارهایی که طی سالیان متمادی باعث تثبیت این نرخ شده با چالش روبه‌رو گردیده است؛ بنابراین منطق اقتصادی حکم می‌کند که در هزینه کردن دلارهای موجود نهایت دقت و صرفه‌جویی را به عمل آورد. از این جهت است که بازار ارز دچار کمبود دلار شده و جهش قیمت ارز فرصت خودنمایی پیدا کرده است تا رشدی که باید بر اساس یک برنامه‌ریزی شفاف و مشخص در طول زمان معین انجام می‌گرفت حالا به صورت فزاینده در اقتصاد اتفاق بیفتد.
3 - هر چند نمی‌توان از اثرات مخرب تحریم در هیچ اقتصادی صحبت نکرد؛ ولی در این شرایط چنانچه برنامه‌ریزی مشخص و مبتنی بر واقعیات بازار حکمفرما بود می‌توانستیم به طور واقعی به سوی کاهش وابستگی به نفت حرکت کنیم. این کاهش درآمد نفتی را در صورت مهیا بودن زیرساخت‌های اقتصادی می‌شد به فرصتی برای کاهش وابستگی اقتصاد به صادرات تک محصولی تبدیل کرد، ولی معمولا این کاهش وابستگی در یک اقتصاد باید با اجزای درونی اقتصاد (متغیرهای داخلی مانند پس‌انداز و سرمایه‌گذاری داخلی) جبران می‌گشت، در حالی که شوربختانه مشکل عمده اقتصاد ایران موجودی ناکافی در سرمایه تولیدی و زیرساخت‌های افزایش تولید و همچنین عدم تحرک لازم این بخش‌ها در اقتصاد ایران است؛ بنابراین این تحریم‌ها باید حداقل بی‌توجهی به ایجاد این زیرساخت‌ها را طی سالیانی که از درآمدهای ارزی زیادی برخوردار بودیم، مشخص کرده باشد. البته نکته مثبت آن می‌تواند این مساله باشد که نشان دهد اتکا به درآمد تک محصولی و نبودن تنوع در درآمدهای ارزی غیرنفتی به چه میزان می‌تواند اقتصاد را در برابر شوک‌های خارجی شکننده‌تر سازد.
4 - حال که شرایط افزایش نرخ ارز مهیا شده است دیگر نباید از این فرصت برای کاهش سهم ناچیز شرکت‌های صادراتی داخلی در افزایش درآمدهای ارزی مانند ایجاد محدودیت‌های تجاری یا صادراتی استفاده کرد، بلکه برعکس می‌توان از آن به عنوان فرصتی جهت تقویت بنیان‌های تولیدی صادراتی یاد کرد، به صورتی که شرکت‌های داخلی جهت افزایش رقابت در بازار کشورهای منطقه باید از آن به عنوان یک مزیت یاد کنند تا سهم خود را در بازارهای جهانی با تشویق بخش خصوصی و افزایش تولید افزایش دهند. مشخص است که این مساله با تثبیت نرخ ارز به بهانه حمایت از مردم در برابر اثرات تورمی همخوانی نداشته و این مساله معنی دیگری جز یارانه دادن به شرکت‌های رقیب خارجی به بهای نابودی صنایع داخلی معنای دیگری نخواهد داشت.
5 - نکته مهم دیگر آن است که افزایش قیمت کالاها را نمی‌توان به حساب پدیده تورم وارداتی گذاشت. تورم وارداتی به حالتی گفته می‌شود که کالایی به دلایل مختلف گران‌تر از خرید از داخل وارد شود. در این حالت به دلیل واردات گران‌تر نسبت به تولید داخلی قیمت تمام شده مصرفی بیش از حالتی است که آن کالا در داخل تولید می‌گردد که به آن شبه رانت وارداتی گفته می‌شود. البته این روند نمی‌تواند در بلندمدت پایدار باقی بماند؛ چرا که با کاهش تقاضا همراه شده و باعث کاهش سطح واردات می‌گردد.
این افزایش هزینه‌ای که به دلیل خرید گران‌تر به مصرف‌کننده منتقل می‌شود را تورم وارداتی می‌گویند، ولی آنچه در اقتصاد ایران شاهد هستیم واردات به دلیل ارزان‌تر بودن تولیدات خارجی نسبت به تولید داخل کشور است پس طبیعتا نمی‌تواند پدیده تورم وارداتی در ایران مصداق داشته باشد. پس وجود تورم وارداتی با واردات ارزان به دلیل پایین بودن نرخ ارز همخوانی نخواهد داشت و این مساله ناشی از سیاست‌گذاری نرخ ارز است، به طوری که واردات ارزان همراه صادرات گران می‌باشد.
6 - بدیهی است که اصلاح نرخ ارز نمی‌تواند بدون عواقب باشد. هر چقدر یک بیماری مدت بیشتری طول بکشد به همان میزان درمان آن نیز سخت‌تر خواهد بود. نباید به این مساله بی‌توجه بود که سیاست‌های اقتصادی رویکردی دوگانه دارند. اگر بخواهیم در بلندمدت شاهد رشد و رونق اقتصادی باشیم باید سیاست‌های اصلاحی دردآور کوتاه‌مدت را پذیرا باشیم؛ بنابراین گذر از این دوران نمی‌تواند بدون سختی باشد ولی نکته مهم آن است که با اجرای سیاست‌های تکمیلی و مقطعی که رفاه مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان را با هم در نظر داشته باشد باید شرایطی را مهیا کرد تا عبور از این تنگناهای اقتصادی با کمترین فشار ممکن همراه باشد. اصرار بر تثبیت نرخ ارز با هدف واردات ارزانتر و کاهش نرخ تورم داخلی به دلیل مشکلات ساختاری در تولید داخل در بلندمدت همواره با کاهش رشد صادرات و کم شدن اشتغال همراه خواهد بود که نه تنها هیچ نشانه‌ای از عدالت اقتصادی را در خود ندارد؛ بلکه خود ضدعدالت می‌تواند باشد.
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جمع‌بندی
رسیدن به عدالت اقتصادی و کاهش اثرات مخرب اقتصادی که امروزه در قالب بالا بودن نرخ تورم، بیکاری، توزیع نامتعادل درآمد، کسری مزمن بودجه و ... مطرح می‌شوند بی‌شک همگی به طور مستقیم یا غیرمستقیم یک ریشه در تثبیت نرخ ارز دارند. وجود این مشکلات و هراس از بدتر شدن آنها نباید مانع از اجرای طرح‌های اصلاحی علمی گردد. اصرار بر تثبیت نرخ ارز برخلاف وجود تورم دورقمی در اقتصاد ایران به معنی کاهش قدرت رقابتی اقتصاد ایران و گسترش بیش از پیش بیکاری و تورم خواهد بود. نباید این دیدگاه را داشت که بازار آزاد ارز، علت اصلی پیدا شدن مشکلات اقتصادی هستند، بلکه کاملا برعکس نبود یک بازار آزاد ارز می‌تواند علت اصلی این مسائل باشد که منجر به کنترل پایین‌تر قیمت ارز زیر حد تعادلی خود شده و گسترش واردات را به همراه دارد؛ بنابراین افزایش اقدامات پلیسی و نظارتی برای جلوگیری از افزایش قیمت‌ها با هدف حفظ رفاه مصرف‌کننده در بلندمدت باعث ضعیف شدن عملکرد اقتصادی و گسترش ناکارآیی کارکرد نظام پولی در اقتصاد می‌گردد.
تثبیت نرخ ارز باعث تهدید بازارهای صادراتی اقتصاد ایران شده و سبب می‌گردد تا همراه با کاهش تولید صادراتی، بیکاری جوانان نیز رشد یابد. البته اصلاحات اقتصادی را نمی‌توان در یک بخش بدون توجه به سایر بخش‌های اقتصادی انجام داد؛ بلکه اصلاحات موثر باید در قالب یک بسته سیاست‌های مناسب و هماهنگ در کلیه بخش‌های مرتبط به هم در اقتصاد باشند به طوری که نه تنها یکدیگر را خنثی نکرده؛ بلکه تکمیل‌کننده یکدیگر نیز باشند. خلاصه آنکه صحبت از تثبیت نرخ ارز برای حمایت از رفاه مردم در ایران نمی‌تواند مبنایی منطقی با توجه به شرایط فعلی ایران داشته باشد و چنانچه اصرار بر تثبیت این نرخ داشته باشیم راه‌ آن تنها کاهش نقدینگی و نرخ تورم است تا در سایه آن بتوان قیمت ارز را متناسب با سایر کالاها به شکل اقتصادی و نه دستوری قبول کرد و تنها با این اقدام است که می‌توان از تثبیت نرخ ارز و ثبات ارزش پول صحبت کرد. می‌توان از محل افزایش نرخ ارز در قالب سیاست‌های خاصی به توسعه بیمه تامین اجتماعی و فراهم آوردن زمینه‌های لازم جهت افزایش فعالیت شرکت‌های فعال تولیدی برای جذب نیروی کار دهک‌های پایین درآمدی اقدام کرد؛ بنابراین ثابت نگاه داشتن نرخ ارز بر اساس منطق اقتصادی نه امکان دارد و نه آنکه سیاست صحیحی به نظر می‌رسد.
*کارشناس مسوول تحقیقات و حساب‌های منطقه‌ای استانداری مرکزی
[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
پايان ارز مرجع

پايان ارز مرجع

پايان ارز مرجع

مرتضی کاظمی
آیا سیاست‌گذاران با ارز چندنرخی موافقند؟ بعید است پاسخ به این سوال مثبت باشد.



دلیل چند نرخی بودن ارز، تمایل سیاست‌گذاران به استمرار این نابسامانی نیست، بلکه دلیل آن ناتوانی در تامین ارز با نرخی یگانه است. در واقع سیاست‌گذاران توان تک نرخی کردن ارز را نداشته اند وگرنه عاقلانه نمی‌دیده‌اند که به چنین ناكارآمدي مدیریتی تن دهند. با این وصف انتظار تداوم توزیع ارز با قیمت‌هایی به مراتب پایین تر از بازار، چندان انتظار صحیحی به نظر نمی‌رسد. در حال حاضر برای نرخ ارز سه عدد نرخ مرجع، نرخ مبادله‌ای و نرخ بازار شناسایی می‌شود. کمیسیون تلفیق بودجه 92 در مجلس، با تصویب پیشنهاد دولت، نرخ محاسباتی دلار در لایحه را 2450 تومان تعیین کرد. این مصوبه می‌تواند بیانگر عزم سیاست‌گذاران برای خداحافظی با نرخ ارز مرجع 1226 تومانی باشد. بعید است عدم تخصیص ارز با نرخ به مراتب پایین‌تر از نرخ بازار باعث تعجب یا شوکه شدن شود، بلکه برعکس تداوم توزیع ارز با نرخی به مراتب پایین تر از نرخ بازار باعث تعجب بسیاری از کارشناسان بوده است. سیاست‌گذاران و تصمیم سازان به فسادهای ناشی از ارز چندنرخی و سهمیه‌ای واقف هستند؛ اما با این توجیه که كشور در شرایط خاص سیاسی- اجتماعی است مجبور به تن دادن به ارز چندنرخی بوده‌اند.
سخنگوی کمیسیون تلفیق اعلام کرده که تعیین رقم 2450 در بودجه سال 92، به معنای حذف نظام ارزی شناور مدیریت شده نیست. در واقع از نظر ایشان تعیین این رقم به معنای ثابت بودن این نرخ نبوده و چه بسا این نرخ با افزایش (یا کاهش!) مواجه شود. در یکی دو سال گذشته سایر سیاست‌گذاران نیز اعلام کرده‌اند که هنوز تمایل دارند به نظام ارزی شناور مدیریت شده پایبند باشند؛ اما نقاط ضعف گسترده مدیریتی اجازه استمرار نظام ارزی شناور مدیریت شده را از سیستم اقتصادی کشور سلب کرده است.
در گذشته مجلس با تصویب ماده 72 لایحه برنامه پنجم توسعه، نظام ارزی کشور را «شناور مدیریت شده» تعیین و مصوب کرده بود که نرخ ارز با توجه به حفظ دامنه رقابت پذیری در تجارت خارجی و با ملاحظه، تورم داخلی و جهانی و همچنین شرایط اقتصاد کلان از جمله تعیین حد مطلوبی از ذخایر خارجی تعیین می‌شود. معاون بودجه معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ريیس‌جمهور نیز از تغییر رویكردهای ارزی در لایحه بودجه سال‌جاری خبر داده و گفته نرخ ارز در لایحه بودجه 92 به صورت ثابت مشخص نشده و مبنای آن نظام ارزی شناور مدیریت شده است.
در نظام‌های ارزی شناور، قیمت ارز بر اساس عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. تفاوت دو نظام ارزی شناور و شناور مدیریت شده در میزان دامنه تغییرات مجاز نرخ ارز است. در نظام شناور کامل هیچ محدودیتی برای تغییر قیمت ارز وجود ندارد و هر روز یا هر لحظه ممکن است نرخ ارز کم و زیاد شود؛ اما در نظام شناور مدیریت شده دامنه تغییرات مجاز توسط بانک مرکزی تعریف می‌شود. به طور مثال اگر دامنه مجاز تعریف شده سه درصد باشد بانک مرکزی وقتی مجاز به دخالت در تعیین قیمت ارز می‌شود که تغییرات قیمت ارز فراتر از سه درصد باشد.
با چنین وصفی می‌توان نتیجه گرفت که ارز ارزان‌قیمت و سهمیه‌ای به مرور کمیاب‌تر و احتمالا نایاب خواهد شد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نجات یورو؛ چگونه؟

نجات یورو؛ چگونه؟

اتحادیه اروپا در چالش چاره‌جویی
[h=1]نجات یورو؛ چگونه؟[/h]

همچنان یاس و امید بر اقتصاد اروپا سایه افکنده است

مترجم: منوچهر فخرزاد
منبع: یورونیوز
سازمان آمار اروپا میزان تولید ناخالص داخلی 17 کشور حوزه پولی یورو را در سه ماه نخست سال 2013، منفی دو دهم درصد اعلام کرده است. این رقم در سه ماه آخر سال 2012، منفی شش دهم درصد بوده است.
به این ترتیب حوزه پولی یورو برای ششمین فصل متوالی دوره رکود اقتصادی را سپری می‌کند. در این گزارش آمده است که طی سه ماهه اخیر، مصرف، یک‌دهم درصد افزایش پیدا کرده است؛ اما سرمایه‌گذاری 6/1 درصد افت داشته است. صادرات نیز 8/0 درصد افت را تجربه کرده است. این دو نکته دلایل اصلی کندی رشد اقتصادی است. انتخابات مایوس‌کننده پارلمانی در ایتالیا و همچنین فروش اوراق قرضه به منظور سنجش میزان آشفتگی بازار در ایتالیا موجب زیرسوال بردن اصلاحات در ایتالیای پس از انتخابات توسط رییس بانک مرکزی آلمان شود.
وی همچنین در مورد مشاهده نشدن پیشرفت در اصلاحات فرانسه و الگو قرار گرفتن این کشور برای سایر کشورهای منطقه پولی یورو اظهار یاس کرد.
وزیر دارایی بریتانیا برنامه خود را مبنی بر جداسازی بین فعالیت‌های روزمره و فعالیت‌های سرمایه‌گذاری و خطرپذیر بانک‌ها طرح‌ریزی کرده است. گفته می‌شود این اصلاحات برای وام‌دهندگان سنگین است؛ اما کمیسیون تخصصی اصلاحات بانکی پارلمان بریتانیا موافق اعمال این اصلاحات است؛ اما آقای ماریو دراگی ريیس بانک مرکزی اروپا پیش‌بینی کرده بود وضعیت اقتصادی حوزه پولی یورو رو به بهبود است. تازه‌ترین گزارش‌ها از افزایش نسبی میزان تولید در حوزه پولی یورو حکایت دارد. ولی به‌رغم این پیش‌بینی‌ها و بهبود نسبی به ویژه در کشورهای آلمان، فرانسه و اسپانیا وضعیت تولید همچنان رضایت بخش نیست و نسبت به ابتدای سال 2012 روند نزولی دارد.
آقای یرون دایسابلوم رییس گروه یورو پیش‌بینی کرد که اقتصاد یونان با تزریق سرمایه به بانک‌های بزرگ این کشور پویایی خود را در سال 2014 بازیابد. وی اضافه کرد من نشانه‌های مثبتی از شرایط سرمایه‌گذاری و شرایط بازار یونان می‌بینم و امیدوارم سال آینده شاهد تحرک اقتصاد در منطقه یورو و البته در این کشور باشیم؛ اما در حال حاضر بیکاری روزافزون در‌ یونان نمی‌گذارد اقتصاد یونان کمر راست کند. انتشار آمار و ارقام مربوط به رشد اقتصادی و افت بخش صنایع و تولیدات چین عرق سردی بر پیشانی سرمایه‌گذاران نشاند و آشفتگی شدیدی در بازار‌های بورس دنیا از جمله در اروپا و ژاپن ایجاد کرد. روند کند شدن اقتصادی جهانی به چین هم سرایت کرد؛ به طوری که شاخص فعالیت‌های تولیدی و ساخت‌و‌ساز چین در ماه مه پایین تر از معیار عدد 50 قرار گرفته است. آدرین موات کارشناس بانک جی.پی مورگان می‌گوید: «جمعیت چین چالش بزرگ این کشور است، برای شرکت‌های بخش تولیدات و ساخت‌وساز کمبود نیروی کار وجود دارد. شرکت‌های بزرگی چون فوکس، کن و هون‌های که بیش از یک میلیون کارمند دارند برای یافتن نیروی کار ارزان‌تر ناگزیرند به خارج از چین نقل مکان کنند. با این وصف پیش‌بینی می‌شود میزان رشد اقتصادی پرجمعیت‌ترین کشور جهان در سه ماه دوم سال جاری با افت روبه‌رو‌ باشد. گفته می‌شود تولید ناخالص داخلی چین در سه ماه اول سال جاری کمتر از پیش‌بینی‌ها 7/7 درصد رشد داشته است. کمیسیون اتحادیه اروپا اخیرا تصمیم گرفته است نسبت به واردات صفحه‌های خورشیدی ساخت چین تدابیر ویژه‌ای در نظر بگیرد. در مقابل چینی‌ها هم اعلام کرده‌اند تدابیر مشابهی را در مورد واردات مشروبات الکلی از اروپا اتخاذ کنند. تولید کنندگان مشروبات الکلی در اروپا این تهدید چین را نگران‌کننده تلقی کرده‌اند. در حالی که وضعیت تولید و صادرات مشروبات الکلی در اروپا به دلیل بحران اقتصادی سال اخیر متزلزل‌تر شده است. بنابراین از دست دادن بازار چین که بزرگ‌ترین خریدار محصولات آنها است و روز‌به‌روز در حال گسترش می‌باشد، قطعا آسیب بزرگی به آنها خواهد زد.
فرانسه، اسپانیا و ایتالیا 63 درصد مشروبات الکلی وارداتی چین را تامین می‌کنند و چین بزرگ‌ترین تولیدکننده صفحه خورشیدی در جهان است که بیش از 80 درصد صفحه‌های خورشیدی اتحادیه اروپا را می‌سازد. به منظور حل بحران اروپا در ماه گذشته، ششمین کنفرانس جهانی سالانه اقتصاد در آستانه- پایتخت کشور قزاقستان- برگزار شد. مهم‌ترین ویژگی کنفرانس امسال توجه آن به موضوع بحران اقتصاد و یافتن راهی برای رسیدگی به مشکلات نظام مالی بود. تمرکز این کنفرانس بیشتر روی مشکلات اخیر اروپا از جمله مشکلات بانکی، نرخ بالای بیکاری جوانان و عدم قطعیت در منطقه پولی یورو بود. آقای رومانو پرودی نخست‌وزیر سابق ایتالیا نظرش این است که کشورهای اروپایی باید اقدام مشترکی داشته باشند. وی می‌گوید اروپای امروز به دلیل نداشتن ذهنیت لازم برای اجرای سیاست اروپایی مشترک، تمام جهان را دچار بحران کرده است. تمام کشورهای دنیا به غیر از کشورهای اروپایی به خوبی در حال پیشرفت هستند. آسیا در حال رشد است، آفریقا نیز با وجود آنکه از صفر شروع کرده اما در حال رشد است، آمریکا حدود 3 درصد رشد داشته و تنها اروپا است که در رنج است. هنگامی که رشد اقتصادی صفر باشد، بیکاری وحشتناکی همه جا را فرامی‌گیرد و بدتر از بیکاری جوانان، مشکل تقویت اقتصاد است. آقای کریستوفر پیسا ریدس استاد دانشگاه اقتصاد لندن، علت بحران اروپا را عجله در ایجاد یک پول واحد بدون ایجاد نهادهای لازم برای اطمینان از موفقیت آن می‌داند. وی می‌گوید: «باید تصمیم شجاعانه‌ای گرفت، تشکیل اتحادیه‌های بانکی و اتحادیه‌های مالی در اروپا ضروری است و اگر چنین کاری نشود، پول رایج اروپا قادر به رشد نخواهد بود، بنابراین از ابتدا نیز ایده اصلی این بوده است.»
خانم لیدی باربارا توماس جاج، رییس دفتر انرژی اتمی انگلیس نیز از هماهنگی بهتر در سیاست‌های بخش انرژی سخن گفته و آن را راه‌حلی برای اقتصاد اروپا می‌داند. اما با تمام این چالش‌ها و تشکیل کنفرانس‌های مختلف جهانی و اعمال راهکارهای ریاضت اقتصادی و اصلاح نظام بانکی و ... هنوز کشور یونان دستخوش اعتراضات و راهپیمایی‌های گسترده است. بروکسل- مرکز اتحادیه اروپا- هم مصون از تظاهرات معترضین نمانده است؛ ولی همچنان یاس و امید بر اقتصاد اروپا سایه افکنده است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نرخ مطلوب ارز

نرخ مطلوب ارز

نرخ مطلوب ارز



دکتر پویا جبل عاملی - همان گونه که می‌شد پیش‌بینی کرد، پس از انتخابات و با پیروزی تفکری که بیش از همه بر ارتباط با اقتصاد جهانی و دنیای بین‌الملل تاکید داشت،
بازار واکنش نشان داد و با افت بازار ارز و طلا، بورس نيز رشد خیره‌کننده‌ای را به خود دید. آیا انتظارات بدون رخ دادن رویدادی در واقعیت، بیشتر از این هم می‌تواند بر بازار‌ها تاثیر گذارد؟ آیا این روند ادامه می‌یابد؟ آیا پایین‌تر رفتن بیشتر نرخ ارز برای اقتصاد ملی مطلوب است؟ بی‌تردید هنوز در واقعیت اقتصاد، امری رخ نداده است، هر چه هست از کانال انتظارات بر بازار‌ها تاثیر گذارده که ما در همین ستون، روز شنبه 25 خرداد ماه به آن اشاره کردیم. تا نشانه‌ای متضاد با این انتظارات به‌وجود نیاید، می‌توان گفت ثبات بازار‌ها تداوم می‌یابد البته به شرط آنکه در زمان مقتضی واقعیت اقتصاد نیز تغییر کند. بگذارید با مثالی این مساله را روشن کنیم. کاهش نرخ ارز از آن رو است که بازار می‌پندارد که با تحول انتخاباتی تازه، رابطه اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی تقویت شده و این تقویت به معنای افزایش درآمد‌های ارزی ما است و بهای ارز در آینده کاهش می‌یابد. انتظار کاهش درآمد در آینده باعث افزایش عرضه ارز و کاهش قیمت در زمان کنونی می‌شود، اما اگر بازار در انتظار تحولی در اقتصاد باشد و شاهد آن باشد که با گذشت چندین ماه، آن تحول مورد نظر رخ نداده و تقویتی در روابط ایجاد نشده، در می‌یابد که اشتباه کرده است و به تصحیح انتظارات خود می‌پردازد و این به معنای افزایش بهای ارز خواهد بود.
بنابراین هر چند انتظارات در هفته گذشته بازار‌ها را دچار تحول کرده، اما تداوم این روند هم بستگی به عدم رخ نمودن نشانه‌های متضاد و همچنین روی دادن تحول مورد انتظار کنونی دارد.
توجه به این نکته نیز مهم است که در حال حاضر و با وجود تحریم‌های گام به گامی که برای فروش نفت ما وضع شده است و به‌رغم ابزار‌هایی که ما برای فروش نفت خود به کار می‌بریم، اما هنوز درآمد صادراتی ما از سال گذشته تا به امروز کمتر از واردات بوده و عملا کشور از پس‌انداز‌های ارزی خود ارتزاق کرده‌است. حتی اگر تمام ارز‌های خانگی که بالاترین برآورد‌ها از آن 18 میلیارد دلار است، نیز وارد بازار شود شاید برای مدت زمان کوتاهی وضعیت ارزی بهبود یابد؛ اما تاثیر چندانی بر تعادل پویای اقتصاد ندارد مگر آنکه درآمد صادراتی به طور پایدار افزایش یابد. اگر تحول مورد انتظار در رابطه میان اقتصاد ایران و اقتصاد جهانی به‌وقوع نپیوندد، عملا روند بازار مانند گذشته خواهد شد و دلار‌های خانگی که در حال عرضه شدن هستند، باز در خانه‌ها جمع خواهند شد.
با وجود این، سیاست‌گذار پولی می‌تواند از شرایط فعلی برای ترمیم نظام ارزی خود بهره برد و بار دیگر نظام تک‌نرخی را احیا کند. از یک سو، اکنون با توجه به قانون بودجه، بازار انتظار دارد که نرخ مرجع حذف شود و از سوی دیگر، روند نزولی نرخ ارز، پنجره‌ای را برای یکسان شدن نرخ مبادله‌ای و نرخ بازار آزاد باز کرده است. اگر بتوانیم به وضوح به بازار نشان دهیم که حذف نرخ مبادله‌ای و پذیرش نرخ بازار تنها به سود اقتصاد ملی است و این کار به دلیل کمبود ارز دولتی انجام نشده است، آن گاه بار دیگر نظام تک نرخی ارز احیا شده است. نگارنده خود می‌داند که این کار بس دشوار است، اما مساله آن است که شرایط فعلی، انجام این سیاست را آسان‌تر کرده است و باید از این شرایط سود برد.
از سوی دیگر، بار دیگر باید گوشزد کرد که کاهش نرخ ارز به زیر سطوح فعلی نیز مطلوب اقتصاد ایران نیست. اگر در این نرخ‌ها، تقویت مورد انتظار در روابط انجام شود، نرخ ارز کنونی پتانسیل زیادی برای افزایش تولید، صادرات و رشد اقتصادی دارد. ما هزینه شوک‌های مثبت بازار ارز را در اقتصاد خود دیده‌ایم، حال باید از آن بهره بریم و سیاست‌گذار پولی نباید بگذارد که نرخ ارز بیش از این کاهش یابد و مزیت‌های نسبی ما را از بین ببرد. به دیگر سخن کاهش نرخ ارز باید تا سطحی صورت گیرد که بتوان از نظام چند نرخی راحت‌تر عبور کرد و در عین حال مزیت‌های تجاری ما را نیز حفظ کند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تخیلات ارزی

تخیلات ارزی

[h=1]تخیلات ارزی[/h]

علی ابراهیم‌نژاد*
در روزهای پس از انتخابات 24 خرداد شاهد کاهش چشمگیر قیمت ارز بوده‌ایم، به گونه‌ای که قیمت دلار نسبت به زمان اوج خود حدود 20 درصد کاهش یافته است. طبیعتا انتظار می‌رود رشد 20 درصدی ارزش پول ملی یک کشور ناشی از رویداد مهم و قابل توجهی باشد و قطعا تحلیل دقیق این رویداد حاوی نکات آموزنده‌ای است. اگر بر اساس برخی تحلیل‌های ارائه شده توسط تصمیم‌گیران پولی و مالی کشورمان به این مساله‌ نگاه کنیم، باید گفت همانطور که رشد قیمت دلار در دو سال اخیر، می‌تواند ناشی از دست‌های پنهان و وجود بازار مکاره باشد، طبیعتا کاهش قیمت نیز باید معلول تصمیم همان دلال‌های سودجو باشد.
اگر این‌گونه است، آیا این دلال‌ها ناگهان در 24 خرداد از بین رفته اند یا در اثر انقلاب روحی، دلشان به حال مملکت سوخته و تصمیم به کاهش قیمت ارز گرفته‌اند؟ واقعیت این است، و همه ما به خوبی می‌دانیم، که نه تعداد معدودی دلال چهارراه استانبول یارای پنجه در پنجه کردن با بانک مرکزی و چند برابر کردن قیمت ارز را داشته و دارند و نه در 24 خرداد تغییری در رویکرد آنها به کسب سود در شغل و پیشه شان رخ داده است. آنچه موجب کاهش چشمگیر قیمت دلار شده، عمدتا ناشی از دو عامل است: اولا باید گفت خوشبختانه سیاست‌گذاران پولی و مالی کشور در ماه‌های اخیر با درس‌آموزی از تجربیات قبلی (در نگاه خوشبینانه) یا به دلیل نزدیک شدن به پایان عمر دولت فعلی (در نگاه بدبینانه) تا حدی دست از آزمون و خطاهای هر روزه برداشته‌اند و به عبارتی، در بهار امسال، خبری خوش‌تر از بی‌خبری برای بازار ارز وجود نداشته است. نتیجه این امر هم ثبات نسبی و کاهش ملایم در قیمت ارز بود.
عامل دوم نیز برگزاری پرشور و بدون حاشیه انتخابات و «امید» جامعه به «تدبیر» دولت آینده برای حل بحران هسته‌ای و رفع تحریم‌ها است که خود را به شکل کاهش تقاضا و افزایش عرضه و نهایتا کاهش قیمت ارز نشان داده است. اگر اینگونه است، لازم است برای آینده تجربه بیاموزیم و اولا از پرگویی و دامن زدن به تلاطمات بازار پرهیز کنیم و ثانیا، مدیریت هوشمندانه انتظارات بازار را جایگزین رویکرد پلیسی به بازار ارز کنیم. از لطایف این روزها است که دست روی دست گذاشتن و عدم دخالت تصمیم‌سازان پولی و مالی را باید به فال نیک گرفت و غنیمت شمرد.
* دانشجوی دکترای فاینانس
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
خب یکم سرچ بزن چی میشه مگه!!!...دی

خب یکم سرچ بزن چی میشه مگه!!!...دی

سپرده های ارزی


بخش بین الملل بانک کارآفرین با استفاده از شبکه گسترده بانکهای کارگزار معتبر در نقاط مختلف دنیا ، خدمات متنوعی از جمله: گشایش انواع اعتبارات اسنادی ، افتتاح انواع حسابهای ارزی ،خرید و فروش ارزهای معتبر، صدور و دریافت حوالجات ارزی، پرداخت تسهیلات ارزی، ریفاینانس،امور مربوط به بروات اسنادی،صدور انواع ضمانت امه های ارزی، دیسکانت اعتبارات اسنادی مدت دار و ... را به مشتریان محترم ارائه می نماید.
بخش دوم:سپرده هاي ارزي

حساب سپرده ارزي حسابيست كه به درخواست هر شخص حقيقي يا حقوقي و بمنظور نگهداري وجوه ارزي مشتري در بانك افتتاح مي شود. انواع حسابهاي سپرده ارزي را مي توان به صورت زير نام برد.
الف)حسابهاي قرض الحسنه ارزي

حساب قرض الحسنه ارزي حسابيست كه به درخواست مشتري به منظور نگهداري وجوه ارزي او در بانك افتتاح مي شود مشتري از بابت آن انتظار دريافت سود ندارد.
حسابهاي قرض الحسنه ارزي به دو دسته پس انداز و جاري تقسيم مي شوند.

  1. حسابهاي قرض الحسنه پس انداز ارزي:حساب قرض الحسنه پس انداز ارزي حسابيست كه در بانك با يك ارز مشخص افتتاح مي شود.ضوابط و مقررات حساب قرض الحسنه پس انداز ارزي مانند حسابهاي قرض الحسنه ريالي مي باشد. حداقل موجودي براي افتتاح حساب قرض الحسنه پس انداز به هر ارز معادل 100 واحد از همان ارز مي باشد.
  2. حساب قرض الحسنه جاري:حساب قرض الحسنه جاري حسابي ارزي است كه با تقاضاي مشتري در بانك افتتاح مي شود. به درخواست صاحب حساب دسته چكي در اختيار او قرار مي گيرد كه برداشت از حساب مي تواند به وسيله آن انجام شود. حداقل موجودي براي افتتاح اين نوع حساب 10000 واحد از ارزي است كه حساب جاري به آن ارز افتتاح مي شود. ساير ضوابط و مقررات حسابهاي جاري ارزي مانند حساب جاري ريالي مي باشد.
ب.حسابهاي سپرده سرمايه گذاري مدت دار ارزي

شما مي توانيد به منظور سرمايه گذاري و استفاده حداكثر از مازاد وجه ارزي خود،اقدام به گشايش سپرده سرمايه گذاري مدت دار ارزي در بانك نماييد. بانك با توجه به مدت سپرده گذاري شما با نرخ سود علي الحساب به شما سود پرداخت مي نمايد. در صورت افزايش سود قطعي در پايان دوره مالي،ما به تفاوت سود به حساب شما واريز خواهد شد.
حداقل مبلغ براي افتتاح حساب وتعلق سود 1100 واحد از ارزي است كه حساب به آن ارز افتتاح مي شود. ضوابط و مقررات اين نوع حساب مانند حساب سپرده سرمايه گذاري ريالي مي باشد.
انواع حساب سپرده سرمايه گذاري مدت دار ارزي

نرخ سود سپرده ارزي در بانك كارآفرين

مدت سپرده ارزي/نوع ارزدلار USDپوند GBPیورو EURدرهم امارات AED
یک ماهه2.25 درصد0.69 درصد2.5 درصد4.00 درصد
سه ماهه4.00 درصد0.97 درصد4.75 درصد5.00 درصد
شش ماهه4.5 درصد1.25 درصد5.00 درصد5.50 درصد
یک ساله6.00 درصد1.74 درصد6.00 درصد6.00 درصد

http://www.karafarinbank.ir/Foreign-exchange-deposits/default.kb
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


سپرده های ارزی مدت دار بانک تجارت

شرایط و موازین عمومی :

گشایش سپرده های ارزی مدتدار جهت اشخاص حقیقی و حقوقی ایرانی و خارجی با رعایت شرایط زیر امکانپذیرمی باشد :
1- حداقل مبلغ برای افتتاح اینگونه حسابها ( فعلاً 1.000 دلار یا معادل آن به سایر ارزهای قابل قبول ) می باشد .
2- افتتاح سپرده سرمایه گذاری مدتدار به ارزهای دلار آمریکا ، یورو ، پوند انگلیس و فرانک سوئیس مجاز می باشد .
3- در صورت تقاضای مشتریان جهت افتتاح سپرده مدتدار ارزی به ارزهای دیگر لازم است هماهنگی لازم با اداره خزانه داری و روابط با کارگزاران به عمل آمده و تأییدیه اداره مذکور اخذ گردد .
4- به سپرده های مدتدار ارزی سود ارزی تعلق گرفته و پرداخت خواهد شد .
5- مدت قبول سپرده مدتدار ارزی با توجه به مبلغ آن و توافق بین بانک و مشتری به قرار زیر خواهد بود :
1-5- از 1000 دلار تا 250.000 دلار به سررسید حداقل یک ماه یا حداقل سه ماه به درخواست مشتری
2-5- از 250.001 دلار به بالا با صلاحدید اداره خزانه داری و روابط با کارگزاران
7- در صورت تمایل و ارائه درخواست کتبی مشتری ، تمدید سپرده های مدتدار ارزی به دفعات امکانپذیر است ، ( تا زمانی که دستور کتبی مشتری دال بر ابطال سپرده به بانک تسلیم شود. )
8- افتتاح سپرده مدتدار ارزی برای اطفال صغیر به شرط داشتن حق برداشت انحصاری برای پدر ، مادر و جد پدری مجاز می باشد .
سود پرداختی به سپرده های مدتدار ارزی سپرده هایی که دوره کامل آنها یک ماهه است در صورت برداشت از حساب و ابطال سپرده در اولین دوره سپرده گذاری به شرطی مشمول در یافت سودبه نرخ تبدیل شده خواهند شد که وجه مشتری , حداقل به مدت ده روز در حساب سپرده توقف داشته باشد.
در مورد سپرده های با دوره کامل سه ماهه این حداقل مدت ، یکماه خواهد بود . بدیهی است در دوره های بعدی یا هر تعداد روز توقف ، مشمول دریافت سود خواهند بود. اما تبدیل نرخ سود در هر دو حالت الزامی است.
http://www.tejaratbank.ir/portal/default.aspx?tabid=601




 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بانک پارسیان
سوالات متداول ارزي


حداقل موجودي براي افتتاح حساب ارزي چقدر است؟
حداقل موجودي براي افتتاح سپرده مدت دار ارزي 1.000 واحد ارز مورد نظر و براي افتتاح حساب قرض الحسنه ارزي 100 واحد ارز مورد نظر مي باشد.


حداقل دوره براي تخصيص سود به سپرده ارزي چقدر است؟
حداقل 30 روز و پرداخت سود بصورت ماهانه انجام مي شود.


در صورت بستن سپرده ارزي قبل از سررسيد سود به چه صورت محاسبه مي شود؟
بر مبناي سود سپرده دوره قبل کمتر از يکسال و بدون احتساب جريمه محاسبه و پرداخت مي شود.


آيا براي افتتاح حساب مدت دار ارزي حساب ديگري هم بايد افتتاح کرد؟
بلي، بايستي حساب قرض الحسنه ارزي با حداقل موجودي 100واحد ارز مورد نظر براي واريز سود حساب مدت دار ارزي افتتاح نمود.


آيا مي توان حساب قرض الحسنه ريالي را بعنوان حساب واريز سود سپرده ارزي معرفي نمود؟
خير، با توجه به اينکه سود هر سپرده سرمايه گذاري مدت دار ارزي با نوع ارز آن يکسان مي باشد، بنابراين متقاضي افتتاح حساب مذکور در زمان افتتاح مي بايست حداقل داراي يک حساب قرض الحسنه پس انداز ارزي به همان ارز نزد بانک باشد تا به عنوان حساب سپرده واريز سود به سيستم معرفي گردد.


آيا حسابهاي قرض الحسنه ارزي در قرعه کشي بانک شرکت مي کنند؟
بلي


سقف خريد ارز بدون منشاء توسط بانک چقدر است؟
مطابق قانون مبارزه با پولشويي، حداکثر وجه نقدي که هر شخص بدون ذکر منشأ تأمين آن مي تواند جهت انجام هرگونه خدمات به سيستم بانکي ارائه نمايد، معادل 150.000.000ريال بابت تمامي ارزهاي مجاز مي باشد.


نرخ مرجع ارز چيست؟
نرخي است که روزانه توسط بانک مرکزي تعيين مي شود.


کد سوئيفت بانک پارسيان چيست؟
BKPAIRTHXXX


آيا ارسال ارز از خارج از کشور به حساب ريالي امکان پذير هست؟
بلي، بعد از دريافت حواله توسط شعبه موردنظر از مديريت بين الملل، مشتري بايستي به شعبه مراجعه و درخواست انتقال مبلغ حواله به حساب ريالي خود نمايد.


آيا دريافت حواله فقط براي مشتريان بانک صورت مي گيرد؟
خير درصورتيکه در حواله وارده، آدرس، نام و شماره تماس گيرنده حواله ذکر شده باشد، طي تماس تلفني بانک با ذينفع حواله، شعبه مورد نظر وي مشخص و ذينفع جهت اخذ مبلغ حواله به شعبه مذکور راهنمايي مي گردد.


آيا بانک پارسيان ضمانت نامه ارزي صادر مي کند؟
در حال حاضر بانک پارسيان ضمانتنامه هاي ارزي پيش پرداخت، حسن انجام کار و شرکت در مناقصه را صادر مي کند.


مراحل و شرايط صدور تمکن مالي چيست؟
در صورتيکه تاييد وزارت امور خارجه مورد نظر سفارت خانه باشد:
1- صدور فرم گواهي تاييد سپرده توسط واحد ريالي شعبه به فارسي
2- تاييد مديريت عمليات ارزي
3- ترجمه توسط دارالترجمه (مشتري بايد به دارالترجمه سفارش کند که فرم را به تاييد وزارت خارجه برساند)
در صورتيکه تاييد وزارت امور خارجه مورد نظر سفارت خانه نباشد:
1- صدور فرم گواهي تاييد سپرده توسط شعب ريالي
2- ترجمه توسط شعب ارزي


چرا براي دريافت گواهي تمکن به زبان انگليسي بايد از شهرستان به تهران مراجعه نمود؟
براي دريافت گواهي تمکن مالي نيازي نيست که از شهرستان به تهران مراجعه نماييد. شما مي توانيد درخواست گواهي تمکن مالي خود را به يکي از شعب شهرستان محل سکونت خود ارائه نماييد. سپس همکاران شعبه درخواست شما را براي واحد ارزي مربوط در تهران ارسال مي کنند. گواهي تمکن پس از صدور به شعبه درخواست کننده ارسال خواهد شد و شما مي توانيد با مراجعه به شعبه گواهي تمکن خود را دريافت نماييد.

http://www.parsian-bank.com/arzfaq.html
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
بانک پاسارگاد

[h=3]افتتاح انواع حسابهای ارزی و سپرده های مدت دار ارزی:[/h] حسابهای ارزی زیر در بانک پاسارگاد برای مشتریان محترم افتتاح میگردد:
  • حساب قرض الحسنه پس انداز
  • حساب قرض الحسنه جاری
  • سپرده های مدت دار ارزی 1ماهه، 3ماهه، 6ماهه و یکساله
[h=3]حداقل مبلغ قابل قبول به دلار یا معادل آن به سایر ارزها وحداقل مانده حسابهای ارزی:[/h]
حداقل مبلغ / نوع حساب جاری حقیقی جاری حقوقی قرض الحسنه پس انداز سپرده سرمایه گذاری مدت دار
جهت افتتاح حساب 10.000 10.000 500 2.500
مانده حساب 5.000 10.000 100 2.500

[h=3]شرایط سپرده های ارزی[/h]
  • افتتاح حسابهای ارزی به ارزهای یورو، پوند انگلیس، فرانک سویس، درهم امارات و دلار امکانپذیر است.
  • اشخاص حقیقی و حقوقی ایرانی و خارجی متقاضی افتتاح حسابهای ارزی بایستی واجد شرایط عمومی مقررات مربوط به گشایش حسابهای ریالی باشند.
  • به دارندگان حسابهای قرض الحسنه پس انداز و جاری ارزی سود تعلق نمی گیرد.
  • مبنای محاسبه سود برای حسابهای ارزی سرمایه گذاری مدت دار به ارز به صورت روز شمار در پایان دوره سرمایه گذاری و با نرخ لیبور آن ارز( به اضافه درصد تغییرات حسب برنامه های جذب منابع متناسب با وضعیت ارزی بانک)در روز افتتاح سپرده می باشد.
[h=3]نحوه محاسبه سود[/h] نرخ سود پرداختی به سپرده های سرمایه گذاری معادل نرخ لیبور می باشد.

[h=3]تعریف نرخ لیبور (London International Bank Offer Rate):[/h]
لیبور ، نرخ پیشنهادی بانک های بین المللی لندن است که از سوی British Bankers Association برای بانک های معتبر به صورت روزانه در سیستم رویتر اعلام و در اعطای وام به شرکتهای بزرگ مورد استفاده قرار می گیرد.​
مشتریان محترم می توانند با مراجعه به شعبه های برگزیده بانک نسبت به افتتاح حساب سپرده مدت دار ارزی اقدام نمایند.

http://www.bpi.ir/currencysaving
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
سیاست اصولی دولت برای احیای نظام ارزی تک نرخی

سیاست اصولی دولت برای احیای نظام ارزی تک نرخی

سیاست اصولی دولت برای احیای نظام ارزی تک نرخی
حمید زمان زاده
اکنون دولت روحانی و تیم اقتصادی وی، وارث اوضاع نابسامان ارزی است. دولت با چالش‌های بزرگی در حوزه سیاست ارزی روبه‌رو است که یکی از مهم‌ترین آنها، حاکمیت نظام ارزی دو نرخی است. متاسفانه نظام ارزی تک‌ نرخی که از سال 81 اجرا و به مدت یک دهه با موفقیت اعمال شد، در سال‌های پایانی دولت دهم دوام نیاورد و اقتصاد ایران بازگشت به نظام چند‌نرخی ارز را از سال 90 تجربه کرد. با توجه به هزینه‌های گسترده تداوم حاکمیت نظام ارزی دو نرخی که در رانت جویی و فساد اقتصادی در بازار ارز از یکسو و گسترش عدم‌تعادل‌های بزرگ اقتصادی از سوی دیگر انعکاس می‌یابد، برنامه تیم اقتصادی دولت، به درستی احیای نظام ارزی تک نرخی را به‌عنوان یکی از اهداف مهم مدنظر قرار داده است؛ اما مساله مهم‌تر از انتخاب این هدف، سیاست عملی دولت برای تحقق آن است.
اما نظام ارزی دو نرخی چگونه حاکمیت یافت؟ از سال 90 دشواری بزرگی در مدیریت بازار ارز بروز یافت. از یک طرف کاهش درآمدهای نفتی، محدودیت مبادلات مالی و مدیریت نامناسب ذخایر ارزی، محدودیت‌های گسترده‌ای را برای عرضه ارز به ویژه از سال 91 ایجاد کرد. در مقابل، شکل‌گیری انتظارات به سمت افزایش نرخ ارز تحت تاثیر تشدید تحریم‌ها و اتخاذ سیاست‌های نامناسب اقتصادی، موجب جهش تقاضای سفته‌بازی ارز با هدف کسب سودهای سرشار توسط فعالان بازار و مردم عادی شد. در نتیجه بر اثر محدودیت طرف عرضه ارز از یک‌ سو و افزایش شدید تقاضای ارز از سوی دیگر، فشارهای بزرگی بر نرخ ارز وارد آمد. بروز چنین وضعیتی در بازار ارز، سیاست ارزی را بر سر یک دوراهی قرار داد. دوراهی که یک سوی آن تعدیل نرخ ارز رسمی و افزایش آن به نرخ ارز بازار جهت حفظ نظام تک‌نرخی و سوی دیگر آن عدم‌تعدیل نرخ رسمی و پذیرش نظام ارزی چند‌نرخی بود. در نهایت سیر تحولات بازار ارز به سمت‌و‌سویی رفت که سیاست‌گذاران ارزی، عملا مسیر دوم را یعنی پذیرش نظام ارزی چند نرخی را در پیش گرفتند. اکنون و در شرایط فعلی، سیاست عملی دولت برای برون رفت از نظام ارزی دو نرخی و احیای نظام ارزی تک نرخی چه می‌تواند باشد؟ احیای نظام ارزی تک نرخی را می‌توان به دو روش دفعی و تدریجی به مرحله اجرا درآورد. در روش دفعی انتخاب نرخ ارزی که قرار است در آن بازار ارز تک نرخی گردد، البته مهم است، اما مهم‌تر از آن کفایت ذخایر ارزی برای مدیریت بازار ارز پس از تک نرخی کردن ارز است. اگر ذخایر ارزی کافی برای مدیریت بازار ارز وجود نداشته باشد، هر نوع جهشی در تقاضای بازار می‌تواند بحران‌زا بوده و به شکست نظام تک نرخی منتهی شود.
در واقع در صورت اصرار سیاست‌گذاران ارزی بر تثبیت نرخ ارز در چنین شرایطی، امکان تخلیه سریع ذخایر ارزی و بروز بحران ارزی در آینده نزدیک وجود خواهد داشت. در مقابل و در صورت عدم‌عرضه ارز در راستای پاسخگویی به تقاضا، بروز بی‌ثباتی‌های گسترده، جهش مجدد نرخ ارز و عدم‌توانایی برای حفظ نظام ارزی تک نرخی امكان بروز خواهد داشت. در واقع در هر دو صورت احتمال بالایی برای شکست سیاست تک نرخی کردن ارز وجود خواهد داشت که نتیجه آن بدتر شدن اوضاع بازار ارز است؛ بنابراین تنها در صورت رفع نسبتا کامل محدودیت ذخایر ارزی، سیاست تک نرخی کردن ارز به روش دفعی می‌تواند سیاست قابل‌دفاعی باشد و این امر تنها در صورت رفع تحریم‌های اقتصادی قابل‌پیگیری و حصول خواهد بود. در مقابل روش دفعی احیای نظام ارزی تک نرخی، روش تدریجی قرار دارد. در این روش نرخ رسمی ارز به تدریج و با آهنگی ملایم در جهت نرخ غیررسمی ارز تعدیل خواهد شد، تا در نهایت نظام ارزی تک نرخی حاصل شود. تک نرخی کردن تدریجی نسبت به روش دفعی، از مزایای قابل‌توجهی برخوردار است. مزیت اول، فراهم کردن زمینه انطباق تدریجی عوامل و فعالان اقتصادی با تعدیل نرخ رسمی ارز است. مزیت دوم فراهم کردن زمینه سنجش میزان و جهت پویایی‌های بازار غیررسمی ارز نسبت به تغییرات تدریجی نرخ ارز رسمی و اتخاذ واکنش‌های مناسب سیاست ارزی به آن است. مزیت سوم این است که روش تدریجی تعدیل نرخ رسمی ارز در راستای دستیابی به نظام ارزی تک نرخی، تحت شرایط اقتصادی حاکم و در صورت تداوم تحریم‌های اقتصادی قابل‌دستیابی است. در نهایت مزیت دیگر آن این است که در دوره احیای تدریجی نظام ارزی تک نرخی، به طور مداوم هزینه‌های حاکمیت نظام ارزی دو نرخی نزولی بوده و کارآیی بازار ارز به مرور افزایش خواهد یافت.
بنابراین در حالی که احیای دفعی نظام ارزی تک نرخی، نیازمند رسیدن زمان مناسبی است که در آن محدودیت شدید ذخایر ارزی به واسطه تحولاتی مانند رفع تحریم‌های اقتصادی برطرف شود، احیای تدریجی نظام ارزی تک نرخی از هم‌اکنون قابل‌عملیاتی شدن است. نکته مهم این است که سیاست ارزی باید به جای تکیه کردن بر تثبیت کامل نرخ رسمی دلار در محدوده 2500 تومان، فرآیند تعدیل تدریجی و بسیار آرام نرخ ارز رسمی را با توجه به تحولات و پویایی‌های بازار ارز غیررسمی آغاز کند. اگر سیر تحولات آینده به رفع تحریم‌های اقتصادی ختم شود، در هر مرحله‌ای از دوره احیای تدریجی نظام ارزی تک نرخی، می‌توان به صورت دفعی به سمت نظام ارزی تک نرخی حرکت کرد. در مقابل و در صورت تداوم شرایط فعلی تحریم‌ها در میان مدت، روش احیای تدریجی نظام ارزی تک نرخی می‌تواند تا حصول نهایی و در هر نرخی که با درآمدها و ذخایر ارزی تناسب داشته باشد، پیگیری گردد. در رابطه با روش احیای نظام ارزی تک نرخی، تجربه پاییز 91 در بازار ارز می‌تواند آموزنده باشد. در پاییز 91 و در حالی که بیش از یک سال از حاکمیت نظام ارزی دو نرخی با تثبیت نرخ ارز رسمی 1226 تومانی می‌گذشت، دولت دهم با راه‌اندازی مرکز مبادله ارزی و تعیین نرخ ارز مبادله‌ای نزدیک نرخ ارز بازار برای استقرار نظام تک نرخی ارز تلاش کرد، اما به دلیل فقدان ذخایر ارزی کافی، این تلاش برای احیای نظام تک نرخی ارز با شکست مواجه شد و در نتیجه آن بازار ارز با بی‌ثباتی بیشتری مواجه شد. در حالی که اگر از همان آغاز نوسانات ارزی، دولت دهم بر مبنای نظرات کارشناسی به تعدیل تدریجی و آرام نرخ ارز رسمی اقدام می‌کرد، می‌توانست هم به نحو بهتری از ذخایر ارزی صیانت کند، هم از شکاف فزاینده نرخ ارز رسمی و غیررسمی جلوگیری کند و هم از نوسانات، جهش‌ها و بی‌ثباتی‌های بیش از حد بازار ارز بکاهد. در این چارچوب است که اعلام موضع وزیر اقتصاد برای «اجرای سياست يكسان سازي نرخ ارز در يك فرآيند تدريجي»، به عنوان یک سیاستی اصولی و کارشناسی از سوی دولت قابل‌دفاع بوده و امید می‌رود با حاکمیت دیدگاهی همسو در بانک مرکزی، در نهایت شاهد احیای مجدد نظام ارزی تک نرخی در کشور باشیم
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
دور باطل ارزی

دور باطل ارزی

دور باطل ارزی

دكترپویا جبل‌عاملی
معلوم نیست که این چه تقدیری است که ما هر بار باید تجربه‌های اشتباه گذشته را بار دیگر تجربه کنیم! زمانی که تورم داخلی با تورم جهانی و کشور‌های طرف تجاری ما اختلاف فاحشی داشت و اقتصاددانان به اشکال مختلف می‌کوشیدند که به سیاست‌گذاران این پیام را برسانند که اگر نرخ ارز به میزان این اختلاف تعدیل نشود، آن قدر بر منابع ارزی فشار وارد می‌شود که بالاخره شوک ارزی رخ خواهد داد. آنان پیام را نگرفتند و شوک رخ داد. شوکی که سه سال سخت را برای اقتصاد ایران رقم زد و اولین محصولش بی ثباتی. گذشت زمان و دولتی بر سرکار آمده که بنایی دیگر در سر دارد و به همین علت هم به انتظاراتی دامن زده است که همین انتظارات چهره مطلوب تری را از اقتصاد به دست داده است.
نرخ تورم نقطه به نقطه کاهش یافته است و نرخ دلار و سکه به عنوان ابزارهای امن در زمانی که ریسک‌ها فزونی می‌یابند، افت محسوسی داشته است. اگرچه این افت‌ها به خودی خود و از آن رو که نشانه کم‌رنگ شدن ریسک‌ها است، خوشایند است، اما سیاست‌گذاری که به دنبال تحقق اهداف سیاستی خویش است، به جز این تثبیت بازار باید تصویری از نرخ مطلوب را نیز در ذهن داشته باشد.
آیا به‌راستی نرخ مطلوب دلار در کانال 2000 تومان است؟ به جز انتظارات مثبت در بازار، وقتی شما صفی از متقاضیان ثبت سفارش را دارید؛ اما به دلیل کمبود عرضه ارز به این تقاضا‌ها جواب مثبت نمی‌دهید و این باعث کاهش چشمگیر تقاضای موثر می‌شود معلوم است که نرخ ارز بازار کاهش می‌یابد. کاهش این نرخ خود باعث می‌شود که صف تقاضا باز هم طویل‌تر شود و این وضعیت تنها مترصد یک اتفاق است که بار دیگر شوک قیمتی رخ دهد. به عبارت دیگر، بخشی از کاهش فعلی در بازار ارز به علت افت شدید تقاضای وارداتی رخ داده است که امری موقتی است و دولت برای جلوگیری از شوک آتی باید بخشی از صف را وارد تقاضای موثر کند. از سوی دیگر، با توجه به اختلاف تورم حداقل 30 درصدی اگر بهای دلار رسمی را نیز معیار قرار دهیم،‌ برای آنکه دچار اشتباه گذشته نشویم، این رقم باید به نرخ دلار رسمی افزوده شود و سیاست‌گذار باید برای رسیدن بهای بازار آزاد به این نرخ تلاش کند تا قدرت رقابتی اقتصاد از دست نرود. شاید این مقاله جزو اولین هشدار‌ها در مورد کاهش بیش از حد نرخ ارز باشد، اما بیمی که می‌رود آن است که اقتصاد ما دچار دور باطلی شود که از یکسو، دولت وقتی وضعیت ارزی خوب است، بدون توجه به آنکه نرخ مطلوب چیست تمایل به پایین نگه داشتن نرخ ارز دارد و در دوره بعد به خاطر این سیاست با کوچک‌ترین مشکلی دچار شوک قیمتی می‌شود. کاهش قیمت ارز می‌تواند به عنوان فرصتی برای احیای نظام تک نرخی ارز استفاده شود و با اطمینان از کاهش فشار‌های بین‌المللی مقامات پولی قادرند از این فرصت بهره برند؛ اما زمانی که نظام تک نرخی احیا شد، باید هم در جهت یافتن نرخ مطلوب بکوشند و هم بازار را با قدرت انحصاری که دارند به سمت آن نرخ مطلوب سوق دهند و هر بار نیز در جهت تعدیل آن نرخ اقدام کنند تا دچار دور باطل ارزی نشوند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
چرا نرخ ارز در کوتاه‌مدت تا اين حد نوسان مي‌کند؟

چرا نرخ ارز در کوتاه‌مدت تا اين حد نوسان مي‌کند؟

[h=1]چرا نرخ ارز در کوتاه‌مدت تا اين حد نوسان مي‌کند؟[/h]

حسين مروتی
نوسان بي‌قاعده نرخ ارز در اين روزها به يکي از موضوعات ثابت گفت‌وگوهاي مردم و عاملين بازار تبديل شده است؛ درحالي‌که کاهش نرخ ارز در چند روز گذشته موجي از خوشحالي را ميان مصرف‌کنندگان کالا و خدمات شکل داد و اين اميد را پديد آورد که قيمت کالاها نيز به تبع آن در مسير کاهشي قرار گيرد، همزمان اخباري از افزايش چندباره قيمت لبنيات در سال‌جاري اين نکته را گوشزد کرد که تنها عامل تعيين‌کننده قيمت کالاها و خدمات، نرخ ارز نيست يا آنکه حداقل کاهش‌هاي رواني نرخ ارز لزوما باعث کاهش متناظر در قيمت فروش کالاها و خدمات نمي‌شود. واقعيت تلخ اين است که اقتصاد در يک مسير تورمي قرار دارد و تازماني که شتاب شاخص‌هاي قيمت گرفته نشده و بارتورمي و انتظاراتي موجود که در گذشته شکل گرفت، خود را در قيمت‌هاي جاري و آتي تخليه نکند، نمي‌توان انتظار تثبيت هزينه‌هاي مصرفي را داشت. درخصوص عوامل تعيين‌کننده قيمت کالاها و خدمات و فشارهاي تورمي ناشي از فشار تقاضا يا کمبود عرضه مي‌توان بسيار تحليل کرد؛ اما هدف اين متن، واکاوي عوامل تعيين‌کننده نرخ ارز است؛ يعني قيمت همان کالايي که نزد اذهان عمومي بسيار شاخص بوده و کوچک‌ترين تغييرات آن به دقت دنبال و تحليل مي‌شود.
نرخ ارز همچون قيمت هر دارايي شاخص ديگري در هر لحظه از زمان و در بازه‌هاي زماني متفاوت نوساناتي دارد. اين نوسانات طي زمان را مي‌توان به دو جزء تفکيک كرد: نخست جزء روند که انعکاس‌دهنده اثر متغيرهاي بنيادين و تغيير اجزاي بلندمدت تعيين‌کننده نرخ ارز است و آثار پايدار و ماندگاري بر نرخ ارز دارند و دوم، نوسانات گذراي حول آن که عمدتا ناشي از عوامل رواني و متغيرهاي تکنيکي کوتاه‌مدت، شايعات و اخبار سياسي است.
بنابراين، دامنه مشخصي از نرخ برابري دلار يا ديگر اسعار در مقابل ريال وجود دارد که از سوي متغيرهاي بنياني و ساختاري تغذيه شده و انحراف از آن در ميان‌مدت، محدود و دشوار است؛ هرچند در کوتاه‌مدت ممکن است نرخ ارز براي چند روز يا حتي ساعاتي از يک روز نسبت به آن اعوجاج داشته باشد. در حقيقت، ساختارهاي اقتصاد کلان و تعاملات دروني ميان متغيرها و حوزه‌هاي کليدي به طور ذاتي اجازه نمي‌دهد انحراف مذکور در بازار ديرپا باشد.
اما مهم‌ترين عوامل بنيادين اقتصادي تعيين‌کننده نرخ ارز کدامند؟ به اين پرسش بايد در قالب نظريه‌هاي اقتصادي تبيين‌کننده مسير و سطح نرخ ارز که درآزمون‌هاي تجربي نيز به نسبت موفق عمل‌کرده‌اند، پاسخ گفت. يکي از پراجماع‌ترين چارچوب‌هاي جامع فکري دلالت بر آن دارد که مباني تعيين کننده نرخ ارز در ميان‌مدت و بلندمدت متفاوت است. در ميان‌مدت، تحولات نرخ ارز از وضعيت اجزاي تراز پرداخت‌هاي خارجي (تراز حساب جاري، تراز حساب سرمايه و مالي و به ويژه جريانات ورود و خروج ارز)، سياست‌هاي پولي و بودجه‌اي، نرخ رشد اقتصادي و اندازه اقتصاد در مراودات بين‌المللي تبعيت مي‌کند. در بلندمدت، تغييرات ساختاري اقتصاد، اصلاح سازوکارهاي بازار و بخش‌هاي اقتصادي و نيز تغييرات رابطه مبادله که معرف تغييرات ساختاري در بخش تجاري اقتصاد است، بهترين توضيح‌دهنده تحولات نرخ ارز است.
اگر به تحولات سه سال اخير بازار ارز کشور در اين چارچوب مورد اجماع نظري و تجربي بنگريم، تحريم‌هاي به‌تدريج پيشرونده پنج سال گذشته که کانال‌هاي نقل و انتقال ارز و جريانات سرمايه را به شدت محدود کرد و در حلقه آخر با مسدود کردن عمليات ارزي بانک مرکزي دسترسي به بازارهاي سرمايه و مالي جهاني را تقريبا بسته، يکي از مهم‌ترين عوامل شکل‌دهنده چند مرحله جهش در بازار ارز بوده است. رشد بالا و فزاينده نقدينگي و تورم در سال‌هاي اخير و تغيير ترکيب ترازنامه بانک مرکزي نيز در تداوم اين پديده کمک کرده است. همزمان وابستگي بالاي ساختار بودجه و عمليات مالي دولت به درآمدهاي نفتي، تورم و افزايش نرخ ارز را تغذيه كرد. عدم وجود برنامه اصلاحي در فضاي کسب‌وکار، مرتفع نشدن مشکلات ساختاري توليد و بازارها و در کنار آن، تداوم ترکيب نامطلوب تجارت خارجي کشور که اجازه بهبود قابل توجه در رابطه مبادله را فراهم نمي‌کند، همگي نرخ ارز را در مسير افزايش قرار دادند.
اما نرخ دلار در اين مسير عموما پايدار و تاحدي افزايشي، گاهي و در برخي مقاطع زماني کاهش‌هايي را نيز تجربه کرده است. آخرين نمونه اين کاهش‌ها، وضعيت بازار ارز در هفته نخست مهرماه است. در روزهاي گذشته بسياري از فعالان بازار در واکنش به اخبار مثبت و اميدوارکننده‌اي که از فضاي تعاملات بين‌المللي کشور و نيز کاهش بهاي جهاني طلا شنيده مي‌شد، انتظارات بدبينانه خود از وضعيت آتي بازار ارز و توان عرضه در آن را به سمت انتظارات خوشبينانه اصلاح کردند. روي ديگر اين سکه، شکل‌گيري انتظار منفي درباره نوسانات آتي قيمت ارز در بازار بود. اين موج فزاينده انتظارات که با تبليغات مثبت رسانه‌ها در باب روند تحولات ديپلماسي خارجي کشور همراه بود، اين انتظار را شکل داد که نرخ ارز مي‌تواند – و حتي بايد- با سرعت زياد در مسير نزول قرار گيرد. پس هيجانات و هجوم معکوسي براي فروش ارز در بازار روي داد. اما اين التهاب، نوسان کوتاه‌مدتي برمبناي شايعات بود که متاسفانه از سوي عوامل بنيادين (مثلا افزايش وصولي‌هاي درآمد نفتي) حمايت نمي‌شد. تا زماني که متغيرهاي مذکور اصلاح و تعديل نشوند و گشايش محسوسي در ميزان توليدات داخلي و خروج از رکود اقتصادي حاصل نشود، هرگونه نوساني در نرخ ارز که همراستا با روند تعادلي بلندمدت نرخ ارز و سازگار با مباني اقتصاد کلان نباشد، گذرا و موقتي خواهد بود و نرخ مشاهده شده ارز در بازار دير يا زود، به مسير بلندمدت خود بازخواهد گشت. به کلام آماردانان، اين نوسانات که ناشي از هجوم براي خريد يا هجوم براي فروش ارز در بازار است، تنها واريانس نرخ ارز را تغيير مي‌دهد و از جابه‌جا کردن ميانگين نرخ در بازار ناتوان است.
با اين وصف، آيا اقتصاد ‌بايد همچنان درگير اين تب و تاب و نوسانات باشد؟ مطمئنا اين وضعيت بايد اصلاح شود و البته کليد اصلاح نيز در اختيار دولت است. از دولت انتظار مي‌رود مجموعه اقدامات جامعي براي رفع تنش‌هاي تحميل شده به بازار ارز صورت دهد: اصلاح فضاي کسب‌وکار، اصلاح سازوکارهاي توليد و سرمايه‌گذاري در بخش مولد، افزايش رقابت‌پذيري توليدات داخلي، افزايش منابع ريالي بودجه و اصلاح سازوکارها و پوشش‌هاي مالياتي و نظاير آن. اين اقدامات مي‌تواند مختصات بنيان‌هاي نرخ ارز را در ميان‌مدت بهتر کند و جلوي التهابات آتي را بگيرد. البته خوشبختانه دولت يازدهم دراين مدت کوتاه تلاش‌ها و اقدامات مناسبی را انجام داده که انتظار می‌رود نتايج مثبت آن در افق زمانی قابل قبولی نمايان شود. از بانک مرکزي نيز انتظار مي‌رود با استفاده از امکانات موجود و به‌رغم محدوديت‌هاي ابزاري، دامنه نوسانات و تغييرات نرخ ارز را مديريت کند. اگرچه پيگيري الزام قانوني نظام ارزي شناور مديريت شده به دليل مشكلات ناشي از تحريم دشوار است و به نظر مي‌رسد شکل محدودي از تخصيص ارز به بخش‌هاي حياتي اقتصاد بايد رعايت شود، ليکن اين به مفهوم نفي نظارت و هدايت بازار آزاد ارز توسط بانک مرکزي نيست. حداقل تازماني که بهبودي در درآمدهاي صادراتي اقتصاد رخ نداده و کانال‌هاي تحريم پابرجا است، دسترسي به منابع مالي بين‌المللي اندک است و حجم ورود سرمايه خارجي غيرقابل برنامه‌ريزي است، نمي‌توان انتظار تغيير اساسي در نظام ارزي و اجراي نظام ارزي شناور مديريت شده داشت؛ اما شايد بتوان با استفاده از روش‌هاي عملياتي و اجرايي، تلاطم و نوسانات ارزي را به حداقل رساند و از تاثيرات مخرب نوسان‌هاي بي‌قاعده بر اقتصاد جلوگيري کرد. بايد توجه داشت که هر کاهش موقتي نرخ ارز به دنبال خود، جهشي را به سوي سطوح قبلي نرخ درپي دارد و آثار منفي اين نااطميناني به روند تحولات بازار ارز قابل توجه است. با اين وصف، سخنان اخير رييس کل بانک مرکزي – به‌رغم تمامي انتقادهايي که از باب بازدارندگي از کاهش قيمت بيشتر به آن وارد شده- قابل درك است. چنين به نظر مي‌رسد که مديريت جديد بانک مرکزي کاستن از تلاطم‌ها و التهابات بازار ارز را در دستور کار خود قرار داده و شفاف كردن بازار ارز را دنبال مي‌کند. اميدواريم ديگر نهادها نيز در اين امر به بانک مرکزي مساعدت کنند و بانک در اين مسير گام‌هاي موفقي بردارد.
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
مديريت و نظارت ريسک نرخ ارز

مديريت و نظارت ريسک نرخ ارز

مقاله مديريت و نظارت ريسک نرخ ارز



نرخ ارز ثابت که ارزش پول داخلي را در مقابل يک ارز خارجي قوي مانند دلار يا يورو ميخکوب مي‌کند، داراي مزاياي بسياري به‌ويژه براي کشورهاي در حال توسعه‌اي است که در پي اتخاذ سياست‌هاي اقتصادي مطمئن هستند.
اين قبيل ميخکوب کردن‌ها با نرخ تورم پايين همراه بوده است. اما کشورهاي با رژيم نرخ ارز ثابت در مقابل بحران‌هاي پولي و نيز بحران‌هاي پولي و بانکي، بيشتر از کشورهاي با نرخ ارز شناور آسيب‌پذير هستند.

در واقع، هنگامي ‌که اقتصادها بالغ شده و هر چه بيشتر به بازارهاي مالي بين‌المللي پيوند مي‌خورند، منافع حاصل از شناوري نرخ ارز هويدا مي‌شود. اگرچه بسياري از کشورها هنوز داراي رژيم نرخ ارز ثابت يا ساير اشکال ميخکوب کردن نرخ ارز هستند، تعداد رو به گسترشي، شامل برزيل، شيلي و لهستان، طي دهه‌هاي گذشته رژيم نرخ ارز با شناوري بيشتر را اتخاذ نموده‌اند.


گرايش به سوي شناوري بيشتر نرخ ارز احتمالا ادامه مي‌يابد، چرا که عميق تر شدن ارتباطات مرزي، کشورهاي با رژيم ميخکوب شده نرخ ارز را به اين دليل که رژيم‌هاي شناور داراي سپر حفاظتي بهتري در مقابل شوک‌هاي خارج از سيستم و به علاوه سياست‌هاي پولي مستقل‌تر مي‌باشند، در معرض فرار سرمايه قرار مي‌دهد.


صرفنظر از اين که رژيم‌هاي نرخ شناور ارز تحت فشار يا شرايط منظم اتخاذ شوند، موفقيت آنها بستگي به مديريت کارآمد شماري از موضوعات نهادي و عملياتي دارد. در مقاله پيش رو، اين موضوعات که توسط ديويد چني و بر‌اساس پروژه صندوق بين‌المللي پول (از ثابت به شناور، جنبه‌هاي عملياتي حرکت به سوي شناوري نرخ ارز تهيه شده است، خلاصه شده است.


نرخ ارز ثابت که ارزش پول داخلي را در مقابل يک ارز خارجي قوي مانند دلار يا يورو ميخکوب مي‌کند، داراي مزاياي بسياري به‌ويژه براي کشورهاي در حال توسعه‌اي است که در پي اتخاذ سياست‌هاي اقتصادي مطمئن هستند.
اين قبيل ميخکوب کردن‌ها با نرخ تورم پايين همراه بوده است. اما کشورهاي با رژيم نرخ ارز ثابت در مقابل بحران‌هاي پولي و نيز بحران‌هاي پولي و بانکي، بيشتر از کشورهاي با نرخ ارز شناور آسيب‌پذير هستند.


در واقع، هنگامي ‌که اقتصادها بالغ شده و هر چه بيشتر به بازارهاي مالي بين‌المللي پيوند مي‌خورند، منافع حاصل از شناوري نرخ ارز هويدا مي‌شود. اگرچه بسياري از کشورها هنوز داراي رژيم نرخ ارز ثابت يا ساير اشکال ميخکوب کردن نرخ ارز هستند، تعداد رو به گسترشي، شامل برزيل، شيلي و لهستان، طي دهه‌هاي گذشته رژيم نرخ ارز با شناوري بيشتر را اتخاذ نموده‌اند.


گرايش به سوي شناوري بيشتر نرخ ارز احتمالا ادامه مي‌يابد، چرا که عميق تر شدن ارتباطات مرزي، کشورهاي با رژيم ميخکوب شده نرخ ارز را به اين دليل که رژيم‌هاي شناور داراي سپر حفاظتي بهتري در مقابل شوک‌هاي خارج از سيستم و به علاوه سياست‌هاي پولي مستقل‌تر مي‌باشند، در معرض فرار سرمايه قرار مي‌دهد.


صرفنظر از اين که رژيم‌هاي نرخ شناور ارز تحت فشار يا شرايط منظم اتخاذ شوند، موفقيت آنها بستگي به مديريت کارآمد شماري از موضوعات نهادي و عملياتي دارد. اين موضوعات در نوشتار پيش رو خلاصه شده که توسط ديويد چني و بر‌اساس پروژه صندوق بين‌المللي پول (از ثابت به شناور، جنبه‌هاي عملياتي حرکت به سوي شناوري نرخ ارز تهيه شده است.




حرکت به سوي نرخ ارز شناور


برخي کشورها قبل از اجازه شناوري آزاد به ارزش پول داخلي، به تدريج و به آرامي ‌به واسطه اتخاذ انواع ميانه رژيم‌هاي نرخ ارز (ميخکوبي ملايم، افقي و کرولينگ بند، شناور مديريت شده) از رژيم ثابت نرخ ارز به رژيم شناور گذر کرده‌اند. ساير انتقالات از سيستم ثابت نرخ ارز به سيستم شناور نامنظم بوده‌ و به واسطه کاهش شديد ارزش پول داخلي به وقوع پيوسته است. سهم بزرگي از خروج‌ها از رژيم نرخ ارز شناور طي سال‌هاي 1990 تا 2002 نامنظم بوده است. اما اين که خروج از نرخ ثابت ارز منظم است يا نامنظم، همواره دشوار است.
چه شرايطي از ديدگاه عملياتي براي يک گذر موفق از نرخ ثابت ارز به نرخي که حداقل تا اندازه‌اي توسط نيروهاي بازار تعيين شود، لازم است؟ اين گذر بايد داراي چه سرعتي باشد؟ و اين که در چه مرحله‌اي بايد سياست‌هاي لازم براي شناوري نرخ ارز به اجرا درآيد؟
تجربه کشورها نشان مي‌دهد که به طور کلي چهار عامل براي يک گذر موفق به شناوري نرخ ارز لازم است:
- بازار ارز روان
- سياست منسجم کنترلي بانک مرکزي با دخالت در بازار ارز (عمليات خريد يا فروش ارز براي تحت‌تاثير قرار دادن نرخ ارز)
- گزينه مناسب تکيه‌گاه اسمي (nominal anchor) مکانيزمي‌جهت تثبيت متغيرهاي اسمي‌به‌ويژه سطح عمومي قيمت‌ها است يا به طور ساده مکانيزمي ‌براي جلوگيري از تورم يا کاهش قيمت‌ها است که مي‌تواند يک قاعده سياستي غير‌رسمي ‌مانند قاعده پولي تيلور يا تعهد قانوني از قبيل هدف قرار دادن تورم باشد که توسط بانک مرکزي اتخاذ مي‌شود- براي عوض کردن نرخ ارز ثابت
- نظام کارآمد بررسي و مديريت در معرض ريسک نرخ ارز قرار گرفتن بخش‌خصوصي و بخش عمومي.

زمان‌بندي و اولويت توافق شده براي هر‌يک از اين زمينه‌ها طبيعتا از کشوري به کشور ديگر متفاوت بوده و بستگي به شرايط اوليه و ساختار اقتصادي آن کشور دارد.







انواع رژيم‌هاي نرخ ارز


1- دلاري کردن پول داخلي

پول رايج کشور ديگري به عنوان پول رايج به گردش در مي‌آيد(دلاري کردن رسمي)، يا کشوري عضو يک اتحاد پولي مي‌باشد که پول رايج يکساني مابين اعضاي اتحاديه تسهيم مي‌شود. اتخاذ چنين رژيم‌هايي بر انصراف کامل از کنترل مستقل مقامات پولي بر‌سياست پولي داخلي دلالت دارد.



2- ‌برقراري نسبت بين حجم انتشار پول متناسب با ذخاير ارزي (Currency Boards)

رژيم ارزي مبتني بر تعهد قانوني روشن به مبادله پول داخلي در مقابل يک پول خارجي مشخص با يک نرخ ثابت که با محدوديت‌هايي در مجوز انتشار پول جهت اطمينان از اجراي تعهدات قانوني ترکيب مي‌شود. بر اين اساس پول داخلي فقط در مقابل ارز خارجي منتشر خواهد شد که پشتوانه آن دارايي‌هاي خارجي است. وظايف سنتي بانک مرکزي نيز از قبيل کنترل پولي و آخرين منبع وام‌دهي (lender of last resort-LOLR)، حذف مي‌شود و محدوده کوچکي براي سياست پولي احتياطي واگذار مي‌شود. بسته به ميزان سختي دستورالعمل‌هاي انتشار پول تاحدي ممکن است شناوري ارز قابليت اجرا داشته باشد.


3- ساير دستورالعمل‌هاي سنتي ميخکوب کردن نرخ ارز

کشوري (به طور رسمي ‌يا غير‌رسمي) پول رايج خود را در مقابل يک پول خارجي يا سبدي از پول‌هاي طرف‌هاي تجاري اصلي يا شرکاي مالي ميخکوب مي‌کند که وزن هر پول خارجي در سبد ارزي توزيع جغرافيايي تجارت، خدمات يا جريان سرمايه را انعکاس مي‌دهد. نرخ ارز در اين حالت قطعي نيست. نرخ ارز ممکن است در يک حد بسيار کوچک (1+و1-) ‌درصد حول نرخ اصلي نوسان کند يا حداکثر و حداقل نرخ ارز ممکن است براي حداقل سه ماه در حد کوچک 2‌درصد حول نرخ اصلي باقي بماند. مقامات پولي آماده‌اند تا نرخ ارز ثابت را به واسطه دخالت مستقيم (خريد و فروش ارز در بازار) يا دخالت غير‌مستقيم (‌استفاده تهاجمي‌از سياست نرخ بهره، وضع مقررات ارزي، ترغيب اخلاقي يا دخالت به وسيله ساير نهادهاي عمومي) حفظ کنند.
استقلال سياست پولي، گرچه محدود مي‌باشد، اما از استقلال سياست پولي تحت دستورالعمل ارزي دلاري کردن پول داخلي و انتشار پول بر مبناي ذخاير ارزي، بيشتر است، چرا که وظايف سنتي بانک مرکزي هنوز ممکن مي‌باشد و مقامات پولي مي‌توانند نرخ ارز را تعديل نمايد اگرچه به ندرت.


- ميخکوب کردن نرخ ارز در يک دامنه تغييرات افقي (horizontal band)

ارزش پول داخلي در حد اصلي نوسان يعني حداقل (1+و1-) ‌درصد حول نرخ اصلي ثابت شده يا حداکثر و حداقل نرخ ارز در حد کوچک 2‌درصد حول نرخ اصلي حفظ مي‌شود. مکانيزم نرخ ارز(ERM) نظام پولي اروپايي(EMS) که در يکم ژانويه 1999 با مکانيزم نرخ ارز دوم(ERM II) تعويض شد، نمونه‌اي از اين نوع ميخکوب کردن است. بسته به دامنه تغييرات نرخ ارز درجات محدودي از احتياط در سياست پولي وجود دارد.



- ميخکوب خزنده (crawling peg)

پول داخلي به صورت دوره‌اي به اندازه اندکي در مقابل نرخ ثابت يا در پاسخ به تغييرات شاخص‌هاي مقداري انتخابي از قبيل تغييرات گذشته تورم در مقابل شرکاي اصلي تجاري، تغييرات مابين هدف تورمي‌و تورم انتظاري در شرکاي اصلي تجاري و غيره، تعديل مي‌شود. نرخ خزش مي‌تواند بر اساس تغييرات تورم زدايي شده نرخ ارز(نگاه به عقب) يا نسبت به نرخ ثابت از پيش اعلام شده يا تغييرات پيش‌بيني شده تورم (نگاه به جلو) تنظيم شود. ميخکوب خزنده محدوديت‌هاي مشابه ميخکوب ثابت را بر سياست پولي تحميل مي‌کند.


- نرخ ارز در يک دامنه تغييرات خزنده (crawling band)

ارزش پول داخلي در حد اصلي نوسان يعني حداقل(1+و1-)‌درصد حول نرخ اصلي ثابت شده يا حداکثر و حداقل نرخ ارز در حد کوچک 2‌درصد حول نرخ اصلي حفظ مي‌شود و نرخ اصلي يا حدود به طور دوره‌اي نسبت به نرخ ثابت يا در پاسخ به تغييرات شاخص‌هاي مقداري انتخابي تعديل مي‌شود. درجه شناوري نرخ ارز تابعي از دامنه تغييرات است. دامنه تغييرات حول نرخ ارز مرکزي خزنده يا متقارن است يا به تدريج گسترش مي‌يابد. در مورد اخير ممکن است نرخ ارز از پيش اعلام شده‌اي وجود نداشته باشد. تعهد به حفظ نرخ ارز در دامنه تغييرات، محدوديت‌هايي را بر سياست پولي تحميل مي‌کند و درجه استقلال سياستي تابعي از اين محدوده است.


- نرخ شناور مديريت شده (managed floating)

مقامات پولي تلاش مي‌کنند تا نرخ ارز را بدون داشتن يک مسير يا هدف از پيش تعيين‌شده، متاثر نمايند. شاخص‌هاي مديريتي نرخ ارز شامل وضعيت تراز پرداخت‌ها، ذخاير بين‌المللي، توسعه بازارهاي موازي و عدم‌وجود تعديلات خودکار مي‌باشد. دخالت در بازار ممکن است مستقيم يا غير‌مستقيم باشد.


- نرخ شناور مستقل (independent floating)

نرخ ارز توسط عوامل بازار تعيين مي‌شود. دخالت‌هاي رسمي ‌در بازار ارز خارجي به ندرت و به صورت احتياطي و معمولا با هدف تعديل تغييرات نرخ ارز و جلوگيري از نوسانات زياد انجام مي‌گيرد و سطح معيني براي نرخ ارز تعيين نمي‌شو



توسعه بازار ارز


اجراي رژيم نرخ ارز شناور نيازمند بازار ارزي است که به اندازه کافي براي پاسخ نرخ ارز به نيروي‌هاي بازار، روان و کارآمد باشد.
به طور کلي بازار ارز خارجي عبارت است از بازار عمده فروشي بين بانکي که معامل‌کنندگان مجاز (معمولا بانک‌ها و ساير نهاهاي مالي) با يکديگر معامله مي‌کنند و بازار خرده فروشي که معامله‌کنندگان مجاز با مشتري‌هاي نهايي مانند خانوارها و بنگاه‌ها، معامله مي‌کنند. بازار روان، بازاري است که در آن اختلاف بين قيمت فروش فوري و قيمت خريد فوري (bid/offer spreads) نسبتا اندک باشد، هزينه‌هاي معامله پايين باشد، گردش مالي کافي براي محدود کردن اثر معاملات انفرادي بر قيمت، وجود داشته باشد، نظام تجاري، تهاتر بانکي و نظام پرداختي وجود داشته باشد تا اجراي سريع سفارشات را تسهيل نمايد و دامنه گسترده‌اي از فعالان در بازار وجود داشته باشد. (وجود تعداد بيشماري از فعالان در بازار و گردش مالي کافي از تاثيرات انفرادي بر قيمت جلوگيري مي‌نمايد market depth).
بازار ارز خارجي بسياري از کشورهاي در حال توسعه سطحي و غير‌کارآمد هستند. بخشي از اين جريان ناشي از مقررات گسترده ارزي از قبيل کنترل و نظارت بر جريان سرمايه (اين کنترل‌ها گردش مالي بازار را کاهش مي‌دهد)، محدوديت‌هاي احتياطي سفت و سخت در خصوص وضعيت شبکه باز ارز خارجي، الزامات تحويل اعلام وصول ارز خارجي به بانک مرکزي، مي‌باشد. بازارهاي ارز بين بانکي البته در کشورهايي که وجود دارند، اغلب نسبت به بازارهاي خرده فروشي کوچک هستند که اين امر آزادي عمل بازار در کشف قيمت تعادلي ارز را محدود مي‌کند.
انعطاف‌ناپذيري نرخ ارز، خود مي‌تواند يکي از عوامل روان نبودن بازار ارز باشد. بانک مرکزي که رژيم نرخ ارز ثابت را اجرا مي‌کند، معمولا به واسطه ضرورت در بازار فعال است که اين امر از کسب تجربه و دانش فعالان بازار در شکل‌گيري قيمت و مديريت ريسک نرخ ارز جلوگيري نموده و فعاليت بين بانکي را محدود مي‌کند.
در شکل حداکثري آن بانک مرکزي ممکن است بر بازار ارز بين بانکي تسلط داشته و به عنوان يک واسطه ارزي اصلي عمل کند. با نرخ ارز ثابت، فعالان بازار انگيزه اندکي براي شکل دادن به چشم‌انداز روند نرخ ارز، تفسير موقعيت و معامله ارز خارجي دارند که اين مساله فعاليت ارز خارجي را در بازار‌هاي نقدي و آتي محدود مي‌کند. به‌علاوه تحت رژيم نرخ ارز ميخکوب شده، براي کاستن از دامنه سفته بازي، فعاليت بازار آتي از جذابيت برخوردار نيست. اندازه کوچک بازارهاي آتي به نوبه خود فرصت‌هاي پوشش دادن خطر ريسک را محدود مي‌کند.
مراحل زير مي‌تواند به کشورها براي بهبود عمق و کارآيي بازار مالي شان کمک کند:
- ‌اجازه شناوري محدود به نرخ ارز(براي مثال شناوري در محدوده‌اي حول نرخ ميخکوب شده) جهت تهييج فعاليت ارز خارجي. مقامات پولي همچنين بايد براي تشويق فعالان بازار به اتخاذ موقعيت‌هاي کوتاه مدت و بلندمدت، وضعيتي از ريسک دو طرفه (ريسک کاهش ارزش پول داخلي يا افزايش ارزش آن) را ايجاد کنند. بين سال‌هاي 1995 و 2001 گردش مالي در بازارهاي ارز خارجي کشورهايي که رژيم‌هايي با شناوري بيشتر نرخ ارز را انتخاب کردند، افزايش يافته و در کشورهايي با رژيم کمتر شناور، کاهش يافته است.
- ‌کاهش نقش بازار‌سازي بانک مرکزي به واسطه کاستن از معاملات با بانک‌ها و دخالت‌هايش به منظور گسترش دامنه فعاليت بازار‌سازها.
- ‌افزايش اطلاعات بازار در خصوص منابع و مصارف ارز خارجي و روند تراز پرداخت‌ها تا فعالان بازار بتوانند چشم‌انداز معتبري از نرخ ارز و سياست پولي شکل داده و ارز خارجي را به نحو کارآمدي قيمت‌گذاري کنند. همچنين مقامات پولي بايد اطمينان يابند که نظام‌هاي اطلاعاتي و خط‌‌ مشي‌هاي تجاري، زمان واقعي خريد و فروش را در بازار بين بانکي ارز فراهم مي‌کند.
- ‌لغو تدريجي يا حذف مقرراتي که فعاليت بازار را مهار مي‌کنند. اقدامات مهم مي‌تواند شامل: حذف الزامات مربوط به تسليم اعلام وصول ارز خارجي به بانک مرکزي، وضع ماليات يا ماليات اضافي روي معاملات ارز و محدوديت‌هاي معاملات بين بانکي، يکپارچه کردن بازارهاي ارز خارجي تفکيک‌شده و کاستن از محدوديت‌هاي حساب جاري و سرمايه‌اي به منظور افزايش منابع و مصارف ارز خارجي در بازار باشد. کنترل‌هاي سرمايه‌اي بايد پس از تحقق پيش‌شرط‌هاي نهادي و پيش‌شرط‌هاي اقتصاد کلان، به تدريج مرتفع شود.
- ‌يکپارچه کردن و ساده‌سازي مقررات ارز خارجي و اجتناب از تغييرات مکرر و في‌البداهه در قانون براي افزايش شفافيت بازار و کاهش هزينه‌هاي معاملات.
- ‌بهبود زيرساختارهاي بازار به واسطه کاهش تجزيه بازار، افزايش کارآيي بازارهاي واسطه و تامين نظام پرداخت کارآمد و قابل اطمينان.
زماني که کشوري بر اثر فشار بازار مجبور به ترک نرخ ميخکوب شده ارز مي‌شود و زماني براي آماده شدن جهت خروج مديريت شده نداشته باشد، بهبود و تعميق بازار ارز بسيار پيچيده مي‌شود.
دولت احتمالا تحت اين شرايط با اهداف متناقضي روبه‌رو مي‌شود. از يک طرف دولت بايد براي جلوگيري از کاهش هرچه بيشتر ارزش پول داخلي، ارز بفروشد. از طرف ديگر، براي حفظ قابليت اعتماد و اطمينان بازار، دولت بايد نشان دهد که براي دفاع از يک سطح ويژه نرخ ارز، در بازار دخالت نخواهد کرد. تحت اين شرايط، بسياري از کشورها به تدريج نقش بازار‌سازي بانک مرکزي را رها کرده و محدوديت‌هاي بازار ارز را برچيده‌اند و نيز عدم‌ثبات بيشتر نرخ ارز را متحمل شده‌اند، در حالي که به نرخ بهره اجازه مي‌دهند تا براي خنثي کردن فشار بازار و نظارت بر معاملات بازار براي تعيين منبع و مسير جريان سرمايه، افزايش يابد.



عزيمت منظم و نامنظم به نرخ ارز شناور


عزيمت به رژيم‌هاي شناور ارز در سه دسته طبقه‌بندي مي‌شود: عزيمت از همه ميخکوب‌هاي سخت و ثابت شده و ميخکوب‌هاي خزنده به نرخ‌هاي شناور يا شناور تحت نوار خزنده، عزيمت از نوارهاي خزنده به نرخ شناور و عزيمت از شناور مديريت شده به شناور مستقل. نتايج حاصل از مطالعه روي 139 عزيمت به رژيم‌هاي شناور ارز نشان مي‌دهد که خروج از رژيم ثابت ارز، تنها رژيم‌هايي را شامل مي‌شود که حداقل به مدت يکسال دوام بياورند يا در طول خروج از رژيم ثابت، به افزايش شناوري نرخ ارز ادامه دهند.



نرخ ارز و حدود دخالت بانک مرکزی

تحت نرخ‌هاي ميخکوب شده، خريد و فروش رسمي ارز به منظور مهار اختلاف مابين عرضه و تقاضاي ارز در يک قيمت مفروض، اغلب بر اين پايه بنا نهاده شده که زمان بندي و ميزان دخالت بانک مرکزي از پيش تعيين شده باشد. در مقابل با اين که مقامات پولي هنوز مي‌توانند براي اصلاح عدم‌تطبيق‌ها (misalignments) در بازار و آرامش بخشيدن به بازارهاي نامنظم، عرضه ارز خارجي و اندوختن ذخاير، در بازار دخالت کنند، دخالت‌هاي رسمي در بازار ارز تحت رژيم شناور نرخ ارز، انتخابي و احتياطي است. بنابراين دولتي که به سمت رژيم شناور ارز حرکت مي‌کند بايد سياست‌هاي معطوف به اهداف، زمان بندي و ميزان دخالت خود را قاعده‌مند کند.
مشابه همه بازارها، بازارهاي ارز نيز ناقص هستند. براي مثال معامله دسته جمعي (herding) يعني زماني که سرمايه‌گذارها به صورت دسته جمعي خريد يا فروش مي‌کنند و معامله بازخوردي (‌معامله بر اساس تحرکات قيمت و نه اصول بازار) ممکن است با توجه به اصول بازار و واکنش‌هاي جدي آن، عدم‌تطبيق نرخ ارز با مقدار واقعي آن را نتيجه دهد.
در ميان ساير مسائل، پول داخلي بيشتر از واقع ارزش‌گذاري شده (گران‌تر از واقع)، قدرت رقابت صادراتي کشور را کاهش مي‌دهد، در حالي که پول داخلي کمتر از واقع ارزش‌گذاري شده، مي‌تواند تورم را شعله‌ور کند. به‌علاوه، زماني که حساب سرمايه کشوري کاملا آزاد نباشد يا بازار سرمايه ناکارآمد باشد، شوک‌هاي موقتي ممکن است در بازارهاي کم مايه، نرخ ارز را بي ثبات کنند. بي‌ثباتي مي‌تواند به لحاظ سياسي هزينه‌زا باشد، چرا که نرخ ارز به‌عنوان سنجش سمبليک موفقيت دولت در عرصه اقتصاد کلان عمل مي‌کند. نرخ ارز غير‌واقعي و تحرکات نامنظم و مداوم مي‌تواند سرمايه‌گذاري و برنامه‌ريزي را به لحاظ خطاهاي گسترده در پيش‌بيني‌هاي درآمد و هزينه در بخش واقعي اقتصاد را با مشکل مواجه کند.
با اين حال تشخيص غير‌واقعي بودن نرخ ارز دشوار است و اجماعي در روش‌شناسي تخمين نرخ ارز تعادلي وجود ندارد. شاخص‌هايي که به کرات استفاده مي‌شوند از قبيل نرخ ارز اسمي ‌و واقعي موثر، بهره‌وري و ساير مقياس‌هاي رقابتي بودن، شرايط معامله، تراز پرداخت‌ها، تغييرات نرخ بهره و نرخ ارز در بازار موازي، معمولا نمي‌توانند در ارزيابي سياست‌گذاران از اين که چه ميزان انحراف از نرخ ارز واقعي براي تعيين زمان‌بندي و ميزان دخالت بهينه مناسب است، کمک کنند.
حتي زماني که سياست‌گذاران عدم‌تطبيق يا بي ثباتي نرخ ارز را دريافتند، دخالت بانک مرکزي ممکن است هميشه نتواند مسائل را تصحيح کند. مشاهدات تجربي روي کارآيي اثر دخالت بانک مرکزي در بازار ارز متنوع بوده و اثر دخالت روي سطح نرخ ارز به صورت موقتي ظاهر مي‌شود. مطالعات تجربي همچنين دريافته‌اند که دخالت در بازار ارز به جاي کاهش، زمينه افزايش بي‌ثباتي نرخ ارز را فراهم مي‌آورند. بنابراين بي ثباتي کوتاه مدت نرخ ارز نمي‌تواند دخالت را تضمين کند، به‌ويژه زماني که اين بي ثباتي کوتاه مدت در يک بازار منظم و روان (بازار روان- liquid market- بازاري است که در آن يک دارايي به واسطه خريد يا فروش و بدون تحرکات معنادار قيمت و با حداقل کاهش در ارزش دارايي، به راحتي قابل تبديل باشد) به وقوع بپيوندد. بي‌ثباتي ممکن است فرآيند کشف قيمت در بازار را انعکاس دهد و نشانه‌هاي مفيدي را براي سياست‌گذاران و فعالان بازار فراهم نمايد. با اين وجود معمولا دخالت در بازار ارز براي آرامش بخشيدن به بازارهاي نامنظم قابل توجيه است، يعني در بازارهايي که تعداد خريداران و فروشندگان ارز خارجي نابرابر بوده و عدم‌روان بودن بازار را نتيجه مي‌دهد. اگر عدم‌روان بودن بازار مستمر باشد، اين مساله مي‌تواند به بخش حقيقي اقتصاد آسيب برساند. اگر‌چه دريافتن بي‌ثباتي که به دليل بازارهاي نامنظم باشد و احتمالا منجر به متلاشي شدن نقد شوندگي بازار شود، بسيار مشکل است، تغييرات شتابان نرخ ارز، گسترش اختلاف قيمت خريد و قيمت فروش، افزايش حاد معاملات بين بانکي نسبت به گردش مالي معامله با مشتري‌ها، مي‌تواند علائمي‌براي اين جريان باشد.
همچنين بانک‌هاي مرکزي ممکن است براي عرضه ارز خارجي يا تقويت ذخايرشان مجبور به دخالت در بازار ارز شوند. اول اين که بسياري از بانک‌هاي مرکزي به دليل مبناي درآمدي ذخاير ارزي و نيز نقش آنها به عنوان بانکدار دولت‌هايي که ارز خارجي قرض مي‌کنند يا کمک‌هاي خارجي دريافت مي‌کنند، داراي عرضه منظم ارز مي‌باشند. دوم اين که آنها معمولا سطح مشخصي از ذخاير را هدف قرار مي‌دهند، بنابراين به خريد منظم ارز خارجي براي حفظ سطح مشخصي از ذخاير نيازمند هستند.
يک کشور ممکن است زمان حرکت به‌سمت رژيم نرخ ارز شناور، نياز به ارزيابي مجدد سياست مديريت ذخاير بين‌المللي داشته باشد. از يک طرف ممکن است سطح ذخاير مورد نياز براي پشتيباني کردن يک نرخ شناور، پايين‌تر از ذخاير مورد نياز براي پشتيباني يک نرخ ثابت باشد. به‌علاوه، ظهور مديريت بهبود يافته بخش‌خصوصي در بازار ارز ممکن است نياز به ذخاير را کاهش دهد. از طرف ديگر حذف نظارت بر جريان سرمايه ممکن است براي پشتيباني کردن يا افزايش اطمينان بازار و کاهش بي‌ثباتي نرخ ارز، کاهش بحران‌هاي احتمالي و افزايش کارآيي دخالت در بازار ارز، نياز به ذخاير بالاتري را ايجاد کند. حال آن که افزايش ذخاير ارزي مي‌تواند منابع مالي براي سرمايه‌گذاري در دارايي‌هاي بلند مدت با بازدهي بالاتر را براي دولت فراهم کند.
به طور کلي بانک‌هاي مرکزي بايد در دخالت‌هاي خود به صورت انتخابي عمل کنند و در استفاده از ذخاير خارجي‌شان سخت‌گير باشند. دشواري دريافتن عدم‌تطبيق‌هاي نرخ ارز و بازارهاي نامنظم به اين مفهوم است که تصميمات مربوط به زمان بندي و ميزان دخالت در بازار امري غير‌عيني است و ممکن است عاري از نشانه باشد. به‌علاوه، با ورود کمتر به بازار بانک‌هاي مرکزي مي‌توانند بازارها را از تعهد بانک مرکزي به شناوري نرخ ارز مطمئن ساخته و کارآيي بالقوه دخالت احتمالي خود را افزايش دهند. زماني که کشوري محدوده‌اي را به عنوان بخشي از حرکت تدريجي به سمت شناوري نرخ ارز معرفي مي‌کند، دخالت در بازار ممکن است نسبت به رژيم شناور ارز بيشتر اتفاق بيافتد. با اين وجود بانک‌هاي مرکزي بايد تعداد دخالت خود را به حداقل برسانند و تحت شناوري نرخ ارز در محدوده تعريف شده عمل نمايند. بانک‌هاي مرکزي در بسياري از اقتصادهاي پيشرفته (براي مثال، کانادا، نيوزلند و انگلستان) به ندرت در بازار ارز دخالت مي‌کنند.
همچنين شفافيت مالي نيز به اطمينان به رژيم نرخ ارز جديد به ويژه پس از خروج اجباري از رژيم ارز قبلي، کمک مي‌کند. بسياري از کشورها من جمله فيليپين و ترکيه اعلاميه‌ها و گزارش‌هاي سياستي را جهت تصديق اين امر که آنها به رژيم نرخ شناور ارز متعهد بوده و نرخ مشخصي از ارز را هدف قرار نخواهند داد و در بازار ارز دخالت نخواهند کرد، منتشر کردند. انتشار سياست‌هاي مداخله استراليا و سوئد، مثال‌هاي خوبي از سياست‌هايي هستند که بايد جهت افزايش کارآيي عمليات رسمي ‌ارزي توسعه داده شوند. افشاي اطلاعات مربوط به نحوه و زمان مداخله در بازار ارز با يک وقفه زماني، مي‌تواند شفافيت بازار و نحوه واکنش بانک مرکزي را بهبود بخشد. انگلستان اطلاعات مربوط به دخالت در بازار ارز را به صورت ماهانه، بانک مرکزي اروپا در يک بولتن ماهانه و خزانه‌داري ايالات‌متحده به طور روزانه و به صورت گزارش‌هاي فصلي با جزئيات اضافي، افشا مي‌کند.
تجربه کشورهاي منتخب نشان مي‌دهد که قاعده‌مند بودن دخالت در بازار ممکن است زماني که نرخ ارز در يک بازار يک طرفه، زياد تحت فشار نباشد، مفيد باشد. اين قبيل سياست‌ها ممکن است به عرضه ارز کشورها يا اندوختن ذخاير، بدون اثر معنادار بر نرخ ارز، کمک کند. سرانجام اين که بانک‌هاي مرکزي تجربه و اعتبار کافي براي دخالت بر مبناي احتياط بيشتر را کسب خواهند نمود. اکثر کشورها از قبيل برزيل و کانادا، سياست‌هاي مداخله قاعده‌مند را اصلاح کرده يا از آن دست مي‌کشند.



اتخاذ يک تکيه‌گاه اسمي ‌جايگزین


کشوري که از يک نرخ ميخکوب شده خارج مي‌شود، بايد آن را با يک تکيه‌گاه اسمي‌ جابه‌جا کند و چارچوب سياست پولي خود را حول تکيه‌گاه جديد مجددا طراحي نمايد. در حالي که برخي بانک‌هاي مرکزي از جمله در اروپا، سنگاپور، سوئيس و آمريکا، بدون يک تکيه‌گاه رسمي به واسطه سطح اعتباري بالاي خود، از رژيم‌هاي شناور پشتيباني مي‌کنند، اين جريان براي کشورهاي در حال توسعه به ويژه آنهايي که قبل از خروج از رژيم ارزي، بر يک تکيه‌گاه ارزي انعطاف‌ناپذيري تکيه دارند يا در گذشته تورم‌هاي بالايي را تجربه کرده‌اند، ممکن است دشوار باشد.

مهم‌ترين عامل سياست پولي يک کشور، سياست کنترل عرضه پول يا همان کنترل نقدينگي است. اين امر به‌ويژه زماني که کشورها تحت فشار بازار از يک نرخ ميخکوب شده خارج شده‌اند و کاهش ارزش پول داخلي احتمالا تورم را شعله‌ور مي‌کند، مصداق دارد. زماني که کشوري به سمت رژيم نرخ ارز بيشتر شناور حرکت مي‌کند، بار مديريت نقدينگي، از دخالت در بازار ارز به ديگر ابزارهاي سياستي از قبيل عمليات بازار باز و موافقت نامه‌هاي خريد مجدد، منتقل مي‌شود. در حالي که اين قبيل ابزارها همراه با بازارهاي پولي روان، براي مديريت نقدينگي تحت هر نوع رژيم ارزي مهم هستند، اهميت آنها تحت رژيم ارزي شناور افزايش مي‌يابد.
دشواري توسعه يک تکيه‌گاه اسمي‌ جايگزين معتبر، موجب شده است تا بسياري از کشورها به آرامي‌و طي يک دوره بلند‌مدت، تکيه‌گاه نرخ ارز را براي مثال با اتخاذ يک دامنه تغييرات خزنده (crawling band) به عنوان يک رژيم ارزي ميانه و انتقال به تکيه‌گاه اسمي‌ ديگر، رها کنند. دامنه تغييرات معمولا به طور متقارن حول نرخ خزنده ارز تعيين مي‌شود و به تدريج و همچنان که تنش ميان نرخ ارز و اهداف تورمي ‌کاهش مي‌يابد، عريض‌تر مي‌شود. کشورهاي مجارستان، لهستان و شيلي، به طور موفقيت آميزي استفاده از دامنه تغييرات خزنده نرخ ارز را که طي زمان عريض تر شده است، براي پاسخ به افزايش جريان ورود سرمايه، جايگزين کردند. تجربه آنها درس‌هاي مفيدي را در پي داشته است که از آن جمله اند:
-دامنه محدود براي شناوري نرخ ارز در مراحل اوليه انتقال به رژيم شناور ارز، مي‌تواند استقلال سياست پولي را تحت فشار قرار داده و بار مديريت تقاضا را بر دوش سياست‌هاي مالي و درآمدي بگذارد.
- محدود کردن تحرکات نرخ ارز در يک دامنه کم‌عرض‌تر مي‌تواند تضمين ضمني براي نرخ ارز ايجاد کند و حساسيت فعالان بازار به ريسک نرخ ارز را کاهش دهد. تحرکات دو طرفه نرخ ارز براي انگيزه بخشيدن به فعالان بازار جهت توسعه ابزارهاي پوشش ريسک(hedging instruments) و مديريت ريسک نرخ ارز لازم به نظر مي‌رسد.
- دولت‌هايي که از دو تکيه‌گاه اسمي (‌نرخ ارز و هدف تورمي) پشتيباني مي‌کنند، مي‌توانند اطمينان عمومي را در تعهد آنها به هدف تورمي‌به واسطه شفاف نمودن اين مساله که در صورت بروز تضاد مابين دو تکيه‌گاه اسمي (نرخ ارز و تورم)، ثبات قيمت در اولويت اول آنها خواهد بود، تقويت کنند.
بسياري از کشورهايي که به سمت رژيم ارز شناور حرکت مي‌کنند، هدف قرار دادن تورم را به اهداف پولي ترجيح داده‌اند. اتفاق آرا نشان از آن دارد که هدف تورمي‌تکيه‌گاه اسمي‌قابل اطمينان و کارآمدتري است. در حالي که اهداف پولي مي‌تواند بعد از رها کردن يک نرخ ميخکوب شده توسط يک کشور، به عنوان يک تکيه‌گاه اسمي ‌جايگزين عمل کند، وجود رابطه ضعيف مابين عرضه پول و تورم، کارآمدي اهداف پولي را محدود مي‌کند. کشورهاي که خروج منظم از نرخ ميخکوب شده ارز را مديريت کرده‌اند، به دليل زمان‌بر بودن ملزومات نهادي و شرايط مناسب اقتصاد کلان، عموما تورم را طي يک افق بلند مدت به عنوان هدف برگزيده‌اند. ملزومات نهادي و شرايط مناسب اقتصاد کلان عبارتند از: تعهد بانک مرکزي به دنبال کردن هدف تورمي‌آشکار به عنوان هدف برجسته سياست پولي، اعتبار و استقلال بانک مرکزي، شفافيتي که اعتبار اجرا و ارزيابي سياست پولي را بهبود دهد، روش قابل اطمينان براي پيش‌بيني تورم، فرآيند نگاه به جلو که به طور خودکار پيش‌بيني‌ها را در سياست پولي لحاظ کرده و نسبت به انحراف از اهداف واکنش نشان مي‌دهد، يک سياست مالي پشتيبان و يک بخش مالي تحت مقررات مناسب، نظارت شده و مديريت شده.
بسياري از کشورها تا برقراري اين شرايط مقدماتي، به‌ويژه پس از خروج نامنظم از رژيم ارزي گذشته، روش‌هاي گوناگوني از رهيافت هدف قرار دادن پولي(هدف قرار دادن پايه پول، ذخاير بانکي يا عرضه پول در مبناي تعريف گسترده آن) را در پيش گرفته‌اند. براي مثال تعدادي از کشورهايي که از بحران مالي آسيا ضربه خوردند، بدون اتلاف وقت، پس از خروج از رژيم ميخکوب شده نرخ ارز، براي ايجاد يک تکيه‌گاه اسمي‌جديد و بازگرداندن اعتبار سياستي، اهداف پولي را برگزيدند.
در کره، فيليپين و تايلند رهيافت اهداف پولي، پايه‌اي براي حرکت نسبتا سريع به سمت هدف قرار دادن تورم را فراهم نمود. برزيل هم مسير مشابهي را پيموده است. اما در اندونزي، گذر از اهداف پولي به هدف قرار دادن تورم، کند بود، چرا که شدت بحران مانع تلاش اين کشور براي حرکت رو به جلو شد.
‌زماني که يک کشور ارزش پول خود را در برابر ساير ارزها شناور مي‌کند، ريسک نرخ ارز از بخش عمومي (بانک مرکزي) به بخش ‌خصوصي منتقل مي‌شود. در حقيقت خروج نامنظم از رژيم ارز گذشته اغلب به دليل عدم‌تعادل غير‌قابل کنترل در ترازنامه بخش عمومي اتفاق مي‌افتد. بنابراين تعيين مقياس و دامنه بروز ريسک در بخش مالي و غير‌مالي نيز يکي از کليدهاي دست يابي به خروج منظم از نرخ ميخکوب شده ارز است. در معرض ريسک نرخ ارز قرار گرفتن بخش‌خصوصي مي‌تواند اثر قابل‌توجهي بر سرعت خروج از رژيم گذشته، نوع رژيم ارزي که انتخاب مي‌شود (براي مثال تغييرات نرخ ارز در يک دامنه محدود در مقابل نرخ ارز شناور) و سياست‌هاي دخالت رسمي در بازار ارز، داشته باشد.
ارزيابي کردن بروز ريسک نرخ ارز، تجزيه و تحليل تفصيلي ترازنامه را در بردارد که اين تجزيه و تحليل بر ترکيب سبد ارزي، سررسيدها، نقدينگي و کيفيت اعتباري دارايي‌ها و تعهداتي که مبناي ارز خارجي دارند، متمرکز مي‌شود. براي مثال بحران آسيا نشان داد که چطور استقراض پوشش داده نشده ارز توسط شرکت‌هاي مسلط مي‌تواند زيان گسترده بانک‌هاي طلبکار و نيز نوسان شديد در تقاضاي ارز را در پي داشته باشد. حتي وقتي بانک‌ها اطمينان دارند که تعهدات و دارايي‌هايي که مبناي ارزي دارند، تراز هستند، استفاده از منابع ارزي کوتاه مدت براي تامين مالي وام‌هاي ارزي بلندمدت مشترياني که ريسک خود را پوشش نمي‌دهند، ريسک‌هاي نقدينگي و اعتباري را نتيجه خواهد داد.
به طور مشابه، در معرض ريسک نرخ بهره قرار گرفتن بانک‌ها و شرکت‌هاي مسلط، مي‌تواند توانايي بانک مرکزي را در استفاده از نرخ بهره به جاي دخالت در بازار ارز جهت اجراي سياست پولي، محدود نمايد. براي شرکت‌هاي مسلط فعال در کشورهاي در حال توسعه و بازارهاي رو به رشد، انتقال ريسک نرخ بهره بسيار مشکل است، به‌ويژه زماني که به دارايي‌هاي آنها بهره‌اي تعلق نمي‌گيرد و آنها براي بدست آوردن اعتبار بلندمدت با نرخ بهره ثابت با مشکل مواجه هستند و اغلب شرکت‌ها چنين وضعي دارند. مديريت ريسک نرخ ارز بر پايه چهار عامل اصلي شکل مي‌گيرد:
- نظام‌هاي اطلاعاتي به منظور نظارت بر منابع گوناگون ريسک نرخ ارز شامل: منابع و مصارف وجوه ارزي و الزامات گزارش دهي رسمي. ريسک غير‌مستقيم نرخ ارز بايد به واسطه بررسي منظم شرکت‌هاي مسلط يا الزام قرض‌گيرندگان به فراهم نمودن اطلاعات مربوط به درآمدهاي ارزي آنها، بدهي‌هاي خارجي و عمليات‌هاي پوشش ريسک، تحت نظارت قرار گيرد.
- روش‌هاي تجزيه و تحليل و فرمول‌ها براي اندازه‌گيري ريسک نرخ ارز. اندازه‌گيري ريسک شامل: اندازه‌گيري وضعيت کلي ارزي بر پايه اصول حسابداري و روش‌هاي مديريت ريسک نگاه به جلو.
- فرآيندها و سياست‌هاي ريسک داخلي شامل: تمرکز بر وامهاي ارزي، ريسک‌هاي اعتباري همراه وام‌دهي ارزي، تضمين براي قرض‌گيرندگان ارز خارجي، و تجزيه و تحليل اثر بالقوه تحرکات نرخ ارز روي قرض‌گيرندگان ارز خارجي. همچنين نظارت موثر داخلي شامل: سياست مکتوب در مورد عمليات ارزي، فرآيند مديريت ريسک مهم است. نظارت موثر بر شرکت‌هاي مسلط شامل: نظارت منظم، بررسي و تصويب فرآيندها و سياست‌هاي مربوط به ريسک توسط هيات‌هاي مديره. بانک‌ها بايد مشتري‌ها را به پوشش دادن ريسک نرخ ارز ترغيب نمايند.
- مقررات احتياطي و نظارتي بر ريسک ارز شامل: محدودن نمودن خالص برداشت (به عنوان‌درصدي از سرمايه)، وام دهي ارزي (‌به‌عنوان‌درصدي از ديون ارزي) و استقراض خارجي و انتشار اوراق قرضه (به عنوان‌درصدي از سرمايه)، محدوديت روي دامنه عمليات ارزي بانک‌ها به واسطه مجوزها، الزامات سرمايه‌اي در مقابل ريسک ارزي و انتشار مقررات و رهنمودهايي جهت طراحي نظارت‌هاي داخلي بانک‌ها. استقراض ارزي توسط بخش‌هايي که درآمد ارزي ندارند يا در معرض بازدهي به شدت ناپايدار هستند، با مخاطره بسياري همراه است.
تسهيل توسعه ابزارهاي پوشش ريسک به واسطه رفع نظارت‌ها بر فعاليت بازار آتي، مي‌تواند يک شمشير دو لبه باشد. علاوه بر بهبود مديريت ريسک، اين جريان مي‌تواند به توسعه بازار ارز ياري رساند، اما ابزارهاي پوشش ريسک به راحتي مورد سوء‌استفاده واقع مي‌شوند. براي مثال در سال 1997 در تايلند، سرمايه‌گذارها به اميد نرخ‌هاي ارز بي ثبات، از اين ابزارهاي پوشش ريسک، براي بالا بردن نسبت بدهي به دارايي استفاده کردند. شرکت‌ها و موسسات مالي و مقاماتي که بر آنها نظارت دارند، نياز به کسب مهارت قابل توجهي جهت اطمينان از اين که اين قبيل ابزارها به نحو مناسبي مورد استفاده واقع مي‌شوند، دارند.
به‌علاوه استفاده آنها بايد به دقت کنترل شود، معاملات بانک روي چنين ابزاري بايد استاندارد شود و استانداردهاي حسابداري براي ارزيابي درست و نيز نظام قانوني قابل اعتماد براي اجراي قرارداد، بايد ايجاد شود و بانک مرکزي بايد شفافيت بازار را بهبود داده و استانداردهاي گزارش دهي را تقويت کند.

AreZoO
2011-Jul-06, 21:33

اولويت بندي و آهنگ حرکت


کشورها با يک مبادله اصلي در انتخاب بين خروج سريع از نرخ ميخکوب شده ارز و حرکت تدريجي‌تر به رژيم نرخ شناور ارز، مواجه هستند. رهيافت خروج سريع، شامل مراحل مياني کمتري مابين رژيم‌هاي ارزي ثابت و شناور، نسبت به رهيافت تدريجي است.
براي کشوري با يک اقتصادکلان قوي و سياست محتاط پولي، رهيافت سريع مي‌تواند نشانه قابل اعتمادتري در تعهد به شناوري نرخ ارز نسبت به رهيافت تدريجي باشد و آن کشور را در محدود کردن دخالت‌هايش در بازار ارز و بنابراين مراقبت از صدمه ديدن ذخاير ارزي توانمند سازد. کشورهايي که به دنبال سياست پول مستقل تر هستند و نيز کشورهايي که تحت ورود و خروج آزاد سرمايه مي‌باشند، بهتر است به سرعت از رژيم ثابت خارج شوند.
دنبال کردن استراتژي خروج تدريجي از رژيم ثابت در شرايط بي ثباتي جريان سرمايه، بسيار دشوار است، اما در صورتي که کشوري فاقد چارچوب نهادي مناسب شامل، بازار عميق ارز و توانايي کنترل و مديريت ريسک نرخ ارز، باشد، چنين کشوري در صورت خروج سريع از رژيم ثابت ارز، با ريسک بالاي بي‌ثباتي نرخ ارز مواجه خواهد شد.
فقدان چارچوب بي‌عيب هدف قرار دادن تورم به عنوان يک تکيه‌گاه اسمي‌جايگزين، در صورت وجود تعهدي قوي به ثبات قيمت‌ها، مانع از اتخاذ استراتژي خروج سريع نمي‌شود.
پايه‌هاي اساسي هدف قرار دادن تورم از قبيل انضباط مالي، استقلال عملي مقامات پولي در مهار تورم، شفافيت و پاسخگويي، فارغ از اين که هدف قرار دادن تورم رسما اتخاذ شده باشد يا به طور غير‌رسمي، براي موفقيت هر رژيم سياست پولي امري حياتي به شمار مي‌رود.
آفريقاي جنوبي در اوايل دهه 80 ميلادي نرخ ميخکوب شده ارز را رها کرده و نرخ شناور ارز را برقرار نمود، اما تا سال 2000 هدف قرار دادن تورم را به طور رسمي اتخاذ نکرد. ساير کشورها مانند مکزيک و ترکيه که در يک مرحله وارد رژيم شناور شدند، اهداف پولي را به عنوان يک استراتژي موقتي قبل از هدف قرار دادن تورم، اتخاذ کردند.
رهيافت تدريجي به کشور اجازه مي‌دهد تا طي مراحلي از قبيل حرکت از نرخ ميخکوب شده در برابر يک ارز به نرخ ثابت يا ميخکوب خزنده در مقابل يک سبد ارزي و بعد حرکت به سمت نرخ ارز تحت يک دامنه تغييرات خزنده، به سوي نرخ شناور ارز حرکت کند. براي مثال در سال 2005 چين، يوان را ارزيابي مجدد نمود و نرخ ميخکوب‌شده در برابر دلار را به يک نرخ ميخکوب شده در برابر سبدي از ارزها، جايگزين کرد.
ميخکوب کردن نرخ ارز در مقابل سبدي از ارزها اين مزيت را دارد که انتقال شوک‌هاي خارج از اقتصاد داخلي را به اقتصاد کشور کاهش داده و نرخ ارز را از تحت تاثير قرار گرفتن از قبل تغييرات غير‌قابل پيش‌بيني يک ارز، مصون مي‌دارد. سبد ارزي مي‌تواند ترکيب وزني از ارزهاي شرکاي تجاري اصلي يک کشور باشد.
انتقال به يک نرخ ميخکوب خزنده در مقابل سبدي از ارزها مي‌تواند در صورتي که نرخ تورم يک کشور متفاوت از شرکاي تجاري‌اش باشد، به حفظ قدرت رقابتي آن کشور کمک کند. انتقال به يک دامنه تغييرات افقي يا خزنده مي‌تواند شناوري بيشتر نرخ ارز و سياست پولي مستقل تر را فراهم نمايد.
با اين که رژيم‌هاي مختلف ميخکوب کردن نرخ ارز راحت تر از دامنه‌هاي تغييرات گسترده و شناور قابل پشتيباني هستند، اما آنها سياست پولي را محدود کرده و مي‌تواند براي کشورهايي با جريان آزاد سرمايه مشکل‌آفرين باشد. در هر موردي، فارغ از اين که خروج سريع يا تدريجي باشد، هر رهيافتي بايد از ريسک دو طرفه در تحرکات نرخ ارز اطمينان يابد.
مقدمات اوليه جهت انتقال به نرخ ارز شناور، احتمال خروج موفق را افزايش خواهد داد. يک کشور بايد در حالي که هنوز تحت نرخ ميخکوب شده ارز است، پايه خروج را به واسطه اتخاذ تدابيري ايجاد کند.
تدابيري چون، تامين استقلال بانک مرکزي، تقويت توانايي پيش‌بيني تورم، شفافيت‌تر کردن سياست پولي، توسعه نظام اطلاعاتي روي ريسک ارز و افزايش اطلاعات در خصوص تراز پرداخت‌ها. زماني که پايه خروج ايجاد شد، آن کشور مي‌تواند با نشان دادن اندکي شناوري نرخ ارز، همزمان با بهبود ساير ابزارها که براي اداره رژيم جديد ارزي مورد نياز خواهد بود، به مرحله بعدي وارد شود، سياست‌هاي مداخله در بازار ارز نيز مي‌تواند حين گذار ارائه شود.
اگرچه سياست‌گذاران کنترلي روي سرعت خروج نامنظم ندارند، آنها همچنان نياز به تصميم‌سازي در خصوص اولويت‌بندي دارند. اولويت اول آنها بايد تثبيت نرخ ارز باشد که اين امر اغلب مي‌تواند به واسطه حذف کمبود دلار در بازار و پشتيباني از کنترل پولي به انجام برسد.
همچنين سياست‌گذاران بايد جهت ارائه علائم سياست پولي محافظه کارانه به بازار تلاش کنند، هرچند طراحي يک تکيه‌گاه اسمي ‌جايگزين احتمالا به زمان بيشتري نياز خواهد داشت.
اتخاذ نرخ ارز شناور قبل از آزاد‌سازي جريان سرمايه مي‌تواند هزينه‌هاي اقتصادي ناشي از شوک‌هاي حساب سرمايه‌اي کشور را نسبت به نرخ ارز ثابت، کاهش مي‌دهد. بالعکس، آزادسازي جريان سرمايه در ابتدا، مي‌تواند شوک‌هاي موقتي حساب سرمايه را خنثي کرده، دامنه ابزارهاي در دسترس براي مديريت ريسک نرخ ارز را گسترش داده و به عمق بازار ارز بيافزايد. بنابراين زماني که نرخ ارز قبل از آزادسازي حساب سرمايه‌اي، شناور شود، دخالت بانک مرکزي جهت خنثي کردن شوک‌هاي موقتي نرخ ارز و محدود کردن بي‌ثباتي زياد نرخ ارز، مورد‌نياز خواهد بود.

منبع (http://danesh.pecup.com/riskenerkhearz)
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تاملی بر نرخ ارز

تاملی بر نرخ ارز

[h=1]تاملی بر نرخ ارز[/h]

محمود اسلامیان*
به قول مرحوم آقای سیدجمال‌الدین اسدآبادی ما گاهی در بدیهیات هم بسیار اهل بحث و جدل هستیم. رابطه نرخ ارز و تورم در تمام بلاد امری تجربه شده است. بارها در شرایط گوناگون دولت‌ها مجبور به تاثیرگذاری در این باب شده‌اند. هر چند مکانیزم اصلی عرضه و تقاضا است لیکن در کشوری که عمده درآمدهای ارزی در اختیار دولت است، طبیعی است که دولت باید بر مبنای متغيرهاي كليدي و مصالح کشور تصمیم‌گیری کند.
1- بر اساس مواردی از قانون برنامه چهارم و پنجم مقرر شد نرخ ارز متناسب با تفاضل تورم سالانه کشور و متوسط جهانی تعدیل شود.
2- بی‌توجهی به رابطه مذکور باعث شد طی 8 سال گذشته شکافی به نفع واردات آن هم کالاهای مصرفی حادث شود. حجم سنگین واردات طی سال‌های اخیر معلول چنین پدیده‌ای بوده است.
3- به تولید و طبعا اشتغال از رهگذر عدم تعدیل نرخ ارز و اجرای ناقص طرح هدفمندی یارانه آسیب جدی وارد آمده و کاهش ایجاد اشتغال از 760هزار نفر در سال به 14هزار نفر طی 8 سال گذشته به دو علت ذکر شده معطوف است.
4- اقتصاد به تجربه نشان داده است با دستور قابل اداره نیست. مسوولان باید بستر لازم را برای شکوفایی در روابط علت و معلولی ایجاد کنند؛ چراكه شوک ارزی سال گذشته ناشی از بی‌توجهی به چنین امری بدیهی بوده است. چنانچه تعدیل نرخ ارز سالانه انجام می‌شد هم تولید کشور حفظ می‌‌گردید و هم از تبعات ناشی از چنین شوکی بر زندگی مردم جلوگیری به عمل می‌آمد.
5- افزایش حجم نقدینگی از 68000 میلیارد تومان در سال 83 به 430000 میلیارد تومان در سال 91 امری بی‌سابقه و غیرقابل توجیه در اقتصاد کشور است. چنانچه منحنی مذکور رسم شود، عمق خسارتي را كه از اين محل در اقتصاد كشور وارد شده‌است، نمايان‌تر خواهد كرد. علت اصلی تورم لجام گسیخته در کشور چاپ پول بدون پشتوانه و بدون منطق است، نرخ ارز علت نیست، بلكه معلول ناشی از چنین مشکلی است.
6- هیچ کس نمی‌تواند موافق کاهش ارزش پول ملی باشد؛ بنابراین چاره کار کنترل تورم است. کشور ما یکی از بالاترین رتبه‌های تورم در دنیا را دارد. باید با سیاست‌گذاری صحیح، کاهش تصدی‌گری دولت و انضباط مالی، به سمت تعدیل تورم پیش رویم؛ لیکن برای حفظ تولید ملی و اشتغال جامعه چاره‌ای جز تعدیل نرخ ارز براساس فرمول قانون برنامه نداریم.
7- تعدیل نرخ ارز براساس فرمول تورم می‌تواند باعث رونق صادرات شود؛ در حالی که هدف تحریم‌ها عدم‌دسترسی به منابع ارزی است. برعكس، کاهش نرخ ارز می‌تواند به کاهش صادرات منجر شود و این دقیقا امری در جهت تحریم‌ها است. بهبود ارتباط با دنیا و کاهش تحریم‌ها نباید فضایی ایجاد کند که نسبت به اتفاقات به وجود آمده در امر اشتغال و تولید بی‌توجهی شود. کشور چاره‌ای جز تحمل یک دوره ریاضت ندارد. 5/3 میلیون بیکار و 5 میلیون دانشجوي منتظر شغل باید موردتوجه اصلی مسوولان در فرآیندهای تصمیم‌گیری باشند.
*عضو هیات‌رییسه اتاق ایران
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نرخ ارز و دفاع از دیدگاه بانک مرکزی

نرخ ارز و دفاع از دیدگاه بانک مرکزی

[h=1]نرخ ارز و دفاع از دیدگاه بانک مرکزی[/h]

دكترتیمور رحمانی*
به دنبال برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری اسلامی ایران و انتخاب ریاست محترم جمهوری به دلیل خوش‌بینانه شدن انتظارات عاملان اقتصادی نسبت به تعامل با دنیای خارج، نه تنها از فشار برای افزایش نرخ ارز کاسته شد، بلکه به تدریج روند نزولی نرخ ارز یا تقویت ريال آغاز شد.
به دنبال آغاز روند نزولی نرخ ارز و قرار گرفتن ارزش دلار حول 30000 ريال، واکنش‌های متعدد و متضادی به آن نشان داده شده است. به نظر می‌رسد که دیدگاه غالب بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و تیم اقتصادی دولت محترم جمهوری اسلامی ایران تثبیت نرخ ارز در همین حدود باشد؛ درحالی که بخشی از مسوولان دولتی، نمایندگان مجلس و صاحب‌نظران و فعالان اقتصادی در بخش خصوصی خواهان کاهش ارزش دلار یا تقویت ريال هستند. در این میان پاره‌ای از تحصیلکرده‌های اقتصاد و استادان دانشگاه نیز به‌عنوان یک دیدگاه کارشناسی از کاهش ارزش دلار حمایت کرده‌اند که می‌تواند در شکل دادن به دیدگاه عامه‌پسند طرفدار کاهش ارزش دلار اثرگذار باشد.
برای یک اقتصاد خوانده ریزبین و نگران اوضاع اقتصادی کشور و از جهت نگاه کارشناسی او در اقتصاد کلان، قاعدتا مهم پیامدهای یک تصمیم سیاستی بر متغیرهای هدف بیانگر رفاه کل اجتماعی است نه صرفا اثرات آن بر یک بخش خاص اقتصادی؛ در مورد سیاست‌های ارزی نیز این اصل کلی برقرار است. به ندرت اقتصاددانی امروزه یافت می‌شود که خواهان یک شوک ارزی مانند افزایش نرخ ارز در حد سه برابر شدن یا حتی در حد افزایش 50 درصد باشد. تردیدی نیست که افزایش شدید و ناگهانی نرخ ارز پیامدهای زیانبار بسیاری دارد و در صورت امکان باید از آن پرهیز شود. نرخ ارز در بازار ارز آزاد ایران در یک فاصله نه چندان طولانی از 12000 ريال به حدود 35000 ريال رسید. این افزایش نرخ ارز بدون اینکه در اینجا به دنبال بررسی علت آن باشیم، بدون تردید پیامدهای منفی زیادی بر اقتصاد برجای گذاشته است. حال که شرایط به گونه‌ای است که گرایش برای کاهش نرخ ارز ایجاد کرده است آیا سودمند است و آیا ضرورت دارد که نرخ ارز آن‌طور که برخی ادعا کرده‌اند به حدود 20000 ريال کاسته شود؟ می‌توان براساس یک بسته از پیامدهای مورد انتظار برای کاهش نرخ ارز جوابی منفی به این پرسش داد و از دیدگاه مسلط دولت و تیم اقتصادی در تثبیت نرخ ارز حول 30000 ريال دفاع کرد.
برخی، به‌ویژه با یک نگاه عامه‌پسندانه، ادعا می‌کنند که کاهش ارزش دلار و آن‌گاه تقویت پول ملی نوعی کسب و افزایش اعتبار ملی است. واضح است که این دیدگاه موضوعیتی در علم اقتصاد ندارد و قابل‌بحث نیست. اعتبار ملی را رشد تولید حقیقی اقتصاد تعیین می‌کند نه نرخ ارز.
برخی، باز هم عمدتا با یک نگاه عامه‌پسندانه، ادعا می‌کنند که کاهش ارزش دلار سبب کاهش سطح عمومی قیمت‌ها و تورم می‌شود. آشکار است که این دیدگاه نیز در مبانی نظری علم اقتصاد پایه و اساس چندانی ندارد.
بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران برای مدتی قابل‌توجه در دهه 1380نرخ ارز بازار آزاد را کم و بیش ثابت نگه داشت؛ اما افزایش سطح عمومی قیمت‌ها و تورم دورقمی حتی با افزایش‌های خیره‌کننده در واردات تداوم پیدا کرد. دیگر اینکه بسیاری از قیمت‌های کالا‌ها و خدمات که طی مدت قابل‌توجه بالا ماندن نرخ دلار افزایش یافته‌اند و خود را تعدیل کرده‌اند و به‌ویژه قیمت کالاهای غیر‌قابل‌مبادله و غیر‌قابل ‌وارد کردن از خارج، نه تنها امکان کاهش ندارند؛ بلکه فشار رشد نقدینگی افزایش آنها را تداوم خواهد بخشید.
برخی، به‌ویژه حامیان صنایع داخلی بسیار متکی به واردات، ادعا می‌کنند که کاهش ارزش دلار سبب افزایش تولید و اشتغال (و حتی در مواردی افزایش صادرات) می‌شود. آشکار است که اگر افزایشی تا این اندازه قابل‌توجه در نرخ ارز حتی نتوانسته است به افزایش تولید پاره‌ای صنایع تولید‌کننده کالاهای رقیب واردات بینجامد تا چه برسد به افزایش تولید صنایع صادراتی، پس این صنایع اساسا هیچ مزیتی برای اقتصاد ایران ندارند و صرفا اخذ یارانه‌های آشکار و پنهان بر دولت و اقتصاد تحمیل می‌کنند.
نمونه آن صنایعی‌اند که ادعا می‌کنند بالای 90 درصد بومی شده و متکی به مواد اولیه داخلی هستند؛ اما با دیوار بلند تعرفه و افزایش نرخ ارز که قاعدتا مانند افزایش تعرفه برای آنها عمل می‌کند، نتوانسته‌اند از این مزیت هیچ بهره‌ای ببرند جز آنکه سود موقعیت انحصاری شان را برای پوشاندن ناکارآیی (آن هم جزئی) به‌کار گیرند.
اگر صنعتی (چه تولید‌کننده کالاهای رقیب واردات و چه تولید‌کننده کالاهای صادراتی) اندک کارآیی و بهره‌وری داشته باشد، افزایش نرخ ارز برای آن باید نوعی موهبت تلقی شود و حداقل بتواند در بازار داخلی از این مزیت سود ببرد. ممکن است برخی از صنایع در شرایط کنونی به خاطر تحریم‌ها (نه نرخ ارز) تحت فشار باشند که رفع مشکل آنها موضوع تغییر نرخ ارز نیست.
افزایش نرخ ارز و بالا ماندن آن برای مدتی قابل‌توجه پیامدهای منفی خود را به‌جا گذاشته است و کاهش نرخ ارز آن پیامدهای منفی را وارونه نخواهد کرد. اگر اقتصاد ایران براساس سه فاکتور کنترل تورم، رشد بهره‌وری و بهبود استخراج و سودمند شدن از منابع طبیعی سرشار خود در بلندمدت امکان کاهش نرخ ارز را فراهم کرد (که در حال حاضر هیچ کدام از آنها برقرار نیست) آن‌گاه کاهش نرخ ارز یا تقویت ريال به طور طبیعی اتفاق خواهد افتاد.گرچه در آن صورت باید نگران آن تقویت ريال نیز بود.
در نهایت اینکه در حال حاضر و براساس وضع موجود (ونه خیال پردازی و ایده‌آل‌گرایی) دولت برای رفع نیاز مالی خود به درآمدهای حاصل از فروش نفت و از جمله برای بودجه جاری به شدت نیاز دارد و کاهش ارزش دلار سبب تنگنای مالی بیشتر برای دولت می‌شود که هم می‌تواند به پیشبرد برنامه‌های توسعه آسیب برساند و هم با فشار استقراض دولت از بانک مرکزی، فشارهای تورمی را شدت ببخشد یا با فشار بر استقراض دولت از نظام بانکی و مردم سبب افزایش هزینه تامین مالی برای فعالیت‌های خصوصی شود که آن هم زیانبار است.
بنابراین آنچه در حال حاضر برای دولت قابل‌توصیه است تثبیت نرخ ارز است. اگر نرخ ارز بتواند در وضع موجود تثبیت شود و تداوم یابد با تعدیل تدریجی حقوق و دستمزدها فشارهای رفاهی بر اقشار کم‌درآمد نیز قابل‌جبران بوده و اقتصاد می‌تواند از مزیت حاصل از پایین بودن ارزش پول داخلی بهره‌مند شود.
تنها پیامد محسوس کاهش نرخ ارز در حال حاضر گسترش واردات و بلعیدن درآمدهای ارزی است که در حال حاضر برای مصارفی دیگر بسیار موردنیاز است. تصمیم‌گیری در مورد نرخ ارز موضوعی نیست که با فشار رسانه‌ای به حل و فصل آن پرداخت، بلکه بهتر است در حال حاضر سیاست‌گذاران را از هرگونه فشاری برای تصمیم شتابزده در این باره دور نگاه داشت.
*دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
از فوریت کنترل تورم تا ضرورت فرموله کردن «نرخ ارز واقعی»

از فوریت کنترل تورم تا ضرورت فرموله کردن «نرخ ارز واقعی»

[h=1]از فوریت کنترل تورم تا ضرورت فرموله کردن «نرخ ارز واقعی»[/h]


دكتر محمدمهدي بهكيش
مقاله دکتر مسعود نیلی با محوریت فراخوان از همه اقتصاددانان ایرانی برای ارائه پاسخ کارشناسانه و مسولانه به سه پرسش کلیدی مطرح در سیاست‌گذاری ارزی کشور، در کنار مصاحبه مشروح پروفسور هاشم پسران با محوریت ارزیابی جنبه‌های مختلف سیاست‌های پولی و ارزی کشور که هر دو مطلب هفته پیش در «دنیای اقتصاد» منتشر شدند_ می‌تواند فتح بابی خجسته باشد برای همفکری و هم‌اندیشی بیشتر اقتصاددانان ایرانی به منظور کمک به خروج کشور از شرایط حساس فعلی. بنده هم سعی خواهم کرد در مقاله کوتاه پیش‌رو، به سهم خود، به ذکر مطالبی در حوزه سیاست‌های ارزی کشور بپردازم.
در ابتدا باید توجه کنیم که برای اداره اقتصاد كشوری نفت‌خیز مانند ایران، 2رویکرد اصلی پيش رو داريم: اول اینکه دلارهای نفتی را در بازار ارز بفروشیم و خرج کنیم، به عبارت دیگر پول نفت را توزيع كنيم و نرخ ارز را به طور مصنوعی ارزان نگه داريم كه در اين صورت طبیعتا رضایت کوتاه‌مدت مردم حاصل می‌شود، ولی در عوض همه ذخایر ارزی کشور خرج می‌شود، توليد غیرنفتی پا نمي‌گيرد، تولیدات غیرنفتی ما قابلیت صادرات و رقابت در بازارهای بین‌المللی را نخواهد داشت، ضمن آنکه در میان‌مدت و بلندمدت بيكاري گسترده خواهد بود و اختلاف طبقاتي زياد. اين دقیقا راهي است كه تا به حال رفته‌ايم و مصيبت‌هاي آن را هم تجربه کرده‌ايم. در واقع هم در سال‌هاي قبل‌از انقلاب و هم بعد از انقلاب، نوعا دولت‌ها سعی کرده‌اند تمام دلارهای نفتی را به بازار ارز تزریق کنند و در نتیجه هم قبل و هم بعد از انقلاب نوعا وضعیت حاکم بر بازار ارز ما به این صورت بوده است که برای مدت چند سال، قیمت دلار ثابت بوده و بعد زمانی که به هر دلیل میزان تزریق دلارهای نفتی به بازار ارز کاهش یافته، با جهش نرخ ارز مواجه شده‌ایم.
از طرف دیگر به دلیل اینکه تورم ما بسیار بالاتر از میانگین تورم کشورهای طرف مبادله تجاری ما بوده و در عین حال مکانیزم شفافی هم برای واقعی کردن نرخ ارز نداشته‌ایم، قدرت رقابتی بنگاه‌های تولیدی ایرانی در عرصه بین‌المللی تنزل یافته و اگر صادراتی هم داشته‌ایم نوعا «صادرات حقیقی» نبوده، بلکه صادراتی متکی بر سوبسیدهای مستقیم و غیرمستقیم پرداختی از منبع درآمدهای نفتی بوده است. به این ترتیب اکثریت پتانسیل‌های اقتصادی متعدد ما به خوبی شکوفا نشده‌اند و تنها از یک پتانسیل اقتصادی خود استفاده کرده‌ایم؛ یعنی «نفت» که سهل‌الوصول‌ترین پتانسیل اقتصاد ما بوده و درآمدی برای دولت ایجاد می‌کرده به تدریج دولت را دچار «اعتیاد نفتی» کرده است.
اما دومین رویکرد «حرکت به سمت اقتصاد رقابتی» است. براساس این رویکرد اگر مي‌خواهيم به شکل واقع‌بینانه‌ای برای توسعه اقتصادمان برنامه‌ریزی کنیم و یک دوره «گذار اقتصادی به سمت افزایش توان رقابتی اقتصاد ایران» را طی کنیم تا به تدریج مزیت‌های مختلف اقتصادمان را فعال کنیم، توليدات غیرنفتی گسترده‌اي داشته باشيم و بنگاه‌های مستقر در ایران توانایی رقابتی بالایی در سطح بین‌المللی داشته باشند تا بتوانیم به «صادرات واقعي» و در نتيجه اشتغال مناسب دست یابیم، مي‌بايست:
- اقتصاد را به سمت «رقابتي شدن» هدايت كنيم، هم در سطح داخلی و هم در سطح بین‌المللی. طبیعتا سرعت این حرکت می‌تواند با كاهش تحريم‌ها افزايش يابد.
- در مسير هدایت اقتصاد به سمت رقابتی‌تر شدن، کلیدی‌ترین و ضروری‌ترین مساله، کنترل تورمی است که هم‌اکنون به سطحی اخلالگر و تخریب‌کننده رسیده و به نظر می‌رسد مهم‌ترین اولویت اقتصاد کلان ما در حال حاضر باید کنترل این نرخ تورم باشد. تاکید پروفسور هاشم پسران در مصاحبه هفته پیش با «دنیای اقتصاد»، به خوبی اهمیت این موضوع را بیان می‌کند: «در شرایطی که بنا به آمارهای صندوق بین‌المللی پول هم‌اکنون حدود 100 کشور دنیا تورم زیر 5 درصدی دارند، اگر ما نتوانیم ظرف پنج الی هفت سال آینده تورم خود را به زیر 5 درصد برسانیم، تولیدکنندگان و صادرکنندگان ما قابلیت رقابت با شرکت‌های رقیب بین‌المللی را که اکثرا در کشورهایی با نرخ تورم زیر 5 درصد مستقر هستند، نخواهند داشت.»
- تا زمانی که نرخ تورم به زیر 5 درصد نرسیده، ضرورت دارد که از سوی بانک مرکزی روشی صحیح و کارشناسی برای تعیین حدود «نرخ ارز واقعی» و «نرخ بهره واقعی» طراحی شده، به صورت علنی اعلام شود و سمت و سوی سیاست‌های ارزی و پولی کشور به سمت این نرخ ارز و نرخ بهره واقعی باشد.
انتخاب رویکرد فوق یعنی حرکت به سمت یک «اقتصاد رقابتی» که توصیه اکثر اقتصاددانان است، در ميان‌مدت و بلندمدت به نفع اقتصاد بوده، ولي در كوتاه‌مدت طبیعتا فشاری را به عامه شهروندان و نیز فعالان اقتصادی وارد می‌کند، تا بتوانیم اقتصاد خود را از چنگ «اعتیاد نفتی» نجات دهیم و آن را صرف سرمایه‌گذاری کنیم، اما در این زمینه اختلاف‌نظری هم در میان کارشناسان اقتصاد وجود دارد به این شکل که برخی فكر مي‌كنند با پایين نگاه داشتن مصنوعی نرخ ارز يا نرخ بهره هم مي‌توان اقتصاد را رقابتي كرد. ولي اكثر اقتصاددان‌ها (از جمله نويسنده این يادداشت) مي‌گوييم كه اين كار امكان‌پذير نيست، زيرا قدرت پول ملی به قدرت تولید ملی مرتبط است و نه به پایین نگه داشتن آن و برای دستیابی به آن ‌بايد ابتدا بازارها به سوي تعادلي شدن حركت كنند، تا بعد تولیدات بتوانند رقابتي شوند. به علاوه تا زماني كه بازارها رقابتي نشوند، نمي‌توانيم مزيت‌هاي اقتصادی خود را تشخيص دهيم و در نتيجه نمي‌توانيم از پتانسيل‌هاي اقتصاد مملكت استفاده كنيم كه در پي آن بتوان تولید بیشتر و در نتیجه «صادرات واقعي» داشت و نه صادراتي كه صرفا به اتکای سوبسيدها صورت مي‌گيرد.
اما اگر رویکرد دوم یعنی ایجاد تعادل در بازارهای کلیدی با هدف حرکت به سمت اقتصاد رقابتی را در پیش بگیریم، حداقل دو مشكل اساسي در پيش داريم كه به بحث اين روزها مرتبط مي‌شود:
اول) نقدينگي حدودا 500 هزار ميليارد توماني كه فقط در دوران رئيس جمهوري دكتر احمدي‌نژاد 5/6 برابر شده و هنوز به طور كامل در شاخص تورم تخليه نشده است. از آنجا كه افزايش نقدينگي بالاتر از نرخ رشد GDP به تورم منجر مي‌شود، بعید نیست که تورم‌هاي بالاتر هم در اقتصاد ما رخ دهد.
دوم) نرخ ارز كه قاعدتا بايد هر ساله به ميزان تفاضل تورم داخلي و بازارهاي خارجي اصلی طرف معامله تجاری كشور هر ساله افزايش يابد تا توان رقابتی جامعه حفظ شود (و من براي نقطه شروع آن مكانيزمي در تاريخ 29/05/90 در «دنیای اقتصاد» پيشنهاد كردم)، در ساليان گذشته به صورت كامل انجام نگرفته و در نتیجه اگر فشارهاي تورمي تخليه‌نشده باز هم آزاد شود، فشار مضاعفي به نرخ ارز خواهد آورد.
سوم) تعيين نرخ بهره بانكي هميشه بايد بالاتر از تورم باشد. ولي اكنون كه تورم 40 درصدي داريم نمي‌توانيم نرخ بهره را به آن ميزان افزايش دهيم زیرا در این صورت خطر ايجاد دور تسلسل افزايش تورم- نرخ بهره- نرخ ارز را به وجود مي‌آورد و بحران‌هايي چون بحران تركيه در اوايل دهه 1990 را ايجاد خواهد كرد؛ بنابراین بهتر است در شش ماه آینده تمرکز ویژه‌ای بر کنترل نقدینگی و کاهش تورم داشته باشیم تا بعد از شش ماه هم تورم و هم انتظارات تورمی کاهش یافته و سپس نرخ بهره را متناسب آن گردانيم، ولي مشكل آن است كه اگر نتوانيم در طي 6 ماه آينده تورم را به حدود 20 درصد برسانيم یا نرخ انتظارات تورمی را به 20 درصد کاهش دهیم، مجبور به افزايش نرخ‌هاي بهره خواهيم شد؛ چراکه اگر تا شش ماه دیگر همچنان تورم 40 درصدی و نرخ سود بانکی 20 درصدی داشته باشیم، در آن صورت خود بانک‌ها و موسسات شبه‌بانکی و فعالان اقتصادی به سمت دور زدن نرخ بهره رسمی 20 درصدی بانک مرکزی می‌روند. طبیعتا در چنین حالتی بانک مرکزی با مشکلات عدیده‌ای برای اعمال سیاست‌های پولی مواجه خواهد شد.
اما اگر بخواهيم در بستر توضیحات استدلال فوق درباره سياست اخير بانك مركزي اظهار نظر كنيم بايد بگوييم كه با فرض انتخاب رویکرد حرکت به سمت «اقتصاد رقابتی»، جلوگيري از كاهش هيجاني نرخ ارز در شرايط اظهارشده توسط آقاي دكتر سيف، كار درستي بود. هرچند بهتر بود رقم مشخصی القا نمي‌شد. البته اين اقدام بسياري از مصرف‌كنندگان را ناراحت كرد و اين بخشي از سختي كوتاه‌مدت حرکت به سمت اقتصاد رقابتی است كه پیش‌تر به آن اشاره كردم. مشكل مهم ديگري كه به موضوع مورد بررسي ارتباط كامل پيدا مي‌كند، وضعيت بودجه دولت است. طبق اظهارات وزير اقتصاد، دولت فقط براي پرداخت يارانه در هر ماه دو هزار ميليارد تومان كسري دارد كه اين رقم تقريبا نزديك به مبلغ مالياتي است كه در ماه به طور متوسط دريافت مي‌كند؛ بنابراين دولت براي هزينه‌هاي جاري خود نياز به تامين منابع دارد و اگر بخواهد چون گذشته از بانك مركزي يا از سيستم بانكي قرض كند، حجم پول مجددا افزايش یافته و تورم بالاتر مي‌رود. البته اگر تحريم‌ها قدري سبك‌تر شوند و انتقال پول نفت به كشور امكان‌پذير شود، مي‌تواند مقداري از فشار بر بودجه را كاهش دهد. تازه اين در صورتي است كه تمام پروژه‌هاي عمراني همچنان متوقف بمانند. نکته آخر آنكه در دوره کوتاه‌مدت (شش ماه آینده) ضرورت دارد که دولت و بانک مرکزی سياست‌هايي هماهنگ درباره مسير انتخابي حداقل در مورد تورم، نرخ بهره و نرخ ارز داشته باشد و لازمه اين امر داشتن يك برنامه شش ماهه است كه به شکلی کارشناسی طراحی شده و به صورتی شفاف و علنی بیان شود؛ به‌نحوی‌که هم دولت و هم مصرف‌کنندگان و هم سرمایه‌گذاران بدانند كه تغييرات نرخ تورم و نرخ بهره و نرخ ارز در چه مسيري حركت خواهد کرد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تکمله‌ای بر پیشنهاد فراخوان ارزی

تکمله‌ای بر پیشنهاد فراخوان ارزی

[h=1]تکمله‌ای بر پیشنهاد فراخوان ارزی[/h]


جعفر خیرخواهان*
پیچیدگی مسائل اقتصادی و تقسیم اثرات سیاست‌های اقتصادی به آنچه دیده می‌شود و آنچه دیده نمی‌شود پدیده‌های اقتصادی را به فیل در تاریکی مولوی شبیه می‌سازد.
جدای از اینها منافع متضاد گروه‌های خاص را بیفزایید تا به ضرورت روشن‌بینی و دوراندیشی جامع هنگام اتخاذ تصمیمات اقتصادی پی ببرید. فراخوان دکتر نیلی در مقام مشاور اقتصادی ريیس‌جمهور برای مشارکت فکری درباره یکی از مهم‌ترین متغیرهای اقتصاد ایران یعنی نرخ ارز از این حیث که فرصتی فراهم می‌آورد تا نظرات و اندیشه‌های گوناگون امکان طرح و بحث بیابند قابل ستایش بوده اما از این جهت که شکل رسمی و نهادینه شده ندارد به نظر پیشنهادی ناکامل می‌‌آید.
در یک دسته‌بندی کلی اگر سرمایه‌های اقتصاد ایران را به دو بخش سرمایه‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری تقسیم کنیم، از لحاظ سرمایه‌‌های فیزیکی و سخت‌افزاری با همه ایرادات و انتقاداتی که بر آنها وارد است در وضع بهتری نسبت به سرمایه‌های نرم و نهادی قرار داریم. برای مثال هنگامی که گروه مطالعات کسب‌وکار مرکز پژوهش مجلس هر سه ماه به سراغ تشکل‌های اقتصادی می‌رود و نظر آنها را درباره مولفه‌های کسب‌وکار جویا می‌شود، کمبود زیرساخت‌های فیزیکی مثل تامین برق، حمل و نقل، شبکه توزیع و ... همیشه کمترین مانع هستند. اما در مقابل مشکلاتی مثل نوسان قیمت‌ها، بی‌ثباتی سیاست‌ها،‌ بی‌تعهدی بنگاه‌های دولتی، قانون کار و... در رتبه‌های بالای موانع جای می‌گیرند.
کمبود سرمایه نرم و کسری نهادی باعث شده است چنین وضعیت یکسویه‌ای به وجود آید. متاسفانه چون این نوع سرمایه‌گذاری‌ها کمتر به چشم‌آمدنی هستند هر دولت مستقر ترجیح می‌دهد بیشتر انرژی و بودجه خود را به سمت سرمایه‌های مرئی و فیزیکی ببرد که امکان کلنگ‌زنی و برگزاری مراسم باشکوه افتتاح و بریدن روبان قرمز را دارند. از سوی دیگر چون منافع سرمایه‌های نهادی به شکل رویه‌های سیاستی و قانون‌گذاری خوب نصیب همه مردم کشور شده و کمتر جنبه محلی دارد کمتر نماینده مجلسی سعی در پیگیری و اجرای آنها دارد.
نکته مهم دیگر اینکه سرمایه‌گذاری‌های فیزیکی مثل ساخت جاده، نیروگاه، فرودگاه و بیمارستان را می‌توان بر عهده بخش خصوصی گذاشت در حالی که سرمایه نرم و نهادسازی در حوزه تخصص دولت‌ها بوده و جنبه حاکمیتی دارد.
با این پیش‌درآمد، به ابتدای این نوشته و پیشنهاد دکتر نیلی بازمی‌گردیم. تکمله وارده بر فراخوان ایشان این است که استمداد برای دریافت اندیشه‌ها و نظرات باید شکلی سازمان‌یافته و رسمی پیدا کند و با مسوولیت و پاسخگویی همراه باشد نه اینکه به شکل اختیاری و دل‌بخواهی از درون ذهن هر صاحب فکری تراوش كند.
حال که با آمدن دولت جدید فرصت بازنگری در رویه‌های سابق و ایجاد نهادهای جدید فراهم شده است و تدبیر امور با شفافیت و پاسخگویی معنا پیدا می‌کند، نیاز به نهادسازی برای رسیدن به این اهداف است. در مورد خاص سیاست‌گذاری ارزی پیشنهاد تشکیل یک «شورای ارزی» داده می‌شود. اعضای این شورا کسانی هستند که برای یک یا چند دوره 5 تا 10 ساله منصوب می‌شوند. خوشبختانه کشور بزرگ ایران در این سال‌ها توانسته است اقتصاددانان فراوان دانش‌آموخته در داخل و خارج تربیت کند. از میان این نیروها، به راحتی می‌توان کسانی را به این سمت منصوب کرد تا به صورت حرفه‌ای سالیان سال روی موضوع مهم سیاست‌گذاری ارزی تمرکز یابند.
شورای ارزی باید در قبال توصیه‌ها و مشورت‌هایی که می‌دهد پاسخگو باشد. این شورا مصون از فشارهای سیاسی بوده و برخلاف دولتمردان همیشه نگاه خوش‌بینانه به آینده نخواهد داشت. اعتبار و حیثیت اعضای شورا منوط به دقت نظرات و پیش‌بینی‌های آنها بوده و در قبال پیش‌بینی‌های نادرست خود پاسخگو هستند. تحلیل‌های مستقل، دقیق و همه‌جانبه این شورا، آگاهی مردم را از پیامد اقدامات بانک مرکزی بالا می‌برد. اما این خطر هست که اگر شورای ارزی به انتقاد شدید از سیاست‌های دولت بپردازد منحل و برچیده شود یا به علت منابع مالی محدود و وابستگی بودجه‌ای به دولت، از کیفیت کار شورا کاسته شود. پس لازم است شورای ارزی مشروعیت لازم را کسب کرده و استقلال بودجه‌ای و سیاسی پیدا کند تا کارآمد بوده و اسیر دست سیاستمداران نشود.
اعضای شورا باید بر اساس شایستگی منصوب شوند و امکان برکناری آنها تا پایان دوره خدمت تعیین شده وجود نداشته باشد. گواهی و شهادت دادن منظم و دوره‌ای آنها در برابر نمایندگان مردم و ارزیابی مداوم عملکرد آنها با شوراها یا گروه‌های کارشناسی مشابه در کشورهای دیگر باعث پاسخگویی بیشتر آنها می‌شود.
اگر چنین رویه‌هایی در حوزه‌های مختلف اقتصادی باب و نهادینه شود هنگام تندباد حوادث و شوک‌های مثبت و منفی وارده به اقتصاد ایران، بسیار کمتر گرفتار بی‌ثباتی سیاست‌ها و بالا و پایین‌رفتن‌های دوره‌ای خواهیم بود.
* محقق اقتصاد و استاد دانشگاه
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نرخ ارز: آزاد یا مبادله‌ای؟

نرخ ارز: آزاد یا مبادله‌ای؟

[h=1]نرخ ارز: آزاد یا مبادله‌ای؟[/h]

مي‌توان امیدوار بود در صورت بهبود شرایط دست کم يك تا 2 سال آینده شاهد یکسان‌سازی نرخ ارز در نرخ واقعی آن باشیم

فرشید فرخ‌نژاد*
از آنجا که، بر اساس تحلیل‌ها و بررسی‌ها، در حال حاضر، نرخ ارز به عنوان یکی از تاثیرگذارترین متغیرهای اقتصادی مطرح است، نگارنده به عنوان عضوی از جامعه بانکی و ارزی کشور تلاش كرده تا با بیان نظرات مبتنی بر تجربیات و تحلیل‌هاي علمی در قالب پرسش‌هاي زیر، سهمی در شناسایی و بهبود روند تعیین نرخ ارز با لحاظ اهداف میان‌مدت و بلندمدت و نه فقط کوتاه‌مدت داشته باشد.
بر سر بازار ارزی کشور چه گذشته است؟
پس از یک دهه پیاده‌سازی نظام یکسان‌سازی نرخ ارز، به‌رغم کاستی‌هاي این نظام به‌ویژه عدم تعدیل نرخ ارز در دوره‌هاي مختلف متناسب با تورم، نظام ارزی کشور مجددا در معرض پدیده «تشتت نرخ‌ها» قرار گرفته است. در یک سال گذشته، علاوه بر نرخ مرجع، نرخ تازه‌اي به‌عنوان نرخ مبادله‌اي به نظام بانکی و بازرگانی کشور معرفی شد، که بنا بود این نرخ در رقابت با نرخ بازار آزاد، سبب کنترل و کاهش عرضه ارز در بازار غیررسمی شود. آنچه در عمل اتفاق افتاد این بود که نرخ ارز مبادله‌اي در ابتدا با تفاوتی کم با نرخ بازار آزاد عرضه شد تا امکان برابری با نرخ بازار آزاد را داشته باشد، اما در ادامه این نرخ بدون توجه به هیجانات و حباب‌هاي ایجاد شده در بازار آزاد، نه تنها نتوانست نرخ آن بازار را حذف کند، بلکه در اوج نوسانات افزایشی نرخ ارز، در رقمی بسیار پایین‌تر از حد انتظار در جا زد و همین امر باعث شد امروز، بازار ارز کشور سه مفهوم از نرخ ارز را فراروی خود ببيند. (1) «نرخ مرجعی» که مهم‌ترین محل مناقشه بانک مرکزی، بانک‌ها و واردکنندگان بابت تعهدات قبلی است؛ (2) «نرخ مبادله‌ای» که به‌عنوان نرخ رسمی سیستم بانکی و بازرگانی کشور تعریف شده؛ و در نهایت (3) نرخ بازار آزاد که بدون توجه به تصمیمات تصمیم‌گیران اقتصادی، با لحاظ قواعد گاه بی‌قاعده بازار، روندی خارج از کنترل آنها را دنبال مي‌کند. حال، سوال اینجا است که یکسان‌سازی نرخ ارز که مهم‌ترین هدف آن از بین بردن رانت و تضمین ثبات اقتصادی است در چه نرخی بايد صورت پذیرد؟ و آیا دفاع سیاست‌گذاران ارزی و پولی کشور از نرخ ارز حدود 3000 تومانی از پشتوانه لازم و تحلیل‌هاي علمی و اقتصادی کافی برخوردار است؟​
آیا نرخ ارز 3000 تومان به عنوان «کف قیمت» مطلوب است؟
تجربه جهانی نشان مي‌دهد که اصلاح بازار ارز همواره زمانی صورت گرفته که اقتصاد کشورها به نوعی بحران زده شده‌اند و دلیل عدم اقدام به موقع و بروز این بحران‌ها را مي‌توان عمدتا در قربانی کردن اهداف و نتایج بلندمدت برای دستیابی به ثبات و تقویت موقتی ارزش پول ملی جست‌وجو کرد. در کشور ما نیز این تجربه به نوعی تکرار شده و به جای تمرکز بر کاهش نرخ تورم که تاثیر بسزایی بر سایر شاخص‌هاي اقتصادی دارد، تلاش شد تا تحت لوای تقویت پول ملی، یارانه قابل ملاحظه‌اي برای پایین نگاه داشتن نرخ ارز قریب به 10 سال پرداخت شود. نتیجه این اقدام، اشباع شدن بازار داخلی از انواع کالاهای وارداتی با کیفیت نه چندان مطلوب از محصولات کشاورزی و اقلام دارویی گرفته تا لوازم خانگی، زیورآلات و خودروهای لوکس و گرانقیمت، جایی برای خودنمایی محصولات تولید داخل نگذاشته و توان رقابتی محصولات داخلی را به حداقل رسانده است. این موضوع سبب شده است مردم عادی زندگی و معيشت خود را وابسته به متغیری به نام دلار و نرخ ارز بدانند و ارزان شدن دلار به معنای بهبود معيشت و گران شدن آن را به مثابه افزایش تورم و وخیم شدن وضعیت زندگی خود تفسیر كنند و در چنین شرایطي به جای سرمایه‌گذاری مولد، نقدینگی موجود به بازارهای کاذب دلار و سکه سرازیر شده و افراد به دلیل نگرانی‌هاي ناشی از انتظارات تورمی برای حفظ ارزش پول خود به تبدیل دارايی‌ها به دلار رو مي‌آورند؛ پدیده شومی که تا حد زیادی مفهوم «دلاریزه شدن» را تداعی مي‌كند. در این میان، تکلیف وضعیت صادرات نیز مشخص است. زمانی که محصولات تولید داخل توان رقابت در بازار داخلی را ندارد، تولیدکنندگان چگونه مي‌توانند تولیدات خود را با هزینه‌هاي سرسام آور به خارج از کشور صادر كنند و امیدوار باشند که در بازارهای جهانی از قدرت رقابت فزاینده برخوردار خواهند بود. حقیقت آشکار این است که دلار ارزان قیمت عمدتا صرف واردات کالاهای مصرفی و بعضا غیرضروری شده یا در بخش خدماتی تحت عنوان ارزهای مسافرتی و دانشجویی مصرف خواهد شد. فراموش نکنیم که به دلیل نبود بازار رقابتی و محدودیت‌هاي ناشی از تحریم، امکان اجابت تمام تقاضاها برای ارز مورد نیاز کالاهای وارداتی، حتی کالاهای اساسی و مواد اولیه در اتاق مبادلات ارزی وجود ندارد. در اینجا، پرسش تامل‌برانگیز این است که آیا بهره‌گیری از سرمایه‌هاي ملی در بخش‌هاي ذکر شده کمکی به بهبود معیشت افراد، کاهش تورم و شکوفایی تولید مي‌نماید؟ و آیا کاهش ناپایدار و هیجانی نرخ ارز مي‌تواند معیاری مناسب برای قیمت‌گذاری ارز باشد؟​
پاسخ این پرسش‌ها در شرایطی که انتظارات خوش بینانه به تغییراتی مثبت در رویکرد جهانی نسبت به کشورمان در جامعه موج مي‌زند و تولیدکنندگان و صادرکنندگان به فردایی روشن برای شکوفایی بخش‌هاي تولید و صادرات امیدوارند کاملا روشن است. در یک کلام دلار ارزان به‌ویژه برای کالاهای مصرفی باعث اتکای شدید به واردات و مانع رونق تولید و افزایش صادرات خواهد بود و در عین حال، تعیین نرخ ارز پایین تر از قیمت واقعی آن اصلی ترین عامل در ایجاد بازار دوگانه مي‌شود؛ بنابراین، طبیعی است که برای جلوگیری از ایجاد بازارهای موازی ارز، نرخ ارز باید در سطحی تعیین شود که بانک‌ها بتوانند به عنوان اصلی‌ترین مراکز خرید و فروش ارز، تضمین‌کننده ثبات قیمت ارز در بازار باشند. این موضوع به معنای دفاع مطلق از نرخ ارز گران نیست، اما تثبیت نرخ ارز در رقمی پایین و بدون توجه به متغیرهای کلان اقتصادی، در شرایطی که نرخ تورم کشور بیش از 30 سال دو رقمی بوده و بیشتر از سایر کشورها است، نتیجه‌اي جز خروج منابع ارزشمند ارزی و در نتیجه آزاد شدن فنر نرخ ارز با رقمی چشمگیرتر از گذشته به تبعیت از قاعده «برابری قدرت خرید» در بلندمدت نخواهد داشت و اینها همه نشانه هایی از بروز بیماری خطرناک هلندی است که آرام آرام اقتصاد را به سوی مرگی خاموش پیش خواهد برد. پُرواضح است که آزموده را آزمودن خطاست!​
آیا سیستم چندنرخی پابرجا خواهد ماند؟
تجربه تاریخی در کشورهایی که دارای نظام نرخ شناور و نظام چند نرخی بوده‌اند، نشان مي‌دهد که وجود نرخ‌هاي متفاوت علاوه بر توسعه رانت‌جویی، زمینه‌ساز فساد اقتصادی و اختلال در تخصیص منابع ارزی ارزان است. در چنین سیستم‌هایی سودجویان همواره تلاش مي‌کنند تا با بهره‌گیری از موقعیت‌ها و امتیازات خاص از ارزهای ارزان برای مقاصد اقتصادی خود استفاده كرده و مدیریت منابع ارزی را به تدریج از دست مراجع ذی‌صلاح خارج كنند. وجود سیستم‌هاي چندگانه برای تعیین نرخ ارز و ارائه نرخ نامه‌هاي متعدد، نه‌تنها نظام اقتصادی و تجاری را تحت تاثیر قرار داده و معادلات بازرگانی را بر هم مي‌زند، بلکه سبب سردرگمی بانک‌ها و موسسات مالی در خصوص نحوه ثبت و ضبط ارقام و فراهم نمودن امکان سوءاستفاده مي‌گردد. وجود نظام تک نرخی و ارائه نرخ برابری واحد بر اساس قیمت کف و سقف در یک میانگین مطلوب و در عین حال همسو با روند و جریان‌هاي بازار مي‌تواند به شناسایی قیمت واقعی ارز کمک نماید. بدیهی است بانک مرکزی به عنوان عرضه‌کننده انحصاری ارز در کشور نقشی اساسی در نحوه مدیریت ذخایر ارزی و زمان درست عرضه یا توقف عرضه ارز و همچنین نحوه قیمت‌گذاری ارز و شناسایی جریان‌هاي ارزی موجود ایفا مي‌كند. همانگونه که پیش‌تر اشاره شد تزریق بی رویه ذخایر ارزی یا توقف ناگهانی عرضه ارز بدون پیاده سازی مقدمات و ساختارهای لازم، ثبات بازار ارز را از بین برده و سبب ایجاد حباب‌هاي کاذب ارزی مي‌شود. آنچه امروز بازار ارزی کشور بیش از پیش به آن نیاز دارد، ثبات نرخ ارز با لحاظ بهای واقعی آن و بر اساس متغیرهای مرتبط اقتصادی است و این خود نوعی یکسان سازی نرخ ارز، اما با رویکرد علمی و عملی با لحاظ تعیین محدوده نوسانات نرخ ارز محسوب مي‌شود. بدیهی است فرآیند یکسان سازی نرخ ارز با لحاظ شرایط و تعهدات موجود، در کوتاه مدت چندان دست یافتنی به نظر نمی رسد، اما مي‌توان امیدوار بود در صورت بهبود شرایط دست کم يك تا 2 سال آینده شاهد یکسان‌سازی نرخ ارز در نرخ واقعی آن باشیم.​
نرخ مطلوب ارز برای صادرکنندگان و واردکنندگان چند است؟
در تجارت بین‌الملل، نرخ ارز کالاهای تولید داخل در مقام مقایسه با کالاهای مشابه در خارج از کشور قرار مي‌گیرند. پژوهش‌ها و تحقیقات انجام گرفته بیانگر این واقعیت است که تقریبا تمام کشورهای دنیا برای افزایش میزان رقابت‌پذیری محصولات داخلی و تسخیر بازارهای خارج از کشور، از تقویت بیش از حد پول ملی خود جلوگیری مي‌كنند؛ تجربه‌اي موفق که باعث گردید امروزه رد پای کشور چین در تمام کره زمین دیده شود و بازارهای جهانی مملو از محصولات چینی باشد. با این فرض، صادرکنندگان تمایل به تعیین نرخ ارز حداقل به میزان تفاوت تورم داخلی با تورم کشورهای دیگر دارند.​
از سوی دیگر، از آنجا که صنعت تولید داخلی کاملا وابسته به واردات ماشین‌آلات و مواد خام اولیه مي‌باشد، نرخ ارز گران سبب افزایش هزینه تولید شده و توان رقابت‌پذیری محصولات داخلی را کاهش مي‌دهد و این امر چندان مطلوب واردکنندگان این قبیل محصولات و کالاها نیست. با این حال، با توجه به تجارب تاریخی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، به نظر مي‌رسد فرآیند مطلوبی که بتواند ضمن تقویت صادرات کشور، موجبات رونق تولیدات داخلی نیز شود، تعیین بهای واقعي ارز و پرداخت یارانه به واردکنندگان ماشین‌آلات کارخانه‌هاي تولیدی و مواد خام اولیه مورد نیاز تولید داخل برای جبران گرانی نرخ ارز باشد. به این ترتیب، همزمان با تسهیل فرآیند صادرات، بخش تولید نیز رشد نموده و در عین حال از واردات بی‌رویه کالاهای مصرفی و لوکس جلوگیری به عمل مي‌آید.​
نتیجه‌گیری
در خاتمه با لحاظ آنچه بیان گردید، باید گفت مسوولین و دست‌اندرکاران بخش‌هاي اقتصادی، مالی و بانکی کشور راهی نسبتا دشوار پیش رو دارند و بايد با رویکردی واقع بینانه و مبتنی بر اصول علمی در جهت اصلاح آنچه در این مدت دستخوش تغییر و تحول شده و سبب از میان رفتن نظام یکسان‌سازی نرخ ارز، افزایش هزینه تولید محصولات داخلی، اشباع بازارها از انواع محصولات وارداتی و رکود تورمی شدید ناشی از افزایش نقدینگی گردیده به جد اهتمام ورزند.​
علی ایحال، از دیدگاه واقع گرایانه نباید در کوتاه مدت انتظار تغییراتی اساسی را داشت، بلکه باید امیدوار بود تا همزمان با بهبود شرایط بین‌المللی و رفع تحریم‌ها که منتج به تسهیل فرآیند تجارت خارجی و کاهش هزینه‌هاي نقل و انتقالات ارزی خواهد شد، با اتخاذ تدابیری هوشمندانه متغیرهای کلان اقتصادی نیز به‌تدریج تعدیل و بازارهای داخلی به ثبات نسبی دست یابند.​
* کارشناس ارشد علوم اقتصادی و عضو هیات‌مدیره بانک رفاه کارگران
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سیاست اقتصادی ارز، سیاست سیاسی ارز

سیاست اقتصادی ارز، سیاست سیاسی ارز

[h=1]سیاست اقتصادی ارز، سیاست سیاسی ارز[/h]

دکتر حجت قندی
در پی دعوت دکتر نیلی و به همت دنیای اقتصاد، اخیرا مقالات زیادی درباره نرخ ارز و اینکه دولت چه سیاست ارزی را باید اتخاذ کند، نوشته شده است. من در این نوشته سعی می‌کنم که چند نکته تکمیلی را به‌عنوان تمرین ذهنی و نه به‌عنوان توصیه سیاست‌گذاری، بیان کنم.
نکته اول درباره سیاست سیاسی ارز است. هر بحثی راجع به برابری پول ملی در برابر نرخ ارز خارجی من را به یاد خاطره‌ای از کریستینا رومر (رییس سابق مشاورین ارشد اقتصادی اوباما) می‌اندازد که قبلا هم آن را در جایی ذکر کرده‌ام: خانم رومر نقل می‌کند که وقتی برای پیوستن به مشاوران باراک اوباما به دیدن او می‌رفته، «لری سامرز» (وزیر خزانه‌داری دولت کلینتون و مشاور سابق ارشد اقتصادی اوباما) او را همراهی و در عین حال برای مصاحبه آماده می‌کرده است. آقای سامرز نظر خانم رومر را درباره سیاست آمریکا در مورد دلار می‌پرسد. رومر پاسخ می‌دهد که ارزش دلار مانند هر کالای دیگر در بازار تعیین می‌شود. سامرز می‌گوید: «پاسخ شما غلط است. ارزش دلار در حدود اختیارات خزانه‌داری آمریکاست و آمریکا از دلار قوی حمایت می‌کند.»
واقعیت این است که پاسخ کریستینا رومر به پرسش سامرز پاسخی صحیح‌تر است. تقریبا هیچ سیاست اقتصادی در دست خزانه‌داری آمریکا نیست که باعث تقویت یا تضعیف دلار شود. قیمت دلار در بازارهای جهانی و به‌وسیله نیروهای بازار تعیین می‌شود (البته نیروهای دیگری مانند فدرال رزرو هم بر ارزش دلار تاثیر می‌گذارند که موضوع بحث ما در اینجا نیست). اما چه می‌شود کرد که جواب صحیح، سیاست‌بازان و مردم را قانع نمی‌کند؛ به‌ویژه اینکه مردم و سیاست‌مداران می‌خواهند شب‌ها با این خیال به خواب روند که کسی هست که «ارزش پول ملی» آنها را حفظ می‌کند. به همین دلیل توافق نانوشته‌ای بین مشاوران ارشد اقتصادی در آمریکا وجود دارد که هر گاه پرسشی درباره ارزش دلار از آنها شد، پاسخ همین جمله کلیشه‌ای است که «ارزش دلار در حدود اختیارات خزانه‌داری است و آمریکا از دلار قوی حمایت می‌کند.»
عین همین جمله را من از «بن برنانکه» (رییس فدرال رزرو) در پاسخ به پرسشی در کنگره شنیده‌ام. بد نیست که در ایران هم همین سیاست به کار برده شود و مثلا هر گاه از قیمت ارز سوال می‌شود جواب داده شود که قیمت ریال در برابر دلار و سایر ارزهای خارجی در حیطه اختیارات وزارت دارایی است و سیاست دولت حمایت از ریال قوی است. می‌توانید به جای وزارت دارایی، وزارت خارجه یا صنایع یا هر نهاد دیگری را بگذارید که جمله را قابل باورتر کند.
از نظر این نویسنده، نحوه گفتار بانک مرکزی و وزارت اقتصاد در چند سال اخیر بسیار غیرحرفه‌ای و عامیانه بوده است و توصیه اکید من به بانک مرکزی این است که نحوه سخن گفتن خود را هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی حرفه‌ای و به دور از جنجال کند تا اعتبار به این بانک برگردد. برای این منظور، می‌توان به نحوه ارسال پیام بانک مرکزی اروپا یا فدرال رزرو به بازارها به عنوان مدل توجه کرد.
نکته دوم درباره مفهومی به نام «ارزش پول ملی» است: مردم حق دارند که نگران ارزش پول خود باشند. به استثنای عده‌ای رانت‌خوار و منتفع از نوسانات شدید اقتصادی، تقریبا تمام مردم از کاهش «ارزش پول ملی» آسیب می‌بینند. اما لازم است به این نکته توجه شود که ارزش پول ملی، بیش از هر چیز دیگر، در اثر تورم کاهش می‌یابد و بسیار کمتر به وسیله تغییر در ارزش ارز خارجی. همزمانی تورم و شوک‌های ارزی را هم که در ایران می‌بینیم، ولی در اقتصادهای دیگر بسیار کمتر مشاهده می‌شود، به این دلیل است که دولت نتوانسته است از اقتصاد در مقابل شوک‌های ناشی از نوسانات درآمد ارزی حفاظت کند.
تدبیر مناسب برای حفظ اقتصاد در مقابل شوک‌های ارزی هم کار یک شب و دو شب نیست و نیاز به زمان دارد که موضوع بحث ما در اینجا نیست. (برای اثبات این ادعا که تورم و تغییر در ارزش ارزهای خارجی می‌توانند کاملا مستقل از هم باشند کافی است که به رابطه ارزش ین به دلار و مثلا تورم در ژاپن توجه شود. گر چه ارزش ین بر حسب دلار به شدت در نوسان است، تورم در ژاپن همواره کم و در حدود صفر درصد است. یا می‌توان به رابطه ارزش یورو بر حسب دلار و تورم در اروپا توجه کرد، که گر چه یورو بر حسب دلار و هر روزه تغییر می‌کند، این تغییر، تاثیر محسوسی روی تورم در اروپا نمی‌گذارد)
نکته سوم درباره موضوعی است که این روزها در ایران بسیار شنیده می‌شود و آن اینکه دولت به عمد ارزش دلار را بالا برده است تا درآمد خود را افزایش دهد. من این موضوع را حتی از اقتصادخوانده‌ای به نام حسین راغفر و در مناظره اخیر در تلویزیون درباره هدفمندی یارانه‌ها شنیدم. توجه کنید برای اینکه دولت بخواهد قیمت ارز را افزایش دهد، (منظور این است که به اختیار این کار را انجام دهد و نه اینکه به اجبار تسلیم نیروهای بازار شود)، دولت باید مقداری از ارزی را که معمولا به بازار تزریق می‌کرده پیش خودش نگه دارد تا عرضه ارز را کاهش داده و زمینه را برای افزایش قیمت فراهم کند. به عبارت دیگر، نشانه اینکه دولت قیمت را به اختیار افزایش داده این است که ارز در دسترس دولت افزایش می‌یابد. ولی چنین چیزی در دو سال اخیر در ایران اتفاق نیفتاده است. درست است که دولت و بانک مرکزی، حداقل در به اصطلاح دفاتر، ذخیره ارزی در خارج از کشور دارند، ولی راز سربسته اما به دستان گفته این است که دولت به بسیاری از این ذخایر دسترسی ندارد و بعید می‌دانم که ذخیره در دسترس آنها در سال‌های اخیر افزایش یافته باشد.
نکته چهارم درباره بحث علمی و اقتصادی رژیم‌های ارزی است: اخیرا و در پی انتشار مطالعه اقتصادی و امپیریکال بسیار جالبی توسط یک اقتصاددان دانشگاه برکلی به نام «اندرو رز» [1]، بحثی بین چند اقتصاددان سرشناس (از جمله کروگمن، سامنرز و کوون که معرف اقتصادخوانده‌ها هستند) در زمینه رژیم‌های ارزی رخ داده است. بحث عمده بر سر یکی از نتیجه‌گیری‌های «رز» است. این نتیجه‌گیری این است که اختلاف عملکرد اقتصاد کلان و مالی (به معنای فایننشیال) در کشورهایی که رژیم ارزی شناور را دنبال می‌کنند، با عملکرد اقتصاد کلان و مالی کشورهایی که رژیم ارز ثابت همراه با هدف‌گیری تورم را دنبال می‌کنند، تفاوت چندانی ندارد. داخل پرانتز اینکه این مطالعه بر روی 170 کشور و در سال‌های 2007 تا 2012 انجام شده تا انسجام سیاست‌های پولی در مقابله با شوک حاصل از بحران سال 2008‌ اندازه‌گیری شود. در این مطالعه، سیاست ارزی ایران در گروه کشورهایی با سیاست میانه شلخته یا درهم برهم دسته‌بندی شده است. نتیجه‌گیری ساده من این است که انتخاب رسمی یا غیررسمی رژیم ارزی شناور یا ثابت، «اگر» با کنترل تورم همراه باشد، احتمالا اهمیت چندانی ندارد. اما این «اگر»، اگر بسیار بزرگی است. اگر به تاریخچه سیاست‌های ارزی ایران در سه دهه گذشته نگاه کنیم، دولت‌ها همواره سعی می‌کرده‌اند که قیمت ارز را ثابت نگه دارند، البته تا زمانی که ناگهان دولت نمی‌توانسته فنر ارز را پایین نگه دارد و نرخ ارز با شوکی عظیم به بالا می‌جهیده است. داستان ثابت نگه داشتن قیمت ارز به همراه تورم بالا و ناگهان جهش قیمت ارز، داستانی تکراری است. واکنش عصبی دولت در هنگام افزایش ناگهانی قیمت ارز، بگیر و ببند بازار و سپس تسلیم از روی ناچاری به قیمتی که بازار تعیین می‌کرده هم داستانی تکراری است.
و اما برای پیشگیری از تکرار شوک ارزی در آینده لازم است که اولا: تورم کنترل شود و به میزانی در حدود 2 تا 4 درصد برسد. دوما: استراتژی برای کاهش شوک‌های ناشی از تغییرات درآمد ارزی بر اقتصاد برگزیده شود و سوما: تا زمانی که دولت موفق نشده است که تورم را برای چند سال متوالی به کنترل کامل درآورد و تا زمانی که مکانیزم‌های جذب شوک‌های ناشی از تغییرات درآمد ارزی شروع به کار نکرده‌اند، دولت از قیمت‌گذاری ارزی بپرهیزد.
نکته آخر: سیاست‌های ارزی دولت در دو سال گذشته بیشتر شبیه واکنش‌های عصبی بوده است تا سیاست ارزی. تنبیه خریداران و فروشندگان ارز در زمانی که دولت می‌دانسته یا حداقل الان می‌داند که آنها مقصر افزایش نرخ ارز نبوده‌اند. تنبیه خرده‌فروشان و انبارداران برای مثال کنترل قیمت‌ها. اختصاص ارز دولتی به مسافران خارج از کشور. اختصاص ارز دولتی به موز. آن اولویت‌سازی‌های خنده‌دار برای تخصیص ارز، قیمت‌گذاری ارزی 1226 تومانی و 2445 تومانی (به میزان دقت این دو عدد دقت کنید!)، چند نرخی ارزی که باید بلافاصله متوقف شود که منشا فساد و رانت‌خواری بسیاری است و ارز دانشجویی و هزار کار دیگر. برای چه؟ برای اینکه این واقعیت را که به طرف عرضه اقتصاد شوکی در اثر تحریم وارد شده است انکار کنند. همه این واکنش‌ها، هزینه اضافی بر اقتصادی تحمیل کرده‌اند و می‌کنند که تحت فشار تحریم و تورم است. همه این سیاست‌های غلط باید بلافاصله متوقف شوند. ارز تک‌نرخی شود، بازار غیر رسمی ارز به رسمیت شناخته شود و دولت حساسیتش را بیشتر متوجه مسائلی اصلی‌تری مانند تحریم و تورم کند. تحریم و تورم که حل شوند، مساله ارز به خودی خود کم‌اهمیت‌تر می‌شود.
ارجاع:
[1]:
Andrew K. Rose; Surprising Similarities: Recent Monetary Regimes of Small Economies
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ماجراي ارزش پول ملي و ثبات نرخ ارز

ماجراي ارزش پول ملي و ثبات نرخ ارز

مخالفت با تعيين كف قيمت ارز و عدم پذيرش بيماري هلندي

[h=1]ماجراي ارزش پول ملي و ثبات نرخ ارز[/h]


فریدون غلامی*
دير زماني نيست كه بسياري از صاحبان صنايع و پيرو ايشان برخي اقتصاددانان از افزايش نرخ ارز به‌عنوان عامل محرك و تقويت‌‌كننده صادرات ياد كردند و بدون توجه به كاهش ارزش پول ملي و قدرالسهم نهاده‌هاي وارداتي در ساخت و فرآوري كالاي صادراتي، به‌طور يك سويه و در جهت منافع اقليتي هم‌صدايي کردند، در حالي كه امروز همان صاحبنظراني كه طرفدار افزايش نرخ ارز بودند، از تثبيت آن طرفداري مي‌کنند.
از جمله عللي كه جناب آقاي عسگراولادي (از طرفداران افزايش نرخ ارز و عضو محترم اتاق تهران) در خصوص مشكلات صادرات كه منجر به كاهش قابل توجه 13 درصدي صادرات كشور در 6 ماهه اول سال شده است به آن اشاره نمودند، افزايش هزينه كرايه حمل 2 تا 3 برابري داخلي و چندبرابري كرايه حمل بين‌المللي است.
در تحليل‌هاي خود، سعي مي‌كنم از يك پديده عيني در بازار و جامعه به كليات و علل بروز آن بپردازم تا بهترين و عملياتي‌ترين روش‌هاي اقتصادي را ارائه كنم؛ چرا كه معتقدم علم اقتصاد بايد قادر به پيش‌بيني رويدادهاي آتي اقتصادي و راه‌هاي مقابله و مديريت آنها و در يك كلام بهينه کردن وضعيت عمومي جامعه باشد و نه بر آموزه‌هاي كليشه‌اي تكيه كند. به گفته صاحب نظري: قطعا بيسوادان قرن 21، كساني نيستند كه خواندن و نوشتن و علوم مربوط به كامپيوتر را نمي‌دانند، بلكه كساني هستند كه نمي‌توانند آموزه‌هاي قديمي را كنار بگذارند و يافته‌هاي نو و جديد را به خدمت بگيرند.
تاثير ارز بر اركان توليد و اقتصاد كشور
افزايش نرخ ارز و انحصار واردات به جهت اصرار فروشندگان خارجي به دريافت اعتبارات ديداري اسنادي (فروش نقدي) و «ال‌سي»‌هاي 130درصدي، باعث شد تا علاوه بر قيمت خريد كاميون و تريلي‌هاي و اسباب حمل و نقل بار و مسافر، قيمت لوازم يدكي خصوصا لاستيك به‌طور سرسام‌آوري چند برابر شوند، تا عملا حركت در جاده‌هاي داخلي كشور براي جابه‌جايي بار و مسافر حتي با چند برابر شدن كرايه حمل‌هاي سال گذشته نيز، غير اقتصادي شود. اين مورد تنها يك مثال كوچك از تاثيرات گسترده افزايش نرخ ارز بر افزايش قيمت داخلي كالاها و خدمات مي‌باشد. تاثيري كه به تدريج تمام اركان كسب‌و‌كار و اقتصاد كشور را متاثر خواهد کرد. اكثر مشاغل آزاد و خدماتي، با چند برابر كردن نرخ دستمزدهاي خود، هزينه‌هاي خود را با افزايش نرخ دلار هماهنگ کرده‌اند درحالي‌كه بخش وسيعي از حقوق بگيران و عامه‌ مردم كه مشتريان كالاها و خدمات مذكور هستند به‌واسطه‌ كاهش ارزش پول ملي و كاهش قدرت خريد، قادر به خريد كالاها و خدمات نيستند و اين دليلي است كه بسياري از مشاغل آزاد و خدماتي با افت شديد درآمد و كاهش مشتريان مواجه هستند و سعي دارند، تا با هر چه گران‌تر كردن قيمت خرده فروشي محصولات، به جبران هزينه‌هاي جانبي بپردازند. گواه اين مدعا فاصله بعضا يكصد درصدي بهاي تمام شده كالا با قيمت مصرف‌‌كننده نهايي (End User) در بسياري از كالاهاي توليد داخل و وارداتي است. صنعت خودرو كشور در 6 ماهه اول سال جاري با افت 92 درصدي صادرات (روزنامه دنياي اقتصاد 1/8/92) روبه‌رو بوده و در بازار داخل نيز روزگار خوشي را سپري نمي‌كند و امروز به‌رغم سپري كردن دو سال با نرخ بالاي سه هزار توماني ارز كه برخي از آن به‌عنوان عامل شكوفايي توليد و صادرات ياد مي‌كنند، به اين نتيجه رسيده‌ايم كه انحصار چندين ساله و پرداخت هزينه‌هاي چندبرابري خريد خودروهاي داخلي توسط مردم، هيچ كمكي به خودكفايي و صادرات در اين صنعت عريض و طويل و پرمدعا نكرده است (روزنامه دنياي اقتصاد 1/8/92).
صادرات غير از نفت خام و پتروشيمي كشور به دلايل مختلف، از جمله افزايش ناهمگون نهاده‌هاي لازم توليد و خدمات و حمل‌ونقل كه بهاي تمام شده كالاي صادراتي را غيررقابتي کرده، به‌تدريج در ركود عميق‌تري فرو خواهد رفت تا جايي كه مسوولان اتاق تهران از غيراقتصادي بودن صادرات با نرخ كمتر از 3100 تومان خبر مي‌دهند در حالي كه صادرات غيرنفتي و غيرپتروشيمي سال‌هاي 88 الي 90 با نرخ دلار حدود 1000 توماني از نظر وزن و حجم و ارزش از صادرات مدت مشابه سال 92 بيشتر بوده است. امروز طرفداران افزايش نرخ ارز با تغيير رويكرد و موضع‌گيري، از ثبات نرخ يا ثبات نزولي نرخ ارز سخن به ميان مي‌آورند، ولي آيا چنين فرآيندي امكان‌پذير است؟
ثبات نرخ ارز
براي ايجاد ثبات در نرخ ارز، بانك مركزي نيازمند در اختيار داشتن منابع كافي ارزي و ريالي است تا با دخالت در بازار به‌هنگام افزايش نرخ ارز ، از طريق عرضه دلار و هنگام كاهش نرخ ارز با دخالت از طريق خريد ارز از بازار كه نيازمند منابع ريالي است، اقدام به ايجاد تعادل کند. درحالي‌كه بانك مركزي به دليل محدوديت‌هاي خطوط بين‌المللي انتقال ارز و تحريم‌ها كه باعث شده انتقال ارز به داخل و خارج كشور با مشكلات جدي روبه‌رو باشد، به دشواري قادر به تامین يكصد ميليون دلار تعهد روزانه تامین ارز مركز مبادلات ارزي است، تا جايي كه بحران نقدينگي ريالي و كسورات بودجه در دولت، گريبان يارانه‌هاي نقدي را هم گرفته است، در اختيار بودن منابع آزاد ريالي و ارزي در بانك مركزي جهت دخالت و تعديل بازار آزاد ارز بسيار بعيد است. ديري نمي‌پايد كه كاهش واردات نهاده‌هاي ضروري صنعتي و اقلام مورد نياز توليد، به كاهش توليد و افزايش بهاي تمام شده كالاهاي داخلي و صادراتي بينجامد. حتي حوزه كشاورزي كه تصور مي‌رود كمترين وابستگي به دلار را دارد، خبر از خسارت 70 درصدي به پسته رفسنجان و 90 درصدي به باغ‌هاي زيتون طارم سفلي (دنياي اقتصاد 4/8/92) به‌دليل عدم تامین سم وارداتي مورد نياز، می‌دهد. بنابراين با در اختيار نداشتن منابع، ذخاير و سازو‌‌كار مناسب، انتظار تثبيت نرخ ارز چندان بجا نيست. به واقع عدم تثبيت نرخ ارز مشكلات فراواني را در حوزه‌هاي واردات، توليد و صادرات به وجود آورده است، درحالي‌كه راه حل مشخص و موثري در اكثر كشورهاي توسعه يافته براي اين معضل، دست كم در حوزه واردات انديشيده شده است. كه در ذيل به آن خواهيم پرداخت:
Hedging
مكانيزم Hedging به‌طور خلاصه شامل ثبات و بيمه كردن نرخ تبديل پول ملي به ارز در زمان ثبت سفارش در بانك است. به اين معنا كه بانك بدون توجه به سپرده 30 يا 130 درصدي، به نوعي اقدام به بيمه کردن نرخ تسعير ارز (تبديل دلار به ريال) در زمان ثبت سفارش مي‌کند تا وارد‌‌كننده اطمينان خاطر يابد كه تغييرات آتي برابري نرخ ارز با پول ملي، تاثيري بر تسويه وجه كالا در آينده و هنگام مبادله اسناد با بانك عامل نخواهد داشت. اين سرويس از طرف بانك فروشنده (گيرنده اعتبار) قابل ارائه نبوده و بايد توسط بانك خريدار (گشايش‌‌كننده اعتبار) ارائه شود. درحالي‌كه در كشور چين تا چند سال گذشته جوايزي تا سقف 13 درصد به صادرات تعلق مي‌گرفت و صنايع از يارانه انرژي قابل توجهي بهره‌مند بودند تا با استفاده از تمامي ابزار رسمي و غيررسمي (Damping) و پایين نگه داشتن حدود 10درصدي ارزش واقعي يوان نسبت به دلار، تلاش در جهت اقتصادي کردن صادرات و تسخير بازارهاي هدف شود، سرويس Hedging حداقل تكليفي است كه بر عهده بانك مركزي است.
اهميت نرخ ارز براي دولت
با اندكي تعمق و تفكر در شعارها و خط مشي ارزي دولت محترم، اين فكر به ذهن متبادر مي‌شود كه به ترتيب زماني اظهارات مسوولان محترم شامل: تعيين كف قيمت سه هزار توماني و عدم تاييد يا تكذيب رسمي دولت، سپس اعلام تلاش براي تك نرخي كردن ارز و اكنون تعديل سود و تسهيلات بانكي، مي‌تواند جملگي حكايت از تلاش و نقشه راه دولت محترم در تك‌نرخي كردن ارز در بالاترين سطح ممكن باشد تا از طريق فروش ارز، بيشترين منابع ريالي را در جهت تقويت بنيه مالي خود و نه اقتصاد كشور به‌دست آورد، غافل از اينكه اين استراتژي نه تنها به تثبيت نرخ ارز كمكي نخواهد كرد، بلكه سكويي براي انفجار تورم و بدعتي خطرناك در پايه سه هزار توماني خواهد بود تا ارز آزاد با فاصله حداقل پانصد توماني از كف به طور شناور حركت كند، چرا كه منابع ارزي و ريالي دولت در حال محدودتر شدن هستند و به نظر نمي‌رسد دولت تا ساليان آتي قادر به پياده‌سازي اين سازوكار و تامین صد در صدي درخواست ارز در بازار باشد. اين سياست ارزي باعث خواهد شد تا تورم به‌طور لجام گسيخته بر دوش مردم فشار طاقت فرسايي وارد كند و به‌جز اثرات تورمي و تخريبي، تاثيري بر اقتصاد كشور نخواهد داشت. مرور تحولات چند هفته گذشته كشور آمريكا بيانگر چند نكته حائز اهميت است كه اگر رديف بودجه‌اي براي مراكز هزينه تعريف نشده يا به اتمام رسيده، بايد تا تعيين تكليف محل تامین، فعاليت رديف فاقد بودجه معلق شود تا درمورد آن تصميم‌گيري شود. براساس اظهارات دولت محترم، هفتاد هزار ميليارد تومان از بودجه سال 92 تنظيم شده در دولت قبلي، قابل تحقق نيست و پيرو آن بلافاصله پس از شكل‌گيري دولت، اصلاحيه تعديل بودجه به مجلس محترم تقديم شد، ولي با تاخير دوماهه، كاهش سقف بودجه مورد نظر دولت محترم، مورد تصويب قرار گرفت. به‌رغم تصميم به حذف سه دهك از يارانه‌بگيران كه انتظار مي‌رود بيش از 20 ميليون نفر را شامل شود، متاسفانه فقدان بانك اطلاعاتي مناسب تشخيص خانوارهاي پردرآمد، به دردسر جديد دولت تبديل شده است؛ بنابراین به ناچار پرداخت يارانه با وجود كسري جدي بودجه و كفايت كمتر از 25درصدي منابع تامین آن (پرداخت 3500 ميليارد تومان در قبال درآمد 900 ميليارد توماني)، همچنان به روش گذشته ادامه مي‌يابد و بديهي است كه يا بايد از منابع عمراني و رديف‌هاي ديگري بودجه؛ اين نقدينگي پرداخت شده تامین شود يا از طريق استقراض از بانك مركزي به انجام برسد كه تكرار داستان دور و تسلسل ارتباط تورم با بدهي دولت و... را به‌دنبال خواهد داشت. چنانچه دولت محترم قصد ندارد كه با روش گذشته اقتصاد كشور را اداره كند بايد به سرعت و با شجاعت به تعيين و تكليف بدهي و پرداخت يارانه تا سقف درآمد و همچنين هرچه سريع‌تر اقدام به تعديل نرخ حامل‌هاي انرژي خصوصا بنزين و وصول مطالبات معوق بانكي نمايد و به انجام هزينه در هر مورد با توجه دقيق به مبلغ مندرج و مبتني بر تحقق درآمد مذكور در لايحه بودجه بپردازد تا انضباط مالي را بر اركان دولت حاكم كند. افزايش نرخ حامل‌هاي انرژي، خصوصا بنزين بيش از آنكه بر تورم تاثير داشته باشد با جمع‌آوري نقدينگي بر كنترل آن موثر است زيرا اصولا افزايش هدفمند قيمت يك كالا تاثير قابل توجهي در نرخ تورم ندارد و شعاع تاثيرگذاري محدودي را دربرمي‌گيرد، ولي نبود اراده جدي در بازپس گرفتن مطالبات معوق بانكي به ارزش حدود 70 هزار ميليارد تومان، نه تنها در افزايش نقدينگي سرگردان و مخرب و از عوامل تورم تاثيرگذار است، بلكه با مسدود كردن مسير اين تسهيلات بانكي به توليد، اين بخش اقتصادي را با محدوديت منابع و در نتيجه افزايش هزينه پول و بهاي تمام شده كالاهاي داخلي و صادراتي روبه‌رو کرده است.
بدهي دولت از عوامل اصلي تورم و كاهش ارزش پول ملي
بدهي كلان انباشت شده سنواتي به ارث رسيده به دولت، شامل سازمان‌ها، نهادها، پيمانكاران، سازمان تامین اجتماعي (بين 50 تا 60 هزار ميليارد تومان) و... به ارزش كلي بيش از 180 هزار ميليارد تومان و بانك مركزي (نامشخص) از عوامل اصلي و كليدي تورم‌‌زا و كاهش ارزش پول ملي است. اتفاقي كه باعث شده تا دولت در جهت تعديل آن از نرخ كاذب سه هزار توماني و بالاتر دلار دفاع كند و به نوعي متفاوت از گذشته، به خودزني اقتصادي ادامه دهد. روندي كه در دو سال گذشته و با بروز شوك قيمتي دلار هرچه بيشتر شدت گرفته و هنوز ادامه دارد. بايد هرچه سريع‌تر مقدار بدهي دولت و اولويت تسويه‌ آن در دستور كار قرار گيرد و با اهرم‌هاي مناسب اقتصادي همچون بيمه کردن نرخ تسعير ارز با ريال در «ال‌سي»ها (Hedging) و دنبال نمودن روند كاهش قيمت ارز با عدم مداخله در بازار عرضه ارزهاي خانگي، زمينه جذب آنها توسط بانك‌ها را فراهم آورد. گرچه انتشار اوراق واقعي مشاركت و نه قرضه، با نرخ سود متعادل و واگذاري واقعي كارخانه‌های دولتي سودآور به بخش خصوصي (اصل44 كه از رهنمودها و تاكيدات مقام معظم رهبري است) از راه‌هاي جمع‌آوري نقدينگي، تسويه بدهي و در يك كلام تنظيم واقع گرايانه بودجه سال 93 مي‌باشد. بديهي است به تناسب دستاوردهاي مذاكرات هسته‌اي و رفع تدريجي تحريم‌ها مي‌توان تدابير مناسب اقتصادي و پولي را اتخاذ كرد. بنابراين تا حصول به نتيجه در مذاكرات هسته‌‌اي و گشايش عملي در كاهش تحريم‌ها، نبايد به اميد و با اطمينان از كاهش فشارها، سطح انتظارات اجتماعي را بالا برد و تمامي تصميمات اقتصادي را معطل نمود، چه بسا كه روند گشايش با سرعت در سطح مورد انتظار طرفين صورت نگيرد. بنابراين بجا است كه برنامه‌ريزي براساس رهنمودهاي مقام معظم رهبري با رويكرد «اقتصاد مقاومتي» و با توجه به واقعيت‌ها و داشته‌هاي موجود صورت گيرد تا در صورت عدم تحقق كامل انتظارات، با بحران‌ها و جو رواني منفي در اقتصاد و گريز نقدينگي روبه‌رو نشويم تا مشكلات اقتصادي ما را ناگزير كند تا با موضع ضعيف‌تري در مذاكرات هسته‌اي حاضر شويم. بايد نه در شعار، بلكه در برنامه‌ريزي اقتصادي، دولت محترم به گونه‌اي عمل كند كه طرف‌هاي مقابل احساس نكنند با فشار بيشتر قادرند امتياز بيشتري به‌دست آورند، چرا كه موفقيت مذاكرات در گرو متوازن كردن اقتصاد جاري كشور با منابع است. به معناي ساده‌تر خرج و دخل دولت و كشور واقع‌بينانه تنظيم شود.
استراتژي‌هاي متفاوت در برابر حفظ ارزش
پول ملي در جهان
بررسي ارزش برابري پول ملي كشورهايي همچون ژاپن و انگلستان و حتي برزيل در كنار كشورهاي متمول عربي در برابر دلار آمريكا، بيانگر اين واقعيت است كه اين دسته از كشورها به دنبال تقويت برابري يا حداقل حفظ سطح فعلي ارزش پول ملي خود هستند كه برخي از علل اصلي آن وجود بورس‌هاي قدرتمند و ‌بين‌المللي و توليد و صادرات علم و تكنولوژي و توجه به صنعت پرسود گردشگري (Tourism) و سرمايه‌گذاري‌ها و خريد اوراق قرضه آمريكا است. واضح است با ارائه نمونه چند كشور اروپايي همانند كشورهاي اسكانديناوي و تلاش اين كشورها در جهت حفظ سطح برابري ارزش برابري پول ملي با يورو بدون توجه به تعهدات اين كشورها در قبال حفظ پول ملي برای مثال كشور سوئد (Swedish Krona - SEK) و شرط نپيوستن به اتحاديه پولي يورو و كشور سوئيس كه به محل امن و مطمئن پس‌اندازهاي جهان به دلار آمريكا و تمامي ارزهاي معتبر
(Hard Currencies) شهره است هرگز اجازه نخواهد داد تا ارزش پول ملي (Swiss Franc) در برابر يورو و دلار كمترين تغييري را داشته باشد. اين سياست‌هاي پولي و ارزي اساسا به معناي تلاش در جهت كاهش ارزش پول ملي نيست و صرفا عمل به تعهدي است كه در قبال حفظ پول ملي در مقابل يورو به اتحاديه اروپا سپرده شده است و تماما در جهت حفظ منافع ملي و غير قابل كپي‌برداري است.
اشاره به بيماري هلندي و مقايسه اقتصاد كشورمان با هلند قياس مع‌الفارق است، زيرا نفس نشانه‌هاي بروز يك بيماري در علم پزشكي نيز دليل بر وجود بيماري مشابه نیست و با توجه به اوضاع باليني بيمار و سرعت پيشروي بيماري، دارو و درمان متفاوتي براي حتي يك نوع بيماري در بيماران مختلف تجويز مي‌شود. به همين علت پزشكان بيماران را از خوددرماني منع مي‌كنند. بيماري هلندي (Dutch Disease) عبارتي است كه اولين بار مجله اكونوميست در سال 1977 بعد از كشف نفت وگاز طبيعي در دهه 60 ميلادي براي تحولات اقتصادي كشور هلند به كار برد و به تعبير ساده بيماري هلندي هنگامي پديدار مي‌شود كه «اقتصاد يك كشور با افزايش قابل توجه ارز روبه‌رو مي‌شود، صادرات اين كشور به پول كشورهاي ديگر گران‌تر شده؛ ولي واردات به آن كشور به نسبت ارزان‌تر مي‌شود.» اقتصاد هلند قبل از كشف نفت و گاز، صنعتي و كشاورزي بود و از طريق صادرات كالاهاي كشاورزي و صنعتي مصرفي به اروپا و جهان پررونق بود. فرآيند كشف ذخایر نفت و گاز در هلند همانند كشف طلا در ايالت كاليفرنياي آمريكا باعث شد تا نيروي كار محدود، از كشاورزي و ديگر صنايع در آمريكا به دنبال كشف طلا و در هلند جذب تاسيسات عظيم نفتي و گازي شود كه با كمبود قابل توجه نيروي كار در حوزه‌هاي صنعت و كشاورزي در هر دوكشور، اين صنايع را تضعيف و بعضا تعطيل کرد. درآمدهاي عظيم نفتي و گازي در هلند و استخراج طلا در كاليفرنيا منجر به افزايش نرخ دستمزدها (Wages) و افزايش ارزش پول ملي و در نتيجه منجر به گراني كالاهاي صادراتي و ارزاني كالاهاي وارداتي حاصل از آن شد كه بيكاري‌هاي گسترده بعدي را به دنبال داشت. قياس بيماري هلندي و عوارض آن در هلند با ايران امكان‌پذير نيست، چراكه كشورمان همواره داراي نيروي كار ارزان و تشنه اشتغال بوده و هرگز داراي توليدات صنعتي و كشاورزي در حوزه صادرات و حتي به اندازه مصرف در داخل نيز نبوده است و از ديرباز تاكنون صنايع كشورمان وابستگي حياتي به واردات داشته‌اند. درحالي كه تحولات اقتصادي جهان و بروز يك قدرت اقتصادي بي‌رقيب بنام چين در بهاي تمام شده كالاي صادراتي تحت حمايت دولت آن كشور، عملا دورنماي توليد و صادرات اقلام مصرفي را براي همگان تيره و مبهم نموده بود، كشورهاي اقتصادي و صنعتي به فكر استفاده از اين ظرفيت عظيم افتادند و به تدريج به سرمايه‌گذاري و انتقال كارخانجات به اين كشور پرداختند و هلند نيز از اين استراتژي دور نماند و اين فرقي بود كه هلند با برخورداري از اقبال بلند (ذخاير گازي و نفتي) و در چرخشي كه برخي به آن بيماري هلندي مي‌گويند از توليد و صادرات اقلام مصرفي صنعتي (صوتي، تصويري و ...) خارج و در زمينه كشاورزي، فولاد و تكنولوژي و خدمات و سرمايه گذاري در ديگر كشورها، اقدام به ورود به عرصه جديدي کرد. گرچه دستاوردهاي اين فرآيند چند سال بعد نمودار شد. صادرات هلند در سال 1970 ميلادي تنها 16 ميليارد دلار بود؛ درحالي‌كه در سال 2011 ميلادی قريب به هفتصد ميليارد دلار آمريكا رسيد، در حال حاضر اقلام عمده صادراتي هلند با 462 ميليارد دلار صادرات كالا به عنوان ششمين صادر‌‌كننده‌ جهان و دومين صادر‌‌كننده عمده محصولات كشاورزي بعد از آمريكا و با 82 ميليارد دلار خدمات بازرگاني، نهمين صادر‌‌كننده اين حوزه در جهان است. تجارت ايران با هلند شامل 900 ميليون دلار واردات و پانصد ميليون دلار صادرات به اين كشور است. پس آنچه به بيماري از آن ياد مي‌شد، سر آغازي بود خواسته يا ناخواسته هدفمند براي مواجهه با تحولات اقتصادي در پيش روي. امروز شاهد هستيم كه اكثر برندهاي كالاهاي خانگي و صنعتي صاحب‌نام جهان و حتي خودرو در چين توليد مي‌شوند و كارخانه‌های آنها در آلمان، انگلستان و ديگر كشورهاي صاحب اين اقلام تعطيل شده‌اند. نمونه‌ آن تعطيلي منطقه صنعتي شفيلد (Sheffield) در انگلستان است كه يكي از بزرگ‌ترين مراكز توليد فولاد و ابزار در جهان بود و امروز اين منطقه صنعتي به پارك تبديل شده است. دير زماني نيست كه محصولات توليد انگلستان، آلمان و آمريكا تنها گزينه‌هاي معتبر بازارهاي جهاني بودند و حتي توليدات ژاپن به عنوان كالاهاي كم‌كيفيت (Mass Production) از اقبال خوبي در بازارهاي جهاني برخوردار نبود؛ ولي امروز هيچ اثري از آنها نيست و در عوض برندهاي اين كشورها با عبارت «ساخت چين»
(Made in China) در سراسر جهان عرضه مي‌شوند. در عين حال كشورهاي صاحب برند و تكنولوژي نظير آمريكا، آلمان، ژاپن، كره و... بسيار حساس و هوشيار هستند تا جايگاه كارفرمايي خود و كارگري چين را حفظ كنند. اين كشورها به خوبي آگاهند كه انتقال تكنولوژي و توليد به چين به تدريج به توانمندي و قدرتمندي اين كشور در توليد با برند بومي و بازارسازي كالاهاي ملي چيني خواهد انجاميد. در مقابل اين خطر اقتصادي، كمپاني‌ها و كشورهاي سرمايه‌گذار در چين با سرمايه‌گذاري عظيم در بخش تكنولوژي و نوآوري، به‌طور مستمر درحال بهبود و ارتقای توليدات هستند تا همواره فاصله فناوري كالاهاي خود با نمونه چيني را حفظ كنند. در عين حال هر دو كالا در چين توليد مي‌شوند. آيا تمام اين كشورها به بيماري مشابهي دچار شده‌اند؟ يا اينكه به‌طور هوشمندانه‌اي با پيش‌بيني‌هاي اقتصادي و تحليل و برداشت صحيح از روند تحولات آتي اقتصاد جهاني، با جهت‌گيري‌هاي مناسب، نقشه راه اقتصادي را به گونه‌اي اختصاصي ترسيم کردند تا در گرداب‌ها و بحران‌ها گرفتار نشوند و از تهديدها فرصت بسازند؛ چراكه بيشترين هزينه‌ها در اقتصاد هزينه فرصت است.
درحال حاضر هزينه گزاف مالي روياي اروپاي واحد را كشورهاي آلمان و فرانسه مي‌پردازند تا به ناچار مجبور باشند هر بحران اقتصادي در كشورهاي اتحاديه اروپا نظير يونان، اسپانيا، ايتاليا و... را كه قطعا بدون دخالت آلمان و فرانسه به كاهش ارزش يورو مي‌انجاميد با دادن وام و كمك‌هاي اقتصادي متعادل كنند تا ارزش پول واحد اروپايي كاسته نشود؛ ولي با اين حال صحبت از آينده مبهم پول واحد اروپايي و فروپاشي يورو است. در اتحاديه اروپا همگان بر اين باور اتفاق نظر دارند كه كاهش ارزش يورو باعث فروپاشي اقتصاد اين كشورها خواهد شد. واقعيت اين است كه اقتصاد كشورهاي اروپايي با پذيرش پيمان ماستريخت (Maastricht-Treaty) در 1991 كه با هدف ايجاد وحدت سياسي و اقتصادي اروپا توسط 12 كشور با تلاش در جهت تشكيل اروپاي واحد به امضا رسيد، به تمام معنا درهم تنيده و به هم وابسته است؛ به گونه‌اي كه سعي شده اكثر كشورهاي اتحاديه اروپا نقشي در توليد يا فرآوري كالاهاي ساخت اروپا و حتي آمريكا را به دلايل اقتصادي به عهده داشته باشند. نياز مبرم اروپا به بازار و سرمايه و حمايت (در زمان جنگ سرد) ايالات متحده آمريكا باعث شده تا روند متوازني در كنترل و تثبيت سطح پول واحد اروپايي «يورو» و حتي كشورهايي كه پول ملي خود را در اتحاديه اروپا حفظ كرده‌اند، درپيش گيرند، زيرا بيش از آنكه آمريكا از كاهش ارزش پول ملي خود در مقابل ارزهاي معتبر ديگر نظير يورو آسيب ببيند، كشورهاي اروپايي دچار زيان خواهند شد و به همين دليل است كه گفته مي‌شود اگر اقتصاد آمريكا عطسه كند اقتصاد اروپا و به نوعي دنيا، تب مي‌كند و سرما مي‌خورد. آنچه در ايالات متحده در سال 2008 ميلادي تحت عنوان بحران اقتصادي شاهد بوديم، تلاش هدفمند و هوشمندانه دولت اين كشور با هدايت وال استريت (Wall Street) در كاهش ارزش سهام و دارايي‌ها و املاك و تا اندازه‌اي ارزش دلار بود تا دولت آمريكا با كاهش ارزش پول ملي، سهام و اوراق قرضه، ارزش سرمايه‌هاي خارجي را به كمتر از يك سوم تقليل دهد و تراز تجاري را با آنها متعادل كند و اجازه ندهد تا سياست‌هاي اعتباردهي بانك‌هاي آمريكايي به مردم براي خريد تا سقف يكصد هزار دلار به‌طور اقساطي و با استفاده از كارت‌هاي اعتباري با بهره‌هايي كمتر از 4درصد، كه برخي از آنها كمي بعد ورشكست شدند و قطعا باعث افزايش نقدينگي شده بود، تاثيري بر تورم داشته باشد. در اين فرآيند افزايش نرخ تورم در آمريكا اتفاق نيفتاد و مردم اين كشور دچار كاهش قدرت اقتصادي و خريد نشدند، بلكه تمامي صادر كنندگان به اين كشور شامل اروپا، كره، ژاپن، چين و... مجبور شدند تا قيمت محصولات عرضه شده در آمريكا را بدون تغيير و به دلار حفظ کنند و در برخي موارد كاهش دهند، بنابراين به‌رغم اينكه شاهد تورمي در آمريكا نبوديم بلكه با ثبات و بعضا كاهش قيمت يا Promotion كالاهاي وارداتي و داخلي در آمريكا، اقتصاد اين كشور رو به ركود گذاشت و زيان كلان كاهش ركود خريد و اقتصادي در آمريكا را كشورهاي چين و اروپايي و عربي پرداختند. آمريكا تقريبا هر 10 تا 20 سال يك بار به عمد چنين رفتاري را در اقتصاد خود براي جبران تراز تجاري و بدهي‌هايش به انجام مي‌رساند. حال سوال اينجا است كه چرا اين كشورهاي صادرات محور به عكس چين، به دنبال كاهش ارزش پول واحد خود نيستند؟ واقعيت اين است كه در واقع اين دولت چين نيست كه ارزش پول ملي را به طور عمدي آن هم بين 10 تا 15 درصد و نه 300 درصد پايين‌تر از دلار نگه مي‌دارد، بلكه كمپاني‌هاي عظيمي هستند كه با سرمايه‌گذاري و انتقال كارخانه‌ها به چين در آنجا به توليد مشغولند و مواد اوليه، هزينه دستمزد، انرژي و توليد را به يوآن مي‌پردازند و با استفاده از تسهيلات مالياتي توليد در چين، درآمد فروش محصولات را به دلار دريافت مي‌كنند. در واقع اولويت‌هاي اقتصادي و سودآوري تجارت و منافع قدرت‌هاي اقتصادي جهان است كه چارچوب تصميمات اقتصادي و رفتار پولي دولت چين را ترسيم مي‌کنند.
درحال حاضر شاهد بيشترين كسري بودجه و بدهي دولت آمريكا به بانك مركزي اين كشور (Federal Reserve) (شوراي عالي خزانه‌داري آمريكا) هستيم، درحالي‌كه بر پايه برخي استدلال‌ها كه افزايش نقدينگي را باعث تورم و كاهش ارزش پول ملي مي‌دانند، تزريق پول توسط دولت به اقتصاد آمريكا و افزايش سقف استقراض دولت آمريكا به معناي افزايش نقدينگي است، ولي در عين حال شاهد كاهش ارزش دلار و افزايش نرخ تورم در اين كشور نيستيم. بديهي است بانك مركزي آمريكا با استفاده از بنيه مالي و ذخاير قابل توجه طلا و ارز و سهام سريع‌المعامله و انتشار اوراق قرضه جهاني كه به كشورهايي نظير چين و كشورهاي عربي و ثروتمند جهان فروخته شده، باعث شده تا اين سرمايه‌گذاران از بيم زيان، خود از ارزش دلار حفاظت كنند و اين فرآيند به‌عنوان يكي از مكانيزم‌هاي جذب سرمايه‌هاي شركاي اقتصادي، تاثير حياتي در كنترل ارزش برابري دلار در برابر ارزهاي ديگر دارد كه با مديريت منابع و البته همسو با وال استريت (Wall Street) قادر است از مهيب‌ترين بحران‌هاي اقتصادي به سلامت خارج شود و مي‌تواند در مدت زمان كوتاهي به ترميم ارزش پول ملي خود بپردازد؛ چرا كه عمده سرمايه گذاري جهان به دلار آمريكا و در خاك اين كشور صورت گرفته است. در حال حاضر شاهديم كه بسياري از كنسرسيوم‌هاي نفتي جهاني و شركت‌هاي سرمايه‌گذاري و حتي خودرويي تمايلي به فعاليت در كشورمان ندارند، تا آنجا كه به‌دنبال جذاب‌تر كردن قراردادهاي نفتي و با طرف‌هاي پر قدرت هستيم، ولي درحال حاضر اين ذخاير و منابع و پيوند با منافع جهاني در كشورمان وجود ندارد. بنابراين، قياس اقتصاد كشورمان با هر كشور ديگري و ارائه نمونه‌هاي موردي بدون توجه به علل آن در جهت حفظ منافع اقليت مدعي صادرات در كشور و تجويز نسخه‌هاي آنها، ناكارآمد خواهد بود. به‌رغم برخي اظهار نظرها، شاهديم كه كاهش نرخ دلار در بازار آزاد بر كاهش نرخ تورم تاثيرگذار بوده است تا جايي كه روزنامه دنياي اقتصاد از پايان تورم 39درصدي خبر مي‌دهد. گرچه با‌مقاومت برخي كه روند بهبود معيشت و قدرت خريد مردم را در تضاد با منافع خود مي‌بينند و سوءاستفاده از شرايط تحريمي كه كشور با آن دست به گريبان است، كاهش قيمت‌ها هنوز به سطح مصرف‌كنندگان نرسيده است.
* معاونت فروش و بازاريابي شركت بين‌المللي محصولات پارس
ghlml@yahoo.com
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سیاست ارزی و نرخ واقعی ارز

سیاست ارزی و نرخ واقعی ارز

[h=1]سیاست ارزی و نرخ واقعی ارز[/h]


دکتر‌هادی صالحی اصفهانی*
فراخوان دکتر مسعود نیلی برای بحث در حوزه «سیاست‌گذاری ارزی» (سرمقاله «دنیای اقتصاد»، 14 مهرماه 1392) چند سوال مهم مطرح کرده است. این فراخوان انتشار نظرات زیادی را در پی داشته است که بسیاری از نکات مهم را مطرح کرده‌اند، اما یک موضوع که اتفاقا نقش کلیدی هم در سیاست‌گذاری ارز دارد به درستی باز نشده و آن هم نحوه عملکرد نرخ واقعی ارز است.
(منظور از نرخ واقعی ارز نسبت قیمت ریالی کالاهای خارجی به قیمت کالاهای داخلی است، که نباید آن را با نرخ «مناسب» یا «درست» ارز خلط کرد.) نرخ واقعی ارز یک عامل پایه‌ای در رقابت‌پذیری تولید داخلی است و نهایتا تاثیر عمده‌ای روی ساختار تولید و رشد اقتصادی دارد.
بالا رفتن نرخ واقعی ارز به تولید داخلی کالاهای قابل‌مبادله (وارداتی یا صادراتی، مثل کالاهای صنعتی و کشاورزی) کمک می‌کند تا راحت‌تر با کالاهای خارجی رقابت کند، در حالی که پایین آمدن آن این بخش از تولید را با مشکل روبه‌رو می‌کند و انگیزه‌ها را به نفع کالاها و خدماتی که قابل‌مبادله با کشورهای دیگر نیستند تغییر می‌دهد (مثلا خدمات نیروی کار، زمین، ساختمان و کالاهایی که هزینه صادرات و واردات بیش از حدی دارند). نرخ واقعی ارز را می‌توان با تغییر نرخ اسمی ارز در کوتاه مدت، بالا و پایین برد، ولی در دراز مدت، عوامل بنیادی‌تری نرخ واقعی را شکل می‌دهند که چندان در اختیار سیاست‌گذار نیستند. از جمله این عوامل، ساختار تقاضای کل به نسبت عرضه و بهره‌وری تولید در بخش‌های قابل‌مبادله و غیرقابل مبادله هستند که در طول زمان و از کشور به کشور فرق می‌کنند.
علت تفاوت اثر این عوامل در کوتاه مدت و بلند مدت این است که وقتی دولت نرخ اسمی ارز را مطابق خواست خود تغییر می‌دهد، ابتدا نرخ واقعی ارز به همان نسبت تغییر می‌کند، چون واکنش قیمت‌ها به تغییرات معمولا با تاخیر و کندی صورت می‌گیرد و به نرخ واقعی ارز اجازه می‌دهد که از روند دراز مدتش فاصله بگیرد و به اصطلاح «نامیزان» شود. علت تفاوت اثر این عوامل در کوتاه مدت و بلند مدت این است که وقتی دولت نرخ اسمی ارز را مطابق خواست خود تغییر می‌دهد، ابتدا نرخ واقعی ارز به همان نسبت تغییر می‌کند چون واکنش قیمت‌ها به تغییرات معمولا با تاخیر و کندی صورت می‌گیرد و به نرخ واقعی ارز اجازه می‌دهد که از روند دراز مدتش فاصله بگیرد و به اصطلاح «نامیزان» شود. اما با گذشت زمان، روند حرکت قیمت‌ها از این نامیزانی تاثیر می‌پذیرد و نرخ واقعی ارز را با عوامل بنیادی‌تر تعیین‌کننده آن تطبیق می‌دهد. بی‌توجهی به این تعیین‌کننده‌ها و نحوه حرکت نرخ واقعی ارز، می‌تواند عواقب وخیمی داشته باشد، مثل جهش ناگهانی نرخ ارز، تورم، رکود و بی‌ثباتی اقتصادی.
یک عامل تعیین‌کننده مهم و بلند مدت نرخ واقعی ارز در ایران، سهم درآمد نفت در کل ارزش افزوده کشور است. وقتی درآمد نفت بالا می‌رود، چنان‌که در دهه گذشته اتفاق افتاد، تقاضای کل افزایش پیدا می‌کند و قیمت کالاها و خدمات غیرقابل مبادله را بالا می‌برد. اگر نرخ ارز ثابت نگه‌داشته شود، چنان‌که در دوره دولت سابق اتفاق افتاد، قیمت ریالی کالاهای وارداتی یا صادراتی که به قیمت دلاری آنها وابسته است، چندان تغییر نمی‌کند، ولی متوسط قیمت‌های داخلی که (شامل کالای قابل‌مبادله وغیرقابل مبادله است) بالا می‌رود و نرخ واقعی ارز را کاهش می‌دهد. بالا رفتن قیمت خدمات و اجاره زمین و امثالهم هزینه تولید را در داخل بالا می‌برد و روی تولیدکنندگان کالاهای وارداتی یا صادراتی فشار می‌گذارد، چون قیمت تمام شده کالاهای آنها با رقابت خارجی روبه‌رو است. تولیدکنندگان کالاهای غیرقابل مبادله با این مشکل روبه‌رو نیستند، چون قیمت کالاها و خدماتشان به نسبت رشد هزینه‌ها و شاید هم بیشتر بالا می‌رود. این پدیده که به بیماری هلندی معروف است باعث می‌شود که تولید به طرف کالاهای غیرقابل مبادله سوق پیدا کند و تولید صنعتی و کشاورزی که قابل‌مبادله است، به طور نسبی کاهش پیدا کند. این روند به خوبی در آمارهای تولید و اشتغال در اواخر دهه گذشته در ایران، قابل‌مشاهده است.
حال ممکن است تصور شود که با کاهش قیمت ارز می‌توان به تولیدکنندگان کالاهای قابل‌مبادله کمک رساند و مساله را حل کرد، ولی چنین سیاستی ارزش ریالی درآمدهای نفتی را هم به همان نسبت بالا می‌برد و به افزایش تقاضای کل می‌انجامد که عاقبت فقط تورم را تشدید می‌کند. گزینه معمول دیگر جلوگیری از ورود بخشی از دلارهای نفتی به اقتصاد است، به معنی سرمایه‌گذاری آن دلارها در خارج از کشور. وقتی درآمد نفت نوسان زیادی دارد، این راه‌حل می‌تواند کمک بزرگی به ایجاد ثبات بکند، ولی باید به خاطر داشت که در دراز مدت سود حاصل از سرمایه‌گذاری در خارج از کشور به درآمد نفت اضافه می‌شود و نهایتا نرخ واقعی ارز را پایین می‌آورد، اما انتظارات فعالان اقتصادی در مورد روند بالا می‌تواند نرخ حقیقی ارز را از همان روز اول در بازار پایین بیاورد و مشکل را حل‌نشده باقی بگذارد. در مورد اجرای چنین سیاستی در ایران، یک مشکل عمده دیگر هم وجود دارد و آن هم تحریم‌های مالی بین‌المللی است که بلوکه شدن دارایی‌های خارجی ایران را به همراه داشته است. در نتیجه، ایجاد صندوق ذخیره در خارج کشور عملا امکان‌پذیر نبوده است.
راه بهتر برای حل مساله، هزینه کردن درآمدهای نفتی در جهت افزایش بازدهی و انعطاف‌پذیری تولید است، به طوری که همراه با پایین آمدن نرخ واقعی ارز، قدرت رقابت تولید داخلی حفظ شود و در صورت کاهش درآمدهای نفتی، صادارت غیر نفتی بتوانند ارز جایگزین را فراهم کنند. این راه می‌توانست در ایران از طریق صندوق ذخیره ارزی که قسمتی از درآمد نفت را برای سرمایه‌گذاری به تولید کنندگان داخلی وام می‌داد دنبال شود، ولی آن سیاست به‌درستی انجام نشد و در دولت قبل عملا کنار گذاشته شد.
افت درآمد نفت ایران در یکی، دو سال گذشته مشکل معکوسی ایجاد کرده است. از قبل قابل‌پیش‌بینی بود که تشدید تحریم‌ها و کاهش درآمد نفت عاقبت موجب افزایش نرخ واقعی ارز خواهد شد؛ اما دولت سعی کرد نرخ اسمی ارز را تقریبا ثابت نگه دارد، به تصور اینکه می‌تواند به این وسیله تورم را کنترل کند. ولی نرخ واقعی ارز نمی‌توانست پایین بماند، چون تقاضا برای واردات بالا مانده بود و صادرات غیرنفتی رشد لازم را نداشت. دولت هم به اندازه کافی دلار در اختیار نداشت که کسری بازرگانی را تامین کند. در نتیجه انتظارات در بازار به طرف این دید رفت که وضع موجود قابل‌ادامه نیست. این تغییر در انتظارات، تقاضا را برای فرار سرمایه شدیدا افزایش داد و وضع را وخیم‌‌تر کرد. نهایتا در پاییز سال گذشته قیمت دلار در بازار آزاد جهش کرد و نرخ واقعی ارز را بالا برد. تلاش دولت برای کنترل قیمت‌ها با چند نرخی کردن ارز، یک نوشداروی موقتی بود و در عمل وضع را بدتر هم کرد چون با فروش ارزان دلار برای عمده واردات، درآمد دولت پایین ماند و کسری بودجه شدیدتر شد و به افزایش خارق‌العاده نقدینگی و تورم سرسام آور انجامید.
بی توجهی به عملکرد نرخ واقعی ارز در هر دو مورد بالا و پایین رفتن درآمد نفت ضررهای بزرگی به اقتصاد ایران زده است. هم‌اکنون هم که دولت نرخ اسمی ارز را با وجود تورم زیاد عملا ثابت نگه داشته، ممکن است شرایط برای بحران جدیدی آماده شود. البته فعلا انتظارات در مورد حل مساله تحریم‌ها بازار را آرام نگه داشته است، چون امید می‌رود که درآمد‌های نفتی مجددا افزایش پیدا کند و نرخ واقعی ارز پایین بیاید. ولی احتمال کشدار شدن تحریم‌ها کم نیست و ادامه این وضع می‌تواند جهش جدیدی را در نرخ دلار به همراه داشته باشد.
بحث بالا نشان می‌دهد که برای سیاست‌گذاری مناسب ارزی، نخست لازم است مدل درستی برای تعیین نرخ واقعی ارز تبیین شود و از آن برای برآورد حدود نرخ واقعی ارز که قابل‌استقرار در محدوده یکی دوسال باشد، استفاده شود. بعد باید با هدف‌گذاری و تخمین تفاوت تورم داخلی و خارجی، محدوده نرخ اسمی ارز را که می‌توان در آینده انتظار داشت مشخص کرد. در قدم بعدی، از روی نرخ‌های آتی ارز و تورم می‌توان محدوده مسیری را که نرخ فعلی ارز باید طی کند تا به آن مقصد برسد تعیین کرد. در این قدم باید جانب احتیاط را رعایت کرد تا بانک مرکزی بتواند در حد معقولی ذخیره ارزی برای دفاع از محدوده مسیر را داشته باشد و به سیاست ارزی‌اش اعتبار ببخشد و بالاخره بانک مرکزی باید این محدوده را رسما اعلام کند تا انتظارات بازار را حول و حوش مسیر پیش‌بینی‌شده هدایت کند. البته دولت باید این را هم مشخص کند که با تغییر شرایط اقتصاد یا کسب اطلاعات جدید در مورد روند متغیرهای بنیادی، مسیر و محدوده اعلام شده در فاصله زمانی مشخصی اصلاح خواهد شد. در مورد بسیاری از این قدم‌ها، مثل استفاده از تفاوت تورم داخلی و خارجی برای تعیین مسیر نرخ اسمی ارز، در میان اقتصاددانان کم و بیش اجماع وجود دارد؛ ولی در مورد برخی دیگر جنبه‌های پیشنهادی چنین نیست و تبادل نظر بیشتر لازم است. مثلا، در مورد اینکه چه سطحی از نرخ واقعی ارز باید به عنوان مرجع استفاده شود، تفاوت‌هایی هست. بعضی از صاحب‌نظران نرخ ارز را در سال خاصی مرجع می‌گیرند و بعد بحث می‌شود چه سالی برای این کار مناسب است. واقعیت این است که نرخ‌گذاری باید براساس یک روش اصولی و با استفاده از برآورد روند احتمالی متغیرهای بنیادی صورت بگیرد و این کار تحقیق بیشتری نیاز دارد.یک نکته مهم دیگر این است که سیاست‌گذاری ارزی نمی‌تواند جدا از سیاست‌های کلان دیگر باشد؛ به خصوص، باید در کنار سیاست‌گذاری نرخ ارز، برای تورم، رشد نقدینگی، کسري بودجه دولت، نرخ بهره و متغیرهای مهم دیگری مثل قیمت حامل‌های انرژی برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری شود تا مجموعه این سیاست‌ها همخوانی و اعتبار داشته باشد. در حال حاضر به نظر می‌رسد که برون‌رفت از شرایط حاد کنونی، حداقل مشروط به کاهش تورم از طریق کنترل تقاضای کل و مدیریت انتظارات تورمی است. در عین حال نرخ ارز باید مطابق برنامه منظمی بالا برود تا نرخ واقعی ارز به تدریج افزایش پیدا کند و انگیزه برای صادرات غیرنفتی تقویت شود. این سیاست همچنین به پرشدن شکاف بودجه دولت و کاهش نقدینگی یاری می‌رساند و می‌تواند به کنترل تقاضا و مدیریت انتظارات کمک کند. در کنار این رویکرد، دولت باید سیاست‌های جدی تری را برای بهبود بهره‌وری و انعطاف‌پذیری در اقتصاد طرح و اعمال کند.
*استاد اقتصاد دانشگاه illinois
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
روند تبديل درآمد ارزي به ريال

روند تبديل درآمد ارزي به ريال

بررسی عملکرد دولت نهم و دهم

روند تبديل درآمد ارزي به ريال



حجم بودجه در سال هشتم به‌رغم برآيند نرخ رشد اقتصادي نزديك صفر دوره 8 ساله، به بيش از سه و نيم برابر سال اول و حجم نقدينگي در كشور به رشد بيش از 6 برابري رسید

فريدون غلامي*
گمانه‌زني‌هاي مختلف درخصوص منشأ تورم و ارتباط آن با نقدينگي، حكايت از نوعي رابطه علت و معلولي است كه در ذيل به آن خواهم پرداخت.
تعريف پول و سازوكار چاپ آن پول، حواله يك دارايي با ارزش ذاتي (Value) به‌عنوان پشتوانه است كه در محلي امن به‌عنوان وثيقه نگهداري مي‌شود و بانك مركزي متولي تبديل اين دارايي به حواله قابل معامله در بازار يعني به پول و اسكناس و بالعكس است. در اصطلاح حقوقي، اسكناس سفته‌اي است به عهده بانك كه به رويت و در وجه حامل است و مشمول مرور زمان نمي‌شود و سودي هم به آن تعلق نمي‌گيرد.
تا اواخر سال 1970 ميلادي، پشتوانه پول هر كشور شامل فلزات گرانبها (طلا، نقره، پلاتين و...) بود. در عصر حاضر با شكل گيري تعاريف جديد از ثروت (داريي‌هاي مشهود، نامشهود و معنوي) برخي از اين اقلام نيز در رديف پشتوانه براي بانك‌هاي مركزي جهان قرار گرفت. از جمله اين موارد، قدرت اقتصادي و اوراق قرضه‌اي است كه كشوري از كشور ديگر خريداري مي‌كند و ارزش‌هاي معنوي همانند ارزش برند «كوكاكولا» (Coca Cola) كه حدود 70 ميليارد دلار آمريكا تخمين زده مي‌شود. فراگيري ارزش معنوي و برند به اقتصاد كشور ما نيز راه پيدا كرده است تا جايي كه بانك‌هاي داخلي، برندهاي معتبر را نيز به‌عنوان وثيقه پرداخت تسهيلات مي‌پذيرند. بخشي از درآمدهاي ارزي نيز با در نظر گرفتن شرايط خاص مي‌تواند به‌عنوان پشتوانه پول ملي محسوب شود. چاپ پول فرآيند حساس، پيچيده و مهمي است كه وابستگي مستقيم به پارامترهاي مختلف اقتصاد داخلي داشته و در تعادل و تاثيرگذاري و تاثيرپذيري از اقتصاد جهاني است. در كشور ما ذخيره طلاي بانك مركزي به‌عنوان پشتوانه اسكناس و پول در جريان اقتصاد به شمار مي‌رود. بر همين اساس و تا قبل از سال 1970 ميلادي، بانك‌هاي مركزي صرفا در محدوده ارزش ذخاير طلايشان مجاز به چاپ اسكناس بودند. امروزه فرآيند چاپ پول براساس معادلاتي انجام مي‌شود كه از جمله پارامترهاي آن مي‌توان از قدرت اقتصادي كشورها، تراز تجاري آنها در تجارت بين‌المللي و نقدينگي مورد نياز جريان گردش اقتصاد داخلي كه وابسته به توليد كالا و خدمات است، نام برد. بنابراين به‌وضوح پول از ماهيت اصلي و قديمي كه صرفا حواله يك ارزش (Value) بود فراتر رفته و به نوعي كالا تبديل شده است.
آيا پول نيز كالا محسوب مي‌شود
مكانيزم چاپ، انتشار و گردش پول در جهان، گوياي اين واقعيت است كه ارزهاي معتبر و در بحث ما مشخصا دلار، با اتكا به پشتوانه اقتصادي آمريكا، خود تبديل به كالايي با ارزش بين‌المللي شده است و با توجه به ماهيت قيمت‌گذاري كالا كه تابع مقدار عرضه و تقاضا در بازار است، دلار آمريكا نيز از اين قاعده مستثنا نيست. به اين معنا كه تقاضاي جهاني براي دلار آمريكا توسط بانك مركزي آمريكا (Federal Reserve) از طريق خريد و فروش اوراق قرضه، با سازوكار عرضه و تقاضا مديريت مي‌شود. مدتي است فدرال رزرو اقدام به خريد اوراق قرضه توسط دلارهاي چاپ جديد كرده است. فرآيندي كه در جريان آن، در عين افزايش نقدينگي، شاهد كاهش برابري ارزش دلار در مقابل ارزهاي معتبر ديگر نيستيم. در واقع اين سندي عيني است كه چنانچه افزايش نقدينگي در تعادل با رشد اقتصادي و توليد صورت گيرد، نياز بازار رو به گسترش را بدون ايجاد اثرات تورمي و كاهش ارزش پول پاسخ مي‌دهد.


يقينا بازار پول در گردش داخلي و بين‌الملل، هر ساله نيازمند نقدينگي جديدي (غير از اسكناس‌هاي كهنه كه جايگزين مي‌شوند) است تا پاسخگوي حجم تقاضا و ميزان معاملات در بازار باشد و اين پول اضافه بر موجودي در جريان گردش، بايد به نحوي علمي و منطقي و بر پايه اصول اقتصادي به جريان پول جاري (الكترونيكي و فيزيكي) وارد شود تا تعادل عرضه و تقاضا حفظ شود. حفظ تعادل عرضه و تقاضا‌ي پول در بازار تجارت داخلي و بين‌المللي، ضامن حفظ ارزش پول ملي است؛ پول‌هايي كه قابليت مبادله و تبديل(Exchange) در بازارهاي جهاني را دارند همانند دلار آمريكا، به وسعت بازه تجارت بازاري كه در آنها اعتبار و جريان دارند، ميزان و حجم نقدينگي را تعريف مي‌كنند؛ ولي ريال كه از چنين ظرفيتي برخوردار نيست، الزاما محدود به بازار عرضه و تقاضا و اقتصاد داخلي كشورمان است و مسلم است كه وسعت نقدينگي آن بايد با نياز داخل متعادل باشد. با توجه به اصول كلي چاپ پول و ارتباط آن با اندازه توليد كالا و خدمات در كشور و نرخ رشد اقتصادي، مقدار چاپ پول و راهكارهاي تزريق آن به اقتصاد تعريف مي‌شود.
تبديل درآمد ارزي به پول ملي
درآمد ارزي هر كشور با توجه به نوع نياز، در اختيار اقتصاد قرار مي‌گيرد. كشورهاي صادرات محور و حتي نفتي عربي و صادركنندگان مواد خام، همگي ترجيح مي‌دهند كه درآمد و پس‌انداز (صندوق‌هاي ذخيره) آنها به دلار نگهداري و حفظ شود تا در كوران تغييرات برابري، دچار ضرر و زيان نشوند. اين باور در سطح اقتصاد جهان وجود دارد كه هنوز دلار آمريكا بهترين و مطمئن‌ترين كالاي قابل پس‌انداز است، درحالي‌كه همه روزه و با روشن‌تر شدن برخي زواياي پنهان و تاريك تصميمات و نتايج اقتصادي دولت گذشته، اين سوال در اقتصاد كلان كشورمان پررنگ‌تر مي‌شود كه چرا وقتي درآمد ارزي در جهان ضامن تحرك اقتصادي و رشد توليد ملي محسوب مي‌شود، درآمد كلان ارزي كشورمان با چه ساز و كاري و در كجا، به اقتصاد تزريق شده است كه چنين آثار مخربي را به‌دنبال داشته.
بررسي درآمد ارزي بي‌‌سابقه‌ حدود 700 ميليارد دلاري دولت‌هاي نهم و دهم، بيانگر دسترسي به منابع بي‌نظير ارزي جهت تجهيز صنايع و بناي زير ساخت‌هاي عمراني كشور بوده است و فرصتي بود تا امروز بتوانيم از دستاورد‌هاي آن استفاده كنيم و زمينه‌هاي شكوفايي كشوري ثروتمند با ظرفيت زندگي مرفه براي جمعيتي 150 ميليون نفري را براساس بيانات مقام معظم رهبري فراهم آوريم. ولي متاسفانه به دلايلي اين فرصت تاريخي تبديل به تهديد شده است. بنابراين براساس اطلاعات دردسترس و برخي گمانه‌زني‌ها به تحليل منابع و مصارف و كليات عملكرد مالي و ارزي دولت نهم و دهم و مقايسه‌ آن با دولت‌هاي هفتم و هشتم و عوامل بروز چنين اتفاقاتي در اقتصاد كشور خواهم پرداخت.
سر فصل‌هاي منابع بودجه دولت شامل درآمد از محل ماليات، حقوق و عوارض گمركي، درآمد از محل فروش بنزين و حامل‌هاي انرژي و خدمات كشوري سازمان‌ها و نهادهاي دولتي، واگذاري‌ها و انتشار اوراق مشاركت (قرضه) و... و مصارف دولت شامل كليه پرداخت‌هاي حقوق و دستمزد به كاركنان دولت و نيروهاي لشكري و كشوري و پيمانكاران از محل سفارش پروژه‌ها، پرداخت يارانه نقدي و... همگي به ريال است. مصارف ارزي دولت شامل تامین


ماشين آلات سرمايه‌اي و اقلام مورد نياز برخي پروژه‌هاي دولتي و... عمدتا به دلار آمريكا است. به دليل كسري بودجه و غيرقابل استناد بودن گزارش‌هاي تفريغ بودجه، آمار دقيقي از ميزان مصارف و منابع و درصد تحقق طرح‌هاي دولت دردسترس نيست؛ ولي با گمانه‌زني در اين حوزه از طريق بررسي بودجه، مي‌توان به اطلاعاتي كلي و مورد نياز تحليل عملكرد دولت دست يافت.
خلاصه كارنامه عملكرد مالي و اقتصادي دولت براساس اطلاعات جدول 1 مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
آمار بيانگر اين واقعيت است كه درمقام مقايسه، دولت‌هاي هفتم و هشتم با افزايش 3/6 برابري سقف بودجه ابتدا تا انتهاي دوره و نسبت بيشتر افزايش حجم نقدينگي و درآمد ارزي يك هفتم دولت بعد، كه همگي از عوامل افزاينده تورم و كاهش ارزش پول ملي هستند، موفق شد تا با تثبيت نرخ دلار آزاد در حدود 870 تومان، زمينه را براي عرضه تك نرخي ارز و با افزايش حداكثر 30درصدي طي هفت سال دولت بعدي تا سال 1390 را نيز فراهم آورد. در عين حال، قدرت خريد مردم به‌واسطه بازار مناسب كسب‌وكار، تنها 30 درصد كاهش يافته بود. در دولت نهم و دهم، نسبت رشد حجم بودجه اول تا آخر دوره 5/3 برابر افزايش (تقريبا نصف نسبت افزايش دولت قبل) يافته بود و نسبت افزايش نقدينگي نيز كمتر و درآمد ارزي 7 برابر شده بود؛ ولي ارزش پول ملي به كمتر از 25درصد در پايان دوره رسيد و نرخ رشد اقتصادي عدد شوك آور 8/5- درصد را نشان مي‌داد. علت بروز چنين نتايج معكوس و برخلاف پيش‌بيني‌ها، ناديده انگاشتن مهم‌ترين عامل يعني چاپ نقدينگي نامتناسب با نرخ رشد اقتصادي و توليد كالا و خدمات در كشور بود. تاثير پارامتر نرخ رشد اقتصادي آنقدر زياد است كه تاثيرات مثبت عوامل ديگر را خنثي و حتي منفي كرده است. مشخص است نرخ رشد اقتصادي در دولت‌هاي هفتم و هشتم بسيار بيشتر از دولت‌هاي نهم و دهم بوده كه نتايج درخشان‌تر ارزي و اقتصادي آن دوره را به‌رغم پرقدرت‌تر بودن مولفه‌هاي افزاينده نرخ تورم، رقم زده است. بنابراين و با بررسي دقيق متغيرهاي دو دوره 8 ساله، به وضوح مي‌توان به چاپ پول بدون پشتوانه و انتشار آن در اقتصاد كشور در عين برخورداري از درآمد هنگفت ارزي به‌طور بسيار گسترده‌تر از قبل توسط دولت‌هاي نهم و دهم پي برد كه توازن پولي و اقتصادي را به شدت برهم زد. اين پاسخي است به سوال جناب آقاي سيف، ریيس كل محترم بانك مركزي كه در جمع ضيافت صبحانه اتاق تهران و در دفاع از كف دلار سه هزار توماني فرموده بودند «مگر در اقتصاد چه اتفاقي افتاده كه بايد شاهد كاهش بيشتر نرخ دلار باشيم.» شايد پاسخ اين باشد كه ببينيم چه اتفاقي نيفتاده است! اتفاقا پاسخ در دستگاه تحت مديريت خود آقاي سيف و در بانك مركزي نهفته است كه احتمالا عدم چاپ و تزريق پول به اقتصاد در دولت جديد در كنار ساير عوامل رواني، علت كاهش نرخ ارز و تورم بوده است. يكي از عوامل كاهش قيمت ارز، روند خودكار متوازن شدن نقدينگي با نرخ رشد اقتصادي به واسطه توقف چاپ پول است. بنابراين دولت محترم مي‌تواند سياست عدم چاپ پول را تا توازن مقدار نقدينگي اضافه تزريق شده با نرخ واقعي رشد اقتصادي ادامه دهد و كافي است كمي صبور باشد و اجازه دهد تا بازار ارز واكنش طبيعي و منطقي خود را به ارزش برابري ريال در مقابل دلار نشان دهد؛ چرا كه تورم و برابري ارزش پول ملي معلول هستند و با دستكاري معلول و بدون اصلاح علت، نمي‌توان به نتايج مطلوب رسيد و صرفا مي‌توان در كوتاه‌مدت اثرگذاري معلول را به‌طور موقتي كمرنگ‌تر كرد. از دلايل درستي اين عقيده مي‌توان از تاثيرگذاري عواملي همچون اعلام نرخ رشد اقتصادي و اشتغال و اقدامات خريد يا فروش اوراق قرضه توسط فدرال رزرو آمريكا، بر نوسانات جهاني دلار در برابر طلا نام برد. اعلام افزايش نرخ رشد اقتصادي و نرخ اشتغال در كشور آمريكا به معناي نياز بيشتر به دلار است كه عكس‌العمل بانك مركزي آمريكا در ايجاد تعادل يا اعمال سياست‌هاي اقتصادي دولت آن كشور به شكل خريد اوراق قرضه (چاپ دلار و عرضه پول) ارزش دلار را در جهان متعادل مي‌كند. بديهي است چنانچه با افزايش اعلام نرخ رشد اقتصادي، بانك مركزي آمريكا اقدام به توقف خريد اوراق قرضه كند ارزش دلار به سرعت در برابر ارزهاي ديگر و طلا بالا خواهد رفت و طلا سريع‌ترين واكنش را به اين نوسانات نشان مي‌دهد. بديهي است در مواقعي كه گزارش‌ها از كاهش نرخ رشد اقتصادي يا افزايش نرخ بيكاري در آمريكا حكايت مي‌كنند بانك مركزي اين كشور بايد نسبت به فروش اوراق قرضه و جمع آوري دلار از بازار اقدام كند تا ارزش پول ملي حفظ شود.
ميزان نياز به پول در تامین هزينه‌هاي ريالي و ارزي دولت
اقتصاد كشور، كما في‌السابق، در دولت‌هاي سال‌هاي 1384 لغايت 1391 نيز نيازمند واردات اقلام اساسي (گندم، جو، برنج، روغن، كنجاله، خوراك دام، دارو و...) بوده است كه پرداخت‌هاي آن به فروشندگان خارجي از محل درآمد
700 ميليارد دلاري صادرات نفت و به‌صورت ارزي تامین شده است. در حالي كه درآمد آن از محل فروش اين اقلام وارداتي به كارخانه‌ها و نهادهاي توليدي و مصرفي در بازار داخل، به ريال بوده است. بنابراين تا اينجاي بررسي، دولت نيازي به چاپ اسكناس نداشته است و مصارف ريالي خود را از چرخه ريالي در جريان اقتصاد كشور از طريق مبادله دلار با ريال بدون برهم زدن توازن، تامین كرده است.
در حوزه‌ تامین ارز مورد نياز واردات بخش خصوصي، دولت از طريق ثبت سفارش در بانك‌ها و صرافي‌ها، دلار در اختيار خود را در بازار داخل با ريال مبادله كرده و ارز معادل به بانك‌هاي فروشنده خارج از كشور حواله شده يا به‌طور فيزيكي تحويل خريداران داخلي و صرافي‌ها قرار داده شده است. تا اين مرحله از بررسي نيز هنوز دولت نيازي به چاپ اسكناس نداشته است.
دولت نهم و دهم با وجود حجم عظيم درآمدهاي ارزي و امكان مبادله آن با ريال، بر اساس اصول و ضوابط علمي و عرف جهاني، نيازي به چاپ پول نداشته است مگر آنكه اثبات شود توليد داخلي و خدمات به اندازه‌اي بوده كه دولت براي بازار عرضه و تقاضاي ريال (در برابر خدمات و كالا) احساس كرده باشد بازار داخل، نيازمند نقدينگي بيشتر برای ايجاد تعادل است كه بررسي رشد واقعي اقتصادي و واكنش بازار و كاهش ارزش پول ملي، اين نياز را تاييد نمي‌كند.
به نظر مي‌رسد دولت محترم كه ابزار قدرتمندي را در جهت تقويت و نه تثبيت ارزش پول ملي از طريق فروش دلار و جذب نقدينگي در جريان در اقتصاد كشور دراختيار داشت، در تقويت ارزش پول ملي به‌طور نااميدكننده‌اي ناموفق بود، بنابراين با قياس شرايط كشور با عوارض بيماري هلندي كه برخي صاحب‌نظران به آن اعتقاد جدي دارند، بايد نه‌تنها ارزش پول ملي، بلكه نرخ دستمزدها نيز به طور تصاعدي افزايش مي‌يافت. درحالي كه هيچ يك به وقوع نپيوست و صرفا ارزش پول ملي با كاهش حدود 30 درصدي تا سال 1390 و قبل از شوك قيمتي دلار روبه‌رو شد. ولي واقعا به چه دليل با دراختيار داشتن بسته محرك ارزي 700 ميليارد دلاري، پول ملي تقويت نشد و عوارض بيماري هلندي در كشور به‌گونه‌اي متفاوت و در قالب «بيماري دولتي» پديدار شد.
استقراض از بانك مركزي، چاپ اسكناس و فروش اوراق قرضه
ظاهرا دولت نهم و دهم به استمرار درآمدهاي نفتي اطمينان خاطر داشت و در تحليلي ناصحيح از مراكز قدرت و تصميم‌سازي اقتصاد جهان، بدون توجه به عواقب تحريم‌ها و مغرور از درآمدهاي كلان ارزي، نه تنها به حيف و ميل اين درآمدها پرداخت، بلكه در جهت تحقق اهداف برنامه‌هاي اقتصادي بلند پروازانه و برپايه آمارهاي خود ساخته و بي‌پايه و اساس از نرخ رشد اقتصادي، شروع به استقراض از بانك مركزي و چاپ اسكناس بدون پشتوانه كرد (انبساط مقداري يا Quantitative Easing) و با تعطيلي سازمان برنامه و بودجه و نهادهاي مستقل توليد آمار و حتي در اختيار گرفتن سياست‌گذاري و كليد خزانه بانك مركزي و با تاخير برنامه‌ريزي شده در ارائه لوايح بودجه سالانه و در تنگناي زماني قرار دادن مجلس براي بررسي دقيق، موفق به دريافت مجوز انتشار اوراق مشاركت (قرضه) شد تا با تامین منابع ريالي طرح‌هايي نظير اعطاي وام‌هاي طرح‌هاي اشتغال زود بازده (بدون مطالعه) و مسكن مهر و ... البته با نيت خير، سابقه درخشاني در سازندگي به يادگار بگذارد و دكترين جديد اقتصادي را به دنيا معرفي كند.
ولي متاسفانه بخت يار نبود تا عواملي همچون: ارزيابي نادرست از فرصت‌ها و تهديدها و درك نامتعارف از تحولات اقتصاد جهاني و دست كم گرفتن عواقب ناديده انگاشتن (كاغذ پاره خواندن) و تحريك در اجراي سريع‌تر و گسترده‌تر تحريم‌ها و خطرناك تر از همه، تكيه و باور به آمار خود ساخته و بيش انگاري توان و ظرفيت اقتصاد داخلي و بي اعتنايي به توصيه‌هاي دانش اندوختگان علم اقتصاد، جملگي باعث شوند تا به محض اجراي تحريم نفتي توسط كاخ سفيد، انعكاس عوارض بيش فعالي مجازي اقتصاد كشور با بازتاب غيرقابل تصور نتايج، اقتصاد داخلي را دچار چالش و عدم توازن كند. جو رواني كاهش درآمد ارزي در سال 90 باعث شد تا اكثر سپرده‌گذاران بانكي و صاحبان پول و حتي سهام به يكباره به بانك‌ها براي دريافت وجوه خود و بورس براي نقد كردن سهام هجوم آورند. بانك‌ها تحت فشار مالي طاقت‌فرسايي بودند چراكه رقم قابل توجهي از منابع و سپرده‌هاي مردم در قالب وام‌هاي زود بازده در خارج از مصارف توليدي و به شكل دستوري و تكليفي پرداخت شده بود و امكان بازگشت و پرداخت عندالمطالبه‌ ديون بانك‌ها به مردم وجود نداشت (برخلاف تعريف پول) چرا كه بانك‌ها بسيار بيش از سپرده‌هاي خود نزد بانك مركزي و در اقدامي عجيب با استقراض كلان از اين بانك، اقدام به اعطاي تسهيلات تكليفي كرده بودند و پيرو سياست‌هاي دستوري تعيين نرخ سود بانكي و گريز گسترده نقدينگي از سيستم بانكي و اصرار بر استمرار تامین دلار 1226 توماني براي تمامي رديف‌هاي وارداتي با هدف كنترل تنش بازار، دولت به ناچار بين اعلام ورشكستگي بانك‌ها و چاپ اسكناس و استقراض از بانك مركزي، راه دوم، يعني چاپ پول بدون پشتوانه را انتخاب كرد، اين پارادوكسي (Paradox) بود كه دولت با وكالت حفظ منافع مردم، به‌عنوان كارفرماي تام‌الاختيار و شريك خود راي، دست به انتحار اقتصادي به هزينه موكلانش (مردم) زد. به اين معنا كه درواقع نقدينگي در جريان اقتصاد كشور كه ظرف 6 سال به‌طور متوالي و نامتوازن با رشد اقتصادي توسط دولت متورم شده بود، ظرف مدت كوتاهي چند برابر شد. حال دولت مانده بود و بدهي كلان و درآمد تقليل يافته ارزي و افزايش نقدينگي بدون پشتوانه كه خطري جدي براي ارزش پول ملي بود. دولت محترم سياست‌هاي پولي و ارزي متفاوتي كه طبق سنت 8 ساله در تمامي اركان اقتصادي و تصميم‌سازي تجربه آن را داشت، به آزمون و خطا (Trial & Court) نهاد تا اينكه نهايتا تسليم پذيرش واقعيت كاهش ارزش پول ملي شد تا تاسيس مركز مبادلات ارزي و نرخ‌گذاري دولتي حدود 2500 تومان براي دلار، سند رسميت بخشيدن به باور دولت به كاهش ارزش پول ملي در پايان دوره دولت باشد. اين پايان پارادايم (Paradigm) موفقيت‌هاي اقتصادي و آغاز سركشي عوارض نهفته و سركوب شده سياست‌هاي اقتصادي دولت گذشته بود.
نقدينگي يا به عبارتي ثروت ريالي مردم كه تصور مي‌شد در قالب سپرده‌هاي بانكي در محورهاي توليد به خدمت گرفته شده، در واقع صرف سفته بازي ملك و غيره شده بود يا در طرح‌هايي كه مورد بررسي دقيق قرار نگرفته بود، بلا اثر و بدون بازده و توجيه، سرمايه‌گذاري شده بود. مردم با دريافت سپرده‌هاي خود از بانك‌ها به ريال با هدف تبديل آن به دلار و طلا جهت جلوگيري از افت ارزش اندوخته‌هاي خود، در واقع پول چاپ شده بدون پشتوانه را به سرعت به ارز و سكه تبديل مي‌كردند. پولي كه به‌طور مستمر و روزانه ارزش خود را در برابر دلار از دست مي‌داد و باعث ايجاد تقاضاي كاذب در بازار ارز و طلا و ورود به سفته بازي‌هاي گسترده بعدي شد. افزايش نقدينگي و فنر جمع شده تورم درحالي به‌عنوان مقصران اصلي اين رويداد معرفي مي‌شدند كه در واقع اين دولت بود كه كليد ضرابخانه اسكناس و چك پول را در اختيار داشت و در واقع طرح‌هاي بلند پروازانه و سياست‌هاي اقتصادي منحصر به فرد و خود ساخته و بعضا بر پايه‌ تفكرات ايده آليستي (Idealistic) و مبتني بر آمارهاي انحرافي دولت بود كه باعث بروز افزايش نقدينگي بدون پشتوانه و چنين پيامدهايی شده است.
ماهيت اوراق مشاركت و چك پول‌ها
دولت نهم و دهم، ميلياردها تومان اوراق قرضه را به نام اوراق مشاركت، جهت تامین ريالي طرح‌هاي دردست اجرا به فروش رساند. ولي اين اوراق با سود قطعي و تضمين شده به چه معنا است؟ اگر قرار بر مشاركت باشد كه طرفين تا به ثمر رسيدن پروژه‌ها و سود رساني بايد به انتظار بنشينند، ولي قابليت بازپرداخت وجوه اوراق قبل از سررسيد و با نرخ معين سود و عقيم ماندن اكثر اين طرح‌ها، در واقع بهانه‌اي بود براي قرض گرفتن از مردم، قرضي كه با چاپ پول و نه با ارائه خدمات و فروش ارز به مردم باز گردانده شد. به نظر مي‌رسد دولت محترم هم منابع ارزي را صرف نمود و هم منابع ريالي حاصل از تبديل آن در بازار داخل و هم استقراض از بانك مركزي و هم كسب درآمد حاصل از انتشار اوراق مشاركت (قرضه) را در دستور كار مالي قرار داد. در واقع در كوران چاپ اسكناس توسط دولت و دست به دست شدن كليد و سرقفلي بانك مركزي به‌دليل عزل و نصب‌هاي متوالي و بدون متولي ماندن نظام پولي كشور، بانك‌ها نيز از اين خوان گسترده بي‌نصيب نماندند و اقدام به چاپ چك‌هاي بانكي رنگارنگ و با ارزش تا يك ميليون تومان کردند. ماهيت چك بانكي تا تبديل به ريال و امحا در بانك صادركننده و در اقدامي فراگير با هدف هر چه بيشتر در جريان نگه داشتن اين چك‌ها، با قابليت نقد شدن در تمامي بانك‌ها، از جنس افزايش نقدينگي و همانند چاپ اسكناس بدون پشتوانه بود. اين چك‌ها بدون نياز به نقد شدن در جريان مبادلات تجاري و بازار همانند پول به كار گرفته مي‌شدند و پول اصلي نيز در جهتي نامعلوم و در بازارهاي كاذب و سفته بازي و رانت، مكارانه پرسه مي‌زد يا در دام اختلاس‌هاي كلان و خاموش به دام افتاده بود. دولت در اقدامي بجا و البته با تاخير، اقدام به تعيين ضرب الاجل براي بانك‌ها در جمع آوري اين اسناد کرد ولي از اين ابتكار استفاده كرد و خود اقدام به چاپ و جايگزين چك‌هاي بانكي با چك پول‌هاي 50 هزار توماني بانك مركزي نمود كه البته بعدها اين اسناد در واقع همانند پول در اقتصاد كشور به كار گرفته شدند. درواقع دولت با پرداخت‌هاي ريالي از طريق پول‌هاي چاپ شده بدون پشتوانه، ديون خود و خدمات مردم و كاركنان و بخش اعظم يارانه‌ها را با كاغذ، باز خريد و پرداخت مي‌كرد درحالي‌كه درواقع ثروت ثابت جامعه (Values) به حجم اسكناس بيشتري تسهيم مي‌شد يعني با هر پرداخت دولت از محل پول بدون پشتوانه، به همان نسبت، ثروت توده مردم به سهام و بين شركاي بيشتري تقسيم مي‌شد در واقع اين پول از جيب عده‌اي از مردم به جيب عده‌اي ديگر و با شعار توزيع ثروت و پول نفت بر سر سفره مردم، جابه‌جا مي‌شد. اين به معناي افزايش شركاي يك دارايي ثابت و در واقع فقيرتر شدن مردم و كاهش ارزش دارايي‌هاي افراد و پول ملي بود.
جمع مبالغ تامین شده از منابع غيرقانوني تامین نقدينگي مورد نياز مصارف دولت، شامل استقراض از بانك مركزي (چاپ اسكناس بدون پشتوانه و چك پول) و فروش دلار با نرخ بالاتر از مصوبه بودجه (به ارزش حدود 70 هزار ميليارد تومان كه دولت آقاي احمدي‌نژاد در آخرين روزها در نقش يك طرف تجاري بدهكار، سعي در سبك كردن بدهي دولت به بانك مركزي را داشت) و منابع قانوني از طريق فروش اوراق مشاركت (قرضه)، همگي حلقه‌هاي مفقوده و از عوامل افزايش نقدينگي بدون پشتوانه، نقدينگي سرگردان و از علل تضعيف پول ملي و كاهش سرمايه‌هاي كشور و ركود توليد در كشور هستند كه مردم در آن صرفا نقش نظاره‌گر زيانديده را داشتند. آمارسازي در دولت‌هاي نهم و دهم و پيرو آن تفسيرها و تصميم‌سازي‌هاي مبتني بر آنها باعث شد كه دولت به باور خود ساخته و به پشتوانه رشد اقتصادي ابرازي چند درصدي، اقدام به چاپ پول کند و حجم بودجه را در سال هشتم به‌رغم برآيند نرخ رشد اقتصادي نزديك صفر دوره 8 ساله، به بيش از سه و نيم برابر سال اول برساند تا حجم نقدينگي در كشور به بيش از 6 برابر برسد. درحالي‌كه براساس آخرين آمار، رشد اقتصادي در سال آخر دولت گذشته 8/5- درصد بوده و معلوم نيست كه در اين 8سال نرخ رشد اقتصادي واقعا چند درصد بوده است. ولي هرچه بوده، كاهش ارزش پول ملي به يك چهارم، بيانگر اين واقعيت بود كه نرخ رشد اقتصادي و توليد، متناسب و در تعادل با چاپ پول و تزريق نقدينگي به جريان اقتصاد كشور نبوده است و گرچه دولت با كنترل و تفسير به راي آمارها، با خودشيفتگي و اعتماد به نفس كاذب، سعي در بزرگنمايي دستاوردها داشت، ولي غافل از گودالي بود كه هر روز آن‌را عميق‌تر مي‌كرد درحالي‌كه روي شاخه‌هايي كم‌طاقت بر فراز آن دست افشاني مي‌كرد. آنچه برخي اقتصاددانان محترم در قالب فنر تجميع شده تورم از آن ياد مي‌كنند، چيزي نبود جز برآورد خود ساخته دولت از ميزان رشد و توسعه اقتصادي و توليد كالا و خدمات و توليد ناخالص ملي (GDP) و چاپ بي‌رويه پول و افزايش نقدينگي بدون پشتوانه.
اقتصاد كلان كشور و در يك كلام بنيه مالي مردم، با از دست دادن ارزش ثروت خود از محل كاهش ارزش پول ملي، در مدت كوتاهي، تاوان سنگين بلندپروازي‌ها، خودسري‌ها، قانون گريزي و آمارسازي دولت‌هاي نهم و دهم را پرداختند و اغلب نهاد‌هاي نظارتي و دست اندركاران اقتصادي كشور با سكوت و مسامحه و اغماض، باعث ادامه اين روند تا آخرين ساعات دوام دولت دهم شدند. بجا است تا با درس گرفتن از راه ناصواب گذشته، به‌طور جدي با عزم بر ايجاد بانك مركزي دانش بنياد، مستقل و پر قدرت در كنار ايجاد مركز توليد آمار و اطلاعات قابل استناد و مستقل، اقدام به تعريف فرآيند ضابطه‌مند و جامع چاپ و انتشار پول کرد تا الگوي اقتصادي اسلامي ايراني را بر پايه آن طراحي و اجرا کنیم.
*معاونت فروش و بازاریابی شرکت بین‌المللی محصولات پارس
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سيستم ارزي جديدي كه بايد اتخاذ شود

[h=1]سیاست‌های تنظیمی[/h]


سيد حميد رضا اشرف‌زاده*
در نظام نرخ ارز ثابت برتون‌وودز سياست‌هاي پولي دولت‌ها مستقل نبود؛ زيرا هرگونه افزايش يا كاهش در درآمدهاي ارزي (يا كسري و مازاد ترازپرداخت‌ها) موجب كاهش يا افزايش حجم پول مي‌شد؛ در حالي كه بر اساس نظريات كينز كه سنگ بناي نظام برتون وودز را تشكيل مي‌داد سياست‌هاي مالي در شرايط نرخ ارز ثابت بر توليد و اشتغال اثر مي‌گذاشت و سياست پولي در اين نظام كارآيي نداشت.
پس از فروپاشي سيستم برتون وودز سياست پولي مستقل شد و دولت‌ها بيشتر تمايل پيدا كردند با سياست پولي به جنگ تورم و ركود بروند. در اين حالت بانك مركزي مي‌توانست حجم پول يا نرخ بهره را كنترل كند و بر اقتصاد اثر بگذارد. براي مثال در حالتي كه تورم افزايش مي‌يافت نرخ‌هاي بهره را افزايش مي‌دادند تا تورم مهار شود و در صورتي كه ركودي پيش مي‌آمد با تغيير حجم پول بر توليد و اشتغال اثر مي‌گذاشتند. اما مي‌دانيم قبل از آن در دهه 1970 تورم و ركود به طور توام رخ داده و اين امر اجراي سياست‌هاي كينزي را ناممكن كرده بود. بسياري از دولت‌ها سياست‌هاي كينزي را رها كردند و به سياست‌هاي پولگرايان يا نئوكلاسيك‌ها روي آوردند كه پيشواي آنها فريدمن يا‌ هايك بود. اين امر به ويژه در كشورهاي انگلستان و ايالات متحده آمريكا پيشتازتر از همه جا اتفاق افتاد.
به تدريج در دهه 1980 در بسياري از كشورهاي در حال توسعه به ويژه در آمريكاي لاتين انباشت بي‌حساب بدهي‌هاي خارجي سبب شد بحران مالي و پولي توام با تورم بسيار بالا و افت شديد توليد و رشد منفي اقتصادي رخ دهد. ديگر در اين شرايط اجراي سياست‌هاي كينزي دشوارتر از گذشته شد و اين كشورها به يك استراتژي توسعه نياز داشتند. همزمان با اين امر سياست‌هاي تعديل از سوي اجماع واشنگتن توصيه شد كه بر خصوصي‌سازي، مقررات‌زدايي، آزادسازي تجاري و كاهش تعرفه‌ها تاكيد داشت. اما در دهه 1990 و در اوايل دهه 2000 مشخص شد بسياري از اين سياست‌ها نيز نتوانسته به نتيجه ملموسي دست یابد.
اكنون هم اقتصاد كينزي از دور خارج شده و هم اقتصاد نئوكلاسيكي و افق روشني از سياست‌هاي موثر بر اقتصاد در هيچ كشوري مشاهده نمي‌شود. به ويژه در ايالات متحده آمريكا و اتحاديه اروپا بحران اقتصادي كه از سال 2008 آغاز شد هنوز به طور كامل از بين نرفته و برعكس بسياري از آنها به اجراي سياست‌هاي كينزي روي آورده‌اند (به ويژه تاكيد آنها بر سياست‌هاي پولي براي بازگرداندن اعتماد بازارهاي مالي و از سرگيري پرداخت اعتبارات است؛ اما به سياست‌هاي رياضت كشانه مالي روي آورده‌اند كه مي‌تواند نقش تقاضاي داخلي در تحريك رشد را محدود سازد). در ژاپن نزديك به سه دهه است كه ركود اقتصادي به دنبال تقويت ارزش ين پس از كنفرانس پلازا حاكم است و حتي سياست نرخ بهره صفر نيز نتوانسته اين كشور را از ركود خارج كند. ديگر به نظر نمي‌رسد سياست‌هاي توصيه شده اجماع واشنگتني نيز نه در كوتاه‌مدت و نه در بلند مدت بر رشد اقتصادي موثر باشد.
در اين شرايط اقتصاد ايران با چند مشكل روبه‌رو است. نخست، بسياري از اقتصاددانان تحصيل كرده در داخل يا خارج از كشور در سنت نئوكلاسيكي تحصيل كرده و مرتب بر سياست‌هاي اجماع واشنگتني اصرار دارند، اگرچه مي‌دانيم اين سياست‌ها چندان كارآ نبوده است. به اين ترتيب ذهن بسياري از سياستمداران و تصميم‌گيرندگان سياسي و اجتماعي نيز مشوش شده و هيچ سخني را خارج از دايره خصوصي‌سازي و آزادسازي نمي‌پذيرند. آنها بسيار راضي‌اند كه اقتصاددانان مرتب به آنها بگويند خصوصي‌سازي يا آزادسازي كنيد و توجه نمي‌كنند اين سياست‌ها بيش از 20 سال است كه در ايران اجرا مي‌شود؛ اما به ثمر ننشسته است. نمي‌توان عذر آورد كه اين سياست‌ها درست اجرا نشده يا در محيطي فاسد يا رانت جويانه اجرا شده و به ثمر ننشسته است چه اين سخنان، سفسطه است.
دوم، تورم بيش از حد طبيعي مدت بيش از سه دهه است در ايران حاكم است و تحقيقات نشان مي‌دهد هيچ دولتي عزم جدي براي مهار تورم نداشته يا راه حلي براي آن ندارد؛ ضمن آنكه ركود نيز مدت‌ها است بر اقتصاد حاكم است و نرخ بيكاري بالا است. در كشورهاي آمريكاي لاتين و برخي كشورهاي آسيايي به دنبال تورم‌ها و بحران‌هاي مالي و ارزي اصلاحات ارزي متعددي را انجام دادند كه بيشتر آنها ناموفق بود. در ايران نيز در سه دهه گذشته سه بار شاهد بحران بوده‌ايم در صورتي كه در طول 60 سال قبل از انقلاب تنها يك بار بحران ارزي و مالي در سال 1339 رخ داد كه آن را نيز به سرعت با افزايش تعرفه‌ها و محدود كردن واردات كنترل كردند سپس اقتصاد در 16 سال بعد، از 1340 تا 1355 با نرخ‌هاي بسيار بالا مثلا 25 درصد و به طور متوسط با نرخ 13 درصد در سال در طول اين مدت رشد مي‌كرد تا در سال 1356 به بعد كه نرخ رشد منفي شد و تحولات انقلاب و جنگ تحميلي باعث افول شديد اقتصادي شد و سپس در برنامه‌هاي توسعه اقتصادي جمهوري اسلامي نيز نرخ‌هاي رشد نوسان زيادي داشت تا هم اكنون كه اقتصاد با رشد منفي و بحران مالي و ارزي روبه‌رو شده است. اگرچه در سال‌هاي بعد از 1352 نيز تورم از متوسط 2 درصد در سال تا قبل از سال1352 به متوسط 13 درصد در سال‌هاي 1352تا 1356 افزايش يافت؛ اما اين تورم به‌دليل داغ كردن اقتصاد رخ داد كه براي آن فرود نرمي نيز در نظر گرفته نشد.
سوم، تجربه ايران در قرن بيستم و اوايل قرن بيست ويكم نشان داد دولت در مديريت سيستم ارزي و پولي خود دچار مشكل است؛ به نحوي كه نمي‌تواند نرخ ارز و حجم پول را كنترل كند. به اين ترتيب اقتصاد از مسير رشد بلند مدت خود منحرف شده و نوسانات زيادي نشان مي‌دهد و تلاش‌ها براي تثبيت اقتصادي ثمري ندارد. به اين جهت شاهديم سياست‌هاي فعال پولي تاثيري معكوس بر توليد و اشتغال داشته و سياست‌هاي اعتباري سيستم بانكي بحران آفريني مي‌كند (هم بحران سال 1339و بحران‌هاي سال 1374، 1389 و 1390 دلايل اعتباري داشته و مشكل فعلي نيز نتيجه انقباض اعتبارات و عدم كفايت سرمايه و منابع بانكي است).
چهارم، همواره در دوران پس از انقلاب و جنگ تحميلي كشور با مشكل ارزي روبه‌رو بوده كه درست در دو سال گذشته، در هنگامه بيشترين ميزان درآمد نفتي از همه شديدتر بوده است. به اين جهت سياست‌گذاران برنامه اول توسعه، بر سياست تشويق و افزايش صادرات تاكيد داشته‌اند. بنابراين بايد مدل شكاف ارزي را كه به محدوديت‌هاي رشد در شرايط درآمدهاي ارزي محدود توجه دارد مورد عنايت بيشتري قرار داد. در حال حاضر به‌نظر مي‌ر‌‌سد حدت اين مشكل ناشي از تحريم‌هاي خارجي است؛ زيرا قيمت‌هاي نفت در حال حاضر به اندازه كافي بالاست. اما به دليل رشد بيش از حد حجم پول تراز پرداخت‌ها رو به وخامت رفته و اين شكاف، شدت خود را نشان مي‌دهد زيرا گسترش حجم پول به افزايش واردات دامن مي‌زند و صادرات غيرنفتي را در بيشتر موارد كاهش مي‌دهد و بسيار بعيد است با كاهش دادن نرخ بهره بتوان صادرات صنعتي يا غيرنفتي را افزايش داد.
پنجم، مهم‌ترين اولويت سياست‌گذاران توجه به تنش‌هاي كوتاه‌‌مدت در اقتصاد مثل تامين كالاهاي اساسي و ضروري مردم بوده و هيچ دولتي نتوانسته يا نخواسته است به تنش‌هايي كه در بلندمدت رخ خواهد داد توجه كند. براي مثال پيداست رشد و تشويق صادرات و كندن از سياست جايگزيني واردات ممكن است در ميان مدت يا بلندمدت با چالش‌ها و تنش‌هايي همراه باشد كه يكي مي‌تواند تعارض منافع و ديگري تاثيرهاي نامساعد اين سياست بر تخصيص منابع باشد. تقريبا تمام كشورهاي تازه صنعتي شده در مسير توسعه خود از طريق گسترش صادرات با مشكلاتي روبه‌رو شدند از جمله عدم تناسب تخصيص منابع در ميان‌مدت يا بلندمدت (گسترش صنايع شيميايي يا سنگين در كره جنوبي كه در دهه 1980 مشخص شد ضدتوسعه هست و دولت كره بلافاصله از آنها دست برداشت. عاملي كه به حل اين مشكل كمك كرد دست بالاي بخش خصوصي در اين صنايع بود كه توانست با كمك سخاوتمندانه دولت به سرعت جهت تخصيص منابع را تغيير دهد)، محدوديت‌هاي ساختاري يا نهادي يا فساد دولتي و رانت‌جويي و نظاير آن كه همگي خود را در بحران 1997 شرق آسيا يا در تركيه، برزيل، آرژانتين و مكزيك و بسياري از كشورهاي ديگر نشان داد. مسلم است كه بحران ارزي سال 1390 ايران نيز نتيجه انحراف در تخصيص منابع يا تضاد منافع و فساد و رانت‌جويي (از همه بيشتر) بوده كه در برنامه‌هاي توسعه براي روبه‌رو شدن با آنها هيچ سياستي پيش‌بيني نشده بود.
ششمين مشكل نوسان بسيار بالاي نرخ رشد اقتصادي و بي‌ثباتي توليد است و در اين شرايط نرخ رشد حجم پول و مصرف دولتي بالا است. چنين وضعيتي به افزايش ريسك اقتصادي و بي‌ثباتي در سرمايه‌گذاري مي‌انجامد، به علاوه اينكه سرمايه‌گذاري خارجي را كاهش مي‌دهد. نااطميناني‌هاي پولي هزينه استقراض را افزايش و سرمايه در گردش بنگاه‌ها را كاهش مي‌دهد و به كاهش توليد و كاهش بيشتر سرمايه‌گذاري مي‌انجامد كه خود نوسان‌هاي بيشتري در نرخ رشد اقتصادي به‌وجود مي‌آورد.
در اين حال تمركز اصلي اين ديدگاه بر عاجل‌ترين مشكل اقتصاد ايران يعني مديريت درست حجم پول و نرخ ارز است. بيشترين تاكيد اين ديدگاه بر نوسانات حجم پول، نرخ ارز و تجارت خارجي است كه تاثير منفي زيادي بر توليد و اقتصاد دارد و هدف ما در اينجا ارائه سيستمي است كه مانع اين نوسانات شود. بنابراين آن را بيشتر گسترش خواهيم داد.
وقتي رژيم ارزي شناور مديريت شده است مي‌توان با كنترل نرخ بهره و حجم پول نرخ ارز را كنترل كرد. در اين حالت بايد اولويت سياست‌گذار اقتصادي حفظ تعادل داخلي (اشتغال كامل منابع) و تعادل خارجي (تراز پرداخت‌ها) باشد. در اين شرايط يك شوك مثبت نفتي مثل افزايش شديد قيمت نفت مي‌تواند كليه تخصيص‌هاي منابع قبلي را از حالت بهينه خارج كند. در اين شرايط در كشوري مثل ايران بايد انتقال تكنولوژي سريع باشد تا جابه‌جايي منابع به سرعت صورت گيرد (براي مثال اگر انتقال تكنولوژي سريع بود و كشور تحريم نبود، صنايع به سرعت مي‌توانستند تكنولوژي‌هاي انرژي‌اندوز را وارد كرده و از مصرف سوخت بكاهند) و در درجه بعد بايد منابع سرشار ارزي به نحوي مديريت شود تا ارزش آتي كليه منافعي كه از سرمايه‌گذاري‌هاي فعلي ناشي مي‌شود
حداكثر شود.
در مراتب بعدي بايد به ياد داشت كه درآمد سرشار ارزي مي‌تواند اقتصاد را در كوتاه‌مدت از نقطه تعادل دور كند؛ يعني هم تعادل داخلي به نفع مصرف و جذب بيشتر به هم مي‌خورد و هم تعادل خارجي به دليل كاهش نرخ واقعي ارز از دست مي‌رود. در اين حالت وضع ماليات‌هاي بيشتر و افزايش نرخ بهره مي‌تواند مصرف را كاهش دهد و از واردات بكاهد، ضمن اينكه در شرايط خاص ممكن است به افزايش صادرات نيز كمك كند و به اين ترتيب جذب داخلي كاهش يابد، ضمن اينكه اشتغال با هدف تصرف بازارهاي خارجي افزايش خواهد يافت.
اما در بسياري از كشورها با وجود چنين اقداماتي، به دليل اينكه رژيم پولي و ارزي دست به دست هم كار نكرد، نتايج مساعدي حاصل نشد. براي مثال در آرژانتين رژيم هيات پولي براي مديريت همزمان حجم پول و نرخ ارز تاسيس يافت. در هيات پولي وضع به اين ترتيب است كه ابتدا به حجم دلارها يا ارزهاي معتبر خود نگاه مي‌كنند و سپس به ازاي هر دلار يك پزو (واحد پول آرژانتين) منتشر مي‌كنند. به اين ترتيب به ازاي هر پزو يك دلار وجود دارد و نرخ ارز كنترل شده است. حال اگر صادرات زياد شد و كشور با مازاد تراز پرداخت‌ها روبه‌رو شد دلار اضافي در دسترس قرار مي‌گيرد كه پزوي بيشتري چاپ خواهد شد و حجم پول افزايش مي‌يابد كه مي‌تواند به توليد و اشتغال بيشتر اما قيمت‌هاي بالاتر كمك كند. در حالتي ديگر ممكن است به دليل تورم بالا صادرات كاهش يابد و واردات زياد شود. در اين صورت ذخيره دلار در كشور كم شده و بنابراين پزو هم كم خواهد شد و حجم پول كاهش مي‌يابد. حال به دليل كاهش قيمت‌ها ممكن است صادرات بالا رفته و واردات كاهش يابد و دوباره دلار بيشتر و پزوي بيشتر نصيب كشور شود. به اين ترتيب تضمين مي‌شود حجم پول و نرخ ارز همواره يكديگر را كنترل مي‌كنند و اقتصاد در تعادل داخلي و خارجي خواهد بود.
متاسفانه تجربه هيات پولي در آرژانتين زياد موفق نبود؛ زيرا دولت اين كشور پول زيادي منتشر كرد و اين رابطه را به هم زد. در هنگ كنگ نيز ترتيبات هيات پولي برقرار بود اما اين هيات توانست به خوبي با بحران 1997 شرق آسيا كه بخشي ذاتي و بخشي توطئه‌اي بود مقابله كند. در سنگاپور سيستم
Band Basket Crawl (BBC)C برقرار است به اين نحو كه هيچ سياست فعال پولي اجرا نمي‌شود اما اجازه مي‌دهند نرخ ارز در يك كانال مشخص نوسان كند. حال چنانچه نرخ ارز بخواهد از دامنه بالايي كانال خود تجاوز كند، نشان از اين است كه حجم پول افزايش يافته و در اين صورت دولت بلافاصله با ابزارهاي رايج به كاهش حجم پول اقدام مي‌كند.
اگر نرخ ارز بخواهد از دامنه پاييني كانال خود نيز كاهش يابد نشان از اين است كه حجم پول كاهش يافته و باز با ابزارهاي لازم به افزايش حجم پول اقدام مي‌كند. به اين ترتيب دولت به خوبي مي‌تواند با چرخه‌هاي كسادي يا رونق‌هاي شديد مقابله كند و همواره اقتصاد را به رونق درآورد يا براي آن فرود نرمي در پيش گيرد. ضمن اينكه براي يك كشور كوچك ساحلي و باز نرخ ارز با حجم تجارت و عمدتا با صادرات تعيين مي‌شود. لازم به ذكر است هم دامنه بالايي و پاييني كاملا محرمانه است و كسي از آن خبر ندارد. به علاوه نرخ دلار سنگاپور بر حسب ميانگيني از ارزش سبد ارزهاي خارجي تعيين مي‌شود كه اين سبد نيز كاملا محرمانه است.
مشكل در كشور ما اين است كه ميزان جذب داخلي به دليل مصرف بالاي دولتي و خصوصي بالا است كه علت آن نيز تلقي درآمدهاي نفتي به عنوان رانت دولتي است كه از مصرف دولتي پشتيباني مي‌كند. مي‌توان و بايد اين رابطه را به نوعي قطع كرد؛ به نحوي كه دولت اجازه داشته باشد فقط با درآمدهاي ارزي حاصل از صادرات غيرنفتي ترازنامه بانك مركزي را تنظيم و نسبت به ثبت اين ارزها به عنوان ذخاير و دارايي خارجي خود اقدام كند. درآمد‌هاي نفتي نبايد به عنوان بهره مالكانه دولت تلقي شود تا چنين لطمه‌اي به سيستم پولي و ارزي و اقتصاد وارد آورد. در اين صورت با يك تير سه نشان زده‌ايم. نخست حجم پول كاملا در كنترل در مي‌آيد.
دوم بخش صنعت و كشاورزي كاملا رونق مي‌يابد و سوم دولت به مشوق اصلي گسترش صادرات تبديل مي‌شود؛ زيرا هر چه صادرات غيرنفتي بيشتر شود مصرف دولتي نيز افزايش مي‌يابد و دولت انگيزه خواهد داشت مرتب صادرات صنعتي و غيرنفتي را افزايش دهد (درست مثل چين). به اين ترتيب سياست پولي از حالت افسارگسيختگي خارج شده و به نحو مطلوبي در برابر افزايش يا كاهش صادرات غيرنفتي واكنش نشان مي‌دهد؛ ضمن اينكه تعادل داخلي و خارجي هر دو حفظ خواهد شد.
سياست‌هاي مالي نيز تابع سياست‌هاي صادراتي خواهد شد و مي‌توان خروج از كسادي و رونق بخشيدن به توليد را از كانال صادرات پي گرفت. در اين صورت يك گام هم از سيستم BBC سنگاپور جلوتر رفته و رژيم ارزي و سياست پولي را براي يك اقتصاد كوچك باز به درستي تنظيم كرده‌ايم كه با توسعه صادرات تغيير مي‌كند نه اينكه تمام فعاليت‌هاي اقتصادي را با درآمد نفتي تامين مالي كنيم كه كوچك‌ترين شوكي به آن، اقتصاد را به كلي منحرف مي‌كند. در كنار اين دولت مي‌تواند در شرايط اضطراري و در صورت وقوع هجوم ارزي مثل سال 1390 و 1391 از ذخاير احتياطي نفتي براي آرام كردن بازار استفاده كند و پس از برقراري آرامش به سيستم قبلي بازگردد.
در اين صورت دولت همواره تهديدي خواهد بود براي سفته بازان ارزي كه به بازار هجوم مي‌آورند و نرخ‌ها را از كنترل خارج مي‌كنند. آنها در اين صورت جرات نخواهند داشت همانند جورج سوروس به سيستم پولي و ارزي يك كشور براي كسب سود آني حمله كنند. مي‌توان استدلال و طرح دقيق اجراي اين سياست را به نحو گسترده و با جزئيات دقيق توسعه داد و ارتباط آن را با ساير سياست‌هاي كوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت توسعه مشخص كرد كه در قالب يك تحقيق گسترده خواهد بود و در اين مختصر نمي‌توان بيش از اين به آن پرداخت.
*دانشيار موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي بازرگاني
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
اثرگذاری سیاست‌های متداول‌ارزی درایران؟

27 آبان 1392

ارز ایران نمی‌تواند یک ارز "جهانروا" باشد

معاون ارزی پیشین بانک مرکزی، معتقد است به دلیل اینکه «ادبیات پولی و مالی» در کشورهای با اقتصاد پیشرفته در یک «بستر سرمایه‌دارانه» شکل گرفته است، ...

 پیاده‌سازی مباحث آنها در اقتصادهایی مثل ایران و در حوزه «قیمت‌گذاری ارز»، مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند. مجتبی راعی یک مشکل و تفاوت عمده اقتصاد ایران با چنین کشورهایی را این می‌داند که به دلیل «تک‌محصولی» بودن اقتصاد و «خام‌فروشی» در صادرات، ارز ایران نمی‌تواند یک ارز قدرتمند و «جهانروا» باشد. این کارشناس ارزی تاکید می‌کند که برای تجویز یک سیاست، باید شرایط را در نظر گرفت و یک توصیه نمی‌تواند در شرایط مختلف کارساز باشد. به اعتقاد او، در ایران نیز ابتدا باید شرایط برای تولید مهیا شود و در مرحله بعد، به فکر راهکارهایی مثل «کاهش نرخ ارز برای حمایت از صادرات» بود. به همین دلیل او از مخالفت برخی از سیاستگذاران کشور با تقویت ارزش پول داخلی در حال حاضر، انتقاد می‌کند.
***
 نرخ برابری ارز در ایران مانند بسیاری از کشورهای دیگر یکی از متغیرهای کلیدی اقتصاد محسوب می‌شود و در برنامه‌ریزی اقتصادی‌ مورد ملاحظه قرار می‌گیرد. به اعتقاد شما در اقتصاد ایران نرخ ارز معلول متغیرهای دیگر است یا عامل و تعیین‌کننده متغیرهای دیگر اقتصاد است؟
من در ابتدا بدون اینکه وارد مباحث مبنایی شوم، اشاره‌ای کلی به ارز و پول می‌کنم. پول در ابتدا به‌عنوان یک ابزار مبادله و برای راحت کردن کار خریدار و فروشنده در معاملات، استفاده می‌شد؛ اما بعدها کارکردهای دیگری نیز پیدا کرد. به تدریج پول در کنار نقش اول خود؛ یعنی واسطه مبادله، وسیله پس‌انداز مردم نیز وقتی که کالاهایشان را نمی‌توانستند نگهداری کنند، شد و بعد از مدتی مردم به جای نگهداری از طلا، پول نگهداری می‌کردند؛ اما پس از مدتی افراد متوجه شدند که با افزایش تورم ارزش پول‌شان پایین می‌آید. در نتیجه در مرحله بعد به صورت طبیعی، موسساتی ایجاد شد که مردم پول‌هایشان را در آنها سرمایه‌گذاری کنند و سودی هم به آنها تعلق بگیرد. با شروع مبادلات کالا بین کشورها، در بدو امر چون مردم کشورهای مختلف پول‌های همدیگر را نمی‌شناختند و قبول هم نداشتند، تسویه‌های خود را با استفاده از کالاها و در واقع اشیای گران‌قیمت مانند طلا صورت می‌دادند. یک فرد نمی‌دانست که ارزی را که می‌گیرد آیا می‌تواند بعدا کالاهای معادل آن را بگیرد یا نه. بعدها، اما علاوه بر اینکه پول و ارز دو خاصیت ابزار مبادله و پس‌انداز را بر عهده داشتند، به‌عنوان وسیله حفظ ارزش پول هم مطرح شدند، مثلا کسی که نگران وضعیت پول کشور خود باشد، به دنبال ابزاری می‌گردد که به دلیل نوسانات ارزش پول، دارایی‌اش کم نشود.
همچنین کشورها به جای ذخایر طلا، شروع به ذخیره ارز کشورهای با اقتصاد قوی‌تر کردند و به تدریج بعضی از ارزها، «جهان‌روا» شد. مثلا در حال حاضر دلار یک ارز جهان روا و جهان رواترین ارز است. بعد از آن یورو، بعد ین ژاپن، فرانک سوئیس و بقیه ارزهای دیگر. ریال؛ اما متاسفانه یک ارز جهان‌روا نیست. یک تفاوت ارزی برخی از کشورها با کشورهای دیگر در همین جا است که مثلا آمریکا وقتی کالایی صادر می‌کند، در ازایش دلار می‌گیرد و ریال، درهم یا مثلا یوآن دریافت نمی‌کند.
 این موضوع چه اثراتی می‌تواند داشته باشد و چه مسائلی باعث «جهان‌روا» شدن ارز یک کشور می‌شود؟
وقتی کشوری ارز خود را دریافت می‌کند قدرت مانور بیشتری پیدا می‌کند، چون کنترل آن ارز دست خودش است. مثلا آمریکا با انتشار بیشتر یا کمتر دلار می‌تواند نقدینگی اقتصاد خود را کنترل کند، اما اگر مجبور باشد که ریال بخرد، دیگر نمی‌تواند حجم انتشار ریال را کنترل کند؛ بنابراین ما تفاوت بسیار عمده‌ای با کشورهایی که ارزشان جهان روا است، داریم. علاوه‌بر این، وقتی کشوری ارز جهان روایی داشته باشد، می‌تواند مبادلات مالی را «کلییر» و «ردیابی» کند و بفهمد که مثلا این میزان دلار دارد کجا می‌رود و توسط چه کسانی دارد برده می‌شود، اما ما نمی‌توانیم این کار را کنیم. نکته بعدی این است که صادرات چنین کشورهایی معمولا «محصولات ساخته‌شده» و کالاهایی است که «ارزش افزوده» اقتصادی دارد. ما در این مورد نیز متاسفانه «تک‌‌محصولی» هستیم و به جای کالاهای ساخته‌شده، «مواد خام» و منابع طبیعی خود را صادر می‌کنیم.‌ در این زمینه دو نکته وجود دارد. یکی اینکه این کشورها، محصولات صادراتی‌ چندگانه دارند. یعنی از لوازم کامپیوتر و خودرو گرفته تا گندم و محصولات دیگر را صادر می‌کنند، اما ما یک محصول صادر می‌کنیم و تک‌محصولی هستیم. از سوی دیگر، به جای ارزش افزوده ناشی از ساخت کالای قابل مصرف‌تر در قالب محصول نهایی، ما‌ خام فروشی می‌کنیم.
 تک‌محصولی بودن و خام‌فروش بودن صادرات چه پیامدهایی برای اقتصاد کشور می‌تواند به همراه داشته باشد؟
این ویژگی‌ها باعث می‌شود که کشوری که چنین اقتصادی دارد، آسیب‌پذیری بیشتری پیدا کند و اگر کشورهای دیگر بخواهند آن را در تنگنا قرار دهند، شانس موفقیت بیشتری خواهند داشت. در حقیقت مشکلات ما هم از اینجا شروع شده است. اگر اقتصاد ما یک اقتصاد متنوع و مبتنی‌بر محصولات دارای ارزش افزوده بود و ایران یک ارز جهانی داشت، به این راحتی‌ها نمی‌توانستند کشور را مورد تحریم قرار دهند. حتی تا چند سال پیش نیز ریال ایران در عراق، افغانستان و عربستان اعتباری داشت و به جایش جنس می‌دادند، اما اخیرا خیلی‌ها که به این کشورها رفته‌اند، می‌گویند تاجران این کشورها دیگر ریال ایران را قبول نمی‌کنند و می‌گویند دلار یا یورو بدهید. جهان روا نبودن ارز کشور این تبعات را دارد، اما یک نکته مهم این است که ادبیات پولی‌ و ‌مالی در دنیا، به صورت سرمایه‌داری یا همان کاپیتالیستی شکل گرفته است. آن نیاز و ضرورتی که کشوری مثل ما به ارز دارد، کشورهای پیشرفته ندارند؛ چراکه ارز برای آنها پول خودشان است، اما شما نمی‌توانید کالایی را با ارز خود خریداری کنید. این مساله تفاوت زیادی ایجاد می‌کند؛ بنابراین اگر کسی فکر کند که می‌تواند مباحث ارزی را در ایران با ادبیاتی از نوع سرمایه‌داری پیاده کند، سخت در اشتباه است. چون کشورهای دیگر به این شکل مشکلی نداشته‌اند و اصلا همیشه برعکس بوده است. جریان کار به این صورت بوده که ما کالا می‌دادیم و از آنها مثلا کاغذ می‌گرفتیم. ولی کسی که از ما کاغذی را در ازای دادن کالا نگرفته است و تنها زمانی کاغذمان را که همان پول‌ ما است می‌گیرند که پشت آن نفت است. این یک نکته ظریف است که خیلی از افرادی که در حوزه ارز و قیمت‌گذاری آن هستند، اصلا توجه و دقتی به آن ندارند.
 پیش از آنکه وارد بحث قیمت‌گذاری شویم، ممکن است به طور مشخص بیان کنید که کدام گروه‌ها مخاطب این انتقاد هستند و خطای مفهومی در تحلیل‌هایشان دارند؟
خیلی از کسانی که می‌خواهند سیاستگذاری کنند یا مدلسازی انجام دهند، تصور می‌کنند که ما در مسائلی از این دست می‌توانیم از بحث‌های تئوریک این‌چنینی استفاده کنیم. در حالی که شرایط ایران به دلیل ویژگی‌های آن، کاملا خاص است و با موقعیت بسیاری از کشورها همخوانی ندارد. به دلیل تک‌محصولی بودن اقتصاد و داشتن ارزی که در خیلی از کشورها مورد پذیرش نیست، ما خیلی بیشتر از کشورهای دیگر تحت تاثیر عوامل سیاسی و در حقیقت عوامل بین‌المللی هستیم. اگر اتفاقی در آمریکا یا اروپا رخ دهد، به خاطر اینکه ما در مبادلات تجاری‌مان مجبوریم از ارز آنها استفاده کنیم، به شدت تحت تاثیر قرار می‌گیریم، اما اگر ما دچار یک مشکل داخلی شویم، روی آنها به این شکل تاثیر زیادی ندارد. این شرایط خاصی است که در حوزه‌هایی مثل ارز وجود دارد.
 به اعتقاد شما با توجه به چارچوب فضای خاصی که ترسیم کردید، قیمت‌گذاری ارزی چگونه باید انجام شود؟
در این فضا، 2 نوع شرایط باید لحاظ شود: شرایط نخست این است که تحریمی وجود ندارد، نفت به راحتی فروخته شده و پول آن جابه‌جا می‌شود و کالایی را که می‌خواهید به راحتی می‌خرید. این شرایط، شرایط عادی است. در این شرایط می‌توانید بحث کنید که قیمت واقعی ارز چقدر است، اما همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد، نقش ارز در اقتصادهای دنیا توسعه پیدا کرده و مردم در شرایط نزول ارزش پول داخلی، برخلاف میل سیاستگذاران، از ارز برای ذخیره ارزش نیز استفاده می‌کنند. با توجه به این موضوع، شما اگر ارزتان را تقویت کردید باید بتوانید طوری عمل کنید که واقعا دنیا ارز شما را به عنوان یک ارز جهان‌روا بپذیرد و آن موقع می‌توانید بگویید که دیگر نیازی نیست یک ایرانی برای حفظ ثروت خود به ارز بیگانه متکی باشد. پس تا زمانی که پول ما به آن وضعیت رقابت‌ها نرسیده است نمی‌تواند به عنوان وسیله ذخیره ارزش استفاده شود، اما اقتصاد هیچ‌وقت دستوری نیست. اگر می‌خواهید ارز خارجی به عنوان ذخیره ارزش مورد استفاده قرار نگیرد، باید کاری کنید که ارزش پولی داخلی‌آنقدر قوی شود که افراد به جای نگهداری ارز خارجی مثلا در بازار بورس سرمایه‌گذاری کنند. در حال حاضر نقش ارز به قدری توسعه پیدا کرده که در کنار حفظ ارزش و پس‌انداز و وسیله مبادلات، ارز به وسیله‌ای برای سفته‌بازی نیز تبدیل شده است. خیلی‌‌ها این موضوع را نیز نادیده می‌گیرند. جدای از اینکه در کشور ما دچار یکسری مشکلات و بحران‌ها هستیم، در خیلی از کشورهای پیشرفته مثل کشورهای اروپایی نیز خیلی از تقاضا برای ارز، تقاضای سفته‌بازی و برای سود بردن از نوسان‌های کوتاه‌مدت آن است.
 با توجه به مباحثی که در خصوص تغییرات نرخ ارز و آثار اقتصادی آن مطرح است، فکر می‌کنید تقویت اقتصاد کشور از طریق افزایش نرخ ارز ممکن است یا کاهش نرخ ارز؟
اگر شخصی بتواند راهی برای تمامی زمان‌ها ارائه کند، راه او قطعا راه درستی نیست. تحلیل باید بر اساس زمان باشد. به همین دلیل هرکسی که صحبت از کاهش یا افزایش نرخ ارز بدون در نظر گرفتن شرایط کند، خطا کرده است. من از برخی کارشناسان که راه یکسانی برای تمامی زمان‌ها و شرایط می‌دهند، تعجب می‌کنم. باید شرایط را تشخیص داد. بعضی از کارشناسان ممکن است بگویند که دولت چین ارزش یوآن را نسبت به دلار تثبیت کرده و اجازه نمی دهد که نرخ یوآن نسبت به دلار افزایش پیدا کند. حال باید نگاه کرد شرایط اقتصادی چین برای این‌کار چیست. اقتصاد چین زیر ساختارهای اقتصادی برای صادرات همه نوع کالاهای خود آماده کرده است و توانایی اقتصادی برای پمپاژ کالاها به جهان را دارد؛ بنابراین به دلیل اینکه کشور صادرکننده‌ای است، ارزش پول خود را پایین نگه می‌دارد و اقتصادش را تقویت می‌کند. حالا آیا اقتصاد چین با مثلا کشور غنا که زیر ساخت مطلوبی ندارد قابل مقایسه است؟ آیا می‌توان به کشور غنا نیز گفت که ارز کشور خود را برای حمایت از صادرات تضعیف کند؟
 

Similar threads

بالا