مشاعرۀ سنّتی

[phalagh]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]يك غزل در همه ي شهر، مكرر رقصيد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مرگ بر حادثه ي غم زده يكسر رقصيد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شاعري با تپش قلب تو طبعش گل كرد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بي خبر بود ز مرگ خود و بي سر رقصيد[/FONT]

 

[anathema]

در فصل بهار اگر بتي حور سرشت
يك ساغر مي دهد مرا بر سر كشت
هر چند به نزد عامه باشد اين زشت
سگ به ز من است اگر برم نام بهشت


------------------------------------------
نميدونم چرا وقتی خانم فلق رو ميبينم اينجا
دوست دارم که از خيام شعر بنويسم !

 

[zarnaz_a]

تو اگر باز كني پنجره را،
من نشان خواهم داد ،
به تو زيبايي را .
بگذر از زيور و آراستگي
من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد
كه در آن شوكت پيراستگي
چه صفايي دارد
آري از سادگيش،
چون تراويدن مهتاب به شب
مهر از آن مي بارد .​

 

[phalagh]

دوباره ثانيه ها مانده اند پا برجا
دوباره قافيه ها مانده اند بي معنا

چگونه دل به تو دادم ، خودم نفهميدم
ولي دلم به هواي تو دل بريد از ما​

 

[باران بهاری]

از بامداد روی تو دیدن حیات ماست
امروز روی خوب تو یا رب!چه دلرباست

 

[phalagh]

تو زمن . من زتو و شهر ز ما بي خبر است
همه ي ثانيه ها غرق تمنا و دعا بي اثر است
فاصله معني نزديكي دست من و توست
ولي افسوس كه اين معني از اين فاصله هم دورتر است

 

[zarnaz_a]

ترحم كن،
نه بر من
بر چناران بلند باغ حيدر
بر نسيم صبح
شفاعت كن
به پيش خشم، اين خشم خروشان كه در چشم است
به پيش قله آتشفشان درد
شفاعت كن
كه كوه خشم من با بوسه تو
ذوب مي گردد

امیدوارم شب و روز خوبی داشته باشید...
​

 

[باران بهاری]

دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشتر است

 

[گلابتون]

تاچه بازي رخ نمايد بيدقي خواهم راند ... عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست
چيست اين سقف بلند ساده بسيار نقش ... زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست

 

[mahyarahimi]

تاچه بازي رخ نمايد بيدقي خواهم راند ... عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست
چيست اين سقف بلند ساده بسيار نقش ... زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست

تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل

 

[mahyarahimi]

مثل اینکه سرعت مشاعره نصف شبا خیلی بیشتره.

 

[حصار]

لب لعل و خط مشکینش چو اینش هست آنش نیست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و آین دارد

 

[افشـین]

در آب های جهان قایقی است
و من -مسافر قایق- هزار ها سال است
سرود زنده دریانورد های کهن را فریاد میزنم.

 

[حصار]

من این شب زنده داری دوست دارم
پریشان روزگاری دوست دارم
ترا هم با همه نامهربانی
عزیزم آری آری دوست دارم

 

[phalagh]

ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل دو بیتی آموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ما است
ما جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم​

 

[mim-shimi]

مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست
که کمین صیدگهش جان و دل و دین آمد

 

[يامين]

دلکش آن چهره، که چون لاله بر افروخته از شرم
بار دیگر به سراغ من خونین جگر آید

 

[حصار]

دلی دارم که دلداری ندارد
متاع من خریداری ندارد
کسی اگه ز سوز سینه ام نیست
مریض من پرستاری ندارد

 

[phalagh]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو را سپید و جز تو را سیاه می کشم [/FONT]​

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به چشم تو که می رسم سه بار آه می کشم[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گلی ؟ ستاره ا ی ؟ پرنده ای ؟ فرشته ای ؟ چه ای؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو کاملی تو را شبیه قرص ماه می کشم[/FONT]​

 

[mim-shimi]

مرا از تست هردم تازه عشقی
ترا هر ساعتی حسنی دگر باد

 

[mahyarahimi]

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

 

[mim-shimi]

عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
ساقی بیا که جامی در این زمان توان زد

 

[sisah]

دعوی چه کنی؟ داعیه‌داران همه رفتند

شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

 

[حصار]

در اتاق کوچکم پا منهد بعد من
با یاد من بیگانه ای
در بر آیینه می ماند به جا
تار مویی نقش دستی شانه ای

 

[industrial-eng]

یک چند در این مدرسه ها گردیدم
از اهل کمال نکته ها پرسیدم
یک مسئله ای که بوی عشق اید از ان
در عمر خود از مدرسی نشنیدم
شیخ بهایی

 

[حصار]

مرا سیر از محبت کن که چون پروانه را شمعی
نسوزاند نشیند بر سر صد گل سحرگاهان

 

[سرمد حیدری]

نی گناه عمر و قصد رسول
میکشیدش تا بدرگاه قبول
نی به سحر ساحران فرعونشان
میکشیدو گشت دولت عونشان

 

[phalagh]

نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟ تا کی؟ برای چه؟ ولی رفتی
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
------------
کاش میشد تا اخرشو بزارم.

 

[cute]

نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟ تا کی؟ برای چه؟ ولی رفتی
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
------------
کاش میشد تا اخرشو بزارم.[/qu

فلق جان یه عالمه خاطرات خوشگلو برام زنده کردی
ممنونم

 

[cute]

دریای من به ابر سپردم بیاورد
یک آسمان بهانه باران برای تو