مشاعره با شعر سعدی

[عطار]

ای روی تو آرام دل خلق جهانی
بی روی تو شاید که نبینند جهان را

 

[دختر شرقی]

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

 

[عطار]

آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر
قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر

تو رو میگه ها !

 

[دختر شرقی]

روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند

 

[عطار]

دست طلب داشتن ز دامن معشوق
پیش کسی گو کش اختیار به دستست

وولا

 

[دختر شرقی]

تو آن نه‌ای که دل از صحبت تو برگیرند
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند

بهله

 

[vurgun]

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت

​

نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت​

 

[s.saeed2000]

تا ســـر نکنم در ســــرت ای مایهٔ ناز
کوته نکنــــم ز دامنـــت دست نیــــاز
هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بمــــیرم و نگـــردم ز تـــو بــاز

 

[عطار]

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد

 

[دختر شرقی]

دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد
از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست

 

[عطار]

تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

 

[دختر شرقی]

مپندار از لب شیرین عبارت
که کامی حاصل آید بی مرارت

 

[عطار]

تا سر برآورد از گریبان آن نگار سنگ دل
هر لحظه از بیداد او سر در گریبان می‌برم

 

[vurgun]

من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق

معاف دوست بدارند قتل عمدا را


​

 

[nasim_shsh]

من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق

معاف دوست بدارند قتل عمدا را


​

آب از نسیم باد زره روی گشته گیر
مفتول زلف یار زره موی خوشترست

 

[vurgun]

تا بود بار غمت بر دل بی‌ هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا


​

 

[mani24]

تا بود بار غمت بر دل بی‌ هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا


​

او می‌ رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌ رود​

 

[MOΣIN]

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی...که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

به کرشمه‌ی عنایت نگهی به سوی ما کن...که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

 

[mani24]

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی...که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

به کرشمه‌ی عنایت نگهی به سوی ما کن...که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به ​

عشق​

تا میان خلق کم کردی وقار خویش را


ما صلاح خویشتن در بی‌ نوایی دیده‌ایم

هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را​

 

[عطار]

اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
وان را که عقل رفت چه داند صواب را

 

[دختر شرقی]

اگر عداوت و جنگست در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبتست و صفاست

 

[عطار]

تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند

 

[دختر شرقی]

در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست
و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست

 

[عطار]

تو آن نه‌ای که چو غایب شوی ز دل بروی
تفاوتی نکند قرب دل به بعد مکان

 

[mani24]

نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار

چیست تا در نظر عاشق جانباز آید



من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر

کاین قفس بشکند و مرغ به​

پرواز​

آید​

 

[m.asn]

نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار

چیست تا در نظر عاشق جانباز آید



من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر

کاین قفس بشکند و مرغ به​

پرواز​

آید​

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان، که خاک کوی تو باشم

 

[m.asn]

نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار

چیست تا در نظر عاشق جانباز آید



من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر

کاین قفس بشکند و مرغ به​

پرواز​

آید​

من مرغکی پر بسته ام ، زان در قفس بنشسته ام

گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را


سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آورده ام

مشکل بدست آرد کسی مانند تو شهباز را

 

[nasim_shsh]

من مرغکی پر بسته ام ، زان در قفس بنشسته ام گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آورده ام مشکل بدست آرد کسی مانند تو شهباز را

ای روی تو آرام دل خلق جهانی/بی روی تو شاید که نبینند جهان را

 

[pearan]

امیدوار چنانم که کار بسته برآید

وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید

 

[mani24]

امیدوار چنانم که کار بسته برآید

وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید

در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست
و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست​