ثانیه های خاکستری...

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

گاهیط
وری
میسوزاندتو ر
ا
کهنه
توان
بلند شدن داری
نه
نشستنتن
هاتم
اشا میکنیبه روزگ
ارو
تنها
میتوانیلبخ
ند ارامی بزنی
و بگویی
به سلامتی
روزگارب
ا اینبازی
جدیدش
چه
نقش قشنگی
از من
ساخته
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, sans-serif]امروز دوباره عاشق شدم
تکيه دادم به شانه هاي مردانه ات
موهايم را نوازش مي کردي
...
مرا که مي شناسي
رويا زياد مي بافم
راستـــــي
دلم براي عطر تنت تنگ شده بود
پيراهنت را جا گذاشتي
براي بردن آن هم نمي آيي؟
[/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سکوت
شب به
اسمان نگاه میکردم
و فکر میکردم
چه نقشی
داشتم برایت
ستاره
یا ماه
یا خورشید
یا هیچ کدام
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی وقتا توی رابطه ها

نیازی نیست طرفت بهت بگه : بـــــــــــــرو !

همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره ...

همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی...

همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...

همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه

و همین که حضور دیگران توی زندگیش پر رنگ تر از بودن تو باشه ...

هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه!!!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم ...
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر آن روزها گذشته...
روزهای " من تورا شاید از دست دهم اما از دل نمیدهم "ها
روزهای " بی تو میمیرم "ها و " هیچوقت فراموشت نمیکنم "ها
حالا دیگر تو مرا فراموش کرده ای...
من تو را در خاطرم کمرنگ...
کمرنگ...
كمرنگ...
کمرنگ...
کمرنگ...
" گاه گاهی که دلم میگیرد پیش خود میگویم
آنكه جانم را سوخت یاد می آرد ازین بنده هنوز..."
میدانی در این گاه گاه های همیشگی روزهای بودن و نبودنت را باهم مقایسه میکنم...
قرارمان بود تنهایيم را کم کنی که نکردی...
قرار بود بمانی که نماندی...
اصلا خودت بگو ....به کدام قرارمان پایبند بودی؟؟؟
میبینی...افعال عشقمان همه منفی اند ...همیشه از امدن نَ بر سر کلمات
میترسیدم...
نماندنت...
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای خودم همونی که قبلا بودم تنگ شده!
همونی که هنوز قلبش شکسته نبود...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
غيــرت همــان حســادت اســت امــا از نــوع مردانــه اش
شايــد هــم حســادت همـان غيــرت اســت
امـــا بــا نــام زنـانــه اش
...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی میرفت
حتی
نگاهم نکرد
وقتی میرفت
سکوت کرد و رفت و دور شد
اشکهام
ندید
هر بار میگفت
تو میگی برم
اما
من که
هر بار میگفتم بمان
ندید و رفت
تنها
دلش رفتن میخواست
چشمهای خیس من
ببارید
که او
حتی
لحظه ای
برایش مهم نیست
چه حالی
دارم
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
نداشتن تو یعنی دیگری تورو دارد،
نمیدانم نداشتنت سخت تر است یا تحمل اینکه
دیگری تو را داشته باشد...
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرواز هیچ پرنده ای را حسرت نمیبرم...
وقتی قفسم چشمهای تو باشد....
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
تــمام ماجــرا همينجاست ;من هســتم ... تو هســتي ...من براي هيچــکس جــز تــــــو ... وتــو براي هرکــسي جــز مــــــن ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست به دست هم بودیم

آن روزها

من و

دنیا ...

حالا

نگاهم حتی

میان چشمهای کوچکش

جا نمی گیرد ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستانم را

به نشانه تسلیم بالای سر می برم !

من می بازم ...

به تمام بازی های بی منطق این روزگار ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی خیال دنیا می شوم و به آن چه ارزش می پنداشتم پشت می کنم ...

شبها ...

رو به دیوار می خوابم تا آسمان و ستاره هاش مرا به بازی نگیرند ...

وقتی خواب از پلکهایم گذشت غلتی میزنم غافل از بودن ماه وغافل از بازی او ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگشت به دهان ایستاده ام در یک گوشه از این دایره ...

و می بلعم، حماقت سنگین آدم هایی که ناخود آگاه گره خورده اند به خاطرم ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هجوم سکوتی سرد ...

اندوهی

تمام تنهایی ام را هاشور می زند ...

و ذهنم

دفن می گردد !

زیر آوار خاطراتی که فرو می ریزد

از نم اشک ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال ها می گذرد ...

مسیر دشواری را پیموده ام !

گام های لرزانم را می شمارم ...

یک... دو... گریه ام می گیرد ...

تو ، دیگر رفته ای ...

و من سال هاست جاده ای سرگردان را

به دنبال پاهای خسته ام می کشانم ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دوردست ها می نگرم ...

به جاده ای که در اندوه رفتن مچاله است !

دیگر به دست های سرد زمستان خو کرده ام ...

وقتی نمانده است ...

من سالهاست در افکار سرد پوسیده ام !

و رفتن در تشویشی گنگ یخ زده ست ...

دیگر معجزه ها چون خیالند ...

من ... بی رنگ و تنها ...

چون تصویر گیج مرداب

و اندوه بی رنگ پروانه ای

در سقوط ...

وقتی نمانده است ...!

 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر سال

از خطوط چهره ام

که

می گذری

ردپای خاکستری ات

عمیق تر می شود ...

لبخند میزنی ...

می گذری ...

و

من

نیز

.

.

.

حال دیگر

با تو

بیگانه شده ام !

اکنون

که

صدای خش خش برگها

فراتر از تنم

زیر پای

رهگذرانی ست ...

که

لبخند زنان

از کنارت می گذرند ...

تکرار می شویم !

تکرار

.

.

.
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم

اگر رفتن سهم من باشد ...

جواب اين سکوت را

چه کسی می دهد ؟!...
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فراسوی این روزمرگی و عبور ...

در امتداد بادها و باران ها ...

ماهها و فصل ها ...

روزها وشبها ...

من شکل می گیرد !

روبه سوی ...

تولد یا مرگ !!!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی دلم غرق در غم است و چشمانم خیس از اشک ... مرا جز لبخندی بر این زندگی مضحک چاره ای نیست !!!

 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم ...

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم ...

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمين می کنم !!!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
ستاره ها
پرنور تر از همیشه ...
شب بیماری !

صبح زود
ستاره ها رفته اند
چند لکه ابر ...

بی رمقتر از من
در شب پرستاره
سایه ام ...!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم ...

به آرامشی ابدی برسم !

کجاست این آرامش ...

من می خواهم او را ...

برایم بیابش ...

هر چه بیدار می مانم نمی یابم او را ...

هر چه می خوابم هم نمی یابم او را ...

در این فکر به سر می برم که آیا این خواسته ی من بود ...

یا آرزوی من بوده ...

که این گونه آشفته شده ام !

نمی دانم چه کسی آرامش مرا دزدیده است ...

کسی نیست ...

و من برای رسیدن به این آرامش جانم را میدهم اما ...

اما ...

اما ...

کاش کسی نجوایم را می شنید ...
 
بالا